چالشهای سینمای دینی

سه‌شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸ - ۰۰:۰۰
سینمای دینی ممکن یاغیرممکن
سينماي ديني، ممکن يا غيرممکن؟ هنر يا صنعت «سينما» به لحاظ ذات و ماهيت غربي است. با اين حال، بايد گفت که اين «غرب» قابليت فاني شدن در«شرق» و اين «صورت»، قابليت فناشدن در معنا و اين «نفس» امکان خدمت به عقل را دارد. بنابراين، نفس تصويري بودن سينما، نبايد ما را بر آن دارد که پنداريم ميان سينما و معنويت تعارضي آشتي ناپذير وجود دارد. زيرا که اين تصوير مي تواند تماما و مطلقا درخدمت معنا و مظهر و مجلاي عقل و انديشه باشد. مسئله بسيار مهم، اين است که هرگز نبايد از ابزار دانستن تصوير براي انتقال معنا هراسي داشت و پنداشت که تصوير خود في نفسه و منفک از معنا، داراي اصالت است. زيرا که اين نوع اصالت دادن به تصوير، چيزي جز نابودکردن تصور نيست که اين نوع اثبات هنر، در واقع، جز نفي هنر نيست، همان گونه که اصالت دادن به انسان منفک از خداوند و اثبات او در برابر خداوند، چيزي جز نابود کردن و نفي انسان نيست. اين که ما تاکنون نتوانسته ايم آن طور که شايسته است سينما را درخدمت دين قرار دهيم، دليل بر اين نيست که سينما داراي ذاتي است که از ديني شدن ابا دارد، يا به اين علت است که طبق نظر برخي از محققين غربي فلسفه هنر، هر هنري نمي تواند هنر ديني باشد و هنرهاي ديني، تنها آن دسته از هنرها هستند که از آغاز در ظل و ذيل دين پديد آمده و علاوه بر معنا و محتوا به لحاظ ساختار و قالب نيز متاثر از دين بوده اند. بر مبناي ديدگاه اين محققين که متاسفانه برخي از هوشمندان ما را نيز تحت تاثير قرارداده ، هنرهاي جديد به ويژه سينما و تلويزيون که از آغاز در زيرمجموعه تمدن صنعتي و فرهنگ مادي و غيرديني پديد آمده اند، اساساً نمي توانند هنرهاي ديني باشند و درنهايت، تنها مي توان برخي ظواهر و اعراض آنها را با حفظ ذات و جوهر غيرديني شان، رنگ ديني زد. نقطه کاستي اين ديدگاه، اين است که تصور مي کند دين همان است که در سابق بوده و بعد از غلبه صنعت و ماشين و دنياي به اصطلاح جديد،دين افول کرده است و ديگر نيز قرارنيست مجدداً، طلوع کند. حال اگر اين ديدگاه مخدوش است و اين که آفتاب دين بار ديگر طلوع مي کند و زمين و زمان را به نور خداوند روشن مي سازد قطعي و حتمي است ديگر چه جاي ترديد وجود دارد که آيا تکنولوژي و فن مي تواند در خدمت دين قرار گيرد يا خير و آيا سينما و تلويزيون مي توانند ديني شوند يا خير؟ اگر قرار است ما، سينما و تلويزيون را ظرف هايي ندانيم که مي توانند پذيراي مظروف حق باشند، به طريق اولي، بايد معتقد باشيم که دنياي صنعتي و ماشيني موجود، امکان ندارد که تحت سيطره دين قرار گيرد.برخي بر اين اعتقادند که اين سخن که غرب يک کل به هم پيوسته است و نمي توان برخي از عناصر آن را اخذ و برخي ديگر را رد نمود و اخذ هر قسمت مساوي با اخذ کل است، فاقد مبنايي علمي و شرعي است. زيرا حقيقت اين است که دنياي کنوني، آميزه اي از حق و باطل و درست و نادرست است که بايد با ميزان وحي و نيت، حق ها و درست ها را اخذ و باطل ها و نادرست ها را طرد نمود. نقطه افتراق سينما- آنگونه که تاکنون از اين پديده استفاده شده- با دين، اين نيست که مفاهيم ديني را تنها مي توان شفاهي يا کتبي انتقال داد و سينما زبان تصوير است؛ بلکه در اين نکته است که سينماگران، غالبا حرفي براي گفتن نداشته اند و با اصل پنداشتن سينما که نوعي وسيله سخن گفتن است، احساس مي کرده اند که بايد حرف بزنند، لکن اين که چه بگويند، مهم نيست، بلکه مهم اين است که بتوانند با زبان فيلم و تصوير، خوب حرف بزنند. نويسنده: دکتر محمدمهدي بهداروند منبع:بانک اطلاعات نشريات کشور تنظيم:اميد واضحي آشتياني_حوزه علميه تبيان

برچسب‌ها

پربازدیدها

پربحث‌ها