آقايم مدت سپرى شده و به آخر رسيد. منتظر امر شما هستيم. با ياد شما زندگى كرده، و آثار ظهور شما را جستجو مى‏كنيم.

شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۹ - ۰۰:۰۰
نجوای عارفانه
نجوايي دل نواز با مولا آقايم مدت سپرى شده و به آخر رسيد. منتظر امر شما هستيم. با ياد شما زندگى کرده، و آثار ظهور شما را جستجو مى‏کنيم. اى پسر احمد آيا به سوى تو راهى هست تا ملاقات شوى. چه وقت روزها را با تو سپرى کرده و بهره‏مند مى‏گرديم. تشنگى زياد ما طول کشيد. چه هنگام از آب گوارايت استفاده خواهيم کرد؟ مولايم سرورم چه وقت ما را ديده و ما نيز تو را مى‏بينيم در حالى که پرچم پيروزى را برافراشته‏اى؟ مولايم چه زمانى يکديگر را ديده و چشمان ما از ديدار تو روشن مى‏گردد و با راهنمايى تو هدايت مى‏شويم؟ و آنگاه ما را از حقايق امورمان آگاه کرده، گره‏ام به دست تو باز شده، نادانيها از بين رفته و کمالات کامل مى‏شود. آقا و مولايم اميد و آرزويم کاش سرنوشت خود را مى‏دانستم، آيا با نور جمالت ديدگانم روشن خواهد شد آيا از وصال گوارايت سيراب خواهم شد يا با اين اندوه‏ها روانه قبرم شده و با غصه‏ها و اندوه فراوان از اين دنيا مى‏روم « آقايم طولانى شدن جدايى شما مرا کشته و اميد وصال شما و آنچه درباره نشانه‏هاى ظهورتان فرموديد، زنده‏ام مى‏کند. چرا چنين نباشد که اگر اين وعده‏هاى در روايات و انتظار ظهور شما و آثار آن نبود از بين رفته بوديم. درود و سلام خدا بر کسى که ما را با اين وعده‏ها و انتظار ظهور شما زنده کرده و ما را از آن آگاه نمود. زيرا اين مطلب، امروز باعث زندگى بندگان مشتاق به شما و به وصال شماست و زبان حال همه ما مى‏گويد: »مرا وعده دادند. مرا وعده دادند. و اعلام رأى دادگاه آيين عشق را به تأخير انداختند، در حالى که آيين عشق آيين من است. دل را با ياد محبوب شاد گردان و گوشهايم را با وعده‏اش نوازش کن»؟ « آقايم اگر نمى‏دانستيم که گشايش بعد از سختى است، اين سختيها بر دل و جان ما بيش از آن بود که بتوانيم آن را تحمل کنيم، ولى باين جهت که اين‏ها علامت گشايش است تحمل آن براى ما آسان است و بدين جهت که باين وسيله به شما مى‏رسيم اين سختيها محبوب ماست. آقايم مدت سپرى شده و به آخر رسيد. منتظر امر شما هستيم. با ياد شما زندگى کرده، و آثار ظهور شما را جستجو مى‏کنيم. آقايم کار سخت شده و ظلم و ستم فراوان، و فساد بى‏سابقه‏اى سراسر گيتى را فرا گرفته است. هواى نفس نيز ضميمه آن شده و آتش هواهاى نفسانى شعله‏ور گرديده و گيتى را سوزانده است، بوسيله آن شهرها خراب، آبادانى نابود و انسان‏ها و حيوانات از بين رفته‏اند. آقايم بلاها زياد، مطالب پوشيده بر ملا گرديده و فقط به شما شکايت مى‏کنم. آقايم جدايى و هجران تو از تمام اين سختى‏ها سخت‏تر است زيرا بلا بهمراه تو، نعمت و اذيت در مقابل ديدگان تو راحت است. آقايم »و از من انتقام بگير، اگر اين انتقام مرا به تو نزديک مى‏نمايد. فدايت گردم در آن شتاب کن. و با هر وسيله‏اى که مى‏خواهى مرا در عشقم به خودت آزمايش کن. و من آنچه رضاى تو در آن است را انتخاب خواهم کرد. و در هر حال، تو به من از خودم سزاوارترى. زيرا اگر تو نباشى، من هم نخواهم بود.