• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 62331

پرسش

باعرض سلام
سوالی داشتم وتقاضادارم به ان پاسخ دهید
سوال: در روز ولادت حضرت محمد حوادث شگرفی رخ داده اگر امكان دارد جواب را با ذ كر منبع بفرستید
با تشكر فراوان

پاسخ

دوست گرامی - با سلام
حوادثى كه در شب ولادت رخ داد بشرح ذیل می باشد،
در روایات ما آمده است كه در شب ولادت آنحضرت‏حوادث مهم و اتفاقات زیادى در اطراف جهان بوقوع پیوست كه‏پیش از آن سابقه نداشت و یا اتفاق نیفتاده بود كه از جمله‏«ارهاصات‏»بوده بدانگونه كه در داستان اصحاب فیل ذكر شد،و در قصیده معروف برده نیز آمده كه چند بیت آن چنین است:
یوم تفرس منه الفرس انهم قد انذروا بحلول البؤس و الفئم و بات ایوان كسرى و هو منصدع كشمل اصحاب كسرى غیر ملتئم النار خامدة الانفاس من اسف علیه و النهر ساهى العین من سدم و ساء ساوه ان غاضت بحیرتها و رد واردها بالغیظ حین ظم كان بالنار ما بالماء من بلل حزنا و بالماء ما بالنار من ضرم
و شاید جامعترین حدیث در اینباره حدیثى است كه مرحوم صدوق‏«ره‏»در كتاب امالى بسند خود از امام صادق علیه السلام‏روایت كرده و ترجمه‏اش چنین است كه آنحضرت فرمود:
ابلیس به آسمانها بالا مى‏رفت و چون حضرت عیسى «ع‏» بدنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مى‏رفت،و هنگامیكه رسولخدا«ص‏»بدنیا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه‏ممنوع شد،و شیاطین بوسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع‏گردیدند،و قریش كه چنان دیدند گفتند:
قیامتى كه اهل كتاب مى‏گفتند بر پا شده!
عمرو بن امیه كه از همه مردم آنزمان به علم كهانت وستاره شناسى داناتر بود بدانها گفت: بنگرید اگر آن ستارگانى‏است كه مردم بوسیله آنها راهنمائى مى‏شوند و تابستان و زمستان‏از روى آن معلوم گردد پس بدانید كه قیامت بر پا شده و مقدمه‏نابودى هر چیز است و اگر غیر از آنها است امر تازه‏اى اتفاق‏افتاده.
و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هیچ بتى درآنروز بر سر پا نبود،و ایوان كسرى در آن شب شكست‏خورد وچهارده كنگره آن فرو ریخت.و دریاچه ساوه خشك شد.ووادى سماوه پر از آب شد.
آتشكده‏هاى فارس كه هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید.
و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانى سخت اسبان عربى‏را یدك مى‏كشند و از دجله عبور كرده و در بلاد آنها پراكنده‏شدند،و طاق كسرى از وسط شكست‏خورد و رود دجله در آن‏وارد شد.
و در آن شب نورى از سمت‏حجاز بر آمد و همچنان بسمت‏مشرق رفت تا بدانجا رسید،فرداى آن شب تخت هر پادشاهى‏سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند كه در آنروز سخن‏نمى‏گفتند.
دانش كاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید،وهر كاهنى كه بود از تماس با همزاد شیطانى خود ممنوع گردید ومیان آنها جدائى افتاد.
آمنه گفت:بخدا فرزندم كه بر زمین قرار گرفت دستهاى‏خود را بر زمین گذارد و سر بسوى آسمان بلند كرد و بدان‏نگریست،و نورى از من تابش كرد و در آن نور شنیدم گوینده‏اى‏مى‏گفت:تو آقاى مردم را زادى او را محمد نام بگذار.
آنگاه او را بنزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته‏بود به عبد المطلب گزارش دادند،عبد المطلب او را در دامن‏گذارده گفت:
الحمد لله الذى اعطانى هذا الغلام الطیب الاردان قد ساد فى المهد على الغلمان
ستایش خدائى را كه بمن عطا فرمود این فرزند پاك و خوشبورا كه در گهواره بر همه پسران آقا است.
