تبیان، دستیار زندگی

سلام تا حالا از عزرائیل میس کال دریافت کردید؟ جدی میگم... همه ما فکر میکنیم که جوونیم و حالا حالاها زنده ایم.. یا اینکه اگه قراره بمیریم مریض میشیم... چند وقت زمینگیر میشیم.. بعد دکتر بهمون میگه که دیگه امیدی نیست و... خودتو واسه مردن آماده کن. شنیدین میگن اجل معلق؟ یا تیر غیب؟ مرگ همینجاست.. همیشه با ماست.. نگاه کن.. روشونه هات نشسته.. و منتظره تا با مهربانی در آغوشت بگیره.. اینارو خوندی؟ حالا گوش کن.. چیزی نمونده بود که امروز شب سوم من باشه.. یعنی الان به جای این بحث که خودم ایجادش کردم.. یه بحث با عنوان ختم قرآن برای تیردراپ .. یا یه چیزی شبیه اون باشه.. مثلاً تبیان اطلاعیه میزد.. آواتارمو یه خط مشکی گوشه اش میکشید(البته بعداز چند ماه) و اعلام می کرد که من به دیار باقی شتافتم.. اما الان خدارو شاکرم که خودم این بحثو ایجاد کردم.. خدارو شاکرم که هنوزم می تونم نفس بکشم.. نرگسمو بغل کنم و ببوسم.. بیام تبیان.. مطلب بزنم.. بنویسم.. بخونم.. سراغ دوستای ندیده و نشناخته رو بگیرم.. اینجام عالمی داره واسه خودش. خلاصه اینکه دوشب پیش نزدیک بود.. یه پنجره شکسته که از طبقه سوم ساختمون سقوط کرده بود و درست وسط سر من فرود اومد.. منو با خودش ببره اون دنیا.. البته خودش که نمیومد ولی منو میفرستاد با یه بلیط یه سره .. بدون برگشت. حالا خدارو شکر میکنم که زنده ام.. که اومدم و خبر مسابقه 101 رو خوندم.. خوشحالم که فرصت کردم تا از اینکه دعوت نشدم ناراحت بشم.. خوشحالم که غمنامه بعضیارو میخونم.. خوشحالم که می بینم همتون سرجاتون هستین. خوشحالم که این فقط یه میس کال بود.. مراقب باشید.. هرکدوم از ما ممکنه هرلحظه یه میس کال دریافت کنیم.. شایدم مجبور شیم به این تماس پاسخ بدیم.. پس از زندگیتون بهتر استفاده کنید.. بهتر و بیشتر.. به امید حق.

سلام

من چندباری دریافت کردم، حواسم نبود داشتم جواب بدم، ولی خب قسمت نشد!

یه بارش داشتم با تلفن همراه حرف میزدم، بچه های پسرخالم کوچیک بودن همش من رو اذیت میکردن، از در حیاط تو یه فرصت زدم بیرون، داشتم میدویدم از دستشون در برم، حواسم به پشتم بود، یهو پام پیچ خورد افتادم زمین، پام خیلی درد گرفت، نمیتونستم راحت راه برم، وقتی داشتم بلند میشدم دیدم، یه متر جلوتر از جایی که خوردم زمین و پام پیچ خورد، اجر چینده بودن و منم چون داشتم به پشتم نگاه میکردم، ندیدم اون دیواری که اجر ها رو روی هم چینده بودن، و اگر میخوردم بهشون، الان ممکن بود نویسنده این متن نبودم، و به خودم میگفتم، پام پیچ خورد بهتر از این بود که...

چند تا مورد دیگه هم یادم هست میام براتون میگم بعدا.

التماس دعا

سلام ... آفرین ... احسنت ... جدا همین طور که شما گفتید همه مون غافلیم ، دیر یا زود ... کاش سرمون رو بالا بگیریم اون موقع .

من SMS هم از ازراعیل دریافت کردم ولی چه کنیم که هنوز ...

سلام

اولا :ایشاالله که سالهای سال در کنار همسر محترم وزیر سایه آقا امام زمون در صحت وسلامت زندگی کنید.ایشاالله دختر عروس کنید...پسر دوماد کنیدو....

