• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 10409

پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
با تشكر از پاسخ شما به اولین سئوال بنده. البته من نتوانستم پاسختان را بخوانم زیرا آن نواری كه باید روی آن كلیك می‌كردیم تا جواب شما نشان داده شود باز نمی‌شد.
دو سئوال از حضور شما داشتم:
1) فرق بین خود را نشان دادن تا اعتبار كسب كردن با خودنمایی چیست؟ من هر چه به درون آن فكر می‌كنم هیچ تمایزی بین آنها نمی‌بینم.
2) مگر می‌شود كه خلق الله به خود الله یاری برسانند؟ اگر می‌شود چرا؟ و اگر نمی‌شود پس آیه مربوط به گروه انصار در زمان پیامبر تكلیفش چه می‌شود كه می‌فرماید: «... و یبتغون فضلاً من الله رضواناً و ینصرون الله و رسوله اولئك هم الصدقین»؟
با تشكر
محمدصادق سعیدمحمدی

پاسخ

جناب آقای محمد صادق سعید محمدی!
جواب پرسش قبلیتان را دوباره ارسال می كنیم. سؤال شما در باره چگونگی تشخیص حق و باطل بود.
در باره راه و تشخیص آن از چاه باید گفت: كلیات راه را علم روشن می كند، اما جزئیات راه را عمل صالح (عمل به علم) روشن می نماید. این نكته بسیار حائز اهمیتی است و همین موجب شده كه راه هدایت را همه نپیمایند و فقط عده ای كه هم اهل علمند و هم عمل به آن موفق شوند.
قرآن، در كنار دعوت به تدبر و تفكر و تعقل، از تقوا هم سخن می گوید؛ و جالب این كه ثمره تقوا را چیزی از سنخ علم و فرقان قرار داده است. «من یتق الله یجعل له فرقاناً»، و فرقان همان قوه تمییز بین حق و باطل، بخصوص در تطبیقات و جزئیات است.
از این رو برای غیر متقی، هر چه هم با سواد باشد و بر خوبی و حق و عدالت و … احاطه علمی داشته باشد، در معركه عمل و تشخیص جزئیات سردرگم است. پس بر شما باد به یافتن چهار چوبه كلی حیات، و سپس عمل بر مدار انسانیت كه همان عمل به دین مبین است. در حدیث است كه عمل به معلومات موجب می شود خداوند علم آنچه را هم كه نمی دانی به تو افاضه فرماید؛ و این نكته گرانقیمتی است.
آنچه كه می توان باز در حد كلی گفت این است كه لااقل سه طبقه برای زندگی و حیات متصور است كه در طول همدیگرند و هر كدام بر دیگری احاطه دارد. گر چه هر طبقه خود تنوعات شكلی بسیاری دارد كه اجمالاً اشاره می كنیم.
طبقه اول حیات كه پست ترین آنهاست مرتبه ای است كه انسان در بن بست فردیت و خود خواهی است. همه چیز را برای خود می خواهد و "حب و بغض" و "جذب و دفع" او همه بر این محور است. اگر به كسی احترام می كند، برای منفعت طلبی و خود خواهی است كه روزی عوضی بستاند. اگر كسی را هم دوست می دارد، برای خود دوست می دارد؛ چون مال اوست! و در این طبقه، تنوعات شكلی بسیاری در درازای تاریخ قابل مشاهده است. برخی خود خواهی شان در پر كردن شكم و سیر كردن شهواتشان در یك زندگی روستایی خلاصه می شود. برخی با زندگی مدرن و تجملاتی و برخی با سركشی های فرعونی و نمرودی؛ اما همه در این محتوا شریكند، ولو دائره خود خواهیشان سعه و ضیق دارد و ابزار و شكل آن در مناسبات زمانه دگرگون شده است؛ یكی همه آمالش شكم اوست، ولی بهتر از نان داغ سراغ ندارد و دیگری علاوه بر نان داغ غذاهایی می شناسد كه برای فرد اول قابل تصور هم نبوده است. در این مرحله شهوت حكمران سرزمین نفس است.
طبقه دوم حیات با شكستن فردیت و بیرون آمدن از تخم خودخواهی و دیدن و به حساب آوردن دیگران شكل می گیرد. اینجا انسان دیگران را نه برای خود، بلكه برای خودشان می بینند. آنها را هم همنوعانی می داند كه حق حیات دارند، و این حق وابسته به خدمتشان به من نیست! لذا اینجا نوع خواهی، بشر دوستی، زحمت و تلاش برای دیگران، برای كشور، برای آبادانی زمین، برای حفظ محیط زیست، برای صلح و آرامش و … شكل می گیرد.
