درمورد صهیونیزم بدانیم و بیندیشیم (5)
وبالاخره اسراییل اینگونه به وجود آمد!!!
اسرائیل چگونه به وجود آمد؟
در اوائل این قرن، (بریتانیا) بزرگترین دولت استعمارگر را تشكیل مىداد، براى جلوگیرى از نفوذ روزافزون (آلمان) كه با سرعتى چون برق سراسر دنیا را فرا مىگرفت سعى كرد تا سدّى از انسانها در برابر آلمان بسازد، در این زمینه ارتباط هائى با هریك از كشورهاى جهان مانند: هلند، بلژیك، اسپانیا، پرتقال و ایتالیا به عمل آورد و در سال1907 كنفرانسى از بزرگترین سیاستمداران این كشورها تشكیل داد.
در پایان این كنفرانس كه بیش از یك هفته طول كشید چنین اعلام شد: بزرگترین خطرى كه ممكن است متوجه غرب شود بیرون رفتن سواحل دریاى مدیترانه از دست بریتانیا مىباشد.
چون این دریا كه حلقه اتصال بین شرق و غرب را تشكیل مىدهد در دست مسلمانان است و مسلمانان یك ملّت واحدى هستند و داراى زمینهاى وسیع و منابع سرشارى مىباشند و احتمال مىرود كه این ملّت بزرگ یك باره بپا خواسته و از قید اسارت، خویش را آزاد كرده، لذا به كشورهاى بزرگ توصیه مىشود كه این ملّت واحد را متلاشى كرده و از اتّحاد و بیدارى آنها جلوگیرى كنند و در مرحله اوّل بایـد آفریـقا را از آسیا جـدا و منفصل كرد و هرگونـه اتحادى را بین این دو قاره از بین برد(1).
این نخستین عاملى بود كه دولتهاى استعمارى را به فكر ایجاد یك دولت كاملاً اختلافى، آن هم در كنار دریاى مدیترانه انداخت، ولى تنها این را نمىتوان دلیل وجود اسرائیل دانست، زیرا یك عامل دیگرى هم در این امر سهیم بود و آن عامل دین بود.
ریشههاى این عامل را در سه هزار سال پیش باید جستجو كرد، یهود سالى كه از فلسطین خارج شدند یعنى درست، سه هزار سال پیش بر فراق فلسطین گریه و زارى كردند، (حائط مبكى) یا دیوارِ نُدبه و گریه شاهد زنده براین گفتار است، این دیوار كه در شهر بیتالمقدّس است، ناظر گریه و زارىهاى زیادى بوده، كه آخرین آنها، گریههاى شوقى بود كه از نخست وزیر، علما و سران یهود پس از شكست مسلمانان، پاى آن شنیده شد(2).
البته به قول بزرگترین تاریخ دادن عربى آقاى (فلیب حتى) در تاریخ نامى از دولت اسرائیل برده نشده است(3).
ولى (بن گوریون)(4) مىگوید: لازم نیست كه نام اسرائیل در تاریخ درج شده باشد، همین قدر كافى است كه ما این دولت را از هزارها سال پیش در قلبهاى خود بنا كردهایم ما نام اسرائیل را از عصر یسوعا براین شهر نهادیم و در تاریخ هم اسم آن موجود است و آن بلاد (یهوذا) است.
هنگامى كه ما ازاین شهر بسیار كوچك خارج شدیم، آن را در اعماق قلبهایمان حمل كردیم و تا به حال نام هریك از كوهها، درّهها و شهرهاى آن را در ذهن داریم(5).
در سال 117 (باركوخیا) بنى اسرائیل را جمع كرد و آنها را براى تأسیس دولتى در فلسطین دعوت كرده ولى شكست خورد و این آرزو را به گور برد.
پس از این، حركات مسلحانه براى تأسیس دولتى در این منطقه بسیار واقع شده ولى هیچ یك پیروز نگشته، تا آن كه در سال1897 در شهر بال واقع در سوئیس كنفرانسى به ریاست (تیو دور هرتسل) تشكیل شده تا اولین گامها را براى ایجاد آن دولت بردارند.
هرتسل در سال1895 كتابى به نام (دولت یهود) به رشتهٴ تحریر در آورد و در آن از یهود خواسته بود كه دولتى در فلسطین یا آرژانتین تأسیس كنند(6).
