عذرخواهى عمر از فرمان رسول خدا(ص)

براي مطالعه قسمت پيشين اينجا کليک کنيد.
در اين زمان که خبرهايي متفاوتي از قريش مي رسيد پيغمبر اسلام (ص) عمر را خواست و بدو فرمود: بيا و به نزد قريش برو و منظور ما را از اين سفر براى آنان تشريح كن و پيغام ما را به گوش آنها برسان!
عمر كه از قريش بر جان خود مىترسيد صريحا از انجام اين كار عذر خواست و گفت: يا رسول الله از قبيله بنى عدى كسى در مكه نيست تا از من دفاع كند و من از قريش مىترسم و بهتر استبراى اين كار عثمان را بفرستى كه خويشانى در مكه دارد و مىتوانند از او حمايت كنند.
پيغمبر خدا كه ديد عمر حاضر به انجام اين دستور نيست عثمان را مامور اين كار كرد و عثمان به مكه آمد و ابتدا به خانه ابان بن سعيد - پسر عموى خود - رفت و از او خواست تا وى را در پناه خود قرار دهد تا پيام رسول خدا(ص)را به قريش برساند و ابان او را در پناه خود قرار داده و به نزد قريش برد و عثمان پيغام آن حضرت را رسانيد.
قريش با اكراه سخنان او را گوش دادند و در پاسخ گفتند: ما اجازه نمىدهيم محمد به اين شهر در آيد و طواف كند ولى خودت كه به اينجا آمدهاى مىتوانى برخيزى و طواف كنى؟
عثمان گفت: من پيش از پيغمبر اين كار را نخواهم كرد و تا او طواف نكند من طواف نمىكنم، و به دنبال آن قرشيان نگذاردند عثمان به نزد پيغمبر باز گردد و او را در مكه محبوس كردند.
بيعت رضوان
از اين سو خبر به مسلمانان رسيد كه عثمان را كشتهاند! و به دنبال اين خبر هيجانى در مسلمانان پيدا شد و رسول خدا(ص) نيز كه در زير درختى نشسته بود فرمود: از اينجا بر نخيزم تا تكليف خود را با قريش معلوم سازم و به دنبال آن از مسلمانان براىدفاع از اسلام بيعت گرفت و چون اين بيعت در زير درختى انجام شد به همين جهت آن را«بيعتشجره»نيز گفتهاند.منادى آن حضرت فرياد زد: كسانى كه حاضرند تا پاى جان در راه دين پايدارى كنند و نگريزند بيايند و با پيغمبر خود بيعت كنند، مسلمانان دسته دسته آمدند و با آن حضرت بيعت كردند، تنها يك تن از منافقين مدينه به نام - جد بن قيس - خود را زير شكم شتر پنهان كرد تا بيعت نكند و در اين پيمان مقدس شركت نجست.
پيغمبر اسلام با اين عمل به قرشيان هشدار داد كه اگر براستى سر جنگ دارند و بهانهجويى مىكنند او نيز متقابلا آماده جنگ خواهد شد و عواقب سياسى و زيانهاى مالى و جانى آن متوجه آنان خواهد شد ولو اينكه در حقيقت - همان طور كه

گفته بود - سر جنگ نداشت و مامور به قتال نبود. و شايد جهت ديگر آن نيز آرام كردن احساسات تند مسلمانان و افرادى كه با شنيدن خبر قتل عثمان خونشان به جوش آمده بود و آن نرمشها را از پيغمبر مىديدند بوده است، و الله العالم.
آمدن سهيل بن عمرو از طرف قريش و تنظيم قرارداد صلح
پس از اينكه كار بيعت پايان يافت خبر ديگرى رسيد كه عثمان زنده است و به قتل نرسيده و در دست مشركين زندانى شده، و از آن سو سهيل بن عمرو - يكى از سرشناسان و متفكران قريش - را ديدند كه به عنوان نمايندگى از طرف قريش و مذاكره با رسول خدا مىآيد.پيغمبر كه از دور چشمش به سهيل افتاد فرمود: قريش به فكر صلح افتادهاند كه اين مرد را فرستادهاند و چنان هم بود زيرا قريش پس از شور و گفتگوى زياد سهيل بن عمرو را فرستاده بودند تا به نمايندگى از طرف آنها به هر نحو كه مىتواند پيغمبر اسلام را راضى كند تا در آن سال از انجام عمره و ورود به مكه خوددارى كرده سال ديگر اين كار را انجام دهد و ضمنا مذاكراتى هم درباره ترك مخاصمه و تكليف مهاجرينى كه از مكه به مدينه مىروند و افراد مسلمانى هم كه در مكه به سر مىبردند و موضوعات ديگرى كه مورد اختلاف بود انجام دهد، و قراردادى در اين باره از هردو طرف امضا شود.
به خوبى روشن بود كه اين قرار داد و مصالحه به هر نحو هم كه بود از نظر سياسى در چنين وضعى به نفع مسلمانان تمام مىشد زيرا از طرف قريش مسلمانان به سميتشناخته شده بودند بدون آنكه خونى ريخته شود و جنگى بر پا گردد، اما از نظر برخى افراد كوته نظر كه خود را براى ورود به شهر مكه آماده كرده بودند و مآل انديش نبودند تحمل اين كار ناگوار و دشوار مىنمود، و از آن جمله عمر بن خطاب بود كه بسختى به اين كار پيغمبر اعتراض كرد، چنانكه در ذيل مىخوانيد.
تهيه و تنظيم براي تبيان: ابوذر سلطاني