به گمان نگارنده این جمله امیرالمؤمنین علیه السلام بهترین تابلو برای سردر این طبقه از حیات است كه به فرزندش امام مجتبی علیه السلام فرمود: «هر چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند، و هر چه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند.» (نامه 31 نهج البلاغه)
در نهج البلاغه و احادیث شیعی نمونه های عالی از این سطح زندگی به چشم می خورد كه چكیده اش را سعدی به شعر در آورده كه:
"تو كز محنت دیگران بی غمی نشاید كه نامت نهند آدمی"
"بنی آدم اعضای یكدیگرند كه در آفرینش ز یك گوهرند"
در این مرحله وجدان انسانی رهبری نفس را به عهده دارد.
طبقه سوم حیات بر این مرتبه هم اشراف دارد و مرتبه ای رقیق تر از انسانیت و تعالی است در این مرتبه انسان، نه فقط بن بست فردیت خود را شكسته و به دیگر خواهی رسیده، بلكه دیوار حس و طبیعت را هم شكسته و به پشت پرده ملك سركشیده و از ماوراء دیگران و انسانها و بشر و زمین و زمان به ملكوت ایمان آورده است، و در زندگی او پای موجودی عالی به نام خدا به میان آمده كه مبداء و منتهای همه كائنات است.
در این مرحله سیر "خلیفةالله"ی انسان شروع می شود، و انسان از دیگر خواهی گذشته، خداخواه شده است.
با یك مثال می توان تفاوت محتوایی این سه مرحله را نشان داد: فرض كنید یك بینوا و فقیر نزد هر نفر از این طبقات بیاید. فرد اول (طبقه اول) او را اكرام می كند، اما برای خود خواهی خود ـ یعنی به انگیزه استثمار و به خدمت در آوردن او، ولو در حد منت نهادن و پزدادن. فرد دوم هم اكرم می كند، اما بخاطر نیازمندی او و بشر دوستی خود. برای آن كه ندای وجدانش او را صدا می زند و تا به حرفش گوش ندهد، آرامش نخواهد یافت. اما فرد سوم سائل را اكرام می كند، نه فقط چون بشری است محتاج، بلكه چون فرستاده خداست؛ كه «إن المسكین رسول الله» (نهج البلاغه) او سائل را رسول خدا می بیند! اكرام او را اكرام خدا می بیند. وجدان چنین فردی از دو ناحیه تحت فشار است، وجدان انسانی و وجدان دینی. از چنین فردی می توان انتظار داشت كه حتی دیگری را بر خود ترجیح دهد، ولی به طور معمول انسانهای طبقه دوم چنین نیستند.
مرحله سوم كمال هم مراتبی دارد. نمونه اعلای این خدمت خانه علی علیه السلام است و آیه اطعام، كه به فرموده قرآن از كار خود هیچ اجری حتی از خدا هم طلب نداشته، چه رسد به مسكین و یتیم و اسیر!
در مرحله آرمانی این طبقه انسان می خواهد دست خدا، چشم خدا و زبان خدا گردد و آرمانهای الهی را در عالم تحقق دهد؛ و همین است معنای خلیفة اللهی. و پر واضح است "چون كه صد آمد، نود هم پیش ماست".
كسی كه به این مرحله رسید همه كمالات طبقات و مراحل قبل را دارد و افزون بر آن هم. جالب این كه در این مرحله هم تنوعات شكلی هست. سلیمان علیه السلام و علی علیه السلام هر دو خدا خواهند و خلیفه الله، اما یكی كوخ می نشیند و یكی كاخ. اینها تنوعات شكلی است و الا محتوا یكی است. شاید از اطناب كلام ملول شده باشید، از اینرو به همین مقدار بسنده می كنیم. كلام ما بیشتر به درد دل شبیه بود؛ ولی همین قدر مطمئن باشید انسان پس از یافتن چهارچوب كلی حیات، مراحل راه و مراتب زندگی و هدف خلقت، اگر به عمل صالح و تقوای الهی دست یافت، راه بر او مثل روز روشن خواهد شد و از الهام الهی بهره مند.
این دعا را زیاد بخوانید: «اللهم و تب الی حتی لا اعصیك و الهمنی الخیر و العمل به و خشیتك باللیل و النهار ما ابقیتنی یا رب العالمین» یعنی خداوندا! چنان به من باز گرد [و با من باش] كه دیگر هرگز عصیان تو نكنم و به من خیر و عمل به آن را الهام فرما و خوف از خود را در شب و روز تا وقتی زنده ام نصیبم گردان؛ یا رب العالمین. (دعای ابو حمزه ثمالی – مفاتیح الجنان)

