• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 62208

پرسش

به نام خدا
سلام
سه سئوال دارم كه خوشحال میشم با ذكر منبع به اونها جواب بدین در ضمن لطفا من رو به بخش تازه های سایت نفرستید چون اونجا گیج میشم و نمیدونم چیكار كنم لطف جوابم رو به ایمیل بفرستید :
الف : ظهور امام زمان عج را اثبات كنید .
ب: چرا پیامبر با عایشه ازدواج كرد مگر این مورد در جامعه ما چیزی جز هوس نیست ؟
ج: آیا در زمان پیامبر ص هم در اذان به حضرت علی ع شهادت میدادند یا خیر ؟
خوشحال میشوم تا جوابهای زیر را كه یكی از دوستان داده اند بخوانید و در مورد این موارد هم نسبت به صحیح و غلط بودن آنها نظر خود را بدهید (ضمنا این شخص سندی برای گفته هایش نداشت و ذهنی پاسخ میداد )ممنون و متشكر :
جواب الف :
اولا همه معتقدیم كه خدا هست بعد ما معتقدیم كه پیامبر اكرم حضرت محمد ص آخرین پیامبر هست از طرفی قبول داریم كه حضرت علی وصی خدا در زمین هست اینا چیزهایی هست كه در اذان و اقامه خودمون میگیم از طرفی حدیث داریم كه خداوند فرموده ادامه نسل پیامبر اكرم ص از امام حسین ع هست و از جهتی حدیث داریم كه این ادامه نسل از 9 پسر هست حالا فرض رو بر این میگیریم كه تا امام حسن عسگری ع رسیدیم و میخواهیم اثبات كنیم كه امام زمان عج الان غایب هست به یه حدیث كفایت میكنه اثبات وجود امام همه ائمه ما شیعیان به این حدیث اشاره داشتن كه اگر زمین خالی از وجود امام و جانشین خدا بشه پس اون لحظه زمین نابود میشه و قیامت میرسه بطور واضح تر اینكه دلیل اینكه ما هنوز میتونیم نفس بكشیم بخاطر وجود مبارك مولا هست و خداوند به میمنت وجود ایشون به زمین بركت نازل میكنه چرا كه در جای دیگه هم این قضیه گفته شده كه خداوند فرموده زمین را بخاطر محمد ص افریدم و محمد ص را بخاطر علی ع و علی ع را بخاطر فاطمه س و امام زمان عج ما از فرزندان فاطمه س هستند
جواب ب :
چرا حضرت محمد كه 56 ساله بود عایشه رو كه 9 ساله بود به همسری گرفت مگر این كار در زمان ما چیزی جز هوسبازی نیست؟
میدونیم كه پیامبر ص شخصی بوده آگاه و همه كارهاش با تدبیر بوده و میدونیم كه پدر عایشه ابوبكر بود یعنی یكی از افراد بزرگ اسلام ابوبكر دخترش رو به پیامبرص پیشنهاد میكنه و پیامبر هم قبول میكنه یعنی خود پیامبر ص نمیره سراغ ابوبكر برای خواستگاری اما پیشنهادش رو قبول میكنه چرا ؟ (چرا ؟)چون اغلب ازدواج های پیامبر مصلحتی بوده برای اینكه اتحاد همچنان باقی بمونه و بعدها یا همون موقع دو دسته نشن عایشه مگه جنگ جمل رو راه ننداخت اكثر ازدواج ها مصلحتی بوده برای حقظ و محكمتر شدن پیوند بین خانواده های عرب و حفظ اسلام
(عایشه مگه جنگ جمل رو راه ننداخت؟)
عایشه نه تنها جنگ جمل رو راه انداخت بلكه از حضرت علی ع و حضرت فاطمه س كینه هم داشت
(چرا ؟میدونی چرا؟) بله مثلا روایتی خوندم كه گفته بود پیامبر ص به عایشه میگه هر كسی اومد داخل بهش یه چیزی میگیم
بعد از طرفی میزنه و حضرت علی ع میاد و در میزنه عایشه در رو باز میكنه میبینه كه حضرت علی ع هست و در رو میبنده بار دوم هم مولا علی ع در میزنه و باز در رو باز میكنه و میبینه حضرت هست میبنده و بار سوم حضرت پیامبر ص میفرماین كه در رو باز كن تا پسر عمم بیاد داخل حالا چرا اینكار رو میكرده ؟ چون دوست داشته پدر خودش یعنی ابوبكر بیاد داخل تا پیامبر اون چیز رو میخواست به اولین نفر بگه رو به پدرش بگه نه به حضرت علی ع …. دقیق یادم نیست كه پیامبر ص چه چیزی رو میخواستن بگن .
(حالا اینكه چرا عایشه كینه داشته ؟ ) چون پیامبرص همه حدیث هاش به حضرت فاطمه س برمیگشت چون دخترش رو بیشتر دوست داشت چون عقده شده بود برای عایشه چون حضرت علی ع بیشتر نزدیك بود به پیامبر ص تا پدرش ابوبكر
(ایا ابوبكر مرد خوبی بود؟) ابوبكر ؟ابوبكر یه خرفت بود كه به خر عمر تشبیه اش كردن هر چی عمر میگفت چشم میگفت بهش
(( پس چرا پیامبر دختر ابوبكر رو گرفتن؟))
گفتم كه ابوبكر در ظاهر یكی از بزرگای اسلام بود زمون پیامبرهر چند در باطن خیلی كارها میكرد (مثل روایتی كه در كتاب اسرار آل محمد ص اومده )بعد از پیامبر ص این عمر و ابوبكر سیره و چهره خودشون رو نشون دادن زمون پیامبر ص اینان مثلا گوش به فرمان پیامبر بودن
جواب جیم :
اذان در زمان پیامبر ص به شكل اذان اهل سنت بوده چرا كه اهل سنت از راه و روش زمان پیامبر ص استقبل كردند و بعد از پیامبر ص این شیعیان بودند كه شهادت به ولایت علی ع را سیره خود در اذان و اقامه قرار دادند و همچنین بعضی از شیعیان در نماز هم به مولا علی ع شهادت میدهند كه این نشان دهنده ان است كه این امر بعد از پیامبر ص به وقوع پیوسته .
با تشكر فراوان از شما بزرگواران یك بار دیگه خلاصه درخواستم رو مینویسم :
ضمن پاسخگویی به سئوالات الف ب و جیم همراه با ذكر سند خواهشمندیم پاسخهای این دوست عزیز را نیز بررسی كرده و صحیح یا غلط بودن آن را برای من مشخص كنید ممنون میشوم .
یك خواهش كوچیك دیگر : از معجزات حضرت علی ع با ذكر سند چند نمونه ذكر كنید و اگر كتابی در این ضمینه است كه معتبر باشد به این حقیر معرفی بفرمایید . ممنون و متشكرم
خدانگهدارتان
یامولا

