کد:
44102
پرسش
بسم الله الرحمن الرحمن
با سلام و خسته نباشید و عرض تبریك و شادباش به مناسبت ایام پربركت میلاد امام رضا(ع) سؤالی از حضور شما عزیزان داشتم:
راستش چند وقت پیش یك نفر به من گفت كه چرا خدا من نوعی را آفرید. شاید شما در جواب(همانطور كه قرآن می فرماید) بگویید چون او را بپرستیم یا چون به كمال_كه همان لقاء الله است_ برسیم ، یا اینكه دلایلی از این قبیل كه در قرآن بدانها اشاره شده است را بیان كنید. اما سؤالی كه پس از این پاسخ برای چنین اشخاصی پیش می آید و من هم شاید نتوانم به آن پاسخ قانع كننده ای بدهم این است كه: اصلا نمی شد خدا من را نمی آفرید چون من نه كمال می خواهم نه بهره مندی از نعمتهای خدا را ؟ باز شاید شما این را در جواب بگویید كه اینكه خدا تو را آفریده تا به كمال برسی از الطاف و موهبت های حضرت باریتعالی نسبت به من و تو و دیگر انسانهاست؟ اما آن شخص كمی پیله تر از این حرفهاست و اصلا این لطف و موهبت را به قول معروف " بیخ كل " نمی خواهد و در جواب می گوید كه من اگر لطف و موهبت و محبت شخصی را نخواهم آیا آن شخص باید به زور لطف و موهبت و محبت خودش را به من تحمیل كند؟
راستش اینجا دیگه من كم میارم و نمی دونم چی بگم! البته یك جواب برای آن دارم اما نمی دونم درست است یا نه؟! جواب من اینه كه بنا بر ضرورت عقلی هیچگاه مملوك نمی تواند برای مالك خود كسب تكلیف كند و این همان صفتی است كه از آن به عنوان " جبار " یاد می كنیم و آن یكی از صفات ذات باریتعالی ( سبحانه و تعالی ) است.
لطفا در این خصوص بطور كامل توضیح داده و بگویید كه آیا پاسخ های این حقیر صحیح هستند.
بسیار بسیار متشكرم.
شكرا جزیلا . وفقكم الله تعالی. فی أمان الله
پاسخ
با عرض سلام و تحیت.
دوست محترم!
فرد مذكور بیش از این كه یك شبهه عقلی و اعتقادی داشته باشد، از مسئله ای در زندگی خود رنج می برد، و به اصطلاح از زندگی زده شده است؛ قبلاً این حال را نداشته و فردا هم ممكن است نداشته باشد.
در مورد چنین كسی اگر بنا بر فرض، خدا بلافاصله به سخن او گوش كند و لطف ناخواسته او را ازش بردارد، پس از بهبود حالش قطعا پشیمان می شود، و شاید گله كند كه: خدایا! تو كه "ارحم الراحمین"ی چرا به حرف من نادان گوش دادی و از لطفت دریغ داشتی؟! تو كه می دانستی پشیمان می شوم! چرا از من فیض هستی را گرفتی؟! و مانند آن... اگر بتوانید با او از این دیدگاه سخن بگویید به نظر ما كارسازتر است. انسان در حال طبیعی، به طور فطری، خواستار وجود است و از عدم بدش می آید، و اگر باری هم گله و شكایتی داشته باشد موقت و گذرا، و ناشی از حالتی غیر طبیعی!
اما به لحاظ عقلی او ناخواسته یك مغالطه ای می كند و آن این كه اول بود خود را مفروض می گیرد و سپس می گوید اگر من كمال و بهره مندی نمی خواهم پس چرا مرا آفرید؟!(دقت كنید)
به او بگویید: قبل از آن كه خدا تو را هستی ببخشد، نبودی، و بالطبع خواست و تمنایی نداشتی؛ و این پس از بود است كه می توانی بگویی كمال و نعمتی می خواهم یا نمی خواهم. به دیگر سخن، خدا اگر بخواهد نظر تو را اجرا كند باید اول تو باشی تا نظری داشته باشی، و به آن عمل شود یا نشود. خوب بیاندیش ببین می شود كسی باشد و بگوید من از اول نمی خواستم كه بود شوم، و خدا چرا نظر مرا در آفرینش من نپرسید؟!(دقت كنید)
از این رو، خدای متعال فیض وجود را بدون تمنای ما به ما ارزانی داشته است؛ و هیچ عاقلی "عدم" و "وجود" را به یك شكل ارزشگذاری نمی كند. عدم، هیچی و بی ارزشی است، و وجود ارزش است، بلكه منشأ همه ارزش ها می باشد. پس در اصل آفرینش، خداوند كاری پسندیده انجام داده، كه همان سریان لطف اوست. این كه ما این وجود ـ یعنی ارزش اولی ـ را مقدمه ارزش های دیگر ـ یا كمالات بعدی ـ قرار دهیم یا ندهیم به اختیار ما وابسته است كه باز خدای مهربان راهنمایی كرده كه اگر می خواهی وجود برتر، ماندگارتر، عالِم تر و قادرتر و سعادتكندتر و شادمان تر بیابی، راهش این است كه به فرمان انبیا گوش فرادهی؛ و اگر می خواهی وجود نازل تر، جاهل تر و مقهورتر پیدا كنی، راهش بی دینی و سركشی و طبیعت زدگی است.
پس آنچه خدا می كند همه اش خیر و مایه شادمانی و سعادت است، و اگر ناكامی ای هست، از خود ما است.
با التماس دعا.
مشاوره مذهبی ـ قم.
مشاور :
موسسه ذکر
| پرسش :
دوشنبه 15/10/1382
| پاسخ :
جمعه 19/10/1382
|
|
|
0
سال
|
معارف اسلامي
| تعداد مشاهده:
69 بار