اما جواب سوالات جدیدتان: 1) به نظر می رسد بین خودنما و كسی كه به دنبال اعتبار است، فرق باشد. ممكن است این دو در ظاهر شباهت زیادی به هم داشته باشند، ولی با تأمل در آنها تفاوتهایی دیده می شود.
خودنمایی اعم است از این كه انسان قابلیت و لیاقتی داشته باشد و بخواهد ابراز كند، و یا این كه اصلاً چنین قابلیت و لیاقتی را نباشد ولی تظاهر كند؛ به عبارت دیگر، خودنمایی بعد منفی مشخصی دارد، یعنی انگیزه این كار جز هوای نفس نیست، و لذا اخلاقا مذموم است.
ولی خود را نشان دادن به معنای ابراز و اظهار قابلیت‌ها و استعدادهایی است كه در انسان وجود دارد و دیگران از آن اطلاعی ندارند، به خصوص هنگامی كه عدم ابراز و اظهار این كمالات باعث تضییع و از بین رفتن حق انسان ‌شود، روح منفی ندارد، چون به قصد احقاق حق است، بدون این كه بر اساس تمایلات شیطانی و هوای نفس باشد.
شاخصه مهم در تفاوت بین این دو را می ‌توان قصد و نیت انسان در آنها دانست.
ما می ‌بینیم در كلمات و بیانات امام علی(ع) و دیگر معصومین و بزرگان، مطالبی هست كه حاكی از آن است كه ایشان در حال تعریف و تمجید از خود بوده، و یا افتخارات و كمالات خود را برای دیگران بازگو نموده‌اند. چرا این بزرگان از خود تعریف كرده‌اند؟! آنها در جایی كه حقوقی ضایع شده و از دست رفته است، برای یادآوری و متذكر شدن دیگران، و همچنین برای گرفتن حق از دست رفته، چنین تعریفاتی از خود كرده اند. این نه تنها فی نفسه مذموم نیست، بلكه چه بسا لازم هم باشد؛ كما اینكه در بیانات امام علی(ع) آمده كه:
«... فانهم قد قطعوا رحمی و أكفؤوا إنائی و أجمعوا علی منازعتی ...» (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 217(
و همچنین در جای دیگر آمده:« ...فانهم قطعوا رحمی و صغروا عظیم منزلتی و اجمعوا...» (همان، خطبه 172(
یعنی فضا و جو دشمنی و عناد به گونه‌ای بر علیه حضرت بوده كه اگر همه فضایل و افتخارات حضرت را جمع شده در ظرفی تصور كنیم حضرت می‌فرمایند اینها(قریش) ظرف فضایل مرا واژگون كرده‌اند، یعنی علاوه بر اینكه فضایل و كمالات حضرت را نادیده گرفته‌اند، نسبت‌ها و اوصافی را به ایشان نسبت می‌دهند تا شخصیت برتر آن حضرت را در جامعه به گونه‌ای منفی معرفی نمایند، آنچنانكه پس از ضربت خوردن حضرت در مسجد كوفه برخی از آنهایی كه تحت تأثیر القائات فریبكارانه دستگاه بنی‌امیه واقع شده‌اند از یكدیگر سؤال می‌كنند كه مگر علی هم نماز می‌خواند؟!
از اینرو می‌بینیم آنقدر فضائل و كمالات حضرات معصومین(ع) را كتمان كرده و نادیده گرفته‌اند كه خود آنها مجبور شده‌اند بارها خود را معرفی كرده و كمالات و فضایل خود را به دیگران تذكر بدهند. البته هیچ یك از ما در آن شرایطی كه آنها قرار گرفته‌اند نبوده و نخواهیم بود، ولی این مثال برای واضح شدن مرز بین خودنمایی ـ كه دارای روحی منفی و شیطانی است ـ با معرفی خود و بیان قابلیت‌ها و استعدادهای خویش ـ كه روح معنوی رنگ و بویی الهی دارد ـ است.
2) خداوند متعال قادر مطلق است و در اداره و انجام امور خود نیاز به یاری و كمك از هیچكس ندارد. بنابراین یاری رساندن مهاجرین و بندگان شایسته و صالح خداوند به خدا و رسولش، به معنای این نیست كه خداوند احتیاجی به یاری و كمك آنها دارد. خداوند بی نیاز مطلق است و همه نیازمند او هستند از اینرو اگر همه خلایق او را عبادت كنند و از او اطاعت نمایند به او سودی نمی رسد، و اگر همه خلایق نافرمانی او كنند و دستورات او را مخالفت نمایند به او ضرری نمی رسد.
نكته قابل توجه این است كه كمك و یاری مهاجرین كه در این آیه از آن یاد شده است منظور یاری رساندن به خود خداوند نیست، بلكه منظور یاری و كمك رساندن به دین خدا، و به عبارتی یاری رساندن به رسول خدا(ص) برای پیاده شدن و گسترش پیدا كردن آیین الهی است، و چون این راه، راه الهی و مسیری است كه خداوند به آن دستور داده و بر ا نجام آن راضی است، از این جهت از یاری رساندن به دین خدا، تعبیر به یاری رساندن به خدا شده است. و این حكایت از بزرگی و عظمت مقام مهاجرینی دارد كه توفیق و عنایت الهی با آنان بوده و به این مقام مفتخر شده اند كه به دنبال خدمات و كمك رسانی آنان به پیامبر خدا(ص) و دین الهی، از آنان بعنوان یاری كنندگان خداوند یاد شود.
بنابراین، آیه شریفه 8 سوره حشر در بیان شأن و مقام والای مهاجرین است، و منظور از یاری رساندن آنان به خداوند، یاری رساندن به دین الهی و تلاش در راه گسترش و ترویج دین و آیین خدا، و خدمات به اسلام و پیامبر اكرم(ص) است.
موفق و پیروز باشید.

مشاور : موسسه ذکر | پرسش : دوشنبه 26/3/1382 | پاسخ : دوشنبه 26/3/1382 | | | 0 سال | معارف اسلامي | تعداد مشاهده: 100 بار

تگ ها :

UserName