مهربانم
گاهى نگاه كرمت را بر دل بى تابم حس مى كنم،مى فهمم كه از جايى گوشه اى،كنارى،بالا دستى،پشت ابرى دارى نگاهم مى كنى.
خجالت مى كشم.جاى نگاه تو بر دلم مى ماند.گاهى نبين.گاهى نگاهم نكن.
من گل نرگس برايش چيده ام
باورم كن، خواهد آمد
باوفاست....
نمى دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمى خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت
ولى بسيار مشتاقم كه ازخاك گلويم سوتكى سازد
گلويم سوتكى باشد به دست طفلكى گستاخ و بازيگوش و او يك ريز و پى در پى دم گرم خودش را بر گلويم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد
بدين سان بشكند دائم سكوت مرگبارم را.
«دكتر على شريعتى»
نسيم خادم گويد:در حضور حضرت (امام مهدى)عطسه كردم،فرمود: مى خواهى تو را بر فوائد عطسه بشارت دهم؟ عرض كردم: بلى . فرمود:عطسه انسان را تا سه روز از مرگ نجات مى بخشد.
وسائل الشيعه-ج 12
صداى بال ملائك ز دور مى آيد
مسافرى مگر از شهر نور مى آيد
دوباره عطر مناجات با فضا آميخت
مگر موسى عمران ز طور مى آيد
ستاره اى شبى از آسمان فرود آمد
و مژده داد كه:صبح ظهور مى آيد
چقدر شانه غم بار شهر حوصله كرد
به شوق آنكه پگاه سرور مى آيد
به زخمهاى شقايق قسم،هنوز از باغ
شميم سبز بهار حضور مى آيد
مگر پگاه ظهور سپيده نزديك است؟
صداى پاى سوارى ز دور مى آيد
مهربان عزيز نازنين
لحظه هاى بيخودى و باخودى ام،تنگدستى ام،همه را نگاه كن و دست خالى مرا به يمن نگاهت از شعر و ترانه پر كن.پناه من،پناه من،پناهم باش.
نگاهم كن
عزيز نگاهم كن.به من نگاه كن ،اى سر و قامت عشق.
اى سر و قامت عشق نگاهم كن،نگاه تو خوب است .نگاه تو حضور ابر و باران است.
عزيز دلم
اى آرامش شبهاى طوفانى ام،به ساحل مى رسم؟ بگذار به ساحل امن برسم تا از نو براى تو،براى تو واژه واژه شعر بگويم .شايد آنروز،آن جمله گمشده را از نگاه تو بگيرم و به شعرهايم سنجاق كنم.