دانش و آگاهی،تعهدآفرین است و کارها و مسؤولیتهایی بردوش دانایان می‏نهد که ناآگاهان و بی‏خبران تاب پذیرش آن را ندارند.

سه‌شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۸ - ۰۰:۰۰
روحانیت و پاسداری از عدالت اجتماعی
روحانيت و پاسداري از عدالت اجتماعي دانش و آگاهي،تعهدآفرين است و کارها و مسؤوليتهايي بردوش دانايان مي‏نهد که ناآگاهان و بي‏خبران تاب پذيرش آن را ندارند. دانش، چراغي است روشنگر که تاريکيها را مي‏زدايد، نقطه‏هاي کور و پنهان را نشان مي‏دهد و راه را از بيراهه سوا مي‏کند. در ميان کاروان، آن که چشماني دورنگر دارد و پيچ وخمها و منزلگاهها را بيش از ديگران مي‏شناسد، در هدايت و دورداشت رهروان از خطرها، مسؤوليتي غيردرخور مقايسه با ديگران دارد. اسلام‏شناس و آن که به معروف و منکر و صلاح و فساد انسان و جامعه داناست و به خطرها و قرقگاههاي مسير بشريت آگاه است، بيش از ناآگاهان در برابر مردم پاسخ گوست; کدامين گذرگاه، کاروان بشري را به سرچشمه نجات رهنمون ساخته و کدامين رفتار راه به باتلاق و تباهي خواهد برد. عالمان دين، ادامه دهندگان خط پيامبرانند; چه ميراث جاودان آنان در نزد علماست و هرکس از دانشمندان از اين بازمانده، بهره بيش‏تري برده باشد، به پيام‏آوران نزديک‏تر و بر دوش، وظيفه‏اي فزون‏تر دارند. علي(ع) مي‏فرمايد: « ان اولي الناس بالانبياء اعلمهم بما جاؤا به. (1) ثم يتلوا هذه الآيه: ان اولي الناس بابراهيم الذين اتبعوه و هذا النبي .» (2) سزاوارترين مردم به جانشيني پيامبران، آگاه‏ترين مردم به پيام آنان است. سپس علي(ع) اين آيه را مي‏خواند: سزاوارترين مردم به ابراهيم کساني هستند که از او، و اين پيامبر، پيروي کردند. از رسالتهاي بنيادين پيامبران، گستراندن عدالت اجتماعي است. اين وظيفه مهم را بايد سزاوارترين مردم به جانشيني آنان، به انجام رسانند که همانا علما باشند. علما، کيانند و چه ويژگيهايي دارند که مي‏توانند جانشين پيامبران باشند و پرچم و رايت اين وظيفه مهم و رسالت‏بزرگ را، بر دوش کشند؟ رايت‏بانان اين رسالت‏بزرگ، بايد ويژگيهايي داشته باشند و پيامبرانه به تلاش برخيزند و گذرگاه‏ها و گردنه‏هاي دشوارگذري را پشت‏سر بگذارند، تا بتوانند به اين هدف والا و زيبا دست‏يابند: 1. خودسازي 2. بصيرت در دين . 3. تفسير مفاهيم: تفسير مفهوم عدالت و تفسير قضا و قدر. 4. تلاش در راه گسترش عدالت اجتماعي. 5. تلاش براي تشکيل نظام اسلامي. 6.پاسداري از عدالت در نظام اسلامي. خودسازي آن که در پي گستراندن عدالت و داد است، خود بايستي دادور باشد و درستي و راستي و نيک‏رفتاري در همه زواياي زندگي و خلق و خويش نمايان. و به واقع، الگويي کوچک از آرمانهاي خود را در زندگي شخصي جلوه‏گر باشد علي(ع) در وصف دوست‏داشتني‏ترين بندگان خدا که درد دين دارد و هماره در راه اصلاح خود و جامعه سراز پا نمي‏شناسد، مي‏فرمايد: « قد الزم نفسه العدل. فکان اول عدله نفي الهوي عن نفسه. يصف الحق و يعمل به . لاتدع للخير غاية الا امها ولا مظنة الا قصدها.» (3) داد را بر خود گماشته و نخستين نشانه آن، اين که هوي‏وهوس را از دل برداشته.