تبیان، دستیار زندگی

حمید سبزواری وارث شاعران خرداندیشی چون مولاناست

رضا اسماعیلی بر این باور است که حمید سبزواری از وارثان خلفِ شاعران خرداندیش و موضع‌مندی چون فردوسی، مولانا، سعدی، حافظ، ناصرخسرو، اقبال و فرّخی یزدی است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رضا اسماعیلی

 رضا اسماعیلی شاعر و رییس انجمن شعر سازمان بسیج هنرمندان کشور به مناسبت قرار گرفتن در آستانه انتشار و رونمایی مجموعه آثار حسین ممتحنی معروف به حمید سبزواری در یادداشتی به بررسی شعر و جایگاه هنری این شاعر انقلاب پرداخته و این یادداشت را در اختیار  قرار داده است.

اسماعیلی بر این باور است که سبزواری میراث‌دار شاعرانی چون فردوسی، مولانا، سعدی، حافظ، ناصرخسرو، اقبال و فرّخی یزدی است که خردمندی و داشتن موضع از ویژگی‌های شعرش هستند.

درد دین و قصه شیرین دو مولفه اصلی شعرهای حمید سبزواری هستند که اسماعیلی در این نوشته از آن‌ها یاد می‌کند. او معتقد است سبزواری آن‌چه را که در شعرش حضور داشت، به چشم دیده بود.

در ادامه مشروح متن این یادداشت را می‌خوانیم:

«حمید سبزواری» را ـ بی هیچ تردیدی ـ باید از سرآمدان و پیش‌کسوتان شعر انقلاب اسلامی به شمار آورد که آثارش بر محور تفکّر اسلامی و شیعی شکل گرفته و بالیده است. قصیده‌سرایی دین‌مدار، انقلابی و معترض، با گرایشی «خراسانی ـ عراقی» در سبک بیان و زبان. شاعری که در کوران قهر و بی‌مهری شاعرانِ عصر شکست، با شوری انقلابی و لهجه‌ای آفتابی، از گل‌بانگ خجسته‌ی ظفر و شکوفایی لبخند سحر گفت، و برای باروری و بالندگی شعر انقلاب اسلامی سنگ تمام گذاشت. از همین رو شعرش را به راستی و درستی می‌توان «تاریخ منظوم انقلاب اسلامی» نامید. علاوه بر این، نام بلند او تداعی‌کننده‌ سرودهای ماندگار و خاطره‌انگیزی‌ است که با ذهن و زبان مردم ایران پیوند خورده است؛ سرودهایی که در سینه و آیینه‌ آن‌ها می‌توان فراز و نشیب‌های تاریخ انقلاب اسلامی را به روشنی به تماشا نشست. سرودهایی همچون: «خمینی! ای امام!، برخیزید ای شهیدان راه خدا!، این بانگ آزادی‌ست، آمریکا! آمریکا! مرگ به نیرنگ تو، شهید مطهّر، این پیروزی خجسته باد، و…».

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) با درک کامل این مسئله که بلاتکلیف ماندن وضعیت و حیثیت هنر در جامعه چه عواقب سوئی در درازمدّت می‌تواند به همراه داشته باشد، به زدودن زنگار ابهام از آیینه‌ هنر اهتمام ورزیده و همچون موارد دیگر با شکستن سدّ مقدّس‌مآبی، چشم‌اندازهای تازه‌ای را به روی هنرمندان به تماشا گذاشتند. مُهر تأکید و تأیید زدن بر موسیقی انقلابی و میدان دادن به موسیقی‌دانان متعهّد برای تولید آثار فاخر موسیقایی، برداشتن اوّلین گام در این مسیر دشوار و ناهموار بود. ورود موفّقیت‌آمیز استاد سبزواری به حوزه‌ سرودهای انقلابی در سال‌های آغازین انقلاب نیز به اعتبار همین حمایت‌ها و پشتیبانی‌ها بود که به این حضور، برکت و عزّت بخشید و باعث پویایی و شکوفایی هنر انقلاب اسلامی شد.