آنگاه او را به اركان كعبه تعویذ كرد. (1) و در باره او اشعارى‏سرود.
و ابلیس در آن شب یاران خود را فریاد زد(و آنها را بیارى‏طلبید)و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:اى سرور چه چیزتو را بهراس و وحشت افكنده؟گفت:واى بر شما از سر شب تابحال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون مى‏بینم و بطور قطع درروى زمین اتفاق تازه و بزرگى رخ داده كه از زمان ولادت عیسى‏بن مریم تاكنون سابقه نداشته،اینك بگردید و به بینید این اتفاق‏چیست؟
آنها پراكنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند:ما كه تازه‏اى‏ندیدیم.
ابلیس گفت:این كار شخص من است آنگاه در دنیابجستجو پرداخت تا به حرم-مكه-رسید،و مشاهده كرد فرشتگان اطراف آنرا گرفته‏اند،خواست وارد حرم شود كه فرشتگان بر اوبانگ زده مانع ورود او شدند،بسمت غار حرى رفت و چون‏گنجشكى گردید و خواست در آید كه جبرئیل بر او نهیب زد:
-برو اى دور شده از رحمت‏حق!ابلیس گفت:اى جبرئیل‏از تو سؤالى دارم؟
گفت:بگو،پرسید:از دیشب تاكنون چه تازه‏اى در زمین رخ‏داده؟
پاسخداد:محمد-صلى الله علیه و آله-بدنیا آمده.
شیطان پرسید:مرا در او بهره‏اى هست؟گفت:نه.
پرسید:در امت او چطور؟
گفت:آرى.ابلیس كه این سخن را شنید گفت:خوشنود وراضیم.
و در حدیث دیگرى كه در كتاب كمال الدین نقل كرده‏چنین است كه در شهر مكه شخصى یهودى سكونت داشت ونامش یوسف بود،وى هنگامى كه ستارگان را در حركت وجنبش مشاهده كرد با خود گفت:این تحولات آسمانى بخاطرولادت همان پیغمبرى است كه در كتابهاى ما ذكر شده كه‏چون بدنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع‏گردند. و چون صبح شد بمجلسى كه چند تن از قریش در آن بودندآمد و بدانها گفت: آیا دوش در میان شما مولودى بدنیا آمده؟
گفتند:نه.
گفت:سوگند به تورات كه وى بدنیا آمده و آخرین پیمبران‏است و اگر اینجا متولد نشده حتما در فلسطین متولد گشته است.
این گفتگو گذشت و چون قریشیان متفرق شدند و بخانه‏هاى‏خود رفتند داستان گفتگوى با آن یهودى را با زنان و خاندان خودبازگو كردند و آنها گفتند:آرى دیشب در خانه عبد الله بن‏عبد المطلب پسرى متولد شده.
این خبر را بگوش یوسف یهودى رساندند،وى پرسید:آیا این‏مولود پیش از آنكه من از شما پرسش كردم بدنیا آمده یا بعد ازآن؟گفتند:پیش از آن!گفت:آن مولود را بمن نشان دهید.
قریشیان او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند:فرزندخود را بیاور تا این یهودى او را به‏بیند،و چون مولود را آوردند ویوسف یهودى او را دیدار كرد جامه از شانه مولود كنار زد وچشمش به خال سیاه و درشتى كه روى شانه وى بود بیفتاد دراینوقت قرشیان مشاهده كردند كه حالت غش بر آن مرد یهودى‏عارض شد و بزمین افتاد قرشیان تعجب كرده و خندیدند.
یهودى برخاست و گفت:آیا مى‏خندید؟باید بدانید كه این‏پیغمبر پیغمبر شمشیر است كه شمشیر در میان شما مى‏نهد...
قرشیان متفرق شده و گفتار یهودى را براى یكدیگر تعریف‏مى‏كردند.
و در حدیثى كه مرحوم كلینى شبیه به روایت بالا از مردى ازاهل كتاب نقل كرده آنمرد كتابى به قرشیان كه ولید بن مغیرة وعتبة بن ربیعه و دیگران در میانشان بود رو كرده و گفت: نبوت‏از خاندان بنى اسرائیل خارج شد و بخدا این مولود همان كسى‏است كه آنها را پراكنده و نابود سازد!
قریش كه این سخن را شنیدند خوشحال شدند،مرد كتابى‏كه دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت:خورسند شدید!بخداسوگند این مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پیدا كند كه‏زبانزد مردم شرق و غرب گردد.
