سحر و کابوس ، نقش و تصویر
نگاهی به نمایش ”بازگشت افتخار آمیز مردان جنگی” نوشته شهرام احمدزاده و کارگردانی”آرش دادگر”
آنچه را به عنوان شاخصه زندگی "ولفگانگ بورشرت" میتوان شناخت، هدر رفتن عمر او در جنگ و مبارزه او با افکار فاشیستی و جنگ طلبانهای بود که به طور مشخص به دیدگاه نازیسم و گفتههای هیتلر باز میگشت.

همین مسأله باعث شد که در مدت عمر کوتاه خود پس از پایان جنگ به خلق آثاری در قالب داستان، شعر و نمایشنامه دست بزند که محوریت مضمونی این آثار سرنوشت، سربازان بازگشته از جنگ یا انسانهای پس از جنگ بوده است. داستان کوتاه "نان" نمونه این آثار است، اما تکامل نگره بورشرت را در نمایشنامه "بیرون پشت در" می توان دید که در ماههای پایانی عمر خود و در حالی که سخت بیمار بود، به نگارش در آورد.
آنچه در مورد نمایشنامه "بیرون پشت در" غیر قابل کتمان است، نگاه متاثر از واقعیتی است که نویسنده از زندگی خود بدان رسیده است. همانطور که در رابطه با مضمون آثار بورشرت اشاره شد، نمایشنامه "بیرون پشت در" راوی زندگی مردانی است که از جنگ جهانی دوم جان سالم به در بردهاند، اما به واسطه شرایطِ تلخ و دردناکی که پس از جنگ برای آنها به وجود آمده، زندگی از کشته شدن در جنگ برایشان تلخ تر شده است. شاعرانگی و سمبولیسمی که در این اثر وجود دارد نیز به تفکر و تاملی که نویسنده در واقعیت زندگی خود داشته، بر میگردد. همین اصل باعث شکل گیری جهان بینی نویسنده و به تبع آن عمق بخشی به نمایشنامه "بیرون پشت در" میشود. در این فرایند بی شک زبان نیز نقش تعیین کنندهای می یابد. نمود بیرونی شاعرانگی حاکم بر اثر را به راحتی می توان در دیالوگ نویسی، توصیف صحنه ها و حتی معرفی کاراکترها دید.
نمایش "بازگشت افتخار آمیز مردان جنگی" نوشته "شهرام احمدزاده" و کارگردانی "آرش دادگر" اقتباسی است که اگرچه سعی دارد به اندیشه "بورشرت" وفادار بماند، اما متعهد به تعمق نگاه بورشرت نمیماند.
تعدد شخصیتها و نگاه نمادین به آنها نیز به همین موضوع بر میگردد. بورشرت با خلق شخصیت "بکمن" در واقع نمایندهای از افکار خود را بازآفرینی میکند. "بکمن" نیز قربانی افکار استبدادی است و دائماً در طول نمایش با تفکرات نازیسمی مبارزه میکند. اما این همه ماجرا نیست. نماینده ایدئولوژی "بورشرت" در پرداخت، چنان با ظرافت از فلسفه و نگاه خود به زندگی دفاع میکند که گویی پرسشگر سوالات مهم و بیجواب تاریخ است. به گفتوگوی او با "سرهنگ گمنام" توجه کنید که چگونه حساب و کتاب کشته شدگان جنگ را به چالش میکشد. این ایدئولوژی جهانشمولی است که تنها به واگویه فلاکت مردان جنگی پس از پایان جنگ نمیکند، بلکه از مرگ و زندگی در تمام ابعادش سخن میگوید و چنان با قدرت از نگاه و فلسفهاش درباره زندگی دفاع میکند که گویی نمونهای تاریخی از انسان اندیشه محور و مبارز است.

تمام آنچه که از "بورشرت" و نمایشنامه "بیرون پشت در" گفته شد به بهانه اقتباسی است که از این اثر صورت گرفته است. نمایش "بازگشت افتخار آمیز مردان جنگی" نوشته "شهرام احمدزاده" و کارگردانی "آرش دادگر" اقتباسی است که اگرچه سعی دارد به اندیشه "بورشرت" وفادار بماند، اما متعهد به تعمق نگاه بورشرت نمیماند. در واقع یک اثر مولف محور با استعارهها و نشانههای آشکار در متن به نفع تکنیکها و سویههای نمایشنامه نویسی و کارگردانی نادیده گرفته شده است. چنانکه "بکمن" نمایشنامه "بازگشت افتخار آمیز مردان جنگی" دیگر انسان اندیشه محوری نیست که جهان را به تمامیت به چالش میکشد، بلکه سربازی خسته و مفلوک از جنگ بازگشتهای است که با واقعیتهای تلخ تری از زمان جنگ رو به رو میشود.
این داعیهای است که در بروشور نمایش هم به نوعی میتوان به آن رسید. " بازگشت سرباز، نمایش یک سرباز نیست، نمایش جنگ نیست، بلکه نمایش خشونت است. خشونت در ممانعت از ورود به شهر، خشونت زن در انکارِ همسرش، خشونت زنی در تصاحب خانه و خشونت مرگ در لذتِ گرفتن جان انسانها در لحظه خوشی! و البته خشونت درهای بسته شده یک شهر در مقابل دیدگان مبهوت سربازی که نمیخواهد میز باشد!"