پاسخ

با سلام و تحیت.
دوست عزیز!

در ابتدا لازم است متذكر شویم كه طولانی شدن پاسخ شما بدین خاطر است كه گفته بودید مرا به كد ارجاع ندهید ما نیز چاره ای نداشتیم جز اینكه عین مطالب را برای شما ارسال نماییم.

1) پاسخی كه دوست شما به سؤال اول داده اند مجموعی از برهان عقلی و نقلی است كه تا حدی می تواند قانع كننده باشد.
احادیث بسیاری در رابطه با امام زمان(عج)، چه از طریق شیعه و چه سنی، روایت شده است كه مجموع آنان دلیل نقلی بر وجود امام زمان(عج) است.

درباره اثبات امامت حضرت مهدی(عج) روایات زیادی از پیامبر گرامی اسلام(ص) و سایر ائمه اطهار(ع) در كتب روایی نقل شده است.
از جمله، مرحوم شیخ صدوق در كتاب "كمال الدین و تمام النعمة" تمام روایات را به تفصیل نقل نموده است؛ همچنین در كتابی با نام "معجم احادیث الإمام المهدی" همه روایات مزبور ذكر شده است.
در اینجا چند روایت مهم كه در كتاب های معتبر شیعه و سنی از پیامبر اسلام(ص) روایت شده است را نقل می كنیم.
1. قال رسول الله(ص): "الأئمة بعدی اثناعشر أولهم أنت یا علی و آخرهم القائم ألّذی یفتح الله عزّوجلّ یدیه مشارق الأرض و مغاربها" یعنی رسول اكرم(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: یا علی! امامان بعد از من دوازده تن هستند كه اول آنان تو هستی، و آخر آن ها قیام كننده ای است كه خداوند عزّوجلّ به دست او شرق و غرب زمین را فتح خواهد كرد.(كمال الدین، ص282)
2. قال رسول الله(ص): "من أنكر القائم من ولدی فقد أنكرنی" یعنی هر كس منكر "قائم" از فرزندانم شود مرا منكر شده است.(مكیال المكارم، ص15)
3. قال رسول الله(ص): "لایزال الدین منیعاً إلی إثنی عشر خلیفة" یعنی عزت دین تحقق نمی پذیرد مگر با دوازده امام.(مستدرك حاكم، ج2، ص151)
برای مطالعه بیشتر در روایات می توانید به این دو كتاب مراجعه كنید. "مهدی موعود"(ترجمه بحالارالانوار) به قلم علی دوانی، تهران: دارالكتاب الاسلامیه. "المهدی"، تألیف ابوطالب تحلیل، قم: موسسه نشر اسلامی.


2) پاسخ دوم و سوم دوست شما نیز تا حدی درست است ولی شما می توانید با مطالعه مطالب ذیل جواب كاملتری به این دو سؤال بدهید.
در مورد ازدواج های متعدد رسول گرامی اسلام(ص) به این مطالب توجه نمایید:
گرچه نمی توان به طور قاطع از فلسفه احكام الهی سخن گفت، ولی در خصوص سؤالی كه طرح كرده اید، شاید بتوان، با استناد به بعضی از مدارك اسلامی، به اموری اشاره كرد. خداوند در سوره مباركه احزاب آیه 50 می فرماید: پیامبر شرایطى دارد كه دیگران ندارند و همین تفاوت، سبب اختصاص حضرتش به بعضی از احكام شده است.
به تعبیر روشنتر این آیه شریفه می فرماید: هدف این بوده كه قسمتى از محدودیتها و مشكلات از دوش پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) از طریق این احكام برداشته شود. شاید این آیه اشاره به مشكلات اجتماعی زمان پیامبر با توجه به رسالت حضرتش داشته باشد.