این كتاب كه سر و صداى زیادى در جهان آن روز بپا كرد، به هرتسل فهماند كه این پیشنهاد موافقان زیادى دارد و لذا فورا به تركیه مسافرت كرده و از سلطان عبدالحمید درخواست كرد كه در مقابل دریافت مبالغ زیادى، به یهود اجازه بدهد تا وارد فلسطین شوند(7). ولى چون سلطان عبدالحمید، این پیشنهاد را رد نمود، هرتسل به بریتانیا متوسل شد و بالاخره بریتانیا را راضى كرد كه صحراى سینا را بدهد، چند مهندس یهودى با همكارى مهندسین انگلیسى براى كاوش به صحراى سینا رهسپار مصر شدند ولى چون زمینهاى صحراى سینا شن زار بود از آن صرف نظر كرده و براى استعمار فلسطین، نقشههاى جدیدى ریختند.
درست در همین روزها بود كه جنگ جهانى اوّل شروع شد (1914م) و نگرانى عجیبى، جهان و به خصوص یهود را فرا گرفته بود.
این جنگ كه نسبت به بریتانیا بسیار وحشتناك به نظر مىرسید، یك نوید بسیار درخشندهاى براى یهود بود و در همان وقت كه رهبران انگلیسى از ترس، خواب نمىرفتند، یهود، در كمال آرامش و خوشحالى بسر مىبردند، زیرا بریتانیا سعى مىكرد آمریكا را داخل جنگ كند و از این راه جبهه خود را تقویت نماید ولى چون سیاست آمریكا بدست یهود بود، احتیاج شدیدى به آنها پیدا كرد.
یهود كه براى یك چنین روزى دقیقه شمارى مىكردند، فرصت را غنیمت شمرده و متعهد شدند كه در مقابل آن كه بریتانیا دولتى براى یهود در فلسطین تشكیل دهد، آمریكا را به هر طورى كه شده داخل جنگ كنند.
(جیرالدكى اسمیت) مىگوید: بدون شك یگانه كسى كه توانست آمریكا را وارد جنگ كند، صهیونیست بود، نقشه این دسیسه بزرگ را در یك خانه بسیار كوچك واقع در حومه شهر لندن بدست آقاى (جیمس مالكولم) كشیده شد و سرانجام به پیروزى رسید(8).
و با این عمل بزرگترین پیروزى را در درجه اوّل نصیب یهود و در درجه دوّم نصیب بریتانا كرد.
(جیمس مالكولم) در خاطرات خود مىنویسد: در موضوع وارد شدن آمریكا در جنگ اوّل، من نقش مهمّى را دارا بودم و با سفرهاى متعدد خود به آمریكا، فرانسه و بقیه شهرهاى اروپائى و نشر مقالات مفصلى در مجله تایمز لندن و روزنامههاى آمریكا توانستم نظر رهبران این كشورها را به یهود جلب كنم.
و از طرف دیگر مذاكرات بسیار وسیعى با رؤساى یهود در آمریكا و رهبران سیاسى آن كشور به عمل آورده و سرانجام در بهار سال1917م آمریكا را وارد جنگ كردم(9)در این وقت آقاى (حاییم وایزمن) رهبر صهیونیستها با آقایان (روتشیلدبر، لوید جورج، وینستون چرچیل و بلفور) فشار آوردند كه فورا تصویب نامهاى براى حكومت یهود در فلسطین، صادر كنند. بریتانیا هم كه قبلا یك چنین وعدهاى به آنها داده بود، وزارت جنگ را موظف كرد كه صورت این عهدنامه را طورى بنویسد كه یهود را راضى كرده و عواطف و احساسات عرب را تحریك نكند.
باز مالكولم مىنویسد: قبل از آن كه پیش نویسى نوشته و عهدنامهاى مطرح شود من با مارشال (حداد پاشا) نماینده (شریف حسین) امیر حجاز ملاقات كرده و موضوع را چنین شرح دادم: مىدانید كه اگر آمریكا وارد جنگ نشود براى شما و ما بسیار زیانآور تمام خواهد شد و چون رؤساى یهود و صهیونیستها حاضر شدهاند در مقابل آنكه بریتانیا تصویبنامهاى مبنى بر آن كه یهود بر جزئى از فلسطین حكومت داشته باشند، آمریكا را به حومه جنگ بكشند....
