علم مطبوع يعنى آن علمى كه از طبيعت و سرشت انسان سرچشمه مى گيرد، علمى كه انسان از ديگرى ياد نگرفته و معلوم است كه همان قوه ابتكار شخص است

چهارشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۸ - ۰۰:۰۰
مدلی از تحول
مدلي از تحول علم مطبوع يعنى آن علمى که از طبيعت و سرشت انسان سرچشمه مى گيرد، علمى که انسان از ديگرى ياد نگرفته و معلوم است که همان قوه ابتکار شخص است لطفا مباحث پيشين را حتما بخوانيد قسمت اول و دوم و سوم و چهارم وظائف فعلى: آنچه فعلا در امکان آقايان مدرسين است و از هم اکنون بايد شروع به کار شود:. 1- کلام جديد- با توجه به اينکه کلام علمى است که دو وظيفه دارد يکى دفاع و رد شبهات و ايرادات به اصول و فروع اسلام و ديگر بيان يک سلسله تأييدات براى اصول و فروع اسلام، کلام قديم تماما متوجه اين دو قسمت است، و با توجه به اينکه در عصر ما شبهاتى پيدا شده که در قديم نبوده و تأييداتى پيدا شده که از مختصات پيشرفتهاى علمى جديد است و بسيارى از شبهات قديم در زمان ما بلاموضوع است همچنانکه بسيارى از تأييدات گذشته ارزش خود را از دست داده است، از اينرو لازم است کلام جديدى تأسيس شود. در کلام جديد حداقل مسائل زير مورد بحث قرار مى گيرد: الف - فلسفه دين، علل پيدايش آن از نظر روانشناسان و جامعه شناسان، نظريات مختلفى که در اين زمينه داده شده و همه نقض و طرد شده است، مسأله فطرت دينى و بحث عميق انسانى درباره فطرت و فطريات، آينده دين و مذهب، مهدويت در اسلام. ب - وحى و الهام از نظر علوم روانى جديد ( مسأله نبوت ). ج- بررسى مجدد ادله توحيد با توجه به ايرادات و شبهاتى که ماديين جديد بر براهين توحيد از آن جمله برهان نظم و برهان حدوث و برهان وجوب و امکان و غيره کرده اند و با توجه به تأييدات جديد در همه آن زمينه ها و همچنين بحث اساسى درباره شبهات ماديين در همه زمينه ها خصوصا در زمينه عدل الهى و عنايت الهى. د- بحث امامت و رهبرى از جنبه اجتماعى با توجه به مسائل مهمى که امروز در مسائل مربوط به مديريت و رهبرى گفته شده است، و با توجه به مسائل مربوط به جنبه معنوى امامت و انسان کامل در هر زمان. ه- مسائل خاص حضرت رسول و قرآن و شبهاتى که در اين زمينه شده است. و- فلسفه تاريخ با توجه به مکاتب قديم و جديد از نظريه ابن خلدون گرفته تا نظريه توئن بى در زمان حاضر و مخصوصا نظريه مارکسيسم در اين بخش، از اسلام و مقتضيات زمان نيز بحث مى شود. ز- فلسفه اخلاق، مشتمل بر بيان همه فلسفه هاى اخلاق قديم و جديد، مذهبى و غير مذهبى و تدوين يک فلسفه اخلاق متقن اسلامى و بطور کلى بحثى در تعليم و تربيت اسلامى. ح- اقتصاد اسلامى با تبيين مشخصات اقتصاد سرمايه دارى و اقتصاد سوسياليستى و وجوه اشتراک و افتراق اقتصاد اسلامى با هر يک از آنها. ط- فلسفه اجتماع از نظر تطبيقى و بيان اصول اجتماعى اسلام و جامعه ايده آل اسلامى. " روش آموزش در حوزه ها را چگونه ارزيابي مي کنيد؟ مسأله علم همان آموزش دادن است. (( تعليم )) عبارت است از ياد دادن. از نظر تعليم، متعلم فقط فراگيرنده است و مغز او به منزله انبارى است که يک سلسله معلومات در آن ريخته مى شود. ولى در آموزش، کافى نيست که هدف اين باشد. امروز هم اين را نقص مى شمارند که هدف آموزگار فقط اين باشد که يک سلسله معلومات، اطلاعات و فرمول در مغز متعلم بريزد، آنجا انبار بکند و ذهن او بشود مثل حوضى که مقدارى آب در آن جمع شده است. هدف معلم بايد بالاتر باشد و آن اينست که نيروى فکرى متعلم را پرورش و استقلال بدهد و قوه ابتکار او را زنده کند، يعنى کار معلم در واقع آتشگيره دادن است. فرق است ميان تنورى که شما بخواهيد آتش از بيرون بياوريد و در آن بريزيد تا اين تنور را داغ کنيد، و تنورى که در آن، هيزم و چوب جمع است، شما آتشگيره از خارج مى آوريد، آنقدر زير اين چوبها و هيزمها آتش مى دهيد تا خود اينها کم کم مشتعل بشود و تنور با هيزم خودش مشتعل گردد. چنين به نظر مى رسد که آنجا که راجع به عقل و تعقل - در مقابل علم و تعلم - بحث مى شود نظر به همان حالت رشد عقلانى و استقلال فکرى است که انسان قوه استنباط داشته باشد. جمله اى دارند اميرالمؤمنين که در نهج البلاغه است ( و من مدتها پيش، ذهنم متوجه اين مطلب شده بود و شواهدى هم برايش جمع کرده ام ). مى فرمايند: العلم علمان ( و در يک نقل ديگر: العقل عقلان )، علم مطبوع و علم مسموع ( يا: عقل مطبوع و عقل مسموع ) ولا ينفع المسموع اذا لم يکن المطبوع ( 1 ). علم دو علم است، يکى علم شنيده شده، يعنى فرا گرفته شده از خارج، و ديگر علم مطبوع. علم مطبوع يعنى آن علمى که از طبيعت و سرشت انسان سرچشمه مى گيرد، علمى که انسان از ديگرى ياد نگرفته و معلوم است که همان قوه ابتکار شخص است. بعد مى فرمايد: و علم مسموع اگر علم مطبوع نباشد فايده ندارد. و واقعا هم همين جور است. اين را در تجربه ها درک کرده ايد: افرادى هستند که اصلا علم مطبوع ندارند. منشأ آن هم اغلب سوء تعليم و سوء تربيت است، نه اينکه استعدادش را نداشته اند. تربيت و تعليم جورى نبوده که آن نيروى مطبوع او را به حرکت درآورد و پرورش بدهد. .1 حکمت 331. سيستم آموزشى قديم و پرورش عقل اغلب سيستم آموزشى قديم خودمان همين جور بوده. شما مى بينيد که افرادى - حال يا به علت نقص استعداد و يا به علت نقص تعليم و تربيت - نسبت به آن معلوماتى که آموخته اند درست حکم ضبط صوت را دارند. کتابى را درس گرفته، خيلى هم کار کرده، خيلى هم دقت کرده، درس به درس آن را حفظ کرده و نوشته و ياد گرفته، بعد مثلا مدرس شده و مى خواهد همان درس را بدهد، آنچه که در اين کتاب و در حاشيه ها و شرح آن بوده، همه را مطالعه کرده و از استاد فراگرفته است. هر چه شما راجع به اين متن و اين شرح و اين حاشيه بپرسيد، خوب جواب مى دهد، يک ذره که پايتان را آن طرف بگذاريد، او ديگر لنگ است، معلوماتش فقط همين مسموعات است و اگر مطلب ديگرى در جاى ديگر باشد که او بخواهد از اين مايه هاى معلومات خودش آنجا نتيجه گيرى بکند عاجز است. و بلکه من ديده ام افرادى را که بر ضد آنچه که اينجا ياد گرفته اند آنجا قضاوت مى کنند. و لهذا شما مى بينيد که يک عالم، مغزش جاهل است. عالم است ولى مغزش مغز جاهل است. عالم است، يعنى خيلى چيزها را ياد گرفته، خيلى اطلاعات دارد ولى آنجا که شما مسأله اى خارج از حدود معلوماتش طرح مى کنيد مى بينيد که با يک عوام صد درصد عوام طرف هستيد، آنجا که مى رسد، يک عوام مطلق از آب درمى آيد. نوشته سيد مهدي موسوي گروه حوزه علميه کتاب:تعليم وتربيت دراسلام جلد:1

پربازدیدها

پربحث‌ها