سلام
چهل روز از مصیبت عظمی گذشت...
چهل روزی که به زینب سلام ا...علیها چون چهل سال گذشت..
چهل روزی که در آن حضرت زینب به صبر در مقابل مصائب معنای تازه ای بخشید..
چهل روز ی که هر روزش بر لبان زینب وزنان حرم آیه امن یجیب بود..
وچه زیباست که با اینهمه مصائب زینب سلام ا..علیها در جواب طعنه ابن زیاد ملعون فرمود:
ما رایت الا جمیلا....جز زیبائی چیزی ندیدم
به همین مناسبت سروده زیرتقدیم می شود:
چهل شب است نمازم نشسته می خوانم
شراره زد غم هجرتو بر دل وجانم
چهل شب است که بر نی سرت چو ماه منیر
به نور روی تو محمل به راه می رانم
چهل شب است که چشم زنان بسوی من است
چهل شب است سپر از برای طفلانم
چهل شب است حسینم،زکف برفته قرار
به خوردن کتک و تازیانه مهمانم
چهل شب است اسارت،چهل فراز وفرود
به یاد جسم تو در قتلگاه گریانم
به کوفه برده شدم شهر آشنائی ها
که از غریبگیش بهر خویش حیرانم
به شهر شام بلا سختها گذ شته به من
که لطمه هاش نموده بسی پریشانم
ز یاد من نرود ضربه های چوب یزید
به آن لبان پر از آیه های قرآنم
چهل شب است به کوفه به شهر شام بلا
بسان سرو سهی قهرمان میدانم
چهل شب است که هر شب یه یاد صبح دگر
به لب ترانه ی امن یجیب می خوانم
گذشته است چهل شب چنان چهل سالی
زهجر روی تو چون پیر زال می مانم
هر آنچه را که بدیدم هر آنچه آه کشیدم
به راه حق همه را من جمیل می دانم
گذشت آن همه شب کربلا بیامده ام
خجل زدفن رقیه به شام ویرانم
شاعر :اسماعیل تقوایی