1- كار و تلاش و دستگیرى از مستمندان3- شجاعت5- علم امام صادق(ع) و اقدامات ایشانب- ویژگىهاى عصر آن حضرتد- شیوهها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى2- تربیت مبلغان و مناظره كنندگان.1- كار و تلاش و دستگیرى از مستمندان | امام صادق(ع) نه تنها دیگران را دعوت به كار و تلاش مىكرد، بلكه خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهاى داغ تابستان، در مزرعه كار مىكرد. یكى از یاران حضرت مىگوید: آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن برتن و بیل در دست، باغ را آبیارى مىكرد و عرق از سر و صورتش مىریخت، گفتم: اجازه دهید من كار كنم. فرمود: من كسى را دارم كه این كارها را انجام دهد ولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار بیند و خداوند ببیند كه من در پى روزى حلال هستم. (1) |
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تأكید داشت. لذا وقتى كار پرداز او كه با سرمایه امام براى تجارت به مصر رفت و با سودى كلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود را چگونه به دست آوردهاى؟ او گفت: چون مردم نیازمند كالاى ما بودند، ماهم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود:
سبحان الله! علیه مسلمانان هم پیمان شدید كه كالایتان را جز در برابر هر دینار سرمایه یك دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: اى مصادف! چكاچك شمشیرها ازكسب روزى حلال آسانتر است. (2)
حقیقت این است كه امام(ع) درنهایت علاقه به كار و تلاش، هرگزفریفته درخشش درهم و دینار نمىشد و مىدانست كه بهترین كار ازنظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است، حقیقتى كه ما هرگز از عمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم. امام خود درباره باغش مىفرمود: وقتى خرماها مىرسد، مىگویم دیوارها رابشكافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین مىگویم ده ظرف خرما كه بر سرهریك ، ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تا وقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریك، یك مد خرما بخورند. آن گاه مىخواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن،مریض، كودك و هركس دیگر كه توان آمدن به باغ را نداشته،) یك مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و كارگران و... را مىدهم و باقى مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم مىكنم و دست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم مىماند. (3)
2- ساده زیستى و همرنگى با مردمامام همانند مردم معمولى لباس مىپوشید و در زندگى ساده زیستی را رعایت مىكرد. مىفرمود: بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول همان زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتن مىكرد. وقتى سفیان ثورى به ایشان اعتراض مىكرد كه: پدرت على چنین لباس گرانبهایى نمىپوشید، فرمود: زمان على(ع) زمان فقر و اكنون زمان غنا و فراوانى است و پوشیدن آن لباس در این زمان، لباس شهرت است و حرام... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر را كه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را براى خدا و لباس نو را براى شما پوشیدهام. (5) | |
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمىداد امتیازى براى وى و خانوادهاش در نظر گرفته شود و این ویژگىهنگام بروز بحرانهاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر نمایان می شد. ازجمله در سالى كه گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندمهاىموجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم كه خوراك بقیه مردم بود، تهیه كنند و فرمود: «فان الله یعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولكنى احب ان یرانى الله قد احسنت تقدیرالمعیشه. » (6) :خدا مىداند كه مىتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام را تهیه كنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزى صحیح زندگى ببیند.
