امام طي اين سال هاي طولاني زندگي مشترك، هرگز از من نخواستند يك فنجان چاي به ايشان بدهم. آقا چاي را خودشان آماده مي كنند و به محض نوشيدن چاي فنجانشان را مي شويند.

یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۰ - ۰۰:۰۰
مرد حق ندارد دستور بدهد

مرد حق ندارد به همسرش دستور دهد
مرد حق ندارد دستور بدهد

در جمع، اشتباه كردي

در پاريس كيفيت خرج خانه و خريد به عهده من بود. ليست چيزهايي را كه مي خواستيم مي نوشتم و آن را خدمت امام مي بردم و پول مي گرفتم و براي خريد به بازار مي رفتم. هر چه مي ماند به عنوان تنخواه نگه مي داشتم.

يك روز خدمت ايشان رسيدم و گفتم اين چيزها را مي خواهيم و جمعش اينقدر مي شود. مبلغ را كه گفتم امام فرمودند: "در جمع اشتباه كردي. " من دوباره شروع كردم به جمع زدن و گفتم: جمعش درست است. ايشان سكوت كردند و فقط پول را دادند. من به بازار رفتم و خريد كردم. دست آخر ديدم پول زياد آوردم. فهميدم كه در جمع كردن، 9 فرانك را 90 فرانك جمع كرده‌ام. خدمتشان رسيدم و گفتم حاج آقا من اشتباه كردم و پول زياد آوردم. فرمودند: "من همان صبح فهميدم، مي خواستم خودتان بفهميد. "

اين نكته ريز و لطيفي است. اگر ايشان همان صبح روي حرف خودشان پافشاري مي كردند، من احساس مي كردم كه در اين خانه به من اطمينان ندارند و دلسرد مي شدم.

اما وقتي كه ايشان به من اعتماد كردند، چقدر ارتباط خالصانه شد.
(مرضيه حديدچي - برداشت هايي از سيره امام خميني- جلد اول- غلامعلي رجائي)

 امام طي اين سال هاي طولاني زندگي مشترك، هرگز از من نخواستند يك فنجان چاي به ايشان بدهم. آقا چاي را خودشان آماده مي كنند و به محض نوشيدن چاي فنجانشان را مي شويند

خيلي به قانون منزل اهميت مي دهند

گاهي در جامعه چيزهايي هست كه قانون دولتي نيست، بلكه براي مردم يك قانون است. حالا فرض كنيد اگر در خانه ما يك قانون باشد؛ مثلا مادرمان يك قانون براي منزل وضع كرده باشد، ايشان حتما رعايت مي كنند. اگر احياناً امام بيايند و بگويند من اينجا مي خواهم بنشينم. اگر مادرمان بگويند: "نه، ديگر بنا به اين نيست كه اينجا كسي بنشيند " ايشان فوراً عمل مي كنند.
(زهرا مصطفوي- برداشت هايي از سيره امام خميني- جلد اول- غلامعلي رجائي)

مي توانم به اين قسمت بيايم؟

امام، خانمشان را در خانه به شكلي آزاد مي گذاشتند و به او احترام مي كردند كه مثلاً روزي كه خانم مهمان خصوصي داشتند، مي آمدند از ايشان اجازه مي گرفتند و مي پرسيدند: "امروز مي توانم به اين قسمت بيايم و غذا بخورم؟ "
يا: "مي توانم بيايم و داخل حياط قدم بزنم؟ "
(مرضيه حديدچي- زن روز- 12/03/69)

امام خميني

بايد با آقا مشورت مي كرديم

خانم امام مي گفتند وقتي مي خواستند با خانواده اي جديد رفت و آمد كنند، بايد با امام مشورت مي كردند. چون امام به ايشان گفته بودند ابتدائاً و به طور ناشناس به خانه كسي نروند. چون ممكن است مناسب نباشد. يا اگر مي خواهند بيرون بروند به ايشان بگويند كه كجا مي خواهند بروند. امام اين قيدها را در رابطه با خارج از خانه داشتند، ولي در داخل خانه آزادي مطلق وجود داشت.
(فاطمه طباطبايي- ويژه نامه روزنامه اطلاعات- 14/03/69)