هنگامى كه پیامبر (ص) نداى اسلام را بلند كرد تك و تنها بود، و تا مدتها جز عده معدود و كمى به او ایمان نیاوردند، او بر ضد تمام معتقدات خرافى عصر و محیط خود قیام كرد، و به همه اعلان جنگ داد؛ طبیعى است كه در چنین شرائطی همه اقوام و قبائل آن محیط بر ضد او بسیج شوند. او می بایست از تمام وسائل براى شكستن اتحاد نامقدس دشمنان استفاده كند كه یكى از آنها ایجاد رابطه خویشاوندى از طریق ازدواج با قبائل مختلف بود، زیرا محكمترین رابطه در میان عرب جاهلى رابطه خویشاوندى محسوب مى شد. آنها داماد قبیله را همواره از خود مى دانستند، و دفاع از او را لازم، و تنها گذاشتن او را گناه مى شمردند.
قرائن زیادى در دست هست كه نشان مى دهد ازدواجهاى پیامبر لااقل در بسیارى از موارد جنبه سیاسى داشته است. كما این كه بعضى ازدواجهاى او مانند ازدواج با "زینب"، دختر جحش، براى شكستن یك سنت جاهلى بوده است. و بالاخره بعضى دیگر براى كاستن از عداوت ها، یا طرح دوستى و جلب محبت اشخاص و یا اقوام متعصب و لجوج بوده است.
روشن است كسى كه در سن 25 سالگى، كه عنفوان جوانى او است، با زن بیوه چهل ساله اى ازدواج مى كند، و تا 53 سالگى تنها به همین یك زن بیوه قناعت مى نماید و به این ترتیب دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و به سن كهولت مى رسد و بعد به ازدواجهاى متعددى دست مى زند، حتما دلیل و فلسفه اى اجتماعی دارد، و با هیچ حسابى آن را نمى توان به انگیزه ها و علائق جنسى ارتباط داد.
این در حالی است كه مساله تعدد زوجات در میان عرب آن روز امری بسیار ساده و عادى بوده، و حتى گاهى همسر اول به خواستگارى همسر دوم مى رفته است؛ و به عبارت دیگر، هیچگونه محدودیتى براى گرفتن همسر قائل نبودند، و لذا براى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ازدواجهاى متعدد در سنین جوانى نه مانع اجتماعى داشت، و نه شرائط سنگین مالى بر او تحمیل می كرد، و نه كمترین نقصى محسوب مى شد.
جالب اینكه در تواریخ آمده است پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) تنها با یك زن باكره ازدواج كرد و او عایشه بود؛ بقیه همسران او همه زنان بیوه بودند كه طبعا نمى توانستند از جنبه جنسى چندان تمایل كسى را برانگیزند. (ر.ك. به "بحارالانوار"، جلد22، صفحه191)
حتى در بعضى از تواریخ مى خوانیم كه پیامبر با زنان متعددى ازدواج كرد و جز مراسم عقد انجام نشد، و هرگز آمیزش با آنها نكرد؛ حتى در مواردى تنها به خواستگارى بعضى از زنان قبائل قناعت كرد. (ر.ك. به همان، ص192) و آنها به همینقدر خوشحال بودند و مباهات مى كردند كه زنى از قبیله آنان به نام همسر پیامبر(ص) نامیده شده، و این افتخار براى آنها حاصل گشته است؛ و به این ترتیب رابطه و پیوند اجتماعى آنها با پیامبر(ص) محكمتر، و در دفاع از او مصمم تر مى شدند.
از سوى دیگر با اینكه پیامبر (ص) مسلما مرد عقیمى نبود ولى فرزندان كمى از او به یادگار ماند، در حالى كه اگر این ازدواجها به خاطر جاذبه جنسى این زنان انجام مى شد باید فرزندان بسیارى از او به یادگار مانده باشد.
و نیز قابل توجه است كه بعضى از این زنان (عایشه) هنگامى كه به همسرى پیامبر(ص) در آمد بسیار كم سن و سال بود، و سالها گذشت تا توانست یك همسر واقعى براى او باشد.