3- شجاعتامام صادق(ع) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبهاى به سختى مىایستاد و این شهامت را داشت كه سخن حق را به زبان آورد و اقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عكس العمل تندى رو به رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق كرد؟ فرمود: تا جباران را خوار كند. و به این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهى كرد. (7) و آن گاه كه فرماندار مدینه در حضوربنى هاشم در خطبههاى نماز به على(ع) دشنام داد، امام چنان پاسخى كوبنده ای داد كه فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى خانهاش رفت. (8)
4- همزیستى و مدارا با مسلمانانامام صادق(ع) شیعیان را به همزیستى با اهل سنت دعوت مىكرد تا به این طریق هم شیعیان از جامعه اكثریت منزوى نشوند و هم بتوان احكام و اصول شیعى را با ملاطفت به آنان منتقل كرد. از این رو در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مىشد، اما این سهل گرفتن هرگز به معناى زیرپاى گذاشتن اصول نبود و آن جا كه مسئله اصولى در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمىشد. از جمله در یكى از سفرها،امام صادق(ع) به حیره (میان كوفه و بصره) آمد. در آنجا منصور دوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت كرده بود.امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتى كه سفره غذا انداختند، هنگام صرف غذا، یكى از حاضران آب خواست ولى به جاى آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بىدرنگ برخاست و مجلس را ترك كرد و فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: «ملعون من جلس على مائده یشرب علیها الخمر» (9) ؛ ملعون است كسى كه دركنار سفرهاى بنشیند كه در آن سفره شراب نوشیده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمىشد؛ زیرا حكومت را غاصب مىدانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا با این كار از ناحق بودن آنان، چشم پوشى مىشد و تنها زمانى كه اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا مىرفت؛ لذا منصور ضمن نامهاى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم نمىآیى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست كه به خاطر آن از تو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست كه به آن امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى كه بیاییم و به خاطر آن به تو تبریك بگوییم و آنچه كه اكنون دارى آن را بلا و عذاب نمىدانى تا بیاییم و تسلیت بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت كنى. امام نیز نوشت: كسى كه آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمىشود و كسى كه دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت نمىكند. (10)
5- علم امام صادق(ع) و اقدامات وى | آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق(ع) ویژگى خاصى بخشیده، استفاده از علم بیكران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیان گذارى فكرى و علمى مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه است: الف- دانش امام شیخ مفید مىنویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل كردهاند كه به تمام شهرها منتشر شده و كران تا كران جهان را فرا گرفته است و از احدى از علماى اهل بیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل نشده كه از آن حضرت نقل شده است. اصحاب حدیث، راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان را چهار هزار تن ذكركرده اند ، و آن قدر نشانههاى آشكار بر امامت آن حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه لال كرده است. (11) |
سید مؤمن شافعى نیز مىنویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجا كه شمارشگر از حساب آن ناتوان است. (12)
ابوحنیفه مىگفت: من هرگز فقیه تر از جعفربن محمد ندیدهام و او حتماً داناترین فرد امت اسلامى است. (13)
حسن بن زیاد مىگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه كسى در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزى منصور دوانیقى به من گفت: مردم توجه زیادى به جعفربن محمد پیدا كردهاند و سیل جمعیت به سوى او سرازیر شده است. پرسش هایى دشوار آماده كن و پاسخهایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوارآماده كردم. هنگامى كه وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم. منصور از من خواست سؤالاتم را بپرسم. من یك یك سؤال مىكردم و حضرت در جواب مىفرمود: درمورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتواى خود را نیز مىگفتند كه گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)
ب- ویژگىهاى عصر آن حضرت عصر امام صادق(ع) همزمان با دو حكومت مروانى و عباسى بود كه انواع تضییقها و فشارها را بر آن حضرت وارد مىكرد، بارها او را بدون آن كه جرمى مرتكب شود، به تبعید مىبردند. ازجمله یكبار بههمراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر خلفای عباسى به عراق رفت. یكباردر زمان سفاح و چند بار در زمان منصور به حیره، كوفه و بغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل كه حكومتگران به دلیل نزاعهاى خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یك فضاى آرام به تأسیس نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنى نیست، بلكه امام با وجود آزارهاى گاه به گاه اموى و عباسى از هرنوع فرصتى استفاده مىكرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویكرد حضرت، بسته بودن راههاى دیگر بود. چنانكه امام از ناچارى عمداً رو به تقیه مىآورد. زیرا خلفا در صدد بودند با كوچكترین بهانهاى حضرت را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مىگفت: «هذا الشجى معترض فى الحلق»؛ جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است كه نه مىتوان فرو برد و نه مىتوان بیرون افكند. برهمین اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت شهید كنند. حكایت زیر دلیل این مدعى است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل بیت علیهم السلام به صفوان بن یحیى گفت: آیا مىدانى با این كه در میان خاندان ما هیچ نام و اثرى از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟... منصور دوانیقى روزى به پدرم محمدبن اشعث گفت: اى محمد! یك نفر مرد دانشمند و با هوش براى من پیدا كن كه ماموریت خطیرى به او بتوانم واگذار كنم. پدرم ابن مهاجر (دایى مرا) معرفى كرد. منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن وجماعتى ازخاندان او از جمله جعفربن محمد -امام صادق(ع- برو و به هریك مقدارى پول بده و بگو: من مردى غریب از اهل خراسان هستم كه گروهى از شیعیان شما درخراسان این پول را دادهاند كه به شما بدهم مشروط بر این كه علیه حكومت قیام كنید و ما از شما پشتیبانى مىكنیم. وقتى پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دست خط خود، قبض رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد ازمدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تعریف كن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها را به مدینه بردم و به هریك از خاندان مبلغى دادم و قبض رسید ازدستخط خودشان گرفتم ، غیر از جعفربن محمد - امام صادق(ع) - كه من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت سرش نشستم او تند نمازش را به پایان برد و بى آنكه من سخنى بگویم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده كه آنها سابقه نزدیكى با دولت بنى مروان دارند و همه (براثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیك گوشم آورد وآنچه بین من و تو بود، بازگفت. مثل این كه او سومین نفر ما بود.