ابو سفیان از روى تمسخر گفت:او بمردم شهر خود تسلط مى‏یابد!
و نظیر آنچه در روایات ما آمده برخى از این حوادث درروایات اهل سنت نیز ذكر شده اما در بسیارى از آنها این حوادث‏قبل از بعثت رسولخدا«ص‏»ذكر شده نه مقارن ولادت.
مانند روایاتى كه در سیره ابن هشام و تاریخ‏طبرى و جاهاى دیگر است و در صحیح بخارى نیز از ابن عباس روایت‏شده (2) و فخر رازى نیز در تفسیر آیه شریفه‏«فمن یستمع‏الآن یجد له شهابا رصدا» (3) در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها وتیرهاى شهاب همین گفتار را داشته و اقوالى در اینباره نقل‏كرده (4) و از ابى بن كعب نیز حدیثى در اینمورد نقل كرده‏اند كه‏گفته است:
«لم یرم بنجم منذ رفع عیسى علیه السلام حتى بعث رسول‏الله-صلى الله علیه و آله-» (5) و در اشعار بعضى از شاعران‏عرب نیز قسمتى از این حوادث در مورد مبعث آمده مانند اشعارزیر كه از شاعرى بنام قیروانى نقل شده كه مى‏گوید:
و صرح كسرى تداعى من قواعده و انفاض منكسر الاوداج ذامیل و نار فارس لم توقد و ما خمدت مذالف عام و نهر القوم لم یسل خرت لمبعثه الاوثان و انبعثت ثواقب الشهب ترمى الجن بالشعل
یك سئوال
اكنون جاى یك سئوال هست كه اگر كسى بگوید:آیانظیر آنچه در این روایات آمده در كتابهاى تاریخى و روایات غیراسلامى هم ذكرى از آنها شده یا نه؟
كه ما در پاسخ این سئوال مى‏گوئیم:اولا اگر حدیث وروایتى از نظر سند و صدور از امام معصوم علیه السلام براى ماثابت‏شد دیگر كدام روایت و تاریخى براى ما معتبرتر از آن حدیث‏و روایت مى‏تواند باشد،و همه بحثها در همان قسمت اول واعتبار سند و به اصطلاح‏«صغراى قضیه‏»است،ولى پس ازاثبات دیگر استبعاد و زیر سئوال بردن حدیث،جز ضعف ایمان وتاریخ زدگى محمل دیگرى نمى‏تواند داشته باشد،وگرنه كدام‏تاریخ و روایتى معتبرتر از آن تاریخ و روایتى است كه از منبع‏وحى الهى سرچشمه گرفته باشد و كدام داستان و حدیثى‏محكمتر از داستان و حدیثى است كه از زبان پیمبران و ائمه‏معصوم علیهم السلام صادر گردیده باشد!
مگر نه این است كه سرچشمه پر فیض و زلال همه علوم‏آنهایند؟و معیار صحت و سقم همه دانشهاى بشرى گفتار آنهااست؟
و ثانیا-مى‏گوئیم:مگر تاریخ صحیح و دست نخورده‏اى از گذشتگان و زمانهاى قدیم در دست داریم كه ما بتوانیم این‏روایات را با آنها منطبق ساخته و یا تاییدى از آنها بگیریم؟
جائى كه مقدس‏ترین كتابها مانند تورات و انجیل با آنهمه‏نسخه‏هاى متعددى كه معمولا از آنها در دست مردم آن زمانهابوده و جمله جمله و كلمه بكلمه آنها مورد احترام و متن دستورات‏دینى آنها بوده از دستبرد و تحریف و تصحیف و اسقاط در امان‏نبوده،و طاغوتهاى زمان و جیره خوارانشان احكام و فرامین آنها رابنفع ایشان تغییر داده و یا اسقاط كرده‏اند، دیگر چگونه كتابهاى‏تاریخى معدودى كه در زوایاى كتابخانه‏ها با نسخه‏هاى خطى‏منحصر به فرد یا انگشت‏شمارى وجود داشته مى‏تواند مورد اعتمادباشد؟
و ثالثا-بر فرض كه چنین تاریخى وجود داشته باشد كه‏اوضاع و احوال آنزمانها را نوشته و ثبت كرده باشد آیا همه‏وقایعى كه در آنزمانها اتفاق افتاده در تاریخها ثبت و نگارش‏شده؟و آیا وسائل ارتباطى آنچنان بوده كه تاریخ نگاران بتواننداز هر اتفاقى كه در گوشه و كنار جهان آنروز اتفاق مى‏افتاده‏مطلع گردند و آنرا در تاریخ ثبت كنند؟مگر امروزه با تمام این‏وسائل ارتباطى و مخابراتى و رادیوها و تلویزیونها و ماهواره‏هاو...