در گفتگوی اختصاصی تبیان با حجت الاسلام فیرحی مطرح شد؛
تفاوت "عملیات شهادتطلبانه" با "ترور"/ ترور از مارکسیسم وارد جهان اسلام شد
ترور یک نوع عملیات غافلگیرانه از جنس غفلت و اغتفال است؛ یعنی کسی را ناغافل زدن، بدون آنکه آمادگی داشته باشد. در منابع ما آمده که «الاسلام قید الفتک» یعنی اسلام کشتن غفلتی را منع کرده است.
مفهوم تروریسم یکی از مهمترین چالشهای دنیای امروز است و بسیاری از قدرتهای جهان با وجود آنکه خودشان به دخالت در ایجاد تروریسم اذعان داشتهاند، اما انگشت اتهام را به سمت کشورهای اسلامی میگیرند تا از این طریق به اهدافی نظیر اسلامهراسی دست پیدا کنند. حتی جمهوری اسلامی ایران با اینکه همیشه قربانی ترور به خصوص به وسیله گروهک منافقین بوده است، ولی مورد تهمت حمایت از تروریسم قرار دارد.
برای آنکه لکه اتهام تروریسم از اسلام و تشیع پاک شود، باید مبانی اندیشه اسلام و رویکرد شیعه در قبال مسئله ترور مشخص شود؛ به این منظور به سراغ حجت الاسلام داوود فیرحی استاد دانشگاه تهران رفتهایم؛ پیش از این او در مقالهای با عنوان "تحریم مطلق ترور در اندیشه شیعه" که در مجله "شیعه شناسی" منتشر شده است، به بررسی مبانی فقهی مسئله ترور و عملیاتهای استشهادی پرداخته است. مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید.
تبیان: امروز در جهان اسلام به خصوص در کشورهای جنگ زده، عملیاتهای استشهادی اجرا میشود، بفرمایید آیا منظور از عملیات استشهادی همان عملیات انتحاری است؟ و آیا خواستگاه شرعی برای آن وجود دارد؟
در ادبیات علوم "suicide terrorism" همان عملیات انتحاری است که در ادبیات مسلمانان عملیات شهادت طلبانه هم میگویند. کسی که عملیات استشهادی میکند، اولین نتیجه آن کشتن خودش است؛ ابتدا و عمدا خودش را به کشتن میدهد تا چند نفر دیگر را هم بکشد.
اما با توجه به آیه قرآن که میفرماید: «لَاتُلْقُوا بِأَیْدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»[1]، فقه اسلامی و به ویژه تشیع، درباره مبنای جواز عملیات استشهادی تردیدهای جدی دارد.
به هر حال تا حالا غیر از مارکسیستها و کفتارو که ظاهرا فتوایی از جنس ضرورت داشت، من ندیدم کسی با نص آیه مخالفت کند یا آیه را توجیه کند.
تاثر جهان اسلام از چریکهای چپ
این نوع عملیاتها از نظر تاریخی در شیعه نبوده، به طور کلی در مسلمانانها هم نبوده، اهل سنت هم ایرادهای زیادی میگرفتند و اساسا این نوع عملیاتها مربوط به چریکهای چپ است، مربوط به سنت چریکهای شهری مارکسیست که به تدریج وارد اندیشه و فرهنگ مسلمانی هم شده و به خصوص در قضیه فلسطین بیشتر نمود پیدا کرده است.ایرادهای زیادی میگیرند راجع به مبنای این عملیات انتحاری و از جمله میگویند؛ این نوع از عملیاتها اولا" از جنس دفاع نیست؛ دفاع جایی است که آدم امیدی برای حفظ جان خودش یا جان دیگری، در مقابل هجوم دیگری داشته باشد. ثانیا" خود عملیات کننده خویشتن را هدف قرار میدهد، و به نوعی از مصادیق خودکشی است نه این که توسط دشمن کشته شود.
تبیان: در بین علمای شیعه هیچکس درباره عملیات استشهادی فتوایی ندارد؟
یادم هست زمانیکه مقالهای درباره ترور و عملیات استشهادی کار میکردم، به تعداد زیادی از مراجع استفتاء فرستادم ولی جوابش نیامد، حتی بعضیها گفتند که جواب نمیدهیم؛ این یعنی از طرفی اصل حرمتش پذیرفته شده و از طرفی هم مراجع نمیخواستند بازتاب سیاسی برای آنها داشته باشد، شاید نمیخواستند رعبی که فلسطین در برابر اسرائیل ایجاد کرده بود بشکند.
یادم هست مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی فقط بحث کرده بودند و این بحث را برده بودند تحت عنوان مسئله فقهی "دزد مسلح" و میگفتند اگر دزد مسلحی به خانه ما حمله کند، ما مجبور به دفاع در مقابل اهل و عیال هستیم، هرچند به کشته شدن خودمان یقین داشته باشد.
یک چنین توجیه کوتاهی کرده بود آیت الله فاضل و عبور کرده بود؛ غیر از آن من ندیدم شیعیان عملیات انتحاری را پذیرفته باشند؛ البته همان نظر آقای فاضل هم یک ایهام و اجمالی دارد.
کسی که اولین بار راه عملیات شهادت طلبانه را باز کرد
تا جایی که یادم هست، اولین بار مفتی اعظم سوریه شیخ احمد کفتارو بود که راه عملیات انتحاری را از لحاظ شرعی باز کرد و آن زمان، یعنی زمان حافظ اسد، تعداد زیادی از نیروهای فلسطینی با استناد به فتوای کفتارو عملیات استشهادی میکردند. به هر حال تا حالا غیر از مارکسیستها و کفتارو که ظاهرا فتوایی از جنس ضرورت داشت، من ندیدم کسی با نص آیه «لَاتُلْقُوا بِأَیْدِیكُمْ....» مخالفت کند یا آیه را توجیه کند.
