سلاام
تا باشه ازین فتنه ها:دی
این تذکر رو یاد بدین مدنظر داشته باشن؟!:)))
بسه بسه!!! بهانه گیری نکنین دیگه.... قول میدیم اگه دیدیمتون خنده مون رو بخوریم خب!
نه پس!مردیم! و نامردیم دیگه :دیی
سلام
این زمانی هست که فتنه ریشه میزنه!!!
فقط خواستم به دوستان این تذکر رو یاد بدم مد نظر داشته باشن:))
به زودی عکس بنده هم رو نمایی میشودو و اگر تا الان نشد فقط به این دلیل بود دوستان عکس میزاشتن و اگر من هم عکس میزاشتنم تمرکز بهم میخورد(نمیخورد؟من که میدونم اگر عکسم رو بزارم اونقددددددددددددددرررررر سوژه میکنید منو که دیگه تا سال دیگه هرجا منو ببینید نا خودآگاه میخندین.خیلی نامردید:( )
السلام علیکم ورحمه الله و برکاته :))
خخخ!!! ترس داری از عاق شدنا!! البته منم میترسم همچین یه ذره! تازه این درد ها دارن تسکین می یابند!
دیگه دیگه .... چی حدس میزنی؟!اصلا به نظرت به من چیی میاد؟!
:)) کی میشه این جناب سلطان عکسشون رو بزارن .... خو خسته شدیم بابا!
بیش دوس هانی!
سلام
مونیک مرسیک از جوابای قبلیت..دیگه بسطشون نمیدم عاق نشمیک!
دشمنت نباشه شرمونده!
نههههه..شوخییییی...چی هست حالا؟
بذار عکس جناب سلطان رو ببین و یادبگیر! من مطمئنم متاثر و متاثر! میشیک:)
دوس هانیک
شرمنده !!
همین دیروز با یکی بحث بود که تازه داره پا به عرصه دانشجویی میزاره ... داش دل منو میسوزوند منم گفتم همش واس خودتون :دییی
راستی بهت نگفتم که اگه بخوام رشته ای که فعلا مدنظرمه رو ادامه بم فقط تهران اونم 2 تا از دانشگاهاش پذیرش دارن...:((
منم که بچه خرخووووووووووووون!!!!در جریانی دیگه!
باید بشینم ور دل خواهر مادر کهنه بچه بشورم :دیییی
خو از بس لفتش میدی تو بزرگ شدن..:|...واسه خودم میگم...مردم تا دانشجو بشی...ایششش...ن اصلا ولش کن همیجوری هم کله بزرگی! همه چی دونی!عقل کلی:)) منو میخوری یه آخیش هم روش:)
لیلا؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوبی تو؟!!! چی شدی یه دفه؟!
از جونم سیر شدم که سرعت بالا بزنم رو به 30 سالگی!!!
دارم عشق و صفا میکنم بابا
:دیی
[quote=raha0075;557377;627278][quote=soltan_azdad;507077;627206][quote=raha0075;557377;626983][quote=لیلای او;399461;626975][quote=raha0075;557377;626969][quote=لیلای او;399461;626959][quote=raha0075;557377;626883][quote=لیلای او;399461;626805]سلام
خخخخ مدیر تو هنو به من نرسیدی؟! نجنب دیگه دیر شده هتل اسپیناس رو زدن به نام من:))
سخنی با رها!
میگم رها تو پس کی بزرگ میشی بااااااااااابا اه حوصلم سر رفت چه میکنی؟ جای تو بودم الان سی سالم شده بود:|
بهانه؟
بابا من خودم اولین نفری بودم که تو شبکه عکس گذاشتما
اوکی منو جوگیر نکنید که به مدیر موفق میگم زکی:))
اصلا چه معنی داره عکسای من تو شبکه باشه تو انجمن نباشه؟تو دیار غربت باشه تو خونه نباشه؟
به ترتیب سن میزارم!!(ببینم مدیر موفق میتونه اینقدر مثل من جوگیر باشه؟اصلا هیچ بنی بشری میتونه سر کل کل همچین خود زنی ای بکنه؟:))
این اولین عکس من تو شبکه بود که واسه سن اب نبات خوریمه:))
در این عکس که از زاویه بالا گرفته شده تنها به این جهت بوده ببینم کلاغ ها مارو از بالا چطوری میبینن:))
اینم واسه یکم بعده(حدودا یک سال)...دریاییم!!مشکلیه؟دریا.میترسیدم بچه ها راضی نباشن عکس خودمو گذاشتم فقط.مشکلیه؟!!!
عکس زیر هم واسه یک سال بعده حدودی!!تبیان.طبقه پنجم.خب چیکار کنم من زیاد از خودم عکس نمیگیرم راستش
اینم عکس مشترک من و حامد تو نمایشگاه قرآنه فک کنم سال 90 که اتفاقا این عکس رو هم اتفاقی تو تبیان پیدا کردم.چون دم غرفه تبیان بودیم:)) باز هم عکس تبیانه:))
این هم همون ساله ولی بعد از ماه رمضونش بود جاتون خالی جنگلهای لفور (سمت کوهستان بابل و سد لفور)
البته نمیدونم داشتم چی میگفتم ولی داشتم یه چیزی به عکاس میگفتم که از بس حرفه ای بود عکس رو گرفت و مارو ضایع کرد.اون سمت چپ هم دود جوجه کبابه و به خاطر اینکه در موقعیت بدی هستید عکسای اون جوجه هارو نمیزارم:)) اونی هم که سمت راست منه مرید و جان فشان منه که رو بازوش اسم سلطان اضداد خالکوبی شده:)) شوخی کردم یکی از دوستان خیلی خوب منه.
اینم عکسیه که تو شبکه گذاشتم و چون شبکه از نظر من جای بچه های بده:)) اینجا هم میزارم
فکر کنم تبیان تو سال 91 باشه!
این عکسم هم واسه حدودا مهرماهه که برای کاری جنوب بودم.بندر افتاب.اینو هم یکی از همکاران گرفت:))
اینم حدودا یک ماهه پیشه تو اصفهان که چون دوستم دوربین داشت بالاخره یه عکس از ما هم گرفت و اینقدر از تبیان و بچه ها و ...گدایی نمیکردیم:)) پدر بی پولی بسوزه یه گوشی خوب هم نداریم عکس بگیریم.چقدر اخه به چراق قوش بنازیم:)) یکی دیگه هم مثل این عکس تو اون روز گرفته بودم که جمع عکسایی که گدایی نکردم به 3 رسید که به خاطر اینکه صفحه سرعت لود شدنش پایین نیاد نذاشتم
امااااااااااااااااااااا
عکسی که اینقدر حاشیه سازی کرد
من هستم
البته واسه خیلی وقته (شاید یک سال و نیم پیش)
در ساعت 3-4 نیمه شب پس از دو شبانه روز بی ترمز درس خواندن.نمرات اون دروس رو هم باید پیدا کنم ضمیمه این عکس کنم:)) از اینکه عکس ناجوره و خونهو زندگیمون زرده اول به خاطر نور کم محیطه و دوم به خاطر دوربین ناجور گوشیه
خانم رها اینه عاقبت درس خوندن
با کاپشن ورزشی باید صبح و روز رو بگذرونی که سرد و گرم شدن صبح و ظهر رو متوجه نشی:))
نخون خواهر من
نخون!!