• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    واژه :
بخش دوم: تقسيم وجود به مستقل و رابط
فصل اول: تعريف وجود به مستقل و رابط و برهان بر اثبات وجود رابط
تقريباً در همة زبانها, سه نوع كلمه وجود دارد, كلماتي كه داراي معناي مستقل هستند و دلالتي بر زمان ندارد و معمولا به آنها اسم گفته مي‌شود. دوم كلماتي كه معناي مستقل دارند و بر زمان هم دلالت مي‌كنند و به آنها فعل گفته مي‌شود و بالاخره كلماتي كه معناي غير مستقل دارند و گاهي به آنها حرف يا حرف اضافه اطلا ق مي‌شود. مثلاً در جملة « زيد از خانه به خيابان رفت». «زيد» و «خانه» و «خيابان» اسم هستند, زيرا همگي معناي مستقل داشته و بر زماني خاص دلالت ندارند. «رفت» فعل است, زيرا معناي مستقل دارد و بر زمان گذشته نيز دلالت دارد. «از» و «به» حرف‌ (يا حرف اضافه) هستند, زيرا معناي مستقل ندارند. از اينجا مي‌توان فهميد كه ما دو نوع معنا داريم: معناي مستقل و معناي غير مستقل.
با دقت در تفاوت ميان معناي اسم و حرف تفاوت معناي مستقل و غير مستقل روشن خواهد شد. ابتدا ببينيم كه آيا كلمات «از» و «به» معنايي دارند يا اصلاً بي‌معنا, هستند. مسلماً نمي‌توان گفت كه اين كلمات بي‌معنا هستند. زيرا اگر آنها را از جمله حذف كنيم ديگر يك جملة كامل نخواهيم داشت. اما با حذف آنها دقيقاً چه اتفاقي مي‌افتد؟ اگر اين كلمات را از جملة بالا حذف كنيم و جمله را به اين صورت درآوريم كه «زيد خانه خيابان رفت», خواهيم ديد كه ارتباط ميان كلمات اين جمله از ميان مي‌رود. بنابراين كلمات «از» و «به», اولاً داراي معنا هستند و ثانياً معنايشان به گونه‌اي است كه توانايي ربط ميان معاني ديگر را به آنها مي‌دهد. چنين معاني نمي‌توانند خود معاني مستقلي باشند زيرا در اين‌ صورت ديگر نمي‌توانند بين معاني ديگر ارتباط برقرار كنند. يعني اگر كلماتي مانند «از» و «به» را به تنهايي در نظر بگيريم معناي دقيقي از آنها به ذهن ما نمي‌آيد. ولي اگر آنها را در قالب يك جمله بياوريم همين كلمات معنادار مي‌شوند. پس منظور از آنكه گفته مي‌شود حروف (اضافه) معناي غيرمستقل دارند آن است كه تنها در زماني كه به همراه اسامي يا افعال بيايند معنادار خواهند بود و كارشان نيز ايجاد ارتباطي مخصوص در ميان معاني مستقل است.
بنابراين معلوم مي‌شود كه ما دو نوع مفهوم و معنا را از جهان خارج برداشت مي‌كنيم. يكي معاني و مفاهيم مستقل كه اسامي و افعال از آنها حكايت دارند و ديگري معاني و مفاهيم غيرمستقل كه حروف حاكي از آنها هستند. روشن است كه معاني مستقل در خارج از عالم معنا و مفهوم و در خارج از ذهن موجودند. يعني در خارج از ذهن, هم «زيد» موجود است, هم «خانه» موجود است و هم عمل رفتن زيد, واقعيتي از واقعيات خارج از ذهن است. اما آيا معاني غير مستقل كه معاني ربطي نيز ناميده مي‌شوند هم,در خارج از ذهن بر چيزي تطبيق مي‌كنند و اموري واقعي هستند, يا تنها ساخته و پرداختة ذهن هستند و از هيچ واقعيتي خارج از ذهن حكايت ندارند. اگر بگوييم كه معاني مستقل در خارج از ذهن بر اموري واقعي منطبق مي‌شوند روشن است كه آن امور نمي‌توانند موجوداتي مستقل باشند بلكه بايد موجوداتي غيرمستقل باشند كه تنها وظيفة برقراري