باید توجه کرد که صاحب این قلم بر این نادیده انگاشتن قضاوتی ندارد، بلکه آن را به مصداق یک صورت مسأله در به چالش کشیدن اهمیت به مفاهیم و پایبندی کامل به یک ایدئولوژی در مقابل توجه به جنبههای تئاتریکال اثر، مرجع مطرح میکند. در اقتباس "شهرام احمدزاده" از نمایشنامه بورشرت محوریت بر رویدادهاست به همین دلیل ما با فشردگی قابل توجهای از رویدادها نسبت به متن مرجع روبه رو هستیم. همین توجه به رویدادها سبب شده آرش دادگر در مقام کارگردان رابطه شخصیتها با یکدیگر را محور خوانش خود از متن قرار دهد و بر همین مبنا دست به طراحی فضای نمایش بزند. به همین خاطر هم شخصیت "مرگ" (با بازی خود دادگر) در نمایش "بازگشت افتخار آمیز مردان جنگی" به جای سه شخصیت "پیرمرد" ( هیبتی از خدا)، مامور کفن و دفن (هیبتی از مرگ) و "دیگری" از متن "بورشرت" حضور دارد که توانسته هویتی مستقل و معنایی دیگرگونه (سایه ای حاکم بر اعمال شخصیتها) به نسبت متن اصلی پیدا کند. شخصیتی که به ساختار متن نیز هویت میدهد و مسیر رویدادهای صحنه و سرگذشت "بکمن" تا رسیدن به مرگ را هدایت میکند. هرچند هنوز حضور این کاراکتر وابسته به متن مرجع است و به همین خاطر نمیتواند در بعد معنایی به اثر عمق ببخشد و تنها بدون هیچ منطق قابل قبولی نقش یک مطلق حاکم را بازی میکند.

اما آنچه که سبب میشود نگارنده این مطلب قضاوتی در مورد چالش صورت گرفته بین مفهوم و تصویر در اقتباس از متن بورشرت نداشته باشد اجرای تئاتریکال و مبتنی بر تصویری است که آرش دادگر از نمایش "بازگشت افتخارآمیز مردان جنگی" داشته است. دادگر بنیان نمایش خود را در بستری از سیالیت یا کابوس وارگی قرار میدهد که شاخصههای خاص خود را دارد. استفاده از تمامی فضای صحنه حتی معماری و امکانات سالن برای شکل دادن به یک رویداد خاص که در لحظه رویداد تصویری بدیع را برای مخاطب خلق کند. این ثابت نمیماند و در جریان است. همین سیالیت مخاطب را متوجه امکان تازه ای برای خلق رویدادی دیگری میکند که کارگردان در ورای یک بیمنطقی بدان رسیده است. بی منطقیای که در نهایت و در طول تمرینها به منطق خاص خود میرسد. باید توجه کرد به صحنه آخر نمایش که مرگ در یک قاب تصویر شخصیتهای نمایش را یک به یک حذف میکند و این تنها میتواند به جهت پایبندی به منطق شکل گرفته از خود اثر باشد.
شاخصه دیگر نگاه دادگر در این نمایش و دیگر آثار او استفاده از نشانههای تصویری به جای استعارههای کلامی است و تا جایی که این امکان برای کارگردان وجود داشته باشد از آن بهره میبرد. استفاده از عینکهای ماسک گونه و چشم بندهایی که به فراخور مفهوم صحنه بر روی چشمان بازیگران قرار میگیرد و در کنار آن استفاده از اشیاء عجیب و غریب و نامانوس با فضای نمایش هر کدام به خلق تصویری بدیع کمک میکند. همچنین بهرهگیری از صحنههایی خالی که تنها دو در فضاساز واحد آن است به اضافه نورهای موضعی و سایه روشنهای تیز، فضایی برای مخاطب ایجاد میکند که به فراخور سیالیت موجود در صحنه وهم آلود، رعبآور و رویاگونه است.
بنابر آنچه که گفته شد تجربه رویارویی با نمایش "بازگشت افتخار آمیز مردان جنگی" تجربهای قابل تامل است و بار دیگر شما را در مقابل کارگردان و گروهی قرا میدهد که در بازخوانی متون کلاسیک شیوه شناخته شده خود را دارند. شیوهای که البته از منطق خاصی پیروی میکند و همیشه مسحور کابوس تصویر است.
منبع:ایران تئاتر / محسن حسن زاده