تبیان، دستیار زندگی

مروری بر زندگی و شخصیت آقا مصطفی چمران

چریکی در نهایت علم و ذوق عرفانی

در وجود چمران هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل... اینجور هم نبود که یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ بعکس، بسیار لطیف بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
چمران

مصطفی چمران را می توان به عنوان یکی از پیچیده ترین شخصیت های تاریخ نام برد. کسی که در بالاترین رتبه علمی رشته تحصیلی خودش بود و در بهترین مراکز علمی ایران و آمریکا درخشیده بود و می توانست بهترین امکانات را برای خود رقم بزند اما به جهت روح و ضمیر پاک و بیدار انسانی اش و اعتقادات راستین اسلامی اش و راه و مسلک عرفانی اش از همه آن موفقیت ها چشم پوشید و خود را تا آخر عمر وقف مردم ستم دیده و مظلوم واقع شده ایران و لبنان کرد. چمران حقیقتا الگویی مناسب برای نسل انقلابی به خصوص جوانان و دانشجویان است که باید شناخته شود.

 

رها کردن ناسا برای کمک به مظلوم

مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشكده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشتة الكترومكانیك فارغ‏ التحصیل شد و یك‏ سال به تدریس در دانشكده‌ فنی پرداخت. و بعد برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت.

شاید به نظر برسد شخصیتی مثل چمران که چریک و مبارز انقلابی بود احتمالا یک روحیه خشن و عاری از احساسات و عواطف داشته باشد که البته این تصور حتی در زمان زندگی خود چمران هم وجود داشت، اما به عکس چمران بسیار مهربان و خوش برخورد بود؛


در امریكا، با همكاری بعضی از دوستانش، برای اولین‏ بار انجمن اسلامی دانشجویان امریكا را پایه ‏ریزی كرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در كالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریكا به شمار می‏رفت كه به دلیل این فعالیت‏ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می‏ شود.

چمران اما در آمریکا نمی ماند و صدای مظلومانی که به او و فکر و ایده های خلاقانه اش نیاز داشتند او را به لبنان می کشاند. او به كمك امام موسی‏ صدر، رهبر شیعیان لبنان، حركت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پی‏ریزی نموده كه در میان توطئه‏ ها و دشمنی‏های چپ و راست، با تكیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده می‏كند.

با پیروزی انقلاب و با وجود اینکه قطار انقلاب لبنان در ریل خود قرار گرفته بود چمران جبهه نبرد و مبارزه را تغییر می دهد و به خیل انقلابیون خط امام می پیوندد و در منازعات داخلی،  فرماندهی عملیات های چریکی غرب ایران را به عهده می گیرد و پس از آغاز جنگ ایران و عراق در جبهه ها خدمت می کند تا اینکه در 31 خرداد 61 در سرکشی به مناطق دهلاویه بر اثر برخورد ترکش به شهادت می رسد.


غاده جابر، همسر چمران که به دست او محجبه شد

شاید به نظر برسد شخصیتی مثل چمران که چریک و مبارز انقلابی بود احتمالا یک روحیه خشن و عاری از احساسات و عواطف داشته باشد که البته این تصور حتی در زمان زندگی خود چمران هم وجود داشت، اما به عکس چمران بسیار مهربان و خوش برخورد بود؛
غاده جابر همسر دوم و لبنانی شهید چمران در خاطرات خود از چمران می گوید: همیشه اسم او برای من تداعی گر واژه جنگ بود و تصورم از او مردی خشن بود اما برخورد اول همه چیز را تغییر داد؛ غاده درباره اولین برخودش می گوید:

«بالاخره یک روز همراه یکی از دوستانم که قصد داشت برود موسسه، رفتم در طبقه اول مرا معرفی کردند به آقایی و گفتند ایشان دکتر چمران هستند. مصطفی لبخند به لبش داشت و من خیلی جا خوردم. فکر می‌کردم که کسیکه اسمش با جنگ گره خورده و همه از او می‌ترسند باید آدم غسی‌ای باشد، حتی می‌ترسیدم، اما لبخند او و آرامشش مرا غافلگیرکرد.»

در وجود یک چنین آدمی، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده‌آور است. این تضادهای قلابی و تضادهای دروغین اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمی بیمعنا است.


امام موسی صدر به همراه چمران یک موسسه حمایت از بچه‌های یتیم راه انداخته بودند و از غاده جابر هم تقاضا کرده بودند در آنجا فعالیت کند از آنجایی که غاده در فرهنگ اروپایی رشد کرده بود حجاب اسلامی نداشت، اما این سبب نشده بود که امام صدر یا شهید چمران به او و استعداد هایش توجه نکنند اما از آنجایی که مسئله حجاب هم برایشان مهم بود از شیوه های صحیح تبلیغی و نه با زور و اجبار وارد شدند؛ غاده جابر در اینباره می گوید:
«یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستا‌ها می‌رفت همراهش بودم. داخل ماشین هدیه‌ای به من داد، اولین هدیه‌اش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم. خیلی خوشحال شدم و‌‌ همان جا بازکردم دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت. من جا خوردم، اما او لبخند زد و با شیرینی گفت: بچه‌ها دوست دارند شما را با روسری ببینند. از آن وقت روسری گذاشتم و مانده.»
 

نوشته های آخرین لحظات

چمران حقیقتا عارف بود و این روحیه را تا آخرین ساعات عمر خود حفظ کرده بود؛ همچنین او علاقه شدیدی به نوشتن داشت.
مهندس مهدی چمران درباره آخرین نوشته او در آخرین روز زندگی اش می گوید:

«ایشان داخل اتومبیل بوده اند و به سوی دهلاویه می رفتند و در همان خودرو شروع کردند به نوشتن و این دست نگاشته داخل جیب لباسی بود که با آن به شهادت رسیدند.یکی از زیباترین دست نگاشته هاست که به دست و پا و چشم خودشان خطاب می کنند و با آنها صحبت می کنند و می گویند این آخرین لحظات مرا تحمل کنید، محکم باشید، شما به من خدمت کردید و من شما را آزار دادم و به شما قول می دهم که لحظاتی دیگر در یک آرامش ابدی همه فرو خواهیم رفت ولی این لحظات آخر آبروی من را حفظ کنید و همان طور ادامه می یابد تا می رسد به این جمله پایانی و تاثیرگذار که باز هم خطاب به دست ها و پاهایشان نوشته اند: « رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد» و با این جمله آخرین دست نوشته ایشان ختم می شود.»
 

چمران فراتر از همه تضاد های دنیای مادی

در وجود یک چنین آدمی، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده‌آور است. این تضادهای قلابی و تضادهای دروغین اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمی بیمعنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل... اینجور هم نبود که یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ بعکس، بسیار لطیف بود، خوش‌ذوق بود، عکاس درجه‌ی یک بود هنرمند بود. دل باصفائی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛ شاید در هیچ مسلک توحیدی و سلوک عملی هم پیش کسی آموزش ندیده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.


منابع:
سایت دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ای؛  بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاه‌ها ۱۳۸۹/۰۴/۰۲
سایت امام موسی صدر
گفت و گوی جام جم آنلاین با مهدی چمران در سالروز شهادت مصطفی چمران
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.