از طرفی ذكر این نكته لازم است كه برخی از صحابه و یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بخاطر جایگاهی كه نزد قبیله و طائفه خود داشتند و مسلمان شده و ایمان آورده بودند، از سوی رسول خدا(ص) مورد توجه قرار می گرفتند تا به واسطه جایگاه آنها در میان مسلمانان قبیله و طایفه آنها هم تشویق به گرویدن به اسلام شوند. این امور در نظام قبیلگی تأثیر شگرف دارند.
حضرت تلاش می نمودند تا خاطر آنها را رعایت نموده و آنها را نگران نكنند. این در حقیقت به نوعی تألیف قلوب است كه در احكام اسلامی بر آن تأكید شده است. از این رو مثلا اگر آنها خواهشی داشتند و اصرار بر آن می كردند، برای جلب خاطرشان، خواهش و اصرار آنها را می پذیرفتند.
در مورد سؤال شما نیز در كتب و منابع معتبر، در مورد ازدواج پیامبر(ص) چنین نقل شده است: رسول خدا(ص) پس از وفات نخستین همسر باوفایشان، جناب خدیجه(س)، و دو سال پیش از آنكه به مدینه هجرت كنند، عایشه را به خواست ابوبكر به عقد خود درآوردند؛ و یك سال و نیم پس از هجرت، و بعد از جنگ بدر بود كه به اصرار و پافشاری پدرش، ابوبكر، پیامبر(ص) عایشه را به خانه خود برد.

این مطالب نشان مى دهد كه ازدواج با چنین دخترى انگیزه هاى دیگرى داشته و هدف اصلى همانها بوده است كه در بالا اشاره كردیم.