چنین كارى انجام شده و چنین ادعائى مى‏توان كرد؟... مگر وسائل ارتباطى جهان آزادند و مستقلانه و بدور از سیاستها واختناقها و خارج از كانالهاى مخصوص و صافیهاى انحصارى‏مى‏توانند كوچكترین خبرى را منتشر كنند؟آن هم خبرى كه‏بصورت معجزه آسمانى براى شكست‏یك قدرت طاغوتى و یك‏دربار سلطنتى بوقوع پیوسته باشد...؟مگر معجزاتى امثال‏«شق‏القمر»كه وقوع آن مورد اتفاق همه مسلمانان مى‏باشد و بگفته‏دكتر سعید بوطى-نویسنده مصرى-در كتاب فقه السیرة از امورمتفق علیه در نزد علماء و دانشمندان اسلامى است در تاریخهاى‏گذشته نقل شده...؟و بلكه معجزات انبیاء گذشته مانند سردشدن آتش بر ابراهیم خلیل علیه السلام و شكافته شدن دریابوسیله عصاى موسى و اژدها شدن و بلعیدن آن تمام مارهاى‏جادوئى ساحران و زنده شدن مردگان بدعاى حضرت مسیح وامثال آن جز در كتابهاى مقدس و مذهبى در تاریخها و روایات‏دیگر آمده و ذكرى از آنها دیده مى‏شود؟!...
و حقیقت آن است كه تاریخ نویسان و وقایع نگاران گذشته‏در انحصار طاغوتهاى زمان بوده-چنانچه امروزه نیز عموما اینگونه‏است و بشر هنوز نتوانسته خود را از قید و بند ایشان آزاد سازد-وانبیاء الهى نیز پیوسته بر ضد همان طاغوتها قیام مى‏كرده ومبارزه داشتند،و آنها همواره در صدد از بین بردن انبیاء و محو نام و آثار ایشان بوده و بهر وسیله مى‏خواسته‏اند آنها را افرادى‏ماجراجو و بى شخصیت و افسادگر معرفى كنند،و هرگز اجازه‏نمى‏دادند آنها را بعنوان مردانى الهى كه قدرت انجام معجزه رادارند معرفى كنند،و بهمین دلیل معجزاتى را كه بوسیله ایشان‏انجام مى‏شده انكار كرده و یا توجیه مى‏نمودند،و اگر كتابهاى‏آسمانى و روایات مذهبى نبود اثرى از این معجزات بجاى نمانده‏و بدست ما نرسیده بود...
چنانچه اكنون نیز ما در انقلاب اسلامى خود كه یك انگیزه‏مذهبى داشته و ادامه آنرا نیز بیارى خدا همان انگیزه مذهبى وعشق شهادت طلبى در راه خدا و دین،تضمین كرده و بر ضدطاغوتهاى شرق و غرب قیام كرده همین شیوه تبلیغى را مى‏بینیم‏كه هر حركتى بنفع این انقلاب در داخل و یا خارج بشود مانندراهپیمایى میلیونى و غیر میلیونى كه در داخل و یا خارج انجام‏مى‏گیرد اصلا منعكس نمى‏شود و در رادیوها و وسائل ارتباطجمعى ذكرى از آن نمى‏شود،اما كوچكترین حركت ضدانقلاب-مانند اجتماعات اندكى كه جمعا به صد نفر نمى‏رسدبا آب و تاب در همه رسانه‏هاى گروهى بعنوان یك حركت ضدرژیم نه یكبار بلكه چند بار پخش مى‏گردد.
و بهمین دلیل ما مى‏گوئیم انگیزه و نیازى براى تحقیق در تاریخهاى گذشته نداریم و اگر هم تتبع كنیم معلوم نیست‏بجائى برسیم،مگر اینكه بخواهیم بهر وسیله و هر ترتیبى كه شده‏تاییدى از تاریخ براى این روایات پیدا كنیم اگر چه مجبور شویم‏براى تطبیق این روایات با تاریخ دست به توجیه و تاویلهاى‏نامربوط بزنیم،چنانچه نظیر آنرا در داستان اصحاب فیل ذكركرده و شنیدید و خواندید،كه ما آنعمل را محكوم كرده و دلیل برضعف ایمان و غرب‏زدگى و تاریخ زدگى و غیره دانستیم... .

پى‏نوشتها:
1-یعنى او را بكنار خانه كعبه آورد و براى سلامتى و پناه او از شر شیاطین و دشمنان،بدنش را بچهار گوشه كعبه مالید.
2-صحیح البخارى ج 6 ص 73.
3-سوره جن آیه 9.
4-مفاتیح الغیب ج 8 ص 241.
5-بحار الانوار ج 15 ص 331.
جهت آگاهی بیشتر می توانید به كتاب درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام جلد 1، رسول محلاتی و فروغ ابدیت جلد 1،آیت الله سبحانی مراجعه نمایید.
موفق باشید.

مشاور : آقای مرتجی | پرسش : دوشنبه 14/2/1383 | پاسخ : چهارشنبه 16/2/1383 | | | 0 سال | حوزه علميه | تعداد مشاهده: 101 بار

تگ ها :

UserName