شرط شهید مختاری برای ازدواج

هنگامی كه تركش به او اصابت میكند دستش را روی سینهاش میگذراد و سه بار می گوید: «یا حسین» «یا حسین»، «یا حسین» و بعد به شهادت میرسد پیكرش را كه آوردند دستش همچنان روی سینهاش قرار داشت.
***
برای رفتن به جبهه با برادرش محمدرضا بحث میكرد. هر كدام میخواست دیگری را قانع كند كه بماند. مادر دخالت كرد و گفت: بحث نكنید. هر دو بروید. بچهها گفتند: نه! پدر تنها میشود. باید یكی از ما برود و یكی بماند. نهایتاً هم هر دو رفتند و به شهادت رسیدند.
***
هنگامی كه برای خواستگاری به منزل دختر مورد نظر میروند ضمن صحبتها، مهمترین شرط رضا برای ازدواج، حضور در جبهه و رضایت همسر بابت این حضور بوده است، رضا میگوید الان جنگ مطرح است و پس از آن ممكن است به لبنان برویم.
***
وارد هر مجلسی كه میشد آنقدر چهره و رفتارش مسرور و شاداب بود كه هر كس غمی در دل داشت فراموش میكرد. صفای باطنی عجیبی داشت. در كنار او احساس خستگی و دلتنگی معنا نداشت. خدا در وجود او این جاذبه ها را قرار داده بود. اگر خودش هم غمی داشت،هیچگاه آثار آن در ظاهر او دیده نمیشد. وقتی به جمعی وارد میشد كه در اثر اتفاقی، همه ناراحت بودند، با بیان یك جمله و یك رفتار دلنشین، روحیه همه را عوض میكرد.
***
شب شهادت امام حسن (ع) به مسجد رفته بود. بین دو نماز آقایی روضه امام حسن (ع) می خواند، گریهاش نمیگیرد. نماز عشاء را فُرادا میخواند و به منزل میآید و میگوید: من چقدر دچار قساوت قلب شدهام كه با شنیدن روضه امام حسن (ع) گریه نكردم. آن شب میهمان داشتند. به میهمانان میگوید بهتر است به جای صحبتهای معمولی و یا بگو و بخند، امشب روضه بخوانیم. خودش روضه میخواند و همه با هم گریه میكنند. آن شب رضا از همه بیشتر گریه كرد.
هنگامی كه برای خواستگاری به منزل دختر مورد نظر میروند ضمن صحبتها، مهمترین شرط رضا برای ازدواج، حضور در جبهه و رضایت همسر بابت این حضور بوده است، رضا میگوید الان جنگ مطرح است و پس از آن ممكن است به لبنان برویم
***
مدت كوتاهی از ورودش در حوزه علمیه میگذشت. یك روز به منزل آمد و گفت: مادر اقوام را دعوت كن من میخواهم برایشان صحبت كنم و روضه بخوانم. مادر گفت: تو هنوز اول راه هستی. صبر كن قدری بگذرد( بعد منبر برو...) رضا گفت: نه، مادر! من باید شروع كنم، باید دلیر و شجاع باشم و باید یك مبلّغ برای اسلام باشم.
آن شب اقوام دعوت شدند و بعد از شام، رضا برایشان در مورد غیبت و مذمّت این رفتار نكوهیده صحبت كرد و در پایان روضه كوتاهی هم خواند.
***
در «عملیات كربلای5 » به او پیشنهاد میدهند تك تیرانداز باشد ولی رضا میگوید می خواهم آر.پی. جی زن باشم و كمر دشمن را بشكنم. در حین شلیك آر.پی. جی، به علت موج گرفتگی به موقع نتوانست نسبت به تغییرمكان اقدام كند و دشمن او را به رگبار بست.
دل نوشته ای از شهید رضا مختاری:
همیشه من خطا كنم؛ همواره توعطا كنی.
به اشك هر یتیم ما، به خون هر شهید ما، به كربلای جبههها، به خاك سرخ كشورم، به ناله نیمه شب پیر جماران، رهبرم، جز به تو نبوده است امید ما
رحیم من، غفور من، كریم من، اله من، به این گناه، به این خطا، تو را زنم صدا. خدا خدا خدا خدا.
كجا روم، كجا روم ، اگر مرا رها كنی
نه لایقم، نه قابلم، اگر مرا صدا كنی
در «عملیات كربلای5 » به او پیشنهاد میدهند تك تیرانداز باشد ولی رضا میگوید می خواهم آر.پی. جی زن باشم و كمر دشمن را بشكنم. در حین شلیك آر.پی. جی، به علت موج گرفتگی به موقع نتوانست نسبت به تغییرمكان اقدام كند و دشمن او را به رگبار بست
كلام شهید:
امروز نمیتوانیم بنشینیم و با حرف و شعار، صدام، اسرائیل و آمریكا را محكوم كنیم. امروز روز عمل است باید در صحنه نبرد باشیم. یك وقت انسان با زبان به جنگ ظلم میرود و یك وقت باید اسلحه به دست گرفت و به جنگ ظالمین رفت. هر روز به مقتضای شرایط باید با سلاح مناسب به جنگ دشمنان دین و اسلام و نظام اسلامی رفت.
باید با قلب؛ زبان و سلاح در راه خدا جهاد كنیم. یاران امام زمان (عج) از هموطنان ما هستند. كسانی كه باید زمینهساز حكومت امام زمان (عج) باشند در ایران هستند. باید قلوبمان را خانه مهر و محبت به اهل بیت(ع) و دشمن كفر و شرك كنیم. باید از خدا بخواهیم به خود واگذاشته نشویم. باید از خدا بخواهیم عاقبت ما را ختم به خیر كند.
قسمتی از وصیت نامه ی روحانی شهید رضا مختاری:
بسم الله الرحمن الرحیم
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
خدا را شكر می كنم كه بار دیگر به بنده حقیر خودش توفیق جنگیدن در راهش را عطا كرد. ای مهربان، من بنده گنهكاری برای تو بودم و هستم. من بنده نافرمانی برای تو بودم. ای خدای مهربان كه بارها به من كمكهای بزرگی كردی. ای خدای مهربان،چقدر مرا كه غوطهور در گناه بودم كمك كردی. دستم را گرفتی ای خدا.
طلبه شهید رضا مختاری در سال 1345 در روستای «آب پنگوئیه» از توابع زرند استان كرمان متولد شد. در سال 1361 وارد حوزه علمیه شد و با شروع جنگ تحمیلی از طریق حوزه علمیه قم به جبهه رفت و بعد از چند سال حضور در جبهه در «عملیات كربلای5» و منطقه «شلمچه» در اثر اصابت گلوله به ناحیه قلب به شهادت رسید.
روحش شاد و یادش گرامی
منبع : ایسنا