ریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
سلام
امروز خیلی دلم می خواد بنویسم با اینکه کارای زیادی رو سرم ریخته و ... .
اما چرا دوست دارم این بحث رو ایجاد کنم .
جمعه انتخابات داریم مباحث زیادی در رابطه با این اتفاق قرار داده شده اما من می خوام یه بحث کلی به بهانه ی انتخابات داشته باشیم .
می خواستم چیزی نگم اما مثل گذشته فقط می نویسم و فقط حرف دل می خوام چون دل خودم خیلی خونه خیلی دارم متنفر می شم از کسایی که نباید باشند .
مثل هر روز ساعت شش ترک خانه به قصد رفتن به محل کار نفس های گرم و سوزناک نسیم مرا از خود بی خود می کرد هوا امروز عاالی . از کنار خیابان می گذشتم در و دیوار خبری از عکسها و اعلامیه ها نبود امسال شهر تمیز مانده آخه هر سال با عکسهای متفاوت با ریخت های متفاوت با لباسهایی که یه روز باید جواب پوشیدن اونها رو بدند سطح شهر رو کثیف می کردند ، روی زمین تعدادی برگه های تبلیغات افتاده بود برداشتم فرزند خانوادی ای با پنج شهید . چهره ای عجیب اصلا از دیدن رویش لذت نبردم اگر او را از نزدیک می دیدم سعی می کردم چند قدم از او فاصله بگیرم احساس شرم می کردم که به او نگاه کنم پیشانی اش با طرح مهری نقاشی شده بود آری او حتما از سپاه مولاست!
مولای من اگر در این شهر روزی چندین فحشا انجام شود بهتر از ریاست .
مولای من اگر در این شهر روزی چندین قتل انجام شود بهتر از ریاست .
مولای من نمی دانم تو چه می کشی اگر تو را انسانی با قدرت برابر تصور کنیم ، من که ظاهری انسانی دارم فقط گریه می کنم و تو چه قدر صبوری که روزی چندین بار خاندانت را قتل عام می کنند ولی تو همچنان سکوت کرده ای مولای من من شرمنده ام سرم را بالا نمی گیرم چشمانم را می بندم گوشهایم را همچنین احساساتم را اسیر می کنم تو نیز چنین می کنی ؟
نمی دونم من که کسی نیستم من تا حالا شهید ندیدم متولد سالی هستم که صلح شد و هیچ گاه جنگی ندیدم و فقط شنیدم و تصاویری اندک ... خوشحالم که امسال نمی توانم رای دهم زیرا که از چنین وظیفه ی سختی رهایی پیدا کردم .
نمی خواستم بنویسم ولی باور کنید داره گریم می گیره تو بیان احساساتم نمی تونم ریا کنم دقت کردید ریا . چون من هم ریا کارم همه ریا کاریم همه . در کارهای روزانه فقط ریا فقط ریا می کنیم .
می خوام عامیانه باشم می خوام مثل چند تا آدم آمی صحبت کنم که اونا از تو با سواد ترند نمی گم از من چون منم آمی هستم که خداوند تا الان لطف کرده نعمت یادگیری رو در وجودم پرورانده .
می تونید اینا رو نخونید تاپیک خودمه دوست دارم از خودم بگم دوست دارم خودمو ارضا کنم . روحم در عضابه و میترسم این عضاب تبدیل شه به غضاب . برای همین خالیش می کنم چون از انرژی هسته ای هم قدرتمند تره اگه بذاریم بمونه .
بچگی ها عادت داشتم برم مسجد دوست داشتم. علی رغم اینکه خانواده ی مسجدی نداریم ولی وقتی می رفتم مسجد به آدما طور دیگری نگاه می کردم می ترسیدم آدما یه جوری بودند وقتی بزرگتر شدم دیگه نرفتم حالم بد شد وقتی بزرگتر از قبل شدم با واژه ی ریا آشنا شدم ر ی ا سه حرف از حروف زیبای فارسی می تونه رای هم باشه این سه حرف هر چیزی یار یا شاید ایر که ان رو بذاری کنارش میشه ایران .
نمی خوام توهینی کرده باشم نظرات کاملا شخصیه ولی حس می کنم داریم خودمون با دستهای خودمون دنیا رو نابود می کنیم دنیایی که یه روزی خیلی مرد داشت خیلی هم زن . امیدوارم الان هم داشته باشه .
دوست ندارم این بحث رو تموم کنم نمی دونم چرا ولی حس می کنم که ما همه خودمون رو گول زدیم یادمه قدیما سر کلاس دینی من با یه نفر همیشه دعوا داشتم همه به من می گفتند محسن سیاسی محسن کافر نمی دونم محسن کارگردان گاهی وقتها یا هر وقت می خواستم حرف بزنم همه می گفتند باز می خواد بحث سیاسی کنه تو سر کلاس معلم دینی وقتی بحث من مخالف رو با موافق میدید برای نرفتن وقت کلاس می گفت نباید زیاد تو این جور مسائل فکر کرد منم تصمیم گرفتم فکر نکنم و یک آن تبدیل شدم به آدم کودنی که فقط می گه آره چشم . زندگی خیلی راحته این طوری. اما بیایید در مقابل ریا نگیم باشه چشم .
بحث رو نمی خوام با نقطه کنار چشم پایان بدم برای همین ازتون می خوام شما هم از دل صحبت کنید در مورد ریا که یک معذل فرهنگیه و باید یه فکر براش بکنیم .
در پایان از عزیزانی که اعتقادات قوی تر از بنده دارند معذرت می خوام من قصد توهین نداشتم اگر می گم داره در نمازهای جماعت ریا میشه منظورم همه نیست ولی قبول کنید با یه کمی تفکر میشه فهمید که چرا هنوز نشده اون چیزی که باید بشه .
باز هم معذرت می خوام من کسی نیستم که بخوام نقلی کنم یا از بدیها بگم و فقط حرف دلم رو گفتم به عنوان یه جوون که تو این شهر بزرگ شده اومده رفته و تا حدودی نقش یه شهروند نیمه کامل رو داشته .
منتظر پاسخهاتون هستم اما منتظر پاسخم نباشید چون فکر نکنم وقت کنم .
یا حق