منصور گفت:«یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهل بیت نبوه الا و فیه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا» ؛اى پسر مهاجر، بدان كه هیچ خاندان نبوتى نیست مگر این كه درمیان آنها محدثى - فرشتهاى از طرف خدا كه با او تماس دارد واخبار را به او خبر مىدهد- هست و محدث خاندان ما جعفربن محمد(ع) است.
فرزند محمد بن اشعث مىگوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) باعث شد كه ما به تشیع روى آوریم. (15)
آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد كه مانع از هر نوع اقدام علیه حكومت وقت مىشد، لذا امام به سوى تنها راه ممكن كه همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر(ع) بود، روى آورد و از در دانش و علم وارد شد.
ج- اولویتها در نهضت علمى حال باید توضیح داد كه امام صادق (ع) محتواى نهضت علمى را بر چه اساسی استوار ساختند؟حقیقت این است كه جریان نفاق، خطرناك ترین انحرافى است كه از زمان پیامبراكرم(ص) شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شده است، مانند آیات7 و 8 سوره منافقین. این حركت هرچند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظات رحلت، تمام هجمههاى منافقان به یكباره بر سر اهل بیت علیهمالسلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایى مىنویسد: | |
هنگامى كه خلافت از اهل بیت علیهم السلام گرفته شد، مردم از آنها روى گردان شدند و اهل بیت علیهم السلام در ردیف اشخاص عادى ،بلكه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمانان از اهل بیت علیهم السلام دورافتاده، از تربیت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امویان به این هم بسنده نكردند و با نصب علماى سفارشى خود، كوشیدند ازمطرح شدن ائمه اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى كنند. چنانكه معاویه رسماً اعلام كرد: كسى كه علم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلام شد: كسى جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوى دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهل بیت علیهمالسلام محروم ماندند با داستان هاى یهود و نصارى آمیخته شد ونوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شكل گرفت. رفته رفته كه قیام هاى شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دو نظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون قیامهاى مسلحانه به دلیل اقتدار حكام اموى و عباسى عموماً با شكست رو به رو مىشد، نهضت امام صادق(ع) به سوى حركتى علمى مىتوانست سوق پیدا كند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به ركود و سكوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دینى وفرهنگى نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج وشكوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاط شكل گرفت.
د- شیوهها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى1- تربیت راویاناز گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حكام اموى،احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر(ص)،امیرمومنان(ع)، امام(ع) را وا مىداشت به تربیت راویان در ابعاد مختلف آن روى آورند. لذا اینك از آن امام در هر زمینهاى روایت وجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به «جعفرى».
آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومى چون تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، كلام، طب، شیمى و... سدى در برابر انحرافات ایجاد كردند. امام صادق(ع) مىفرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث از من روایت كرده است. پس آن ها را از من روایت كنید. (16)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن بن على وشا مىگفت: من در مسجد كوفه نهصد شیخ را دیدم كه همه مىگفتند: جعفربن محمد برایم چنین گفت. (18)
این حجم گسترده از راویان در واقع، توانست كمبود روایت از منبع بىپایان امامت را در طى دورههاى مختلف جبران كند و ازاین حیث امام به موفقیت لازم دست یافت.
آرى، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل سنت نیز روایات فراوانى در كتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى دركتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران ،آمارى دادهاند كه مجموعاً راویان از امام به چهار هزار نفر مىرسند و اكثر اصول اربع مائة از امام صادق(ع) است و همچنین اصول چهار صد گانه اساسى كتب اربعه شیعه (كافى، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار) را تشكیل دادند.