مرد حق ندارد بگويد

يك بار مثل اينكه كارگر خانه به مرخصي مي رود، مادرم سيني غذا در دستشان مي گيرند و مي آورند سر سفره.(البته اين حرف مال زمان بچگي است)آقا مي گويند: "وامصيبت، فريده، خانم دارد سيني مي آورد. " خواهرم مي گفتند ما توي خانه خيلي كار مي كنيم. اصلاً نمي گذارند خانم كار كنند. الآن هم اين طور است. قديم هم همين طور بوده و اين را وظيفه زن نمي دانند كه توي منزل كار كند، اگر خودش دلش خواست انجام بدهد، ولي مرد حق ندارد بگويد اين كار را بكن يا مثلا شام درست كن. من شاهد بودم كه خانم چايي دستشان بود كه بگذارند به آقا مي گفتند من چايي را براي خودم آوردم، امام مي گفتند: "نه، من بايد چايي بياورم. " اين دقت باعث مي شد كه آن سختي ها را مادرم تحمل كنند و واقعاً هم تحمل كردند.
(زهرا مصطفوي- برداشت هايي از سيره امام خميني- جلد اول- غلامعلي رجائي)

من كسي را نمي خواهم

يك زماني هم آقا بيمار بودند و هم خانم. ما معمولاً دو سه نفر بوديم. اگر يكي از ما نزد امام مي ماند فوراً مي گفتند: "من كسي را نمي خواهم، برويد پيش مادرتان ". و با اوقات تخلي ما را از اتاق بيرون مي كردند كه خانم تنها نماند.
(فريده مصطفوي- برداشت هايي از سيره امام خميني- جلد اول- غلامعلي رجائي)

 

احترام مرا نگه مي داشتند

امام به من خيلي احترام مي گذاشتند و خيلي اهميت مي دادند؛ يعني يك حرف بد يا زشت به من نمي زدند. حتي يك روز به دخترانشان صديقه و فريده كه از پشت بام رفته بودند منزل همسايه اعتراض داشتند و مي گفتند در آن خانه نوكر بوده است و از اين بابت نگران بودند، ولي من مي گفتم كه كسي آن جا نبوده است. ايشان حتي در اوج عصبانيت، هرگز بي احترامي و اسائه ادب نمي كردند، هميشه در اتاق، جاي خوب را به من تعارف مي كردند. هميشه تا من نمي آمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمي كردند. به بچه ها هم مي گفتند صبركنيد تا خانم بيايد.

اصلاً حرف بد نمي زدند. ولي اين كه من بگويم زندگي مرا به رفاه اداره مي كردند، نه. طلبه بودند و نمي خواستند دست پيش اين و آن دراز كنند- همچنان كه پدرم نمي خواست- دلشان مي خواست با همان بودجه كمي كه داشتند زندگي كنند، ولي احترام مرا نگه مي داشتند. حتي حاضر نبودند كه من در خانه كار بكنم.

هميشه به من مي گفتند جارو نكن. اگر مي خواستم لب حوض روسري بچه را بشويم مي آمدند مي گفتند: "بلند شو، تو نبايد بشويي " من پشت سر او اتاق را جارو مي كردم، وقتي او نبود لباس بچه را مي شستم. حتي يك سال كه كسي كه هميشه درمنزلمان كار مي كرد نبود- آن موقع ما در امامزاده قاسم بوديم، زماني بود كه بچه ها بزرگ شده و شوهر كرده بودند- وقتي ناهار تمام شد، من نشستم لب حوض تا ظرف ها را بشويم، ايشان همين كه ديدند من دارم ظرف ها را مي شويم- از بين دخترها، فريده منزل ما بود- گفتند: "فريده بدو، خانم دارد ظرف مي شويد " فريده دويد و آمد ظرف ها را از من گرفت و شست و كنار گذاشت.
(همسر امام- ندا- ش12)

امام خميني

شما نشسته ايد و خانم كار مي كنند؟

اگر روزي خانم غذا را تهيه مي كردند هر چقدر هم كه بد مي شد كسي حق اعتراض نداشت و امام از آن غذا تعريف مي كردند. خانم اگر كاري در خانه انجام مي دادند، حتي اگر استكاني را جا به جا مي كردند و ما نشسته بوديم، امام با ناراحتي به ما مي گفتند: "شما نشسته ايد و خانم كار مي كنند؟ " اگر يك روز مي ديدند كه خانم كار مي كنند، آن روز، روز وااسلاماي امام بود كه چرا خانم كار مي كنند. مي گفتند: "خانمتان از همه شما بهتر است، هيچ كس مادر شما نمي شود.
(فريده مصطفوي- برداشت هايي از سيره امام خميني- جلد اول- غلامعلي رجائي)

 

