• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 14611

پرسش

به نام خدا
می دانیم كه همه انسان ها از عدم به وجود آمده اند.خود نیز چیزی به جز آنچه خالقشان خاسته نمی توانستند باشند.و عنصر وجودی همه انسان ها از یك چیز است(درحدی كه بتوانند مسلمان حقیقی باشند) چگونه است وقتی این انسان ها اختیار می یابند به گونه های متفاوت رفتار می كنند برخی به راه حق وبرخی دیگر راه باطل را می پیمایند؟شاید بگویید خالق از هر كس به اندازه وسعش تكلیف خواسته ولی یك حداقل وجود دارد كه باید به آن عمل شود.واصلا انسان اختیار دارد(همین محدود)یااین فقط یك خیال است؟

پاسخ

با عرض سلام و تشكر!
در باره اینكه با وجودیكه عنصر وجودی همه انسانها یك چیز است، عده ای به راه حق وعده ای به باطل گرایش پیدا می كنند، باید گفت: اگر چه عنصر همه انسانها یك چیز است، ولی این عنصر به تنهایی برای هدایت یك انسان كافی نمی باشد، بلكه این تنها بخشی از علتی است كه برای هدایت او لازم است.
بدین مثال توجه كنید: اگر شما و یكی دیگر از دوستانتان هر كدام دانه گندم و میوه ای را در زمین بكارید و شما در مدتی كه آن گیاه باید در زمین بماند تا رشد نماید به تقویت او بپردازید و بعد از جوانه زدن مواظبت نموده تا از هر گونه آفت و مرض گیاهی در امان بماند، ولی دوست شما آن را رها كرده و به مراقبت آن نپردازد، حاصل كار شما چه تفاوتی خواهد داشت؟ گیاه شما سرسبز و با طراوت، و گیاه دوست شما ـ اگر سر از زمین برآورد باشد – كم رشد و بی فروغ خواهد بود.
سؤال این است كه مگر عنصر وجودی آن دو دانه یكی نبوده است؟! پس چرا یكی با طراوت و دیگری خشكیده و پژمرده است؟!
وجود انسان به همین شكل است؛ یعنی عنصر وجودی او به تنهایی برای رشد و تكامل او كافی نیست، بلكه انسان می بایست در طول حیات، به طور مرتب وجود خود را مورد توجه قرار دهد، و با انتخاب صحیح، نفس و حتی جسم خود را كمال بخشد.
انسان به جهت داشتن اختیار، می توانند از آن عنصر وجودی استفاده های مطلوب نموده و بر كرسی هدایت بنشیند، و می توانند به آن بی توجهی كرده و آن را ضایع نماید.
و اما اینكه انسان واقعا دارای اختیار است، یا اینكه این مطلبی خیالی و واهی است؟، باید گفت: این مسئله از صدها سال قبل مطرح بوده، و عده ای بر این خود را باختند، و دیگران به آن مایل شده اند؛ و انصاف باید داد كه همین نشان از دشواری این مسئله دارد. در این مسئله نباید خامی كرد و آن را بدیهی دانست.
قدر متیقن آن است كه در این مسئله دو امر بدیهی است: یكی احساس وجدانی اختیار انسان در تصمیم گیری و انتخاب، و دیگری آن كه جامه ادیان الهی جز بر قامت اختیار تناسب نمی یابد.
مولوی ظاهرا به همین استناد می كند تا قول به جبر، و یا لااقل التزام به آن، را موجه كند؛ آنجا كه می فرماید:
"این كه گویی این كنم یا آن كنم خود دلیل اختیار ای صنم"
كما این كه اگر انسان مجبور به گناه باشد چگونه خداوند از او تكلیف می خواهد، و در قیامت او را ثواب و عقاب می كند؟!
به اعتقاد نگارنده در باره جبر و اختیار بیش از این نمی توان گفت كه انسان نمی تواند بر وجدانیات خود قلم بطلان بكشد، والا امتناع اجتماع نقیضین هم پشتوانه خود را از دست خواهد داد. هرگز راجع به این فكر كرده اید كه بر قضیه مادر ـ یا امّ القضایای ـ عقل نظری ـ یعنی امتناع اجتماع نقیضین ـ چه دلیلی داریم؟ الا آن كه در وجدان خود آن را می یابیم، و تصویر تخلف از آن برای وجدان ما مشكل و یا محال است؟! این نوعی جبر ساختاری انسان است كه عالم را چنین ببیند. و مگر می توان عالم را به گونه ای غیر از آنی كه بر آن ساخته شده ایم دید؟! اعتماد بر وجدان امری قهری است. انسان نمی تواند با خود درافتد.
اعتماد قهری ما به دریافتهای وجدانی، علاوه بر تأیید شرع بر آن خود، التزام ما را به اختیار علی القاعده می كند و مخالفت با آن، در واقع مخالفت و درگیری با خود است.
اگر جایی از مطالبی كه گفتیم برای شما ابهام داشت، حتما با ما در میان بگذارید.
برای مطالعات بیشتر در رابطه با استدلالهایی كه برای اثبات اختیار انسان شده است، به كتاب "جبر و اختیار"، اثر مرحوم علامه محمد تقی جعفری و "جبر و اختیار"، اثر استاد جعفر سبحانی و "آموزش عقاید"، از استاد مصباح یزدی مراجعه كنید.
با تشكر.

مشاور : موسسه ذکر | پرسش : يکشنبه 29/4/1382 | پاسخ : يکشنبه 29/4/1382 | | | 0 سال | معارف اسلامي | تعداد مشاهده: 59 بار

تگ ها :

UserName