موضوع و محور اصلی و اصیل اکثر سروده‌های حمیدِ شعر انقلاب، «درد دین» بود و قصّه‌ شیرین. از همین رو آن پیر دردآشنا هر گاه قصد قصیده می‌کرد، از پیروزی میهن می‌گفت و شکست اهریمن؛ چرا که در مکتب انسان‌ساز اسلام آموخته بود که میهن چون جان است و عشقِ به آن از «ایمان»، و با چشم خویش دیده بود لاله‌های بردمیده از خون جوانان وطن را. به همین خاطر در دوران دفاع مقدّس که میهن اسلامی ناجوانمردانه مورد هجمه‌ قدرت‌های استکباری شرق و غرب قرار گرفته بود، مؤمنانه و عاشقانه برای سربلندی ایران و پیروزی دلیران شعر می‌سرود؛ شعرهایی که جان‌مایه‌ اصلی آن‌ها عشق و امید و حماسه بود:

«چه توس و چه تبریز و چه کرمان و زرند
چه پاوه و سردشت و مریوان و مرند
یک ذرّه ز خاک میهن از کف ندهیم
سوگند، به پیروان قرآن سوگند»
*
«ای خصم! امان خورد و خوابت ندهیم
تا از دم تیغ تشنه آبت ندهیم
از صلح مگو سخن که در پهنه‌ی رزم
جز برق سلاح خود جوابت ندهیم»

سبزواری از وارثان خلفِ شاعران خرداندیش و موضع‌مندی چون فردوسی، مولانا، سعدی، حافظ، ناصرخسرو، اقبال و فرّخی یزدی بود. سخن‌ور مُصلح و آزاداندیشی که هم‌چون «اخوان» شعر را پرتوی از «شعور نبوّت» می‌دانست و انگشت اشاره‌ شعرش هماره به سمت «آرمان‌شهر موعود» بود؛ آرمان‌شهری انسانی، با پنجره‌هایی رو به تجلّی باز، و شهروندانی آزاد و سرفراز. از همین رو، شاهنامه‌ فردوسی در چشم او عزیز بود. سبزواری شاهنامه را سند هویّت و اصالت ملّت سربلند ایران می‌دانست. به همین خاطر در مصاحبه‌ای در دفاع از شاهنامه گفته بود: «شاهنامه تنها شمشیر زدن نیست. فردوسی می‌گوید اگر سلطان داد مردم بستاند، می‌تواند سلطنت کند و اگر نستاند، نه! بُعد اساسی شاهنامه، پاس‌داشتن راستی و درستی و رادمردی و جوانمردی‌ است. شاهنامه اثری‌ است که اگر کسی تعمّق کند در آن، کمالات انسانی را در ارزش‌مندترین شکلش درک می‌کند. به عقیده‌ من کتاب دعایی‌ است در لباس حماسه، نزدیک به زبان مردم عامی».

سبزواری که زخم جان‌سوز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را بر پیکر وطن دیده بود، در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مؤمنانه به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی» حسین زمان خویش لبّیک گفت و با سلاح شعر، آماده‌ جهادی فرهنگی شد. چنان که خود می‌گوید: «وقتی امام را شناختیم، من سعی کردم آرمان‌های امام را در شعرهای خودم مطرح کنم. با خودم فکر کردم و گفتم که خدا و پیغمبر چه گفته و این پیرمرد نیز چه می‌گوید. در این پیرمرد، همان حقیقت را دیدم که شروع کردم به طرف‌داری از ایشان.»

بدون شک رمز ماندگاری این قصیده‌سرای انقلابی و آزاده را باید پرداخت مؤمنانه و هنرمندانه به هویّت ایرانی ـ اسلامی و ارتباط تنگاتنگ آثار او با آرمان‌ها و اندیشه‌های طلایه‌داران انقلاب ـ به‌خصوص امام راحل و مقام معظّم رهبری ـ دانست. با تأمّل در کلیدواژه‌های سرود معروف «خمینی! ای امام!» که هنگام ورود حضرت امام به ایران سروده شده است، مراتب ارادت خالصانه‌ پیر و پدر شعر انقلاب به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی را به خوبی می‌توان دریافت:

«ای مجاهد! ای مظهر شرف!
ای گذشته ز جان در ره هدف!
چون نجات انسان شعار توست،
مرگ در راه حق، افتخار توست
این تویی، این تویی، پاس‌دار حق
خصم اهریمنان، دوست‌دار حق
بود شعار تو، به راه حق قیام
ز ما تو را درود، ز ما تو را سلام
خمینی! ای امام! خمینی! ای امام!
خمینی! ای امام! خمینی! ای امام!»