حق را ستايد و کار بندد و کار نيکي نيست که ناکرده گذاشته، و در جايي گمان فايدتي نبرده، جز که به رسيدن بدان گماشته. در قرآن و سنت، مدعيان بي‏عمل به سختي نکوهش شده‏اند. امام صادق مي‏فرمايد: «ان اعظم الناس حسرة يوم القيامه من وصف عدلا ثم يخالفه الي غيره .» (4) شديدترين عذابها و بيش‏ترين افسوسها در رستاخير، از آن کساني است که از خوبيهاي دادورزي سخن مي‏گويند، ولي بيدادگرند . اينان، يا خود اهل سياست‏اند و در هرم قدرت جاي دارند و از خوبيهاي دادورزي سخن مي‏گويند، ولي خود بيدادگرند، يا نه، از حکومت‏گران نيستند و از خوبيهاي دادورزي سخن مي‏گويند، اما خود، نه داد را بر خود گماشته و هوي و هوس را از دل برداشته و نه با ديگران به داد رفتار مي‏کنند. بر سفره رنگين مي‏نشينند، در ناز و نعمت‏به سر مي‏برند، ولي پيرامونيان و همسايگان آنان، در فقر و فاقه‏اند. اين که خود در زندگي چنين بيدادگرست، در نبرد داد و بيداد، تسليم بيداد مي‏شود، با پيدا شدن آب ونان و نامي در اردوگاه ستم براي او، به آن جا مي‏پيوندد. «از عبدالرحمن‏بن سلمي، از قراء بزرگ کوفه، پرسيده شد: به خدا، چرا از علي(ع) رو گردان شدي؟ آيا از زماني که علي در تقسيم اموال کوفه، سهمي ويژه به تو و خاندانت نداد، از او جدا نشدي؟ وي پاسخ داد: حال که به خدا سوگند دادي، آري.» (5) پيامبر(ص) درستي و راستي و حق‏مداري و دادورزي را در تمام زواياي زندگي و خلق‏وخوي خويش نمايانده بود و داد را بر خود گماشته و هوي‏وهوس را از دل برداشته بود که چنان کاخ بلندي از داد بنا کرد و جهاني را به شگفتي واداشت و دين خود را تا دوردست‏ترين نقاط جهان، به اعماق قلبها، نفوذ داد. او، نه تنها که در برداشت از بيت‏المال، خود را بسان يکي از رعايا و پيروان مي‏ديد، در کار نيز همين روش عادلانه را داشت. در سال پنجم هجري که شهر مدينه به محاصره دشمن درآمد، پيامبر(ص) با رايزني با ياران، پيشنهاد سلمان را در کندن خندق به پيرامون مدينه پذيرفت و دست‏به کار شد و کندن خندق را بين مردم مدينه و قبيله‏ها و گروهها تقسيم کرد. در اين تقسيم، خود نيز سهمي برداشت و چون ديگران، زمين را حفر مي‏کرد و خاک آن را بر دوش مي‏کشيد: « فلما نظر الناس الي رسول‏الله يحفر، اجتهدوا في الحفر و نقلوا التراب .» (6) مردم، چون پيامبر را ديدند حفر مي‏کند، بر تلاش خود در کندن و بردن خاک افزودند. اين، يعني داد را بر خود گماشتن و هوي‏وهوس را از دل برداشتن. اين، يعني هماهنگي و همسويي گفتار و رفتار و هماهنگ بودن ظاهر و باطن، خلوت، جلوت و... اين بود که سخن آن بزرگوار اثر مي‏گذاشت و دلها را دگرگون مي‏کرد و انسانها را مي‏ساخت و مي‏پرداخت. اگر سخن با عمل هماهنگ نباشد، سخن در فضا گم مي‏شود.