بهرنگ صمدزادگان، هنرمندان معاصر و جوان ایران ، فوق لیسانس نقاشی از دانشگاه تربیت مدرس است. وی در خلق آثارش با مددگرفتن از موضوعات روز مانند جنگ به خلق آثار قابل تاملی پرداخته است

بهرنگ صمدزادگان و بلایای جنگ
یادداشتی بر نقاشیهای بهرنگ صمدزادگان
بهرنگ صمدزادگان، هنرمندان معاصر و جوان ایران ، فوق لیسانس نقاشی از دانشگاه تربیت مدرس است. وی در خلق آثارش با مددگرفتن از موضوعات روز مانند جنگ به خلق آثار قابل تاملی پرداخته است.
یادداشتی بر نقاشیهای بهرنگ صمدزادگان
در نگاهی اجمالی و نه كاملاً قطعی برخورد روایی در نقاشی، از دهه 90، كمكم در چنبره تنوع روز افزون تصاویر رسانههای مختلف به نوعی تعادل با برخوردهای تازه بصری رسید. اما این دگرگونی به نفع نیروها و تمهیدات بصری، تا حدود زیادی در نقاشی دهه 80 آمریكا، انگلیس و حتی ایتالیا به نوعی ادبیات تصویری و گاهی تصویرسازی فلسفه بدل شده بود كه البته در آلمان به دلیل انرژیهای اكپرسیوی كه همواره و در هر دوره حتی رنسانس در نقاشی این منطقه موجود بود طبیعتاً تا حدود زیادی دفع شده بود، اگر مثالهایی برجسته چون «فتینگ» و «بازلیتس» را با نمونههایی چون اریك فیشل یا دیوید سالی قیاس كنیم به این تفاوت میتوان پی برد از طرفی و حتی در برخوردهای نئوكلاسیستی كه اصولاً روایت را بخشی جداییناپذیر از خط مشی آن میتوان فرض كرد، برخورد روایی در آثار كسانی چون دیوید لیگر گاهی به نوعی انعكاس نقاشانه و نمایش، از مفهوم میانجامد و از دل عنوان و تفسیر مستقیماً در میزان ذهن مخاطب قرار میگیرد.
با این پیش زمینه شاید بهتر بتوان بازیهای روایی بهرنگ صمدزادگان را به چالش كشید.
صمدزادگان در برخورد انتقادآمیزی از جنگ، میخواهد مخاطب را به نوعی همفكری دعوت كند. به عبارتی در آثارش نمیخواهد چیزی را ارائه دهد بلكه نوعی نگاه را پیشنهاد میكند و حكم صادر میكند و در آثارش نه كه مخاطب را در معمایی قرار دهد كه معما را با صراحت گاهی عریان حل میكند و در بعضی با دستاندازی به نمادهای كلاسیك در ساختاری روایی، سعی دارد به مخاطب انتقادش را از جنگ گوشزد كند. این به خودی خود خالی از اشكال است، اما استناد به عكسهایی مستند در گوشه و كنار بعضی كارها، آن را از ورطه اثر هنری به نوعی پانوشت و توضیح تصویری تقلیل داده است و گاهی نیز با توضیح بدون ربط و اضافی مفهومی بر مفهوم دیگر این عمل را مؤكد كرده است.
مشكل اساسی بهرنگ صمدزادگان اما در حال حاضر بیشتر به قضیه آگاهی بر سطح تكنیكی و چگونگی به كارگیری آن است. بهرنگ میتوانست در همین سطح ساختار و قلمزنی خود را به سود كاستیهای تكنیكیاش سوق دهد، همانگونه كه بسیاری چون بازلیتس خلل تكنیكیاش را با تمهیدات فوقالعاده بصری هم پوشانی میكند.