هم‌چنان که اشاره شد، حمید سبزواری هرچند در اکثر قالب‌های ادبی طبع‌آزمایی کرده، ولی بیش‌تر به قصیده‌سرایی شهره است. امّا جالب است بدانید که پیش از انقلاب و در دهه‌های چهل و پنجاه که ذوق و ذائقه‌ ادبی جامعه بیش‌تر به قالب نیمایی گرایش داشت، آثاری از وی که تاریخ آن سال‌ها را بر پیشانی دارند، اکثراً در قالب‌های چارپاره (قالبی نسبتاً نو که آن را حلقه‌ پیوند قالب‌های سنّتی و مدرن می‌دانند)، نیمایی و سپید سروده شده‌اند، و این نشان‌گر سعه‌ صدر و انعطاف‌پذیری ادبی سبزواری‌ست. تأمّل در این دقیقه، ما را به این نتیجه می‌رساند که وی تعصّبی به هیچ‌یک از قالب‌های ادبی نداشته و به اقتضای نیاز ادبی جامعه شعر می‌سروده است.

آنان که با تاریخ ادبیات معاصر آشنایی دارند، به خوبی می‌دانند که دهه‌های چهل و پنجاه، دهه‌های رفرم و پوست‌اندازی شعر معاصر ایران است. در این دو دهه اکثر جریان‌های غالب ادبی ـ به صورت مستقیم یا غیرمستقیم ـ از انقلاب ادبی نیما متأثّرند و به قالب‌های نیمایی و آزاد گرایش دارند. بدیهی‌ است در چنین دورانی هر شاعر هوش‌مندی برای دیده و شنیده شدن، بر طبل همدلی با نیما و هم‌راهی با قافله‌ شعر نیمایی می‌کوبد. در چنین روز و روزگاری سبزواری نیز که رسانه‌ شعر را برای ابلاغ پیام انقلاب به جامعه برگزیده است، ـ هوش‌مندانه و بی هیچ تعصّبی ـ برای ادامه‌ حیات ادبی خویش به گفتمان نیمایی روی می‌آورد و از ظرفیت‌ها و ظرافت‌های قالب‌های نیمایی و سپید در راستای تبلیغ و ترویج هدف خویش بهره می‌گیرد. از این منظر، اقبال او به چارپاره (دوبیتی‌های پیوسته) و قالب‌های نیمایی و آزاد برای ابلاغ پیام انقلاب امری کاملاً معقول و قابل قبول است؛ چرا که یک شاعر آگاه باید «فرزند زمانه‌ خویش» باشد تا بتواند از طریق رسانه‌ شعر با مخاطبان خویش ارتباط برقرار کند.

سبزواری بعد از انقلاب در مصاحبه‌ای با یکی از روزنامه‌های کشور، نظرات خود را درباره‌ انقلاب ادبی نیما و شعر نو چنین بیان می‌کند: «شعر نو را نمی‌پسندم؛ به لحاظ این‌که وزن را شکسته و قافیه را از بین برده، در واقع اساس شعر را در هم ریخته، چون معتقدم نیمی از زیبایی شعر به موزون بودن و مقفّی بودن آن است. به هر حال مخالف نیستم با شعر نو و خودم هم شعرهایی به سبک نو دارم و آثار پایه‌گذاران شعر نو را دوست دارم؛ آثاری چون سروده‌های لطیف نیما و شعرهای فخیم اخوان ثالث. متأسّفانه پیروان این بزرگان، شعر نو را خراب کرده‌اند. این افراد چون توان سرودن این‌گونه شعر را ندارند، قلم بطلان بر تمام قواعد شعر فارسی کشیده‌اند».

