آيا اسلام وجود يك طبقه اى را كه آنها عالم دين باشند پذيرفته است ؟ البته پذيرفته است، غير از اين نمى شده است. پس اگر كسى خيال كند كه ما مسلمانيم ولى عالم دينى لازم نداريم، حرف مفت است. دين كارشناس مى خواهد. اگر دينى عالم دينى نداشته باشد جاهلها چيزى از آن

جمعه ۱۳ آذر ۱۳۸۸ - ۰۰:۰۰
چه نیازی به حوزه های علمیه وجود دارد؟
چه نيازي به حوزه هاي علميه وجود دارد؟ آيا اسلام وجود يک طبقه اى را که آنها عالم دين باشند پذيرفته است ؟ البته پذيرفته است، غير از اين نمى شده است. پس اگر کسى خيال کند که ما مسلمانيم ولى عالم دينى لازم نداريم، حرف مفت است. دين کارشناس مى خواهد. اگر دينى عالم دينى نداشته باشد جاهلها چيزى از آن دين باقى نمى گذارند. مخصوصا در اسلام از آن جهت که دين خاتم است علماء و دانشمندان رکن بزرگى به شمار مى روند. بسيارى از وظايف انبياء را در اين عصر علماء بايد انجام دهند. قسمت اول و دوم و سوم و چهارم را کليک کنيد بعضى علمها واجب عينى است، يعنى خود آن علم به عنوان يک اعتقاد بر هر مسلمانى لازم و واجب است، مثل معرفة الله، علم بالله و ملائکته و کتبه و رسله و اليوم الاخر، آن مقدار که مقدمه ايمان يا از شرايط ايمان است، چون ايمان در اسلام گرايش از علم است نه گرايش از تقليد. اين علم واجب عينى است. اين را همه علما ذکر کرده اند. پس (( طلب العلم فريضة )) قدر مسلم شامل آن علمهايى که از شرايط ايمان است هست. از اين که بگذريم، بايد ببينيم که[ اين علم] چيست ؟ يک بحث تقريبا لغو و بيهوده اى ميان اصناف علماى اسلامى در گرفته راجع به اينکه اين علمى که فريضه است چه علمى است ؟ فقها گفتند که مقصود علم فقه است براى اينکه مقدمه عمل است. علماى اخلاق گفتند خير، علم ا خلاق خيلى از آن لازمتر و واجبتر است. علماى کلام گفتند علم کلام است. علماى تفسير گفتند علم تفسي ر و کتاب الله است. ولى اين ديگر بحث ندارد، زيرا علم يا خودش هدف است و يا مقدمه است براى هدفى. هر جا که خودش هدف است، واجب است، مثل همين اصول عقايد. هر جا هم که خودش هدف نيست. اگر هدفى از هدفهاى اسلامى متوقف به آن باشد، از باب مقدمه واجب، واجب مى شود. خود فقها اين سخن را مى گويند که آموختن مسائل، واجب مقدمى ولى واجب تهيؤى است، و به اصطلاح واجب نفسى تهيؤى است، يعنى آن چيزى که بر ما واجب است عمل کردن است، مثلا ما بايد نماز بخوانيم، ولى اينکه انسان بخواهد درست نماز بخواند، بدون اينکه مسائل نماز را بداند امکان ندارد. پس براى اينکه انسان براى خواندن نماز آماده شود، يعنى بتواند نماز را صحيح بخواند، واجب است مسائل نماز را ياد بگيرد. اختصاص به نماز و روزه و اينگونه تکاليف ندارد، هر وظيفه اى از وظايف اسلامى که نيازمند به علم باشد، همان علم برايش واجب مى شود به عنوان يک واجب نفسى تهيوى، يعنى واجبى که ما را آماده مى کند براى واجب ديگر، واجبى که نوعى واجب مقدمى است . علم اخلاق هم طبعا[ يک واجب نفسى تهيؤى است]. اسلام از ما يزکيهم مى خواهد، تزکيه نفس مى خواهد، آن هم که بدون علم ممکن نيست، پس آموختن مسائل روانى و اخلاقى، مقدمه براى اينکه تزکيه نفس حاصل بشود لازم است. همچنين وقتى ما بايد يک سلسله دستورات را از قرآن بياموزيم، بديهى است آموختن خود قرآن و تفسير آن واجب است. و دائره علم آنوقت توسعه پيدا مى کند که ما گذشته از واجبهاى عينى يک سلسله واجبهاى کفائى داريم، يعنى واجبهايى که بايد بر اساس تقسيم کار صورت بگيرد. نظير اينکه وجود پزشک لازم است، پس علم پزشکى واجب کفائى است، يعنى واجب است به طور وجوب کفائى که در ميان مردم به قدر کفايت پزشک باشد که بيماران به آنها مراجعه کنند. پزشک که بدون علم نمى شود، و يا همين جور از زمين نمى رويد، از آسمان هم که نمى افتد، همين انسانها بايد پزشک بشوند، پس بايد علمش را بياموزند. آنکه اسلام مى خواهد اينست که پزشک لازم است، ولى بديهى است که مقدمه اش را هم بايد تهيه کرد. اينست که علم پزشکى واجب کفائى است. حدش چيست ؟ حد معين ندارد، در هر زمانى به هر حدى که امکان دارد، به همان حد واجب است. يک زمان بر مردم واجب بود (( قانون )) بوعلى را بخوانند، امروز واجب است که يک چيز ديگر بخوانند، چون بهتر از آن آمده. مثال ديگر (( تجارت )) است. آيا در نظام اقتصادى اسلام وجود يک عده واسطه که کالا را از توليد کننده به مصرف کننده برسانند تأييد و تثبيت شده که عده اى شغل آزادى به عنوان واسطه ميان مصرف کننده و توليد کننده داشته باشند ؟ اگر تأييد شده، علم تجارت هم آموختنش واجب است. مثال ديگر: قرآن مى فرمايد: أعدوا لهم ما استطعتم من قوه ومن رباط الخيل ترهبون به عدو الله وعدوکم ( 1 ). آيا تهيه قوه به اندازه اى که ترهبون به عدو الله وعدوکم واجب است يا واجب نيست ؟ بله واجب است. ولى اين کار خود به خود که انجام نمى شود، با بيل برداشتن که قوه به دست نمى آيد، قوه به دست آوردن راه دارد، راهش هم علم است. در چه حد ؟ همان حدى که ترهبون به عدو الله وعدوکم که در زمانهاى مختلف، مختلف مى شود. بنابراين طلب العلم فريضة على کل مسلم تکليفش روشن است: بعضى از علمها واجب عينى است و بر هر فردى واجب است، و بعضى از علمها واجب کفائى است به اعتبار اينکه مقدمه يک واجب[ کفائى] است و مقدمه واجب، واجب است. بنابراين، جاى شک و شبهه در اين جهت نيست چون بعضى ها مى گويند اين علمى که واجب است فقط و فقط اختصاص دارد به علوم دينى، يعنى علومى که موضوع آن علوم، مسائل دينى است، يعنى آموختن خود دين. نه، آموختن خود دين يک علم است، آموختن چيزى که انسان وظيفه دينيش را [ به وسيله آن] بخواهد انجام بدهد علم ديگرى است. منحصر نيست که مردم بايد خود دين را بياموزند اما آن چيزهايى را که اجراى دين موقوف به آنها است ديگر نياموزند. بايد آنها را هم بياموزند. منتها خود دين را که بايد بياموزند، قسمتى از آن، واجب مستقل و عينى[ است مثل معرفة الله] و قسمت ديگر واجب مقدمى است[ مثل آموختن احکام نماز]. چه کسى گفته ما دين را بايد بياموزيم ؟ اسلام که نگفته دين را بياموزيد، گفته دين را عمل کنيد، ولى وقتى مى خواهيم دين را عمل کنيم بدون آموختنش ممکن نيست. پس بايد دين را بياموزيم تا به آن عمل کنيم. در آن وظائف ديگرى هم که دين به عهده ما گذاشته است[ مثل تأمين پزشک مورد نياز جامعه اسلامى] بديهى است که تا وظائف را نياموزيم نمى توانيم عمل کنيم. بايد وظائف را بياموزيم تا بتوانيم عمل کنيم. به هر حال مطلب خيلى واضح و روشن است. در تعليم و تربيت اسلامى، به مسأله رشد فکرى و تعقل اهميت فراوان داده شده، و ديگر اينکه به خود تعليم[ نيز اهميت داده شده است]، و تعليم هم يک حدود مشخص ندارد که بگوئيم علم کلام چطور ؟ علم تفسير چطور ؟ علم اخلاق چطور ؟ فيزيک چطور ؟ رياضيات چطور ؟ اسلام نيامده که علوم را مشخص کند و بگويد فيزيک بياموزيد يا نياموزيد، رياضيات بياموزيد يا نياموزيد، فلسفه بياموزيد يا نياموزيد. يک چيزهايى گفته که آنها را بايد انجام داد، و آنها توقف دارد به آموختن اينها، پس بايد اينها را آموخت. " آيا وجود عالمان ديني مختص به اسلام است يا در ديگر اديان نيز وجود دارد؟ اين مطلب را من بايد براى شما شرح بدهم که تا توضيح داده نشود مقصود روشن نخواهد شد. هر دينى و از آن جمله اسلام خواه ناخواه به يک فرقه و دسته و گروهى نيازمند است که آنها علما و دانايان و متخصصان آن دين باشند. همه اديان دنيا يک فرقه و طبقه اى دارند که آن را به نامهاى مختلف مى خوانند. اينها را يک وقتى کهنه مى گفتند، مسيحيان([ کشيش]( مى گويند که در قرآن([ قسيس]( معرب آن است. يهوديها در عصر قرآن علماى خود را([ احبار]( مى گفته اند. آيا اسلام وجود يک طبقه اى را که آنها عالم دين باشند پذيرفته است ؟ البته پذيرفته است، غير از اين نمى شده است. پس اگر کسى خيال کند که ما مسلمانيم ولى عالم دينى لازم نداريم، حرف مفت است. دين کارشناس مى خواهد. اگر دينى عالم دينى نداشته باشد جاهلها چيزى از آن دين باقى نمى گذارند. مخصوصا در اسلام از آن جهت که دين خاتم است علماء و دانشمندان رکن بزرگى به شمار مى روند. بسيارى از وظايف انبياء را در اين عصر علماء بايد انجام دهند. منبع کتاب تعليم و تربيت اسلامي نوشته سيد مهدي موسوي گروه حوزه علميه تنظيم براي تبيان حسن رضايي گروه حوزه علميه

پربازدیدها

پربحث‌ها