سفر به خیر خاطرات من!...سفر به خیر رفیق های نارفیق...سفر به خیر دوستان نیمه راه...
دلم گرفته ای خدا...!نفس نمی كشم!دلم عجیب ترك ترك شده...!و آن چنان كه می تپد شكاف خسته ای میان قلب من به روزهای من...به سادگی من نیشخند می زند!...
چه خوب بود آن زمان كه ساده بودم و دچار قلب بی ریا!...دلم به این یكی دو دوست...به نام خواهر و برادرم چه شادمانه بود!...به اینكه غصه را چه باك؟منم و قلب های پر ز عشق و نور و سادگی و معرفت!...منم چونان ستاره ای میان قلب آسمان دوستی!...
عجب خیال باطلی!...به زیر دست دوستی...خنجری!...ز پشت چشم مهر... نفرتی!میان حرف ها همه دروغ و افترا...!چه خسته ام! چه خسته ام ز روز ها و ماه ها و سال ها...!دلم گرفته ای خدا...نفس نمی كشم!دلم عجیب ترك ترك شده...!شكسته جام شیشه ای!شكسته تنگ قلب من!و ماهی ام در این كویر...چه بی بهانه جان سپرد!...عجب زمانه ای!عجیب مانده ام عجب! كه دوست ها چطور دشمنی به خوردمان دهند؟!چقدر ساده ام خدا...برای خاطر تمام حرف ها مرا ببخش!
خسته ام!تحملم تمام شد...كمر شكست...چگونه دوستی بلای جان شده؟!...نفس نمی كشم!برای خاطر هزارمین رفیق نارفیق!...دگر تحملم ز دست رفته ای خدا...!نفس نمی كشم!...