بنا بر این از شما خواهش مىشود كه در این باره از هرگونه تحریك عواطف و احساسات مردم جلوگیرى كنید.
البته من چندین بار هم با (لورنس) ملاقات كردم، او نیز موافقت خود را با این نقشه اعلام نمود. در این وقت بریتانیا از دكتر (وایزمن) كه سمت رهبرى صهیونیستها را داشت خواهش كرد كه تصویب نامهاى را او بنویسد.
(وایزمن) تصویب نامه را از زبان بلفور وزیر امور خارجه خطاب به روچیلد یهودى چنین نوشت:
عزیزم آقاى روچیلد:
حكومت بریتانیا به نظر عطف به ایجاد میهن براى یهود در فلسطین مىنگرد و براى تسهیل آن منتهاى كوشش خود را مبذول خواهدداشت ولى نباید حقوق مدنى، سیاسى و دینى طوائف غیر یهودى مهدور شود، چنانچه حقوق سیاسى و پستهاى برجستهاى كه یهود در بقیه بلاد در دست دارند نباید از دست آنها گرفته شود.
سپس آن را به قاضى (براندیس) در واشنگتن تلگراف كرده تا موافقت (ویلسن) را بگیرد. و پس از آن كه ویلسن بر آن موافقت كرد (آرثر جیمس بلفور) كه وزیر خارجه بریتانیا بود، آن را به امضاء رسانده و بدست روچیلد یهودى ثروتمندترین مرد آن روز جهان داد.
این عهدنامه در روز2 نوامبر1917 م، یعنى درست یكسال پیش از سقوط خلافت اسلامى و احتلال فلسطین از طرف انگلیس، به امضاء رسید. ولى مسلمانان پس از احتلال در سال1918م از آن با خبر شدند(10).
در سال1920 دولت بریتانیا اعلام كرد از این به بعد حكومت نظامى فلسطین به حكومت مدنى مبدّل خواهد شد.
یهود كه منتظر یك چنین روزى بودند، فورا تصویب نامهاى را به امضاء سران كنفرانس حلفاء (متفقین) كه در (سان ریمو) به تاریخ25 نوامبر1920 م، منعقد شده بود در آورده كه در آن چنین آمده بود: باید فلسطین را در یك موقعیّت ادارى و سیاسى قرار داد كه یهود براى تأسیس میهن ناسیونالیسم خود تمام آزادى را داشته باشد و حكومت انتداب، هجرت به فلسطین را تقویت بنماید و براى این موضوع توصیه مىشود كه كابینهاى براى رسیدگى به امور یهود مهاجر تأسیس شود تا هم ناظر عملیات هجرت باشد و هم مهاجرین را مسكن و كار بدهد و امتیازات شركتها را اولاً به یهود بدهند تا براى تأسیس چنین میهنى بتوانند به نحو احسن كوشش كنند.
این تصویب نامه را سازمان ملل متحد كه خود دست نشانده یهود بود(11)، در سال1922 تصویبب كرد و فورا بریتانیا آقاى (هربرت صموئیل) یهودى را بعنوان نماینده سامى بریتانیا به فلسطین اعزام داشت.
صموئیل كه مدّت پنجاه سال در فلسطین بود تعداد ششصد هزار یهودى مهاجر را در این منطقه سكونت داد و پستهاى مهم را به آنها واگذار كرد و هرچه زمین بود، با سرنیزه از عربها خریدارى كرده بدست یهود داد و امتیاز تجارت خارجى را منحصرا به یهود داد حمل سلاح را بر عربها ممنوع كرد، در صورتى كه تسهیلات فراوانى براى خـریدارى اسلـحه نسبت به یـهود مبذول داشت(12).
