سلام
الحمد لله الذی اکرمنی بک ایها الشهر المبارک
******
آقا معین .. چرا اینقدر عجولی ؟؟؟ به بحثتونم جواب میدیم ... غصه خوردید ؟؟؟
بگذریم ...
این یه مثال واقعیه از اون چیزی دکه شما نوشتید ...
به همه کسایی که به اینجا سر می زنند
توصیه اکید می کنم که خوندن این پست رو از دست ندن ....
::::---------::::
"فهیمه بابائیان پور همسر شهید غلامرضا صادق زاده - دانشجوی كامپیوتر - بوده. فهیمه در سال آخر دبیرستان با غلامرضا آشنا میشن و با هم ازدواج میكنن. وقتی حضرت امام داشتن خطبه عقدشون رو میخوندن، فهیمه شرط عقدشون رو، دعای امام برای شهادت هر دوی اونا و شفاعت امام از اونا در قیامت قید میكنه. فهیمه و غلامرضا كلاً حدود 8 ماه زندگی مشترك داشتند كه قسمت عمده اون رو غلامرضا تو جبهه بوده. تا اینكه غلامرضا توی خرمشهر به شهادت میرسه. از اون به بعد فهیمه میشه سنگ صبور خانواده های شهدا و از هیچ كاری برای حفظ آرمان های شهدا كوتاهی نمیكنه. بعد هم به پیشنهاد خانواده غلامرضا، با پسر دیگه اونا، علیرضا ازدواج میكنه. این كتاب هم نامه هایی هست كه فهیمه برای غلامرضا و علیرضا نوشته، با تعدادی از جواب های غلامرضا به اون. نامه ها با وجود سادگی و صمیمیتی كه دارند، پر از مفاهیم عالی معرفتی هستند. حالا جالبه كه همه این نامه ها را فهیمه وقتی نوشته كه فقط حدود 18 سال داشته! علیرضا كمری هم یكی از اعضای دفتر هنر و ادبیات مقاومت هست كه بعد از فوت فهیمه، زحمت آماده كردن این نامه ها رو برای چاپ كشیده."
::::--------::::
به نام آنكه عفت را در دامان نهاد و حرمت نگاه را بر ما آگاهی داد
و به یاد آن محبوبی كه در وجودش جز ایمان، ایثار، اخلاص، عشق نمی یابم.
آن زمان كه تو از جهادت می گویی، گویی از راهی سخن می گویی كه به خوبی به آن آشنا شده ای و آنگاه كه از جبهه سخن می گویی، عشقی خدایی تو را به آن سوی می كشاند. كمیل امشب برای من طور دیگری بود، هر بار كه روی مساله جبهه فكر می كردم، خودم را جای همسران آنهایی می گذاشتم كه به جبهه رفته اند تا احساس آنها را درك كنم. ولی این بار نیازی به جایگزینی نبود، خود مسئله در وجودم تجلی داشت و اگر دعایی برای سلامتی می كردم تنها از آن جهت بود كه حزب الله تقویت شود وپایدار بماند و اصلاً دلم و زبانم را یاری آن نبود كه بگویم اگر ... چرا كه در نظرم شهادت سرآغاز زندگی است. پس خیانت است كه زندگی را از دیگری گرفت. اما می دانی كه دلم می خواست این سخنان را به تو گویم. به امید روزی كه رها از هر ظلمی در جهانی كه مستضعفین حاكمند با هم زندگی كنیم.
::::--------::::
روی سنگ مزارش نوشته بود:
آری، اینجا
یك فرشته آرمیده،
یك معلم، یك پری مهربان آسمانی،
شمع سوزانی كه بود الگوی صبر و پایداری،
آنكه اندر عمر همچون غنچه كوتاهش،
هماره اسوه بر حق تقوی و حجاب و عفت و احسان و خدمت بود،
آنكه او باغبانی مهربان، دلسوز گلها بود
اینك در دل این خاك خفته
بچه ها آرام،
اینجا، آن معلم، آن پری مهربان آسمانی،
خانم بابائیان پور
آرمیده.
::::--------::::
یکی از نامه های فهیمه
به نام یگانه معبود بر یگانه یاورم سلام
یاوری که عشقش را خدا آن کعبه امال عاشقان در دلم نهاد تا امروز با توان بیشترواحساس مسئولیت والاتر راه را بپیمایم آری قدم را استوارتر بکوب و به مسیر الله برو که امروز روز رفتن است و روز استوار رفتن که هیچکس به اهسته رفتن جایز نیست.
رضای خوبم نوک قلمت را تیز کن وبنویس که امروز روز نوشتن است وچه شایسته که مرکب ؛ خون یاران ودوستانت میباشد وبنویس که هیچ مرکبی را جز آن توان صبط آن لحظه ها نیست بنویس که امروز تاریخ را مینویسی وبرو که امروز تو تاریخ را میسازی تصمیم گرفتم که به جای شرح هفته ای که گذشت از قرآن آیه ای از نهج البلاغه حکمتی از مفاتیح دعایی واز احادیث حدیثی را یادداشت کنم .
فقط بگذار از کمیل گویم وشب جمعه.
کمیل اینبار با حال دیگری برایم گذشت از ابتدای ورود به ان محوطه به یاد هفته های قبل وبه یاد تو ؛بعد وقتی کمیل شروع شد به یاد محبوب اصلیمان خدا بودم ودر نظرم مانند کسی که برای شب جمعه لحظه شماری کرده ودر ان لحظه خود را در انجا میابد خود را در آنجا یافتم و در میان عاشقان الله اشک ریختم آلوچه آلوچه به حال خودم اشک ریختم بخاطر فرزندان مجاهدی چون تو عا بدان و زاهدان شب و شیران روز که میروید به امید دیدار محبوبتان خودش یارتان باد آنگاه که آخر دعا سر بر خاک ساییدم در سجودم به وجودش اندیشیدم وخود را در او فنا دیدم ودیدم من هیچم و او همه ودیدم ما هیچیم و او همه چیز و اساس کردم که تو هم با منی یا بهتر بگویم من با شمام و با هم میخوانیم (یا من اسمه دوا و ذکره شفاءو طاعته غنی ارحم من راس ماله الرجاءوسلاحه البکاء) ودعا میکردم که تو هم اشک بریزی رضا بهترین خبر را به تو بدهم و این که قرار شده است هروقت تو امدی برای هردومان آقای کروبی وقت بگیرد ومنو تو با هم به نزدامام برویم تا او امیدمان ورهبرمان عقدمان را بخواند و ما هردو از او بخواهیم برایمان دعا کند تا هردو در راه خدا شهید شویم ...
::::--------::::
اللهم عجل لولیک الفرج
ماندگار باشید
یا حق