• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 9783

پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
مشكل من این است كه هر كاری می‌كنم نمی‌دانم راه كجاست و نمی‌دانم حقیقت چیست؟ در این دنیای وانفسا كه هزاران راه را خود انسان امتحان می‌كند یا دیگران جلوی پای او می‌گذارند همه‌اش انسان را به قهقرا می‌كشاند مگر این كه واقعاً پخته و سنجیده راهنمایی شود. جلوه‌های ظاهری جلوی چشمانم را گرفته و نمی‌توانم بیندیشم و فكر كنم. اصلاً تا حالا من فكر نكرده‌ام. جلوی فكر ما را بسته‌اند و هیچ كس به دنبال حل این مشكل اساسی نیست. فكرها را از من و بهتر بگویم از ما گرفته‌اند. سرمان را مشغول خذعبلات نموده‌اند. شما و امثال شماها باید دست به كار شوید.
راه بسیار تاریك است و هیچ نمی‌بینم و حالی به حالی شده‌ام. آن چه كه دلم می‌گوید عمل می‌كنم.
راهنماییم (راهنماییمان) كنید كه دنیا محل گذر است و چند صباحی بیش در این بازیچه دهر نخواهیم ماند و به سرای ابدیت و جاودانگی خواهیم رسید... اینها را فقط شنیده‌ام و باد برایم آورده‌است. اطلاعاتم بسیار خوب است ولی چه كنم كه بادآورده را باد می‌برد.
چارچوب زندگی چیست؟
خلقت یعنی چه؟
اصلاً تفكر چی هست؟
راهنماییمان كنید.
با تشكر
والسلام علی من اتبع الهدی
محمدصادق سعیدمحمدی

پاسخ

با سلام و عرض تحیت!

در باره راه و تشخیص آن از چاه باید گفت: كلیات راه را علم روشن می كند، اما جزئیات راه را عمل صالح (عمل به علم) روشن می نماید. این نكته بسیار حائز اهمیتی است و همین موجب شده كه راه هدایت را همه نپیمایند و فقط عده ای كه هم اهل علمند و هم عمل به آن فائق آیند. قرآن در كنار دعوت به تدبر و تفكر و تعقل و … از تقوا هم سخن می گوید و جالب اینكه ثمره تقوا را چیزی از سنخ علم و فرقان قرار داده است.
«من یتق الله لجعل له فرقاناً»
و فرقان همان قوه تمییز بین حق و باطل بخصوص در تطبیقات و جزئیات است. از این رو برای غیر متقی، هر چه هم با سواد باشد و بر خوبی و حق و عدالت و … احاطه علمی داشته باشد، در معركه عمل و تشخیص جزئیات سر در گم است.

پس بر شما باد به یافتن چهار چوبه كلی حیات، و سپس عمل بر مدار انسانیت كه همان عمل به دین مبین است.
در حدیث است كه عمل به معلومات موجب می شود خداوند علم آنچه را كه نمی دانی هم به تو افاضه فرماید؛ و این نكته گرانقیمتی است.

آنچه كه می توان باز در حد كلی گفت این است كه لااقل سه طبقه برای زندگی و حیات متصور است كه در طول همدیگرند و هر كدام بر دیگری احاطه دارد. گر چه هر طبقه خود تنوعات شكلی بسیاری دارد كه اجمالاً اشاره می كنیم.

طبقه اول حیات كه پست ترین آنهاست مرتبه ای است كه انسان در بن بست فردیت و خود خواهی است. همه چیز را برای خود می خواهد و "حب و بغض" و "جذب و دفع" او همه بر این محور است.
اگر به كسی احترام می كند، برای منفعت طلبی و خود خواهی است كه روزی عوضی بستاند. اگر كسی را هم دوست می دارد، برای خود دوست می دارد. چون مال اوست!
و در این طبقه، تنوعات شكلی بسیاری در درازای تاریخ قابل مشاهده است. برخی خود خواهی شان در پر كردن شكم و سیر كردن شهواتشان در یك زندگی روستایی خلاصه می شود. برخی با زندگی مدرن و تجملاتی و برخی با سركشی های فرعونی و نمرودی؛ اما همه در این محتوا شریكند، ولو دائره خود خواهیشان سعه و ضیق دارد و ابزار و شكل آن در مناسبات زمانه دگرگون شده است؛ یكی همه آمالش شكم اوست، ولی بهتر از نان داغ سراغ ندارد و دیگری علاوه بر نان داغ غذاهایی می شناسد كه برای فرد اول قابل تصور هم نبوده است.
در این مرحله شهوت حكمران سرزمین نفس است.

طبقه دوم حیات با شكستن فردیت و بیرون آمدن از تخم خود هواهی و دیدن و به حساب آوردن دیگران شكل می گیرد. اینجا انسان دیگران را نه برای خود، بلكه برای خودشان می بینند. آنها هم همنوعانی هستند كه حق حیات دارند، و این حق وابسته به خدمتشان به من نیست!
لذا اینجا نوع خواهی، بشر دوستی، زحمت و تلاش برای دیگران، برای كشور، برای آبادانی زمین، برای حفظ محیط زیست، برای صلح و آرامش و … شكل می گیرد.