2- تربیت مبلغان و مناظره كنندگان | علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) كه منابع خبرى موثق تلقى مىشدند، حضرت به ایجاد شبكهاى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چهره دین بزدایند. هشام بن حكم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعین و... از این دست شاگردان مبلغ هستند. براى نمونه، مناظرهاى از صدها مناظره را با هم مىخوانیم:هشام بن سالم مىگوید: در محضر امام صادق(ع) بودیم كه مردى ازشامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مىخواهى؟ |
گفت: به من گفتهاند شما داناترین مردم هستید، مىخواهم چند سؤال بكنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سكون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. مرد شامی گفت: من مىخواهم با خودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او(حمران) پیروز شدى، بر منغلبه كردهاى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال كرد و جواب شنید كه خود خسته شد و درجواب امام كه: خوب، چه شد؟ گفت: مرد توانایى است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن گاه به توصیه امام ، حمران سؤالى پرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرت گفت: در نحو و ادبیات مىخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان خواست با او بحث كند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه درفقه كرد كه امام زراره بناعین را به وى معرفى كرد. در علم كلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه بن محمد، در توحید، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حكم را معرفى كردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید كه دندان هایش معلوم شد. مرد شامى گفت: گویا خواستى به من بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند. امام پاسخ داد. بلى! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ویژهامام علاوه بر آن دو حركت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیزمىكوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان را گرفته بود، یعنى مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مىكردند و با اهل تسنن از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذا احتمال تأثیر پذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یك آفت درونى كه مىتوانست شیعیان را تهدید كند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاس و استحسان تلاش كرد.
مبارزه با برداشتهاى جاهلانه و قرائت هاى سلیقهاى از دین نیز درمكتب امام جایگاه ویژهاى داشت و حضرت علاوه بر حركت كلى و مسیراصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه مىكرد. از جمله آنها حكایت معروفى است كه باهم مىخوانیم:
حضرت مردى را دید كه قیافهاى جذاب داشت و نزد مردم به تقوا مشهور بود. او دو عدد نان از دكان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامهاش مخفى كرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت كرد و به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید، آنها را به او داد. امام صادق(ع) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مىكنى؟ او پاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا كردم و خدا مىفرماید:" من جاء بالسیئه فلا یجزى الامثلها"؛ هركس كاربدى بكند كیفر نمىبیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر چون خدا مىفرماید: "من جاء بالحسنه فله عشرامثالها)؛ هركس یك كار نیك انجام دهد، برایش ده برابر ثواب هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیردادم، پس چهل حسنه دارم كه اگر چهار گناه از آن كم كنم،36 حسنه برایم مىماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب كه بر عدم درك واحاطه كامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد كه «انما یتقبل الله من المتقین»؛ خداوند كار نیك را از متقین قبول دارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمىتواند مترتب باشد.
آرى،
دورى از منبع وحى و اخبار اهل بیت رسالت، سبب شد مردانى پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل كنند كه هرگز مبانى فكرى قرآن و دین را به خوبى نفهمیدهاند و از این روى همواره، خود و پیروانشان را به راه خطا رهنمون مىشوند. (20)
پىنوشت ها:
1- بحارالانوار، ج47، ص56.
2- همان، ص59؛ "سبحان الله تحلفون على قوم الا تبیعونهم الا بربح الدینار دینارا... ثم قال: یا مصادف! مجالده السیوف اهون من طلب الحلال."
3- وسایل الشیعه، ج16، ص 488.
4- بحارالانوار، ج47، ص 54.
5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660.
6- همان، ص59.
7- تهذیب الكمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق الله الذباب، فقال: لیذل به الجبابره)
8- وسایل الشیعه، ج16، ص423.
9- فروع كافى، ج6، ص 268.
10- مستدرك الوسایل، ج 2، ص 438.
11- ارشاد مفید، ص 254.
12- منتهى الامال، ج 2، ص139.
13- الامام الصادق و ابو زهره، ص 224; جامع المسانید، ص 222.
14- منتهى الامال، ج 2، ص 140.
15- اصول كافى، ج 1، ص 475.
16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79؛ معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.
17- رجال كشى، ج 1، ص 386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج47، ص 408.
20- وسایل الشیعه، ج 2، ص57.