دانش و آگاهی،تعهدآفرین است و کارها و مسؤولیتهایی بردوش دانایان مینهد که ناآگاهان و بیخبران تاب پذیرش آن را ندارند.

روحانيت و پاسداري از عدالت اجتماعي دانش و آگاهي،تعهدآفرين است و کارها و مسؤوليتهايي بردوش دانايان مينهد که ناآگاهان و بيخبران تاب پذيرش آن را ندارند. دانش، چراغي است روشنگر که تاريکيها را ميزدايد، نقطههاي کور و پنهان را نشان ميدهد و راه را از بيراهه سوا ميکند. در ميان کاروان، آن که چشماني دورنگر دارد و پيچ وخمها و منزلگاهها را بيش از ديگران ميشناسد، در هدايت و دورداشت رهروان از خطرها، مسؤوليتي غيردرخور مقايسه با ديگران دارد. اسلامشناس و آن که به معروف و منکر و صلاح و فساد انسان و جامعه داناست و به خطرها و قرقگاههاي مسير بشريت آگاه است، بيش از ناآگاهان در برابر مردم پاسخ گوست; کدامين گذرگاه، کاروان بشري را به سرچشمه نجات رهنمون ساخته و کدامين رفتار راه به باتلاق و تباهي خواهد برد. عالمان دين، ادامه دهندگان خط پيامبرانند; چه ميراث جاودان آنان در نزد علماست و هرکس از دانشمندان از اين بازمانده، بهره بيشتري برده باشد، به پيامآوران نزديکتر و بر دوش، وظيفهاي فزونتر دارند. علي(ع) ميفرمايد: « ان اولي الناس بالانبياء اعلمهم بما جاؤا به. (1) ثم يتلوا هذه الآيه: ان اولي الناس بابراهيم الذين اتبعوه و هذا النبي .» (2) سزاوارترين مردم به جانشيني پيامبران، آگاهترين مردم به پيام آنان است. سپس علي(ع) اين آيه را ميخواند: سزاوارترين مردم به ابراهيم کساني هستند که از او، و اين پيامبر، پيروي کردند. از رسالتهاي بنيادين پيامبران، گستراندن عدالت اجتماعي است. اين وظيفه مهم را بايد سزاوارترين مردم به جانشيني آنان، به انجام رسانند که همانا علما باشند. علما، کيانند و چه ويژگيهايي دارند که ميتوانند جانشين پيامبران باشند و پرچم و رايت اين وظيفه مهم و رسالتبزرگ را، بر دوش کشند؟ رايتبانان اين رسالتبزرگ، بايد ويژگيهايي داشته باشند و پيامبرانه به تلاش برخيزند و گذرگاهها و گردنههاي دشوارگذري را پشتسر بگذارند، تا بتوانند به اين هدف والا و زيبا دستيابند: 1. خودسازي 2. بصيرت در دين . 3. تفسير مفاهيم: تفسير مفهوم عدالت و تفسير قضا و قدر. 4. تلاش در راه گسترش عدالت اجتماعي. 5. تلاش براي تشکيل نظام اسلامي. 6.پاسداري از عدالت در نظام اسلامي. خودسازي آن که در پي گستراندن عدالت و داد است، خود بايستي دادور باشد و درستي و راستي و نيکرفتاري در همه زواياي زندگي و خلق و خويش نمايان. و به واقع، الگويي کوچک از آرمانهاي خود را در زندگي شخصي جلوهگر باشد علي(ع) در وصف دوستداشتنيترين بندگان خدا که درد دين دارد و هماره در راه اصلاح خود و جامعه سراز پا نميشناسد، ميفرمايد: « قد الزم نفسه العدل. فکان اول عدله نفي الهوي عن نفسه. يصف الحق و يعمل به . لاتدع للخير غاية الا امها ولا مظنة الا قصدها.» (3) داد را بر خود گماشته و نخستين نشانه آن، اين که هويوهوس را از دل برداشته.حق را ستايد و کار بندد و کار نيکي نيست که ناکرده گذاشته، و در جايي گمان فايدتي نبرده، جز که به رسيدن بدان گماشته. در قرآن و سنت، مدعيان بيعمل به سختي نکوهش شدهاند. امام صادق ميفرمايد: «ان اعظم الناس حسرة يوم القيامه من وصف عدلا ثم يخالفه الي غيره .» (4) شديدترين عذابها و بيشترين افسوسها در رستاخير، از آن کساني است که از خوبيهاي دادورزي سخن ميگويند، ولي بيدادگرند . اينان، يا خود اهل سياستاند و در هرم قدرت جاي دارند و از خوبيهاي دادورزي سخن ميگويند، ولي خود بيدادگرند، يا نه، از حکومتگران نيستند و از خوبيهاي دادورزي سخن ميگويند، اما خود، نه داد را بر خود گماشته و هوي و هوس را از دل برداشته و نه با ديگران به داد رفتار ميکنند. بر سفره رنگين مينشينند، در ناز و نعمتبه سر ميبرند، ولي پيرامونيان و همسايگان آنان، در فقر و فاقهاند. اين که خود در زندگي چنين بيدادگرست، در نبرد داد و بيداد، تسليم بيداد ميشود، با پيدا شدن آب ونان و نامي در اردوگاه ستم براي او، به آن جا ميپيوندد. «از عبدالرحمنبن سلمي، از قراء بزرگ کوفه، پرسيده شد: به خدا، چرا از علي(ع) رو گردان شدي؟ آيا از زماني که علي در تقسيم اموال کوفه، سهمي ويژه به تو و خاندانت نداد، از او جدا نشدي؟ وي پاسخ داد: حال که به خدا سوگند دادي، آري.» (5) پيامبر(ص) درستي و راستي و حقمداري و دادورزي را در تمام زواياي زندگي و خلقوخوي خويش نمايانده بود و داد را بر خود گماشته و هويوهوس را از دل برداشته بود که چنان کاخ بلندي از داد بنا کرد و جهاني را به شگفتي واداشت و دين خود را تا دوردستترين نقاط جهان، به اعماق قلبها، نفوذ داد. او، نه تنها که در برداشت از بيتالمال، خود را بسان يکي از رعايا و پيروان ميديد، در کار نيز همين روش عادلانه را داشت. در سال پنجم هجري که شهر مدينه به محاصره دشمن درآمد، پيامبر(ص) با رايزني با ياران، پيشنهاد سلمان را در کندن خندق به پيرامون مدينه پذيرفت و دستبه کار شد و کندن خندق را بين مردم مدينه و قبيلهها و گروهها تقسيم کرد. در اين تقسيم، خود نيز سهمي برداشت و چون ديگران، زمين را حفر ميکرد و خاک آن را بر دوش ميکشيد: « فلما نظر الناس الي رسولالله يحفر، اجتهدوا في الحفر و نقلوا التراب .» (6) مردم، چون پيامبر را ديدند حفر ميکند، بر تلاش خود در کندن و بردن خاک افزودند. اين، يعني داد را بر خود گماشتن و هويوهوس را از دل برداشتن. اين، يعني هماهنگي و همسويي گفتار و رفتار و هماهنگ بودن ظاهر و باطن، خلوت، جلوت و... اين بود که سخن آن بزرگوار اثر ميگذاشت و دلها را دگرگون ميکرد و انسانها را ميساخت و ميپرداخت. اگر سخن با عمل هماهنگ نباشد، سخن در فضا گم ميشود.اين عمل است که سخن را ماندگار ميکند و اثر ميگذارد. رئيس قبيله بنيطي، عديبن حاتم، به مدينه ميآيد تا درباره مرد شگفتانگيز تاريخ بشر و دين و آيين نو، به کندوکاو بپردازد و آنچه را از اين سوي و از آن سوي شنيده بود، خود از نزديک ببيند. صحنههاي شگفتي را ميبيند که حکايت از آن دارد که پيامبر داد را، پيش از اين که در جامعه پياده کند، در خود پياده کرده بود و با اين انقلاب بزرگ، چنان شخصيتي از خود ساخته بود، که هر بينندهاي را واله و شيداي خود ميکرد و برابر آن همه بزرگي و جلال، سر به تعظيم فرود ميآورد. در وجود عديبن حاتم، با ديدن رفتار پيامبر(ص) چنين انقلابي رخ داد و او در برابر بزرگي پيامبر(ص) سر تعظيم فرود آورد و به دين او، گردن نهاد: «پيامبر از مسجد به سوي خانه به راه افتاد. در اين هنگام پيرزني به پيامبر(ص) رسيد و او را نگهداشت. مدت طولاني با پيامبر(ص) درددل کرد و از نياز خود با او سخن گفت. پيش خود گفتم: اين مرد، پادشاه نيست، پيامبر خداست.» (7) علي(ع) نيز عدالت را بر وجود خويش حاکم کرده بود، تا توانست رايت آن را در جامعه برافرازد. علي(ع) چنان سختبر خود ميگرفت که از سهم خود از بيتالمال که به دستخود او به طور عادلانه تقسيم شده بود، استفاده نميکرد و به کمتر از آنچه سهم ميبرد، قناعت ميورزيد و باقي را در بين فاقهمندان تقسيم ميکرد. اين روش، گاه مورد اعتراض ياران قرار ميگرفت. حضرت در پاسخ فرمود: «ان الله جعلني اماما لخلقه.ففرض علي التقدير في نفسي و مطعمي و مشربي کضعفاء الناس کي يقتدي الفقير بفقري ولا يطغي الغني غناه .» (8) خداوند، مرا پيشواي بندگانش قرار داده است. بر من واجب است درباره خودم و آب و نانم، اندازه نگهدارم و چونان ناتوانان زندگي کنم که تهيدستان به من بنگرند و بينيازي دارايان را به سرکشي واندارد . پس عدالت، با شعار پا نميگيرد و بر زندگي مردم پرتو نميافکند. بايد فريادگر عدالت و مجري آن، خود، نخستين فرد باشد که در کوره عدالت آبديده ميشود. بدون اين آبديدگي، هر نوع شعاري درباره عدالت، ره به جايي نخواهد برد. اين بحث با عنوان بصيرت در دين ادامه مي يابد تنظيم براي تبيان حسن رضايي منبع مجله حوزه حوزه : شماره 99 پينوشتها: 1. «کنزالعمال»، علاءالدين هندي، ج1/379، مؤسسه الرساله. اين جمله در نهجالبلاغه، کلمه قصار 96، با اندک تفاوت، آمده است. 2. سوره «آلعمران»، آيه 68. 3. «نهجالبلاغه»، تصحيح صبحي صالح، ترجمه سيد جعفر شهيدي، خطبه87. 4. «وسائل الشيعه»، شيخ حر عاملي، ج11/335، داراحياء التراث العربي، بيروت. 5. «بحارالانوار»، علامه مجلسي، ج34/296، وزارت ارشاد. 6. همان، ج20/218، مؤسسه الوفاء، بيروت. 7. «السيرة النبويه»، ابنکثير، ج4/125، دار احياء التراث العربي، بيروت. 8. «اصول کافي»، محمد بن يعقوب کليني، ج1/410، دارالتعارف.