ارتباط در ميان موجودات مستقل را دارند. اين موجودات چيزي به جز ربط و ارتباط نيستند و به آنها وجود رابط گفته مي‌شود. در واقع اگر گفتيم وجود رابط داريم معنايش آن است كه ارتباطات ميان موجودات در اين عالم حقيقت و واقعيت دارند و موهوم و خيالي نمي‌باشند. يعني هنگامي كه زيد در خانه قرار دارد حقيقتاً در ميان زيد و خانه ارتباطي برقرار مي‌شود كه ما از آن ارتباط با كلمة «در» حكايت مي‌كنيم و اين ارتباط حقيقي را وجود رابط مي‌ناميم. توضيحات بالا به بيان فلسفي به اين صورت است كه:
موجود را مي‌توان به موجود «في‌نفسه» (كه وجود مستقل و وجود محمولي يا نفسي نيز ناميده مي‌شود) و موجود «في‌غيره», كه «وجود رابط» ناميده مي‌شود, تقسيم كرد[1]. زيرا همانطور كه در منطق نيز يادآوري شده است قضاياي حمليه از نظر وجود موضوع در خارج و ذهن به سه دسته تقسيم مي‌شود: خارج, ذهني و حقيقي. قضاياي خارجي, قضايايي هستند كه موضوع آنها در خارج از ذهن موجودند. حال اگر به همين گروه از قضايا توجه كنيم, خواهيم ديد كه قضاياي خارجي مانند, «زيد ايستاده است» هم موضوع و هم محمول آنها در خارج از ذهن موجودند. حال اگر به اين قضايا دقت كنيم علاوه بر موضوع و محمول, ربط خاصي بين موضوع و محمول مي‌يابيم كه آن ربط را در ميان موضوع و محمولي ديگر و يا بين موضوعي ديگر با همان محمول نمي‌يابيم. يعني ربط ميان زيد و ايستادن در قضية «زيد ايستاده است» با ربط بين زيد و خوابيدن در قضية «زيد خوابيده است» و با ربط بين عمرو و ايستادن در قضية «عمرو ايستاده است» تفاوت دارد و اين تفاوت قابل ترديد نيست. از اينجا مي‌فهميم كه چيز ديگري بجز موضوع و محمول نيز وجود دارد كه رابط ميان موضوع و محمول است.
بايد توجه داشت كه »رابط« وجودي خارج از موضوع و محمول ندارد و نمي‌توان آنرا همانند موضوع و محمول, امري مستقل و جداي از آن دو پنداشت. زيرا در اين صورت خاصيت رابط بودن او از ميان مي‌رود و ديگر نمي‌تواند به وظيفة برقراري ارتباط ميان موضوع و محمول عمل كند به همين جهت براي برقراري ارتباط ميان اين سه چيز بايد دو رابط ديگر داشته باشيم و اگر اين دو رابط هم وجودي جداي از سه موجود قبلي داشته باشند باز هم براي برقراري ارتباط ميان آنها نيازمند روابط ديگري هستيم. به اين ترتيب با فرض سه موجود به پنج موجود و با فرض آن پنج موجود به نُه موجود مي‌رسيم و اين مسأله تا بي‌نهايت ادامه خواهد يافت. به اين ترتيب اجزائي كه در ميان موضوع و محمول يافت مي‌شوند بي‌نهايت خواهند شد و اين امر محال است.
بنابراين وجود رابط, امري است كه اولاً, در دو طرف موضوع و محمول موجود است, ثانياً, به موضوع و محمول وابسته است و خارج از آن دو نيست, ثالثاً عين موضوع و محمول يا جزئي از آن دو يا عين يكي از آنها يا جزء يكي از آنها نيست و در عين حال از آنها نيز جدا و منفصل نمي‌باشد[2].
به اين ترتيب ثابت شد كه موجود بر دو قسم است: قسم اول موجودي است كه به اصطلاح وجود في‌نفسه دارد و مستقل ناميده مي‌شود و قسم دوم موجودي است كه وجودش در غير خودش است و وجود «في‌غيره» دارد و «رابط» ناميده مي‌شود.



[1]

. علامه طباطبايي/ نهايه‌الحكمه/المرحله الثانيه/ الفصل الاول

[2]
. همان