در اثر اودالیسك، نماد زیبایی كلاسیك در لباس نظامی صحنه پیش زمینه را به گونهای دیگر تقسیر میكند در این رویكرد نوعی تفسیر به زعم من ناسالم بعدی دگرگونه به اثر میبخشد و آن دو بچهای هستند كه سعی دارند با ادرار آتش سكوهای نفتی را خاموش كنند. این ادرار آیا به سیاستهای گستاخانهای بر میگردد كه تباهی را با تباهی لاپوشانی میكند؟ آیا نوعی عدم اطمینان نسبت به ضایعه بودن یا ضایعه نبودن جنگ است؟
در هرحال بْعد تازه، زمانی میتواند محتوای اثر را به تردیدی در ذهن مخاطب تبدیل كند كه تنوعی این چنین در دو لایه به چشم نخورد. گویی نقاش دو ایده و دو زاویه دید را داخل یك اثر میگنجاند كه اگرچه به نظر هر دو منفی است اما دو لحن متفاوت را با هم به مخاطب گوشزد میكند كه با این توصیف انسجام ذهن مخاطب در برخورد با اثر دچار خلل میشود، این اما در اثری دیگر با عنوان «ندبه: پرده یكم: سرود كهنه اشغال» منسجم میشود.
سگی كه به سمت زنی زیبا در لباس نظامی حمله میكند، گویی بلایای جنگ است كه اینبار عاملان جنگ را نیز دچار خود كرده است. جنگی كه از سویی و پیش از همه، زیبایی را مضمحل میكند. بلایای تازه جنگ، هم زیبایی و هم لباس جنگ را با هم عریان میكند. سگ در اینجا شاید به نوعی نماد افغانستان است- همانگونه كه در تفسیر مجموعه نبرد خرس و سگهای زیگمار پالكه، پاول شیمل تعبیری این چنین را به كار برده است. جنگ و زیبایی در این جا به نوعی تقدیر همسان رسیده است. در نگاهی دیگر تردیدهای عامیانه در افغانستان، نسبت به ورود نظامیان غریبه را توضیح میدهد كه هم جنگ و هم زیبایی انسانی را در یك عمل انتحار آمیز به زیر سؤال میبرد.
در اثر «كسی جز من اینجا نیست» چهره دو سرباز با حالتی همسان در زیر نقوش تزئینی پنهان میشود و مرغ پركندهای كه از سوئی یادآور یكی از آثار اروزكو است به شكل تابلویی در پایین پای دو سرباز به چشم میخورد كه كار را به شكل توضیحی خام به ورطه شعار میكشاند. «كسی جز من اینجا نیست» به نظر نوعی سیاستهای خود خواهانه را با طنز زیر سؤال میبرد اما از طرفی هم نوعی خودخواهی در برداشت از جنگ را.
اما طنز موجود در اثر «توهین مستقیم به همه مرغها» در نوعی دگرگونی محتوایی و كنایی موجب شده كه اثر با فاصلهگذاری از اشاره مستقیم، مخاطب را بیش از پیش درگیر كند. از طرفی نیز نوعی واژگونی در جایگاه و موقعیت زیبایی و وابستگی آن به لبخندهای اقتصادی را نیز خیلی صریح در پیش چشم میگذارد. لبخند قلك مرغ میگوید اگر سكهای در تو نیندازند ونوس نگونبختی میشوی. شاید در این تعبیر نوعی ارتباط زیبایی با سیاست سرمایهگذاری و مافیای اقتصاد، در عنوان كردن آنچه زیباست و آنچه زیبا نیست را بتوان دید.
مشكل اساسی بهرنگ صمدزادگان اما در حال حاضر بیشتر به قضیه آگاهی بر سطح تكنیكی و چگونگی به كارگیری آن است. بهرنگ میتوانست در همین سطح ساختار و قلمزنی خود را به سود كاستیهای تكنیكیاش سوق دهد، همانگونه كه بسیاری چون بازلیتس خلل تكنیكیاش را با تمهیدات فوقالعاده بصری هم پوشانی میكند.
اما آنچه قابل توجه است اینكه بهرنگ در نقد جنگ با اینكه بحرانهای خاورمیانه را نقد میكند درگیر آن نوع مظلومنمایی جهان سومی كه در كار بعضی هنرمندان جدید خاورمیانه ایست نمیشود. او حرف خود را چه عمیق و چه سطحی چه درست و چه معیوب، صریح و بیپرده میزند و تردیدی در نقد سیاستهای خاورمیانه به خود راه نمیدهد.
بخش هنری تبیان
منبع:
دوهفته نامه تندیس/ وحید شریفیان