اين عمل است که سخن را ماندگار مي‏کند و اثر مي‏گذارد. رئيس قبيله بني‏طي، عدي‏بن حاتم، به مدينه مي‏آيد تا درباره مرد شگفت‏انگيز تاريخ بشر و دين و آيين نو، به کندوکاو بپردازد و آنچه را از اين سوي و از آن سوي شنيده بود، خود از نزديک ببيند. صحنه‏هاي شگفتي را مي‏بيند که حکايت از آن دارد که پيامبر داد را، پيش از اين که در جامعه پياده کند، در خود پياده کرده بود و با اين انقلاب بزرگ، چنان شخصيتي از خود ساخته بود، که هر بيننده‏اي را واله و شيداي خود مي‏کرد و برابر آن همه بزرگي و جلال، سر به تعظيم فرود مي‏آورد. در وجود عدي‏بن حاتم، با ديدن رفتار پيامبر(ص) چنين انقلابي رخ داد و او در برابر بزرگي پيامبر(ص) سر تعظيم فرود آورد و به دين او، گردن نهاد: «پيامبر از مسجد به سوي خانه به راه افتاد. در اين هنگام پيرزني به پيامبر(ص) رسيد و او را نگهداشت. مدت طولاني با پيامبر(ص) درددل کرد و از نياز خود با او سخن گفت. پيش خود گفتم: اين مرد، پادشاه نيست، پيامبر خداست.» (7) علي(ع) نيز عدالت را بر وجود خويش حاکم کرده بود، تا توانست رايت آن را در جامعه برافرازد. علي(ع) چنان سخت‏بر خود مي‏گرفت که از سهم خود از بيت‏المال که به دست‏خود او به طور عادلانه تقسيم شده بود، استفاده نمي‏کرد و به کم‏تر از آنچه سهم مي‏برد، قناعت مي‏ورزيد و باقي را در بين فاقه‏مندان تقسيم مي‏کرد. اين روش، گاه مورد اعتراض ياران قرار مي‏گرفت. حضرت در پاسخ فرمود: «ان الله جعلني اماما لخلقه.ففرض علي التقدير في نفسي و مطعمي و مشربي کضعفاء الناس کي يقتدي الفقير بفقري ولا يطغي الغني غناه .» (8) خداوند، مرا پيشواي بندگانش قرار داده است. بر من واجب است درباره خودم و آب و نانم، اندازه نگهدارم و چونان ناتوانان زندگي کنم که تهي‏دستان به من بنگرند و بي‏نيازي دارايان را به سرکشي واندارد . پس عدالت، با شعار پا نمي‏گيرد و بر زندگي مردم پرتو نمي‏افکند. بايد فريادگر عدالت و مجري آن، خود، نخستين فرد باشد که در کوره عدالت آبديده مي‏شود. بدون اين آبديدگي، هر نوع شعاري درباره عدالت، ره به جايي نخواهد برد. اين بحث با عنوان بصيرت در دين ادامه مي يابد تنظيم براي تبيان حسن رضايي منبع مجله حوزه حوزه : شماره 99 پي‏نوشتها: 1. «کنزالعمال‏»، علاءالدين هندي، ج‏1/379، مؤسسه الرساله. اين جمله در نهج‏البلاغه، کلمه قصار 96، با اندک تفاوت، آمده است. 2. سوره «آل‏عمران‏»، آيه 68. 3. «نهج‏البلاغه‏»، تصحيح صبحي صالح، ترجمه سيد جعفر شهيدي، خطبه‏87. 4. «وسائل الشيعه‏»، شيخ حر عاملي، ج‏11/335، داراحياء التراث العربي، بيروت. 5. «بحارالانوار»، علامه مجلسي، ج‏34/296، وزارت ارشاد. 6. همان، ج‏20/218، مؤسسه الوفاء، بيروت. 7. «السيرة النبويه‏»، ابن‏کثير، ج‏4/125، دار احياء التراث العربي، بيروت. 8. «اصول کافي‏»، محمد بن يعقوب کليني، ج‏1/410، دارالتعارف.

پربازدیدها

پربحث‌ها