«» « آقايم » تو قدرت نابودى قبيله را دارى، در راه عشق تو هر موجود زنده‏اى از نابودى لذت مى‏برد. برده تو هرگز تقاضاى آزادى نخواهد کرد. اگر تو او را رها کنى او تو را رها نمى‏کند. آن زيبايى که با جلال بزرگ خود آن را پوشانيده‏اى، هر نوع شکنجه‏اى را در اينجا گوارا مى‏داند.«»« مولايم آرزويم »دلم آب شده به او رخصت بده تا باقيمانده خود را در آرزوى تو بگذراند. دستور بده خواب در چشمانم گذر کند. زيرا من مطيع اين دستور هستم. شايد در عالم رؤيا وجود گرانقدر تو را ببينم و به من وحى شود.«»« حبيب من »و هرگاه باقيمانده جان من با آرزو زنده نمانده و فناى من مقتضى بقاى تو باشد. و اگر شيوه عشق از سنت چشم بر هم نهادن حمايت کند و از ديدارت محروم گردد. سياهى چشمى براى من باقى بگذار، شايد پيش از مرگم بوسيله آن، کسى را که تو را ديده است ببينم.«» « آه »چيزى را که تو مى‏خواهى کجا در من هست، هرگز. و بلکه پلک چشمان من فاقد پرده‏اى از خاک پاى تو است.«»« مولايم »اگر مژده دهنده‏اى با مهربانى از سوى تو آيد و هستى من هم در مشتم قرار داشته باشد، آن را به تو تقديم نموده و خواهم گفت: آن را بگير.«»« سرور و مولايم اى امام من »بشکستگى من، بذلت من، بخضوع من، بفقر و نياز خودم و به بى‏نيازى تو. مرا به زير دست خائنى واگذار مکن. چون من يکى از ضعيفان تو هستم.«» « آقايم آنگاه که درباره رسيدن و وصل شدن به شما و لذت ديدار شما مى‏انديشم و در مورد احوال کسانى که آنها را به پناه خود نزديک نموده، به آنان احسان کرده، مشرف به ديدار جمالت نموده، با تعليم خود آنان را بزرگداشته، با نوشانيدن جامهاى توحيد بر آنان منت گذاشته و شرافت آمدن در محفل اهل توحيد را به آنان کرامت نمودى تأمل مى‏کنم، نزديک است قلبم از حسرت شکافته شده و از غيرت، دو تکه شود. آه آه »واى بر قلب کسى که مثل قلب من باشد«. »اى پوست بدن من پاکيزگى مرا سعادتمند نمى‏کند. و اى کبد من بدون ديدار بايد پاره پاره شوى.» « آقايم خواهان شما، با ساير مشتاقين فرق دارد. زيرا زيبايى تو قابل مقايسه با زيبايى ساير معشوقها نبوده و بزرگى تو مانند ديگر بزرگي ها نمى‏باشد. باين جهت که شما محبوبى هستى که علت ايجاد خواهان و دوستدار خود بوده و او در هر حال و براى هر کارى به شما احتياج دارد، ولى ديگران چنين نيستند. بلکه در عالم محسوسات زيبايى وجود ندارد مگر اين که مظهر گوشه‏اى از زيبايى شما، و بزرگيى نيست مگر ناشى از يکى از آثار بزرگى شماست. زيرا زيبايى شما مظهر زيبايى خداوند زيبا و زيبايى ديگران از مظاهر زيبايى شماست. و نيز بزرگى شما مظهر بزرگى ]خداوند[ بزرگ و بزرگى ديگران برگرفته از بزرگى شماست. شما منبع همه بزرگيها و زيباييها هستيد. منظور از زيباترين زيباييها، و بزرگترين بزرگها، در دعاى سحر، شما مى‏باشيد. و شماييد نورانى‏ترين و درخشنده‏ترين نور خدا. و نيز جدايى و دورى شما مانند جدايى محبوبهاى ديگر نيست. زيرا اگر محبوبهاى ديگر دوستدار را ترک کنند، مى‏گويند: محبوب او را ترک کرده، و بخاطر ترک کردن محبوب سرزنش متوجه دوستدار نمى‏گردد. ولى اگر شما کسى را ترک کنيد، مردم او را سرزنش نموده و