بیشتر بخوانیم: تحریم مطلق ترور در اندیشه شیعه عملیات استشهادی فلسطینیان |
تبیان: آیا ترور و عملیات استشهادی از لحاظ ماهوی با هم تفاوت دارند؟
ترور یک نوع عملیات غافلگیرانه است از جنس غفلت و اغتفال؛ کسی را ناغافل زدن بدون آنکه آمادگی داشته باشد. در منابع ما هست: «الاسلام قید الفتک»[2]؛ اسلام کشتن غفلتی را منع کرده است.
اما در عملیات انتحاری دو مسئله وجود دارد: یکی کشتن غافلگیرانه غیر است، یکی هم کشتن عمدی خود است. بنابر این دو قضیه در عملیات استشهادی وجود دارد که هر کدام با دو سند دینی مخالفت دارد. حتی در دنیای مسیحیت این مرگهای اختیاری(اتانازی) هنوز کاملا پذیرفته نشده، چه برسد به جهان اسلام که به شدت خودکشی را منع کرده است.
راجع به ترور، برخی از اهل تسنن به داستانهایی از پیامبر اشاره میکنند که در آن زمان با ترور برخی منافقین در مدینه ممانعت نکردند؛ یعنی جواز ترور را اهل سنت اینگونه استنباط کردند. اما در ادبیات شیعه این داستانها پذیرفته نیست؛ چراکه هم در سند این روایات ابهام وجود دارد و هم با روایات شیعه در تضاد است.
تبیان: در جنگها و حتی در دفاع مقدس هم داشتیم که گاهی نیروها مجبور میشدند مانند حسین فهمیده برای جلوگیری از پیشروی دشمن ،جان خود را به خطر بیندازند و از لحاظ عقلی هم گاهی چاره ای جز این کار وجود ندارد، چون مثلا یک شهر در خطر است؛ چه توجیهی در اینباره وجود دارد؟
عملیات انتحاری با جنگ کلاسیک فرق میکند. در جنگ کلاسیک یک نفر میایستد و جلوی نیروها را میگیرد تا نیروهای دیگر فرار کنند. گاهی شخص میرود مثلا جلوی تانک نارنجک منفجر کند، ولی خودش هم گیر میافتد؛ اینها را میشود توجیه کرد، این با خودکشی فرق دارد. در واقع در خودکشی شما تصمیم میگیرید خودتان را منفجر کنید.
اجرای حکم ارتداد با ترور فرق دارد. درباره کسروی علیه او اعلان جنگ کردند و در ادبیات مسلمان ها این ترور محسوب نمیشود؛
جنگ دفاعی جایی است که آدم درصدی امید دارد که زنده میماند، حداقل خودش را نمیکشد، بلکه با سلاح دیگران کشته می شود، ولی در عملیات انتحاری با سلاح خودش کشته میشود و این با نص قرآن در تعارض است و به همین جهت کسی نتوانسته از این تردید در برود.
تبیان: اینکه شما می گویید ما در شیعه ترور نداشتیم، آیا با جریان هایی مانند موتلفه و فداییان اسلام نقض نمی شود؟
درباره ترورهای فداییان اسلام تا حالا هیچ فتوای فقهی روشنی درباره حکم کشتن و ترور کردن کسی توسط فدائیان نقل نشده؛ شایعاتی وجود دارد که آنها فتواهایی از برخی فقیهان گرفته بودند، اما چیزی که مکتوب باشد مثلا بگویند حسنعلی منصور را موتلفه با فتوای فقیهی صاحب فتوا زده یا درباره ترورهایی که به فداییان اسلام نسبت می دهند فتوای متقن وجود داشته باشد، تا به حال دیده نشده است.
درباره ترور کسروی اما یک توجیهی هست؛ گفتهاند چون کسروی ارتدادش را بعضیها قبول کرده بودند، از باب اجرای حکم ارتداد به قتل رسید، شبیه ماجرای سلمان رشدی.
اجرای حکم ارتداد با ترور فرق دارد. درباره کسروی علیه او اعلان جنگ کردند و در ادبیات مسلمان ها این ترور محسوب نمیشود؛ فرض کنید یک نفر در دادگاهی محکوم به قتل شده باشد و بعد هم متواری بشود، خب این آدم میداند که هرکجا پیدا شود، او را میکشند.
آیا سب کننده پیامبر هم مهدور الدم است؟
یک چنین مبنایی را درباره سب النبی هم برخی از شیعه دارد، ولی از ترور استثنا میکند و ذیل مفهوم فقهی ترور نمیآورد. همانطور که گفته شد مبنای فقهی ترور این است که اقدام به کشتن کسی کنند، در حالی که خبر ندارد و کسی هم به او اطلاع نداده و در هیچ محکمهای هم محکوم نشده باشد.البته درباره ساب النبی اختلاف است، اهل سنت و برخی از شیعیان سابالنبی را مهدورالدم میدانند اما در شیعه بعضیها به حدیثی از امام صادق اشاره میکنند که حضرت اجازه ندادند ساب النبی را بکشند و میگویند به صرف سب نمیشود کسی را اعدام کرد.
پی نوشتها:
[1] سوره بقره، آیه 195
[2] اصول کافی ج 7، ص 357؛ تهذیب الأحکام، ج 10، ص 215