من آمادگي دارم، هر گونه دشنام و ناسزايي را بشنوم!! و لكن تقاضاي من اين است كه : عِرض و ناموس مرا مورد دشنام قرار ندهي.

حکايتي از اخلاق پيامبر گونه 1. يک نفر از طلّاب نقل کرد : در صحن امام حسيننشسته بودم و مردي در کنار من ايستاده بود. مرحوم آيتالله اصفهاني با أصحابش از حرم خارج شدند و صحن مطهّر را از در تلّ زينبيّه ترک گفتند. آن مردي که کنارِ من ايستاده بود، آهسته گفت: بروم و سيّد را در گوشش دشنام گويم! آن مرد، دنبالِ سيّد حرکت نمود، بعد از لحظاتي، با چشمِ گريان برگشت! علّت را پرسيدم. پاسخ داد : من سيّد را (آهسته) تا دربِ منزلش دشنام دادم! أمّا همينکه درب منزلش رسيدم، سيّد فرمود : همين جا توقّف کن من با شما کاري دارم! و داخل منزل شد. طولي نکشيد از منزل خارج شد و فرمود : اين پولها را بگير! و هر موقع تنگدست شدي به ما مراجعه کن! مطلب ديگر اينکه : من آمادگي دارم، هر گونه دشنام و ناسزايي را بشنوم!! و لکن تقاضاي من اين است که : عِرض و ناموس مرا مورد دشنام قرار ندهي. دشنام دهنده ميگويد : چنان اين کلماتِ پيامبرگونة سيّد در من اثر عميقي به جاي گذاشت که نزديک بود قالب تهي کنم!! اشک چشمانم را گرفت، رعشه به اندامم افتاد، همانطوريکه مشاهده ميکني!! (پندهايي از رفتار علماي اسلام : صفحة 67) ********* مرحوم سيّد أفرادي را که سابقة خوبي با او نداشتند و پيش او ميآمدند، از اعمالِ قبلي آنها چشمپوشي ميکرد و به رخ آنها نميکشيد و چنين وانمود ميکرد، که آنها را نميشناسد، تا آن فرد از سابقة بدي که با او داشت، خجالت نکشد! مرحوم «حاج سراج أنصاري» (از نويسندگان و مبلّغين مشهور زمان و أهل مبارزه با أحمد کسروي) در أوائل طلبگيِ خود در نجف، ميانة خوبي با سيّد نداشت. تا اينکه در أثر حوادثِ روزگار به شدّت مقروض شده و نتوانست زندگيِ عادي خود را اداره کند. يکي از دوستانش او را خدمت «سيّد» برد. «آيتالله اصفهاني» چنان رفتار کرد که گويا «حاج سراج أنصاري» نخستين بار است به منزل «سيّد» آمده و «سيّد» هم او را نميشناسد!! بعد از شنيدنِ نيازمنديِ «حاج سراج» با عذرخواهي از اينکه دستش خالي است و برايش امکاني بيش از اين وجود ندارد، مبلغ قابل توجّهي به او پرداخت که براي «حاج سراج» باور کردنش مشکل بود! «مرحوم سيّد» هر ماه يک دستمال، نامة فحش، که برايش مينوشتند برداشته به سوي رود فرات رفته و آن نامهها را در آب ميريخت! عظمتِ نفس او چنان بود که هرگز لب به شِکوه نميگشود و اشخاص را ميبخشيد!! (ديدار با أبرار شمارة 56 : صفحة 45) ********* 2 ـ مرحوم سيّد يکي از نمايندگان خود را به منطقهاي براي تبليغ دين فرستاد. بزرگ قبيله درصدد مخالفت با وکيل آقا برآمد و اعلان نمود : هر کس در نماز جماعتِ اين وکيل، حاضر شود يا در مجلس او شرکت کند، از آبِ آشاميدنيِ محلّ، محروم خواهد شد! (چشمة آن آبادي در اختيار بزرگ قبيله بود). وکيل آقا ناچار به «نجف» برگشت و جريان را به «مرحوم سيّد» گزارش داد. «مرحوم سيّد» يک پوستين گران قيمت و مبلغ 10 هزار ليره طلا! به وکيل داد و فرمود :به آن محلّ برگرد و اينها را به بزرگِ قبيله بده و سلام من را هم به او برسان!! وکيلبرگشت و نزد بزرگقبيله رفته وهدايا را به او تقديم کرده وسلام سيّد را هم رسانيد. شيخ قبيله منقلب گرديده و به مردم ابلاغ نموده : هر کس در نماز يا مجلس وکيلِ سيّد شرکت نکند، از آب آبادي محروم خواهد بود!! (پندهايي از رفتارِ علماي اسلام : صفحة 84) ********** نويسنده : مضمونِ اين قضيّه را «آيتالله بهجت» براي اينجانب نقل نمودند. 3 ـ همچنين (شبيه قضيّة سابق، نقل گرديده است) : «مرحوم سيّد» عالمي را براي ارشادِ مردم، به طرف شمالِ عراق روانه نمود. آن شخص به يکي از روستاهاي شمال عراق ميرود. أمّا بزرگ آن روستا، با او مخالفت و ناسازگاري ميکند. تا اينکه آن عالم مجبور ميشود، به پاسگاهِ آن منطقه شکايت کند. پليس به ايشان ميگويد : تنها راه حلّ اين مشکل آن است که شما به نجف برگشته و از «آيتالله اصفهاني» بخواهيد، تا با وزير کشور تماس بگيرد و وزير، به ما دستور بدهد تا در مقابل شيخ عشيره (بزرگ قبيله) ايستادگي کنيم. وکيل، به نجف برگشته و جريان را به عرض «مرحوم سيّد» ميرساند. «مرحوم سيّد» ميفرمايد : اشکالي ندارد! و نامهاي براي شيخِ عشيره نوشته همراه 500 دينار به وکيل ميدهد و ميفرمايد : به همان آبادي برگرد و سراغ شيخِ قبيله برو و نامه و هديّه را به او بده!! وکيل طبق دستور آقا عمل ميکند. همينکه، شيخ قبيله مبلغ را دريافت و نامه را ميخواند، چهرهاش گشاده گرديده و با خوشحالي از وکيل استقبال کرده و خودش همراه افراد قبيله در نماز (و مجلس) وکيلِ سيّد شرکت ميکنند!! در نتيجه، آن قبيله از مريدانِ «مرحوم سيّد» ميگردند! نمايندة آقا (بعد از مدّتي) به نجف برگشته و قصّه را براي مرحوم سيّد نقل ميکند. سيّد ميفرمايد : آيا اين عمل بهتر بود؟ يا آنکه به وزير، نامه مينوشتم (که بالأخره کار به دشمني و ستيز، منجرّ ميگرديد)؟!! (همان: صفحه 83) تنظيم براي تبيان حسن رضايي گروه حوزه علميه