خود نيز خودش را سرزنش مى‏کند. و هيچگونه تسلاى خاطرى نيز ندارد. زيرا نمى‏توان گفت شما بيوفا بوده يا به دوستدار خود علاقمند نيستى. همه دوستدارانت اعتقاد دارند که دوستى و وفاى تو بيش از دوستى و وفاى آنان است. بنابراين اگر آنان را ترک کنى معلوم مى‏شود، آنان کوتاهى نموده‏اند. و کم محبتى آنان نشاندهنده نادانى آنان است. بهمين جهت کسى که او را ترک نمايى ورشکسته‏ترين افراد است مگر اين که خود را تسلى داده و بگويد: در آينده به شما رسيده و هجران شما پاداشى براى او در پى دارد. ولى چه پاداشى بزرگتر از ديدار شماست مولايم همه فداى تو. جانم فداى مجد ريشه‏دارى که همتايى ندارد. جانم فداى شرافتى که لنگه‏اى ندارد. تا کى برايت سرگردان بوده و تا کى و چگونه و با چه زبانى درباره‏ات بگويم؟ براى من سخت است که ببينم ديگران در مقابل تو و در مملکت تو تصرف، و بر پيروان و حتى بر خويشانت حکومت کرده و آنها به تو پناه آورده و از تو کمک مى‏خواهند ولى جوابى نمى‏شنوند. پناه بر خدا از اين مصيبتهاى دردناک و سختيهاى زياد »انا للّه و انا إليه راجعون« از مصيبت نبودن تو و طولانى بودن غيبتت در حالى که شيعيانت مانند گله گوسفندى شده‏اند که چوپان آن نبوده و گرگها از هر طرف به آن حمله کرده‏اند گروهى را خورده و گروهى را براى ذخيره مى‏کشند. سرورم اين مصيبتهاى ما بود ولى ناراحتيهاى شما بخاطر اين مطالب براى ما سخت‏تر بوده و دل ما را بيشتر بدرد مى‏آورد تا مصيبتهايى که به خودمان وارد مى‏آيد. زيرا از رأفت شما به شيعيانتان و غيرت و رقت قلب شما آگاهى داريم. مگر جد شما امير المؤمنين عليه السّلام نبود که از ربودن خلخال زن ذمى توسط لشکر معاويه شکايت کرده و مى‏فرمود: »اگر مسلمانى از اين مطلب بميرد او را قابل سرزنش نمى‏دانم.« پس شما چه حالى داريد زمانى که بدانيد با زنهاى مسلمان چه مى‏کنند خداوند ملتت را يارى کند، مولايم به خداوند و به سرور مردم محمد مصطفى و به على مرتضى و به سرور بانوان و به پدران پاکت، امامان هدايت و شيران درنده نبرد و به حمزه، سرور شهيدان و به »طيّار در ميان فرشتگان مقرّب«، از اين پيش‏آمدهاى ناگوار و اوضاع بد شکايت مى‏کنيم. بندگان گرفتارت را يارى کن اى ياور يارى خواهان. سرورشان را به آنان بنمايان اى مهربانترين مهربانان. و با آن ستم ستمکاران، حاکميت کفار و حيله‏هاى مخالفين را از آنان دور کن. و با فرج ولى خود، در فرج آنان تعجيل نما و بعد از پر شدن زمين از ظلم و جور آن را پر از قسط و عدل گردان. ديدگان مؤمنين را با جمال ولىّ دين روشن نموده و بهره آنان را با ظهور جلالش در ميان جهانيان بيشتر گردان. عدل فراوان و حکومت بزرگ و عالى خود را آشکار نما و با آن حق را بر پا و باطل از بين ببر. اوليايت را با آن حاکم و دشمنانت را خوار فرما. با آن از ستمکاران و دشمنان برگزيدگانت انتقام بگير. و در انجام وعده‏هايت در مورد يارى مؤمنين و عاقبت پرهيزکاران تعجيل فرما. اى راستگوترين راستگويان و تواناترين توانمندان برگرفته از کتاب المراقبات حاج ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي تنظيم براي تبيان حسن رضايي گروه حوزه علميه

پربازدیدها

پربحث‌ها