فورد مىگوید: اگر جهان مىدانست، یا به او اجازه مىدادند كه مردم دنیا بدانند چگونه یهودیان زمینهاى فلسطین را از دست عربها بیرون آوردند، چنان نفرت و بىزارى نسبت به یهود در دل آنها ایجاد مىشد كه هرگز از یاد نمىرفت و بدون شبهه تمام كارها با معرفى (صموئیل) نماینده بریتانیا انجام مىگرفت، ولى مگر ممكن بود كسى از این واقعهها و دزدیها و آدمكشیها صحبتى به زبان آورد؟
حتّى یكى ازكارمندان دولت بریتانیا وقتى خواست به دولت خود گزارشى راجع به زمین دزدى یهود بدهد، فورا از وظیفه خود بركنار شد(13).
از شروع جنگ جهانى اوّل همه فهمیدند كه چه كاسهاى زیر نیمكاسه مخفى است و لذا (شریف حسین) امیر مكّه نامهاى در14/ژوئیه/1915 به رهبران بریتانیا نوشته و از آنها درخواست كرد كه مرزهاى كشورهاى عربى را تعیین كنند، در این زمینه نامههائى رد و بدل شده و سرانجام بریتانیا به شریف حسین اطمینان داد كه فلسطین جزو كشورهاى عربى و مرزهاى آن محفوظ خواهد بود(14).
ولى آیا بریتانیا به وعده خود وفا كرد؟
آقاى عبدالله التل مىنویسد: قوانین بریتانیا در زمان انتداب، تمام درها را به روى مهاجرت یهود به فلسطین گشوده بود، بطورى كه آقایان یهودى پیش از آن كه از شهرهاى خود در آلمان و پولندا و آمریكا خارج شوند به آنها گذرنامه فلسطینى داده مىشد! در صورتى كه عربهائى كه از شرق اردن و سوریه به فلسطین آمده بودند و سالهاى درازى در آنجا سكونت داشتند اجنبى محسوب مىشدند!
و از طرف دیگر تمام قواى بریتانیا براى حمایت از یهود در تحت اختیار آنها بود! و براى سركوب و جلوگیرى از هرگونه شورشى از طرف عربها پایگاه نظامى و قدرتى در شرق اردن به وجود آورد تا آن كه دولت اسرائیل بدون هیچ دغدغه و دردسرى تشكیل شود(15)!
تا اینجا بریتانیا نقش خود را خوب بازى كرد و از این به بعد مىبایستى آمریكا وارد كار بشود و سرانجام اسرائیل بدست او تأسیس گردید و این افتخار بزرگ نصیب او گشت.
نویسنده معروف انگلیسى (دوجلاس رید) مىنویسد: در اواخر جنگ جهانى دوّم (ترومان) رئیس جمهورى اسبق آمریكا در خواست كرد كه تعداد100000 یهودى به فلسطین مهاجرت نمایند، فلسطین را بین یهود و مسلمانان تقسیم كنند، با آن كه همین آقاى ترومان در سال1947 در پارلمان آمریكا اعلام كرده بود كه آمریكا هرگز راضى نیست كه سرنوشت ملّتى بدون رضایت آن تعیین گردد. به هر جهت هر آنچه آقاى مارشال وكیل وزارت امور خارجه خواست خطرهاى تقسیم شده را به آقاى ترومان گوشزد كند و او را از این كار منصرف سازد فایده نبخشید و پیش از آن كه قواى نظامى بریتانیا از فلسطین خارج شوند یعنى در14/ مى/1948 دولت آمریكا به اسرائیل اعتراف كرد.
این اعتراف حتّى نسبت به نماینده آمریكا در سازمان ملل متحد غیر منتظره و ناگهانى بود.
در اثر این اعتراف ناگهانى جنگ خونینى میان عربها واسرائیل شروع شده و مارشال استعفا داد.