دوما:طبق گفته بزرگان، ما مسلمون همیشه باید طوری زندگی کنیم که انگارهمین فردا ممکنه بمیریم.اگه همه اینجور فکر کنند خیلی از کارهای ناپسند رو انجام نمی دیم ویواش یواش میریم بسمت مدینه فاضله.اما افسوس..افسوس که اکثر ما غافلیم وفکر می کنیم حال خیلی مونده تا از دنیا بریم.این میس کالها هم از یه طرف لطف خداوند به ماست واز طرف دیگه تلنگری به ما خفته ها که بیدار شیم...وخوش به حال اونایی که این تلنگر ها بیدارشون کنه

به نام خالق مخلوقات

با سلام وصلوات بر محمد و آل محمد (ص)

سلام

خیلی وقت ها چون ما متوجه حوادثی که در اطرافمون رخ میده نیستیم به همین خاطر به مرگ هم توجهی نداریم

  از تعداد افرادی که در روز میمیرن چند نفرشون جوونن

 چند نفر به خاطر تصادف میمیرن

از بلندی پرت میشن

یه چیزی تو سرشون میخوره

سکته _ سرطان_ایدز_......( پس زندگی ما به تار مویی بنده )

اکثرا فکر می کنیم که ما زمانی که پیر شدیم و یه 70_ 80 سالی عمر کردیم  میمیریم 

یا بهتر بگم انسانها طوری زندگی میکنن که انگار برای همیشه تو این دنیا میمونن.

سلام دارم بااستفاده ازخدمات جديدهمراه اول اين جوابوميدم اونم به سختي. جونم دراومدتااين جوابو نوشتم. نميشه طولاني نوشت, اميدوارم كه عمر همه مون باعزت باشه وعرض عمرامون زياد.

به نام خدا

سلام دوستان

خانوم تیردراپ عزیز تو یه چیزی من موندم...

اینکه...چه خوب جا خالی دادیناااااا...کارتون حرف نداشت....

واقعا خوشحالم از اینکه شما رو سالم می بینم...

خدا به شما و خانواده محترمتون مخصوصا نرگس جون عمر با عزت بده...

واسه یه همچین میس کال هایی خودمو آماده کردم...

اما تا حالا میس کالی از جناب عزرائیل دریافت نکردم...

غیر از یکبار اونم کوچیک بودم به علت گرفتن سرخک یا سرخجه قش کردمو...

رفتم اون دنیا اما دوباره برگشتم خبر خاصی نبود همه بروبچزو سلام رسوندن...

سلام

خیلی از اظهار لطفتون ممنونم دوستان گرامی، رز صورتی عزیز من جاخالی ندادم بلکه فکر میکنم صدقه ای که نیم ساعت قبل از حادثه دادم موجب رفع این بلا شد، البته هنوزم گرفتارشم و دنبال سی تی اسکن و دکتر مغز و اعصاب و غیره هستم، ولی ایشالا که جناب عزرائیل از ریخت و قیافه من خوشش نمیاد و جواب منفی بهم میده.

من هم از اینکه همه شمارو صحیح و سالم و برقرار می بینم خوشحال هستم.

سلام

با حادثه ای که سه روز پیش برام افتاد.. یاد این تاپیک و علت ایجادش افتادم.. خدایا بازم شکرت که هنوز هستم! و امیدوارم که این بودن موجب سنگین تر شدن بارگناهانم نشه.

تقریباً یه سال بعداز قبلی و تاحدودی شبیه قبلی اتفاق افتاد.. برخورد شدید سر (دقیقاً از همون ناحیه) با شیشه. البته اون دفعه شیشه خورد به من ولی این بار من خوردم به شیشه !!

حالا هم سر و صورتم شدید درد میکنه و هم گردنم .. عجب حسی بودا!! یهو ناغافلی دچار بی وزنی میشی.. رو هوابلند میشی و میخوری به شیشه ماشین.. تمام سرو صورتت منجمد میش.. مثل وقتی که یخ در بهشت میخوری.. دقیقاً همونجوری.. شاید قراربوده تو بهشت یخ بخوری :) بعد چشات تار میشن.. حواستو برای چند لحظه از دست میدی و همینطور عقلتو !! از ماشین پیاده ت میکنن.. تعادل نداری.. نمیتونی سرتو تکون بدی و ایضاً گردنتو.. گریه میکنی.. واااااااای گریه؟ تو و گریه؟ اونم از درد؟ یادت رفته که آستانه دردت چقدر بالاست و همینطور آستانه تحملت؟ اما گریه میکنی و اشک که روزنه ای به بیرون پیدا کرده با سرعت هرچه تمامتر سرازیر میشه .. بدبخت اگه بمیری چی؟ اگه ضربه مغزی شده باشی؟.. واسه تو راهت چی آماده کردی؟ اصلاً چیزی داری که با خودت ببری؟.. چمدونم.. یه چمدون همراهمه.. کوچولوهه ولی لوازم ضروری یه سفر یه روزه توشه.. واسه یه روز یه چمدون برداشتی .. برای یک عمر چی همراهت داری؟ برای آخرتت ...............

اینبارهم قسر در رفتی .. یه بار دیگه بهت مهلت داده شد تا بمونی و بفهمی که چجوری باید زندگی کنی.. اگر بفهمی........