به گمانم این جمله امیر المؤمنین علیه السلام بهترین تابلو برای سردر این طبقه از حیات است كه به فرزندش امام مجتبی علیه السلام فرمود: «هر چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و هر چه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند.» (نامه 31 نهج البلاغه)
در نهج البلاغه و احادیث شیعی نمونه های عالی از این سطح زندگی به چشم می خورد كه چكیده اش را سعدی شیرین سخن به شعر در آورده كه:
"تو كز محنت دیگران بی غمی نشاید كه نامت نهند آدمی"
"بنی آدم اعضای یكدیگرند كه در آفرینش ز یك گوهرند"
در این مرحله وجدان انسانی رهبری نفس را به عهده دارد.

طبقه سوم حیات بر این مرتبه هم اشراف دارد و مرتبه ای رقیق تر از انسانیت و تعالی است.
در این مرتبه انسان، نه فقط بن بست فردیت خود را شكسته و به دیگر خواهی رسیده، بلكه دیوار حس و طبیعت را هم شكسته و به پشت پرده ملك سركشیده و از ماوراء دیگران و انسانها و بشر و زمین و زمان به ملكوت ایمان آورده و پای موجودی عالی به نام خدا به میان آمده كه مبداء و معید همه كائنات است.
در این مرحله سیر خلیفة اللهی انسان شروع می شود و انسان از دیگر خواهی گذشته، خداخواه شده است.

با یك مثال می توان تفاوت محتوایی این سه مرحله را نشان داد:
یك بینوا و سائل نزد هر نفر از این طبقات می آید.
فرد اول (طبقه اول) او را اكرام می كند، اما برای خود خواهی خود ـ یعنی به انگیزه استثمار و به خدمت در آوردن او، ولو در حد منت نهادن و پز دادن.
فرد دوم هم اكرم می كند، اما بخاطر نیازمندی او و بشر دوستی خود. برای آن كه ندای وجدانش او را صدا می زند و تا به حرفش گوش ندهد، آرامش نخواهد یافت.
اما فرد سوم سائل را اكرام می كند نه فقط چون بشری است محتاج، بلكه چون فرستاده خداست. «ان المسكین رسول الله» (نهج البلاغه) او سائل را رسول خدا می بیند! اكرام او را اكرام خدا می بیند.
وجدان چنین فردی از دو ناحیه تحت فشار است، وجدان انسانی و وجدان دینی.
از چنین فردی می توان انتظار داشت كه حتی دیگری را بر خود نرجیح دهد، ولی به طور معمول انسانهای طبقه دوم چنین نیستند.

این مرحله هم مراتبی دارد.
نمونه اعلای این خدمت خانه علی علیه السلام است و آیه اطعام، كه به فرموده قرآن از كار خود هیچ اجری حتی از خدا هم طلب نداشته، چه رسد به مسكین و یتیم و اسیر!

در مرحله آرمانی این طبقه انسان می خواهد دست خدا، چشم خدا و زبان خدا گردد و آرمانهای الهی را در عالم تحقق دهد؛ و همین است معنای خلیفة اللهی.

و پر واضح است "چون كه صد آمد نود هم پیش ماست"؛ كسی كه به این مرحله رسید همه كمالات طبقات و مراحل قبل را دارد و افزون بر آن هم.

جالب این كه در این مرحله هم تنوعات شكلی هست. سلیمان علیه السلام و علی علیه السلام هر دو خدا خواهند و خلیفه الله اما یكی كوخ می نشیند و یكی كاخ. اینها تنوعات شكلی است و الا محتوا یكی است.

به گمانم از اطناب كلام ملول شده باشید، از اینرو به همین مقدار بسنده می كنیم.
كلام ما بیشتر به درد دل شبیه بود؛ ولی همین قدر مطمئن باشید انسان پس از یافتن چهارچوب كلی حیات، مراحل راه و مراتب زندگی و هدف خلقت اگر به عمل صالح و تقوای الهی دست یافت، راه بر او مثل روز روشن خواهد شد و از الهام الهی بهره مند.

این دعا را زیاد بخوانید: «اللهم و تب الی حتی لا اعصیك و الهمنی الخیر و العمل به و خشیتك باللیل و النهار ما ابقیتنی یا رب العالمین» یعنی خداوندا! چنان به من باز گرد [و با من باش] كه دیگر هرگز عصیان تو نكنم و به من خیر و عمل به آن را الهام فرما و خوف از خود را در شب و روز تا وقتی زنده ام نصیبم گردان. یا رب العالمین) (دعای ابو حمزه ثمالی – مفاتیح الجنان)

اگر باز هم با ما گفتگو كنید، خوشحال می شویم.
با التماس دعا

مشاور : موسسه ذکر | پرسش : دوشنبه 19/3/1382 | پاسخ : دوشنبه 19/3/1382 | | | 0 سال | معارف اسلامي | تعداد مشاهده: 115 بار

تگ ها :

UserName