به هر روی، چارپاره‌ها و نوسروده‌های سبزواری نیز حجم قابل توجّهی از کلّیات او را به خود اختصاص داده‌اند که جا دارد توسّط پژوهش‌گران در فرصتی مقتضی به آن پرداخته شود. و این هم نمونه‌ای نسبتاً موفّق از سپیدسروده‌های او:

«در من زخمی نشسته‌ست
نه از دشنه
که از نگاه
نه در سینه
که در احساس!
شماتتم می‌کشد که تو را هر روز
در فردا می‌جویم؛
فردایی که قرن‌هاست
پشت دیوار امروز
سر بر زانوی انتظار دارد
انتظار…
انتظار…
ا… نت… ظا… ر…»

حرف آخر این که اگر امروز نام استاد سبزواری چون ستاره‌ای پرفروغ در سپهر شعر انقلاب می‌درخشد، به پشتوانه‌ دغدغه‌های زلال و مقدّسی‌ است که در سینه‌ دردآشنای آن استاد فرزانه خانه کرده بود؛ دغدغه‌ اسلام، انقلاب، عدالت، مردم و پاس‌داری از دست‌آوردهای نظام مقدّس جمهوری اسلامی. آن شاعر دردآشنا، طیّ سال‌ها ـ بیش از نیم قرن ـ راه خجسته‌ی شعر انقلاب را با خون دل، نقد جان و خوردن زخم زبان بر نوآمدگان هموار کرد و دریغ و درد که در تمام طول این سال‌ها از دوست و دشمن ـ به جرم آرمان‌خواهی و تعهّداندیشی ـ خنجر بی‌مهری خورد!

و امّا امروز بر ما که ادّعای خویشی و هم‌کیشی با استاد را داریم، فرض است که به احترام انقلاب، امام، مردم، و شهیدان به خون خفته‌ راه «استقلال و آزادی»، نام بلندش را پاس بداریم؛ نام بلند ادیب و سخن‌ور فرهیخته‌ای را که برای بالندگی و زایندگی شعر انقلاب سنگ تمام گذاشت و تمام زندگی‌اش را وقف هدایت و هویّت‌بخشی به ادبیات فاخر انقلاب کرد.

با سلام و درود به روح آسمان‌پرواز «حمید شعر انقلاب» و با آرزوی آمرزش و آرامش برای آن عزیز سفرکرده، این نوشتار را با بازخوانی سرود حماسی و خاطره انگیز «این بانگ آزادی» به پایان می‌برم:

سرود «این بانگ آزادی»
آهنگساز: احمد علی راغب
خواننده: محمد گلریز
تاریخ ضبط: فروردین۱۳۶۰

*

الله اکبر، خمینی رهبر
الله اکبر، خمینی رهبر
این بانگ آزادیست، کز خاوران خیزد
فریاد انسان هاست، کزنای جان خیزد
اعلام طوفان هاست، کز هر کران خیزد
آتشفشان قهر ملت‌های در بند است
حبل‌المتین توده‌های آرزومند است

الله اکبر، خمینی رهبر
الله اکبر، خمینی رهبر
دشمن بداند ما موج خروشانیم
زائیده بحریم، فرزند طوفانیم
در سنگر اسلام، بگذشته از جانیم
بازو به بازو ، صف به صف، ما آهنین چنگیم
سنگر به سنگر، جان به کف آماده جنگیم
تخت شهنشاهان، شد سرنگون از ما
بخت تبهکاران، شد واژگون از ما
دامان آزادی، شد لاله گون از ما
ما حافظ آزادی و اسلام و قرآنیم
ما در پی آسایش و معراج انسانیم

الله اکبر، خمینی رهبر
الله اکبر، خمینی رهبر
ما در ره اسلام، پیمان خون بستیم
زنجیر استعمار، مردانه بگسستیم
از دام اهریمن، با یاد حق رستیم
ما نغمه الله اکبر، بر زبان داریم
ما چون خمینی، رهبری روشن روان داریم

الله اکبر، خمینی رهبر
الله اکبر، خمینی رهبر
الله اکبر، خمینی رهبر

منبع: مهر