تبیان، دستیار زندگی

از شب قبل از همایش كاربران تبیان بگید

برای شروع خودم می گم

رضا:مامان باز باید كت و شلوار بپوشم این پیراهن صورتی ام رو یه آب بزن بی زحمت

مامان رضا: بندازش تو ماشین

موسیقی: صدا 100 (لحظه ها همیشه خواستن كه تو رو ازم بگیرن و ........(شادمهر))

رضا : با صدای بلند می خونم  یه روز چشات تو وا كنی می بینی من كارمند شدم رفتم تبیان رئیس شدم 

بیا بیا بیا 

زنگ در: دینگ دینگ

خواهر رضا: سلام داداش خره

رضا : سلام كارمند كوچولو

خواهر رضا: چه خبره دوباره كت و شلواری از كمد كشیدی بیرون

رضا: همایش در حده بوندس لیگا

خواهر رضا:من آخر می فهمم چی از این تبیان گیرت میاد به ما نمی گی

رضا:تجربه ، اعتبار 

مامان رضا: كدوم كراوات رو می زنی؟؟

رضا: كراوات !!!! از كراوات آویزونم می كنن كراوات نمی زنم

موسیقی:آروم آروم دارم از یادت میرم- عشق من كاری كن دارم از دست میرم – من هنوز حاضرم واسه تو بمیرم(علی عبدالمالكی)

دینگ دیرینگ دیرینگ دیرینگ:الو ؟؟ سلام بفرمائید ، صد در صد میام بله یاعث افتخاره همراه همیشگی تبیان

رضا: مامان خانوم احمدی بود فردا می خوان بهم جایزه بدن كی میاد واسه دسته گلش دست بزنه؟؟

مامان رضا: من باید برم جلسه قرآن بعدش هم شام 

خواهر: چیه نیگا می كنی؟؟ من از سر كار میام خسته ام

بابای رضا: آخه من كسی رو نمی شناسم بیام چیكار

مادر رضا:فیلم بگیر ببینیم

رضا: بی خیال بابا مگه قراره چی بدن

خواهر رضا:به نظر من ربع سكه می دن

رضا:قبلی كه سرویس تفلون بود.

مامان رضا: لباست رو گذاشتم رو تخت اتوش با خودت

رضا:مرسی

شب از ساعت 1 تا 7

اینترنت+بازی تراوین+ Chicken Invaders 3

ساعت هفت صبح-جلوی آینه دستشویی

رترترترترترترترتر(صدای بیرون اومدن ژل كتیرا)

رضا:من از این دنیا چی میخوام دوتا صندلی چوبی و....

رضا: ای بابا این موهام هی می افته پائین آها بزار یه ذره آب زنم  آها آها دست دست ردیف شد

رضا:مامان من دارم میرم تبیان

مامان:كی بر می گرد ی؟

رضا: معلوم نیست مهمون اصفهانی داریم شاید یه سر اومدیم خونه؟؟

مامان:دخترن؟؟

رضا:نه بابا پسرن

مامان:باشه خواستی بیا زنگ بزن اتاقت مثله باغ وحش شلوغه

جلوی در موسسه تبیان

از پله ها میرم بالا

حراست دم در: به سلام اقای آنلاین چطوری سربازی تموم شد؟؟

رضا:سلام نوكرم آره بابا شهریور تموم شد.

طبقه بعد:سلام  آقای حریریان چطورید الحمد الله منم خوبم

طبقه بعد: دست تكون میدم و خوش و بش از دور آقای روستایی از پشت شیشه سلام و علیك می كنه

طبقه بعد: سلام خانم موقر خوبی مرسی بعله سربازی هم تموم شد. مرسی

طبقه بعد:سلام اقای احمدی چطورید؟

سلام خانم موقر 2 مرسی 

به به ساب بیلیكوم امید اقای گل چشه مایی برو بچ اومدن؟؟

حاجی موهام  ریدیفه؟؟

تیریپ به راهه؟؟؟

بابا تو یه دونه ای یكی از خوبایی 

تق تق سلام دوستان

ادامش رو هم كه دیگران گفتن تو كلاس نجوم و بعدش هم همایش

منتظر گزارش های قبل همایش شما هم هستم چطوری آماده شدید و .....

سلام

جالب بود....یه ذره اون تصویره كه توی ذهنم بود در حال تغییره...

ویه اصلاحیه:

موسیقی: صدا 100 (لحظه ها همیشه خواستن كه تو  رو بگیرن از من و ........(شادمهر))

بازم میام ومیخونم

سلام به اقا رضای گل

اخیش اخیش انگشتت درد نگرفت انقدر تایپ کردی

من از صبح که مطلب و گذاشتی تا الان 10دفعه خوندمش واقعا خیلی خنده دار بود

مخصوصا کرواته

بابا اقا رضا شما که ما شا الله خوش خنده ای چرا کم پیدایی بازم به انجمن طنز بیا

من مطلب خاصی  از شب قبل همایش ندارم ولی فرداش حاضر شدم ساعت 5.10دقیقه  رسیدم

حالا از دید دیگران بنویس بازم می خوایم

سلام من که یادم نیست دیشب شام چی خوردم چه برسه شب قبل از همایش .........

امت یه اتفاق جالب که افتاد این بود که با دوستام جلوی یه مغازه شیشه فروشی قرار گذاشته بودیم و هنوز یکیمون نیومده بود یه هو از با لا سرمون یه خانمی سرش را از پنجره اورد بیرون گفت : دخترا تو مغازه کسی هست

نیکادل : بله

بعد خانمه رفت

یهو دیدم عاطفه گفت اونجا رو نگاه کنید

خدای من خانمه با دسته جارو برقی از پنجره سرش را آورد بیرون

گفتم الان می زنه تو سرمون جلو مغازه شو هرش واستادیم

نگو زد به پنجره مغازه به شوهرش گفت :بیا دیگه بسه چقدر کار می کنی من تنهام

نتیجه : توقف بی جا مانع کسب است

مدیر انجمن طنز

فرمانده کل  قوای پادگانها

نیکادل