3) در مورد ذكر "أشهد أن علیا ولی الله" به مطلب ذیل توجه كنید:
اگر مراد شما آن است كه با بررسی سابقه شهادت ثالثه در نماز، و اینكه آیا در زمان اهلبیت(ع) هم این شهادت گفته می شده یا نه، به ارزیابی صحت و سقم و یا جواز و عدم جواز آن از نظر شرعی بپردازید، باید گفت: این حكم خصوصیتی دارد كه نمی توان انتظار داشت اهل بیت او بتوانند در زمان خود به انجام آن امر كنند.
واقع امر آن است كه در زمان حضور ایشان در اذان شیعیان ذكر شهادت به ولایت امیرالمؤمنین(ع) در اذان شیعیان امر رائجی نبوده است.
شرائط سخت تقیه مانع از آن بوده است كه چنین حكمی كه كیان مذهب حاكم را به زیر سؤال می برد، اجازه عمل بیابد.
زندگی اهلبیت عصمت و طهارت را جز با توجه به فشار خفقان حاكم بر زمانه ایشان نمی توان تحلیل كرد.
در روایات ما هست كه اگر دو روایت معارض از ما اهلبیت رسید، و راهی برای حل تعارض آنها نداشتید، به آن روایتی اخذ كنید كه مخالف فتوای مرسوم زمانه است!
در موارد زیادی از روایات ما حتی تصریح به نام امام(ع) با خطر دستگاه حاكم مواجه بوده، و لذا راوی ناچار بوده است تا با تعبیر "فقیه"، "عالم" و امثال آن از امام یاد كند.
اینها و بسیاری از موارد دیگر حاكی از جو شدید تقیه و اضطراری است كه بر ائمه اطهار و پیروان آنان حاكم بوده است. كه گاه مجبورشان می كرده كه بر خلاف خواست باطنی خود سخنی بگویند، و یا حقیقتی را كتمان نمایند.
باور این سخت است ـ ولی به طور قطع ثابت است ـ كه شرائط تقیه حتی در زمان رسول اكرم(ص) هم وجود داشته است.
رهبر فقید انقلاب، امام خمینی، در بیان این كه چرا در قرآن آیه ای كه تصریح به نام امام علی كرده باشد، نیست، می فرمایند: اگر چنین آیه ای نازل می شد، قریش كمر همت بر نابودی قرآن می بست. با نوع خاصی از اجمال در عین وضوح، در تعیین رهبری و ولایت پس از پیامبر، خداوند شرائطی را به وجود آورد كه قریش به آینده خود و امكان دستیابی مجدد به قدرت امیدوار شود. و همین امید همت او را در نابودی قاطع دین نوپای اسلامی سست می كرد.
البته خداوند می توانست با ابزار دیگری مكر آنان را نابود كند، ولی حكمت او اتخاذ چنین راهی را برای حفظ قرآن اقتضا می كرده است.
این قصه حدیثی مفصل است كه ما به همین درد دل اكتفا می كنیم.
این حقیقت نگرش ما به تاریخ اسلام به طور كلی تغییر می دهد. بسیاری از تاریخ نویسان در كتابهای تاریخی خود به این نگرش تأكید دارند.(ر.ك. به كتابهای تاریخی دكتر سید جعفر شهیدی)
حاصل امر آن كه در چنین شرائطی به هیچ عنوان متصور نیست كه امامان ما(ع) به تصریح از لزوم ذكر شهادت ثالثه در اذان ـ فریاد بلند نماز ـ خبر دهند.
در شرائطی كه امام معصوم(ع) می فرماید: من گاهی به عمد فتاوای متعددی در میان شیعیان منتشر می كنم تا از وحدت عمل شیعیان جلوگیری كنم، چرا كه در صورت وحدت عمل، آنان توسط دستگاه حاكم شناسائی خواهند شد، و این موجب آن خواهد بود كه توسط حكومت مورد تعرض واقع شوند، چگونه می توان انتظار داشت كه به آنان فرمان دهد كه هر روز سه یا پنج بار به پشت بامها بروید و با صدای بلند، به ولایت امیرالمؤمنین(ع) شهادت دهید؟!
همین است كه تا یكی دو قرن پس از غیبت صغری هم امكان گفتن این ذكر نبوده است.
از طرف دیگر می توان گفت پیامبر اكرم و امامان شیعه از دو طریق این حكم را به طور غیر مستقیم القاء كرده و به شیعیان آموزش داده اند.
