به نام خدا
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حزب اعتماد ملی، عبدالكریم سروش در پاسخ به انتقادات محمود دولت آبادی در حمایت وی از كروبی طی یادداشتی نوشت: به جستجو برآمدم كه قصه چیست و محمود دولتآباد كیست، خبر آوردند خفتهای است در غاری نزدیك دولتآباد كه پس از 30 سال ناگهان بیخواب شده و دست و رو نشسته به پشت میز خطابه پرتاب شده و به حیا و ادب پشت كرده و صدا درشت كرده و با سخافت و شناعت از معلمی به نام عبدالكریم سروش سخن رانده و او را شیخ انقلاب فرهنگی خوانده و دروغ در دغل كرده و متكبرانه با حق جدل كرده است و این همه عقدهگشایی و ناخجستگی در مجلسی به نام و حمایت از میر حسین موسوی كه در پی پوشیدن قبای خجسته صدارت است.
این یادداشت ادامه میدهد: گزافه و یاوه بسیار شنیده بودم اما این گافهای گزاف واقعا نوبر بود، از جنسی دیگر بود، از هیچكس چندان نرنجیدم كه از میرحسین، آخر او میتوانست به این خفته پریشانگو بیاموزد كه انقلاب فرهنگی را (برای بستن دانشگاهها) دانشجویان به راه انداختند نه سروش و ستاد انقلاب فرهنگی را (برای گشودن دانشگاهها) امام خمینی بنیان نهاد، نه سروش و لذا آن شناعت و سخافت و تقلید مضحك (به زعم او) كار دیگری بود نه سروش و ستاد انقلاب فرهنگی هفت عضو داشت (و اینك 30 عضو) نه فقط یك عضو و آن هم سروش و آقای میرحسین موسوی از 30 سال پیش عضو ستاد انقلاب فرهنگی بود و امروز عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی نه سروش كه 26 سال پیش استعفا داد (و تنها عضو مستعفی ستاد بود).
سروش میافزاید: ستاد انقلاب فرهنگی همهگونه شیخی داشت جز سروش كه نه روحانی بود و نه كهنسال و نه كهنهكار سیاسی، از دكتر شریعتمداری گرفته (متولد 1302) كه شیخوخیت سنی داشت تا احمدی، باهنر، مهدویكنی، جلالالدین فارسی و حسن حبیبی (متولدان 1312) كه مشایخ درجه دوم بودند نه سروش كه متولد 1324 بود و جوانترین عضو ستاد و آوازه اجتماعی و شیخوخیت سیاسی هم با آن مشایخ بود نه سروش كه تازه از گرد راه رسیده بود و به حكم امام برای خدمت به فرهنگ در آن ستاد بدون ستاندن قرانی مزد شبانهروز عرق شرافت میریخت و شیخ روحانی ستاد هم حجتالاسلام باهنر و مهدوی و املشی و احمدی و خوشوقت بودند نه سروش و باری اگر ستاد انقلاب فرهنگی شیخی داشت این شیخ كسی جز شخص شخیص مهندس میرحسین موسوی نبود كه پارهای از جلسات ستاد در دفتر نخست وزیری و زیر اشراف و صدارت او برپا میشد و علاوه بر میرحسین، خاتمی و احمدی و شریعتمداری و صادق واعظزاده و غیره در آن حضور داشتند و گواهان این امر هستند.
این یادداشت آورده است: باری شیخ ستاد بودن نه حسن است نه عیب، آنكه عیب است دروغ زنی و دریوزگی و چاپلوسی كردن و سابقه استالینی داشتن و فرصتطلبانه ژست آزادیخواهی گرفتن است، تعجب من این است كه چرا مهندس موسوی پرده از این راز ساده بر نمیدارد و نقش خود در ستاد انقلاب فرهنگی و نظر خود را درباره آن نمیگوید تا پریشان گویان بیش از این سمپاشی و فحاشی نكنند و
نیز خوب بود مهندس موسوی به آن خفته پریشانگو آموزش و هشیاری میداد كه وقتی امروز در تلویزیون میگویند وزارت ارشاد به آییننامه انقلاب فرهنگی عمل میكند (كه به گمان وی غیرقانونی است) و سانسور كتاب میكند این آییننامه دستپخت همین شورای انقلاب فرهنگی است كه اینك برپاست و میرحسین و حداد و داوری و كچوئیان و رحیمپور ازغدی و غیره اعضای آنند نه دست پخت ستاد انقلاب فرهنگی كه 26 سال است دار فانی را وداع كرده و استخوانش را خاك خورده است.
سروش ادامه میدهد: اگر آن پریشانگوی بیخبر شكوهای از ارشادیان دارد به مهندس موسوی شكایت كند كه آییننامه برایشان تنظیم كرده است نه سروش كه خود قربانی آن آییننامهها است و كتابهایش در ارشاد غمباد كرده است.
این یادداشت تاكید میكند: حالا بنگرید خفته در غاری كه فرق انقلاب فرهنگی و ستاد انقلاب فرهنگی و شورای انقلاب فرهنگی را نمیداند و اعضایشان را نمیشناسد و از كارهاشان خبر ندارد و دیروز و امروز را به هم میبافد و زمان را در مینوردد و دروغ بر دروغ میانبارد و جهل بر جهل میتند، چون ماموری نامعذور به امید پاداشی موعود حمله بر معلمی یك قبا میآورد كه از دیدگاه استالینی جز استقلال رای و مسلمانی و دموكراسیخواهی (و لابد عدم حمایت از میرحسین موسوی) جرمی و خطیئهای ندارد.
سروش میافزاید: حتی نزاكت و ادب مقام را نگاه نمیدارد و به میزبان خود كه همان شیخ انقلاب فرهنگی است توهین میكند و اینقدر نمیداند كه این میزبان كه دولتآبادی به حمایت و ترویجاش برخاسته 30 سال است كه عضو آن ستاد و شورا بوده است و امضاكننده همان آییننامههای غیرقانونی است كه وی از آنها میخروشد و میگریزد و پیرو و مرید و مقلد و فدایی همان امامی است كه بنیانگذار انقلاب فرهنگی است و مقلد مضحك همان شناعت و سخافتی است كه دولتآبادی زبان خود را به لوث كلماتش میآلاید.
سروش در پایان این یادداشت آورده است: باری از بانیان آن جلسه جناحی و ستادی و انتخاباتی و در صدر همه از آقای میرحسین موسوی نیز باید سپاسگزاری كرد كه حق خادمان فرهنگ را چنین میگزارند و به تاوان داشتن رایی مستقل و مشروع آنان را پیش گلادیاتورها میافكنند و پوست و پوستینشان را میكنند و هلهلهكنان قصهاش را بر سر بازار و برزن میگویند و در رسانههای خبری خود میآورند اما مباد از یاد ببرند كه ناقدان را خوراك درندگان كردن، تصویر موحشی است كه هیچگاه از یاد جوانان این دیار نخواهد رفت، شاید آبی به آسیاب آرا بریزد اما آبرویی تحصیل نخواهد كرد.
منبع