در همین زمان سازمان ملل متحد تشكیل جلسه داد و براى رفع اختلافات اعراب و اسرائیل و پایان دادن به جنگ در آن منطقه قطع نامهٴ تقسیم را صادر كرد. به موجب این قطعنامه، مقرّر شد، صحراى (نقب) در اختیار یهود و (جلیل) دست عربها باشد. سازمان ملل براى اجراى این قطعنامه، آقاى (كونت برنادوت) را به فلسطین اعزام كرد و چون عربها حاضر نشدند صحراى نقب را به یهود واگذار كنند برنادوت پیشنهاد كرد، كه اگر عربها راضى نیستند، نقب را به یهود بدهند، بر یهود لازم است كه (جلیل) را گرفته و از نقب صرف نظر كنند، در اثر این پیشنهاد یهود آقاى برنادوت را بدون هیچگونه مقدمهاى كشتند و با آن كه برنادوت نماینده سازمان ملل بود قاتل او آزاد شد و در عوض نیویورك از رئیس عصابهٴ (اشترن) (قاتل برنادوت) استقبال شایانى بعمل آورد. و عجیب آن كه هركس از شخصیّتهاى آمریكا با قرارداد تقسیم مخالفت مىكرد، فورا كشته مىشد و یا از منصبش بركنار مىشد، مثلاً (جیمس فرستال) كه یكى از مخالفان قرارداد تقسیم بود وكیل وزارت جنگ بود اوّل او را از منصبش بركنار نمود، در اثر فشارهاى گوناگون یهود خودكشى كرد(16).
این را هم به تاریخ باید اضافه كرد كه سران لشكرهاى عربى در آن جنگ خیانت كردند و در عوض آن كه زمینهاى فلسطین را از یهود بگیرند، زمینهاى زیادى را هم به آنها دادند و در نتیجه، جنگ به نفع یهود تمام شد. مثلاً اگر جنگ نمىشد یهود فقط بر3/5 میلیون دونم سیطره داشتند و حال آن كه پس از جنگ، زمینهاى اسرائیل به (27.027.023) دونم رسید(17).
و آوارگان این جنگ1000000 انسان بودند!
و تمام اموال و دارائى كه از مسلمانان گرفتند بیش از 95.000.000.000 ریال در سال منافع او بوده است(18)!
اسرائیل پس از جنگ تعداد202 قریه را تغییر داد و بیش از200 مسجد را خراب كرد و اكثر مقابر را نبش نمود و حتّى سنگهاى روى آنها را دزدیده و به یهود فروخت(19).
ناگفته نماند كه پس از قیام اسرائیل نخستین كشورهائى كه آن را به رسمیّت شناختند، آمریكا و انگلیس، سپس شوروى سابق و رفقاى آن بودند!
و به گفته علوبه: شوروى سابق و آمریكا در هیچ موضوعى اتفاق نكردند جز در به رسمیّت شناختن اسرائیل(20)!
بنا بر این اگر سؤال شود: (اسرائیل چگونه به وجود آمد)؟
در جواب باید گفت: (با نیرنگ آمریكا و بریتانیا و غفلت مسلمانان و تلاش یهود)!
1 ـ (قضایانا فىالامم المتّحدة)، تألیف خیرى حماد، صفحه126.
2 ـ (الأیام الحاسمة قبل معركة المصیر)، تألیف محمود شیت خطاب، چاپ بغداد1387 هجرى قمرى.
3 ـ (تذكرة عودة)، تألیف ناصرالدین نشاشیبى، صفحه15.
4 ـ نخست وزیر اسبق اسرائیل.
5 ـ همان مدرك، صفحه16.
6 ـ (تاریخ الحركة الصهیونیة)، تألیف دكتر آلن تایلر.
7 ـ همان مدرك.
8 ـ (قضایانا فىالامم المتحدة)، صفحه128.
9 ـ (دراستان فىالفضیلة)، صادره لندن1953.
10 ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه239.
11 ـ براى توضیح بیشتر به كتاب (When Prophets Speak)، تألیف لیتمان روزنتال یهودى مراجعه شود.
12 ـ (خطر الیهودیة العالمیة)، صفحه242.
13 ـ (الیهودى العالمى)، تألیف هنرى فورد، صفحه154.
14 ـ تفاصیل این نامهها در كتاب (فلسطین والضمیر الانسانى) صفحه101 درج شده است.
15 ـ (خطرالیهودیة العالمیة علىالاسلام والمسیحیة)، صفحه243.
16 ـ به كتاب (فى جهة ما جنوب السویس)، تألیف دوجلاس رید مراجعه شود.
17 ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه307.
18 ـ تذكرة عودة، صفحه29.
19 ـ اضطهاد العرب، جامعة الدول العربیة، چاپ قاهره1955 م.
20 ـ (فلسطین والضمیر الانسانى) تألیف علوبه.
منتظر مقالات بعدی در این زمینه باشید
برای دسترسی به منبع روی این عكس كلیك كنید