یكی از طریق عموماتی كه هم از رسول اكرم(ص) و هم از ائمه اطهار(ع) رسیده كه ما را امر كرده اند كه هر گاه شهادت به وحدانیت خداوند و نبوت پیامبر اكرم(ص) می دهید، به ولایت امیرالمؤمنین هم شهادت دهید.
و دیگری از طریق القائات پراكنده و احیانا غیر مستقیم به اصحاب خود تا در شرائط ممكن به آن اقدام كنند.
روایات دلیل اول به شكل روشن در دست ما هست، ولی دلیل دوم به جهت عمل علمای سلف ما قابل حدس است، كما این كه وجود روایت ـ و شاید بتوان گفت روایاتی ـ كه بر لزوم گفتن آن در اذان و غیر آن دلالت دارد، و لو بدان عمل نمی شده است، دال بر همین مطلب باشد.
به عبارت دیگر می توان گفت: علمای ما عمل به این دستور را به شیعیان تعلیم كرده اند.
مثلا، در زمان حضور عده ای از روات و شیعیان این ذكر را در اذان می گفته اند. شیخ طوسی در كتاب مبسوط گفته است: اگر كسی این جمله را در اذان ذكر كرد گناهی نكرده است.
بنا به نقل تاریخ، شیوع ذكر شهادت ثالثه در اذان به هنگام به رسمیت شناختن شیعه در زمان حكومت صفویه باز می گردد. البته این بدان معنا نیست كه قبلا این ذكر گفته نمی شده، ولی شیوع و رواج نداشته است.
ضمنا شایان ذكر است كه در بعض منابع اهل سنت روایتی هست كه سلمان و ابوذر این ذكر را در اذان خود گفته اند. و پس از اعتراضی بعضی حضرت رسول(ص) حق را به آن دو بزرگوار داده، و فرموده است كه آنان راست گفته اند.
با این وجود، فقهای ما ـ اگر چه گاهی جزئیت شهادت ثالثه در اذان را بی وجه ندانسته اند ـ ولی گفتن این ذكر را، نه به قصد جزئیت در اذان، بلكه به عنوان ذكری خارج از اذان و به قصد قربت توصیه كرده اند. ذكری كه بلا اشكال، و بنا به هر مبنایی، مخل به صحت اذان نیست. همانطور كه اگر كسی در نماز خود دعا و ذكری را نه به قصد جزئیت آن، بلكه به عنوان مطلق ذكر بگوید نمازش باطل نیست.
به خصوص امروزه كه این ذكر شعار شیعه شده است، گفتن آن ـ به نیتی كه ذكر شد ـ كاملا موجه و قابل دفاع است.
(ر.ك. به بحار الانوار، علامه مجلسی، ج84، ص111)
4) درباره ذكر معجزات امیرالمومینین(ع) به ذكر یك نمونه بسنده می كنیم و نمونه های بیشتر را می توانید در كتاب زیر مطالعه كنید. "كرامات العلویه"، تألیف علی میرخلف زاده، قم: مهدی یار. علامه مجلسی به نقل از بصائرالدرجات نقل كرده است كه در زمان حیات پیامبر(ص) آن حضرت امیرالمومنین(ع) و عمر و ابوبكر را به سوی اصحاب كهف فرستادند و به آنان فرمودند نزد آنان بروید و سلام مرا به آنان برسانید. هنگامی كه به آستانه غار رسیدند امیرالمومین(ع) به ابوبكر گفتند تو در میان ما مسن تری به آنان سلام كن و او سلام كرد ولی جوابی نشنید. سپس آن حضرت به عمر گفتند تو از من مسن تری به آنان سلام كن او نیز سلام كرد ولی آنان جوابی ندادند. پس از آنها، امیرالمومنین(ع) به آنان سلام كرد آنان نیز بدان حضرت سلام كردند و به ایشان تحیت گفتند. ابوبكر به آن حضرت گفت چرا آنان به ما جواب سلام ندادند حضرت فرمودند از خودشان بپرسید ابتدا ابوبكر این سؤال را از آنان كرد و سپس عمر كه هیچ كدام جوابی نشنیدند. پس امیرالمومنین(ع) از آنان پرسیدند این دو همراه من از من پرسیدند كه چرا به سلام آنان جواب ندادید. اصحاب كهف در جواب آن حضرت گفتند: ما جز به پیامبر یا وصی پیامبر با كسی دیگر سخن نمی گوییم(بحارالانوار، ج39، ص137 ـ 136).

پیروز باشید.
مشاوره مذهبی ـ قم.

مشاور : موسسه ذکر | پرسش : دوشنبه 14/2/1383 | پاسخ : پنج شنبه 18/4/1383 | | | 0 سال | معارف اسلامي | تعداد مشاهده: 164 بار

تگ ها :

UserName