حق ندارم به خانم امر كنم

من نديدم در طول زندگي، امام به خانمشان بگويند در را ببنديد. بارها و بارها مي ديدم كه خانم مي آمدند و كنار آقا مي نشستند، ولي امام خودشان بلند مي شدند و در را مي بستند و حتي وقتي پا مي شدند به من هم نمي گفتند كه در را ببندم. يك روزي من به آقا گفتم خانم كه داخل اتاق مي آيند همان موقع به ايشان بگوئيد در را ببندند. گفتند: "من حق ندارم به ايشان امر كنم. " حتي به صورت خواهش هم از ايشان چيزي را نمي خواستند.
(زهرا مصطفوي - سخنراني در دانشگاه شهيد چمران اهواز- برداشت هايي از سيره امام خميني- جلد اول- غلامعلي رجائي)

كسي نبود بيايد بدوزد؟

امام هيچ وقت دستور انجام كاري را به خانم نمي دادند. خانم مي گويند امام وقتي يك دكمه پيراهنشان مي افتاد، مي گفتند: "مي شود اين را بدهيد بدوزند؟ " نمي گفتند خودت بدوز يا احياناً اگر روز بعد دوخته نشده بود، نمي گفتند چرا ندوختيد. مي گفتند: "كسي نبود بيايد بدوزد؟ " لذا تا آخر عمرشان هيچ وقت به خانم نگفتند يك ليوان آب به من بده؛ خودشان اين كار را انجام مي دادند.
(فاطمه طباطبايي- ويژه نامه روزنامه اطلاعات - 14/03/69)

هرگز از من چاي نخواستند

امام طي اين سال هاي طولاني زندگي مشترك، هرگز از من نخواستند يك فنجان چاي به ايشان بدهم. آقا چاي را خودشان آماده مي كنند و به محض نوشيدن چاي فنجانشان را مي شويند.
(همسر امام- روزنامه كيهان- 21/11/66)

امام خميني و همسرش

خانم چطورند؟

در شرايط سختي كه امام در روزهاي اخير داشتند، هر وقت چشمي باز مي كردند اگر قادر به صحبت بودند، مي گفتند: "خانم چطورند؟ " مي گفتيم: "خانم خوبند، بگوييم بيايند پيش شما؟ " مي گفتند: "نه. خانم كمرشان درد مي كند. بگذاريد استراحت كنند. چون خانم يك هفته قبل از عمل آقا به مناسبتي كمرشان يك مقدار ناراحتي پيدا كرده بود كه دكتر گفته بود بايد مدتي استراحت كنند؛ اين قدر نسبت به خانم دقت داشتند.
(صديقه مصطفوي- سروش- ش 476)

اگر شما مايل هستيد

امام آنقدر به خانم آزادي مي دهند كه هر جا راحت باشند بخوابند يا غذا بخورند، مثلاً اگر خانم يك روزي خسته است با وجودي كه خيلي در كارشان نظم دارند، اما مي گويند اگر شما مايليد الان غذا مي خوريم و مي خوابيم؛ كه رعايت حال خانم شده باشد.
(زهرا مصطفوي - برداشت هايي از سيره امام خميني- جلد اول- غلامعلي رجائي )

 

خانم را بدرقه مي كردند

گاهي كه خانم مي خواستند به مسافرت بروند در هر ساعتي از روز كه بود، حتي اگر ساعت 2 بعد از ظهر كه وقت استراحت امام بود، ايشان با همه نظمي كه در برنامه روزانه زندگي خود داشتند به احترام خانم تا در حياط منزل تشريف مي آوردند و خانم را بدرقه مي كردند.
(مصطفي كفاش زاده- برداشت هايي از سيره امام خميني- جلد اول- غلامعلي رجائي)

 

هندوانه اي آماده كنيد

خانم وقتي مي خواهند مسافرت بروند، در هر ساعتي از روز باشد، حتي اگر ساعت 2 بعد از ظهر باشد امام تا درب حياط ايشان را بدرقه مي كنند. يا موقعي كه بر مي گردند، اطلاع مي دهند كه خانم مي خواهند برگردند. اگر فصل گرما باشد امام دستور مي دهند كه يك چيز خنكي درست كنيد، هندوانه اي آماده كنيد يا اگر نباشد آب خنكي درست كنيد و اگر فصل سرما باشد، مي گويند اتاقي را گرم كنيد.
(مصطفي كفاش زاده - برداشت هايي از سيره امام خميني- جلد اول- غلامعلي رجائي)

امام خميني


باشگاه کاربران تبيان - ارسالي از hasantaleb

پربازدیدها

پربحث‌ها