عزیزان جان اگر مورد دار بود با خودم درمیون بذارید ، مدیر انجمن آزاد است برای حذف این مطلب البته اگر مورد دار بود .
( به دلیل انتشار اخباری از اصفهان که در آن ذکر شده بود ازدواج فقط با دویست هزار تومان بنده این طنز را نوشتم و از عزیزان خواهش می کنم برداشتهای شخصی نکنند و آوردن اسم اصفهان فقط و فقط به دلیل محل وقوع این خبر بوده )
تعداد : سه صفحه
ازدواج به سبک اصفهانی
این قسمت ها رو کمی خلاصه کردیم
قبل از ازدواج
- مامان ، می خوام باهات درد و دل کنم ، ول کن اون کهنه ی بچه رو بیا کارت دارم .
- بگو عزیزم چی شده ؟
- مامان تو منو درک می کنی ؟
- آره می کنم .
- مامان می دونی ، من خیلی تنها هستم . احساس می کنم خیلی خسته شدم .
- چی شده عزیزم .
- دیروز رفته بودم کوچه دو تا از دخترا بهم تیکه انداختند .
داشت گریم می گرفت . فرار کردم .
- خوب کاری کردی عزیزم آفرین . این دخترا خیلی پر رو
شدند .
- مامان داشتم که فرار می کردم خوردم زمین .
- خدا مرگم بده چیزیت که نشده ؟ - نه . ولی ...
- ولی چی ؟
- خوب خوردم زمین یه مقدار خون دماغ شدم ، آخه دماغم رفت تو نوک کفش یه دختره . دختری که روز من رو عوض کرد .
- بگو پسرم بگو چی شد ؟
- مامان دستمالشو در آورد دماغمو پاک کرد و رفت . بلند گفتم دستمالتون دستمالتون . گفت برا خودتونه آقا پسر . مامان از دیشب تا الان این دستماله خواب برام نذاشته ... - دنبالش رفتی ؟
- نه
- خاک تو سرت .
- ولی اسمش رو فهمیدم آخه با دوستش بود اون صداش زد گفت : ذکیه ذکیه بدو ، ولش کن بیا اینو ببین .
مادر به فکر فرو رفت : پسرم فهمیدم عاشق کی شدی پاشو بریم زنگ بزنیم قرار بذاریم .
مادر زنگ زد و قرار گذاشت و بالاخره چند وقتی رابطه ی پنهانی و آشکار داشتند این دوتا جوون تا بالاخره طرح ازدواج دویست تومانی رو اعلام کردند . اولش اون دو تا کبوتر عاشق داشتند از حدت خوشحالی می ترکیدند ولی نه خوب نترکیدند و دور و بر رو یه نگاه کردند. پیر مردی که رد میشد زیر لب گفت : امان از این جوونا ، آدمیزاد آخرشم آدم نمیشه ما این کارا رو کردیم این شدیم اینا می خوان چی بشن خدا می دونه . خدایا خودت بهتر میدونی ! حاج خانم حاج خانم وایستا یه لحظه کارت دارم .
- خلاصه جوونای قصمون رفتند تا تدارکات مهمونی رو ببینند ، اولش یه کمی دیدند ولی بعدش که قیمتا رو دیدند بی خیال شدند ، رفتند پیش مدیرانی که این طرح رو پیشنهاد کردند .
- آقا سلام . ما می خواستیم بگیم .
- ببخشید فردا بیایید الان مسئولان تو جشنواره ی کن هستند .
- آخه جشنواره که تموم شده من خودم کارگردانم البته باقالی می فروشم . تخصصم کارگردانیه .
- آقا یعنی چه چی می گید توهین به ... استغفرالله فردا بیایید . دیگه هم حرف نزنید چرا کفر می گید !!!!! - رفتند و فردا برگشتند . آقا میشه بگید چه جوری با دویست هزار تومان جشن بگیریم . پول غذا هم این قدر نمیشه .
- آهان شما بشینید الان ما شما رو با مدیریت اینجا و خلاق ترین فرد آشنا می کنیم . محسن خسرو وارد می شود .
- عزیزانم سلام . به به چه زوج خوشبختی . ببینید اصلا نگران نباشید من تا الان هزاران نفر رو به خونه ی بخت بردم و برگشتوندم . حالا راهکار ... شما چند نفر می خواهید دعوت کنید ؟
- خوب من که 200 نفر مهمون دارم خانمم هم 400 نفر .
- خوب شما دویست نفر تقسیم بر صد میشه دو نفر یعنی پدر مادرتون به علاوه ی عمه خاله دایی و .. میشه بیست و دو نفر . خانمتون هم چهارصد تقسیم بر صد به علاوه ی مذکورات فوق میشه بیت و چهار نفر و حالا شد کلا چهل و شش نفر تقسیم بر دو چون باید با هم مساوی باشید دیگه کلا میشه بیست و سه نفر .
- آخه ؟
- آخه نداریم ، مگه تو بدبخت و بی پول نیستی خوب باید قبول کنی دیگه .
- باشه خوب . غذا چی ؟
- اینا دیگه مشکلات اجراییه . کاریتون نباشه . ما در مراسم هستیم . خودم هم خواننده فیلم بردار و همه کار های دیگه هستم . فقط حرکات موزون می خواید ؟ - منظورتون رقصه ؟
- یوااااااااااااااش . چیه می خوای از کار بی کارم کنی . آره ،
- خوب باشه بد نیست بذارید ببینم نظر شما چیه
خانم . - خوب ، من خیلی دوست دارم شب عروسیم رویایی باشه .
- امان از این دخترا ... خوب پس حرکات موزون هم میذاریم .
و اما روز عروسی محسن خسرو میکروفون به دست بالای حوض ( محل عروسی خونه ی مدیر محترم محسن خسرو هستش . ) خانم ها و آقایان عزیز ، امشب شبی فراموش نشدنیه .
ادامه در بعدی