بسم الله الرحمن الرحیم
ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب
سلاااااااااااااااااااااااااام بر شما
آقای من!چه شبهای پر شوخ بی روح ،که من بر خود لذت گناه را چشاندم و شما با دستان مهربان و بنده نوازتان عادت استغفار برای مرا!
ای مولای با وفا ی من!چه عهدها که با تو نبسته وبر دانه خردلی، آز تجارت در جان خود پروراندم و
به ارزانی تورا،با غیرت به معامله نشستم!
اما تو بیادم بودی و برایم دعا می کردی!
مگر نه اینست که یکی از وظایفم در قبال شما اطاعت بی چون و چرا از فرامین شماست!
مگر نه اینست که جد بزرگوارتان فرمودند:شب و روز در انتظار آمدن مولایت باش!
وای بر من!
پس آن زمان که مرکب این نفس بی زمام طغیان گر را، در وادی پر فریب گناه تاخته بودم،حقوق شما را
به کدامین حق به سرای نسیان سپرده بودم!
عهد بسته با شما کجا سر در برف فرو کرده بود!
در رسیدگی بحالم کوتاهی نکرده،
و یاد مرا از خاطرتان نبردید و آنگاه من...!
بفدایت شوم ،داغ این روزهای جدایی از تو ،شرم سرخ روزهای فراموشی تو،جانسوزی روزهای بی تو بودن،جسم بی روح سر بزیر ز روزهای بی یاد تو را، ای دلسوز با کرم !با خود به کدام نا کجایی ببرم!
ای امین رازهای همگان !حقیقتا پوشاندی آنچه را که اگر نمی پوشاندی، زمین دهان گشوده نیز ،کم بود مرا برای پوشاندن شرمش !
ای بهار وجود مردمان !
ای خرمی حال روزگاران!
ای پناه عصر و ای ولی و امام زمانمان!
وجود زرد خشکیده پر خزانم را، که صدای خرد شدن استخوان هایش در زیر گامهای غول پیکر گناه ،
صدای خش خش برگهای پاییزی را به دستان تاریخ سپرد،به کیمیای مهر جاودانت رسانده ام!
من اینچنینم ...!
و شما بخشنده ا ی از خاندان بخشش بی منتهی!
اگر من رسم وفا ی عیاران را به ورطه پر خطیر زوال کشانده ام،آقای جوان مردان دو عالم شمایید!
مهربانی بی مثال شما مرا به وسوسه این گستاخی کشاند، که وجود پر تقصیر بی وفایم را به شما رسانده ام!
چه را که ورود گاه دیگری به شهر رحمت و مغفرت مهربانترین مهربان، نیا فته ام.
عمری به کج راه نا حق شتاب گرفتن،برایم بس1
اکنون با تمام فروغ از ژرفای وجود دریافته ام،که هر راه غیر شما کج راه و هر در گاه غیر طریق شما گمراهی محض است.
مولای من!دیگر به بی راهه رفتن را نمی خواهم،دگر به غیر تو مآنوس شدن را نمی طلبم!
ای امام زنده ی حاضر دلسوز مهربانم!
مرا دریاب و برایم بخواه، امام زمانی شدن را،امام زمانی ماندن را و امام زمانی مردن را.
که چون برادران به آغوش بازگشته ی یوسف، آمده ام!
به دامان تو ای بخشنده تر ز یوسف!
و اکنون همچون برادران یوسف در خطاب به آن پیر کنعان نشین، به شما عرضه می داریم:
« که ای پدر ما!برای ما طلب آمرزش بفرما!که بدرستی ما از خطا کاران بوده ایم»
و دستان این یتیم سالها ز منعم واقعی خود دور افتاده را بگیر!
ای مهربان ترین موعود!
در پناه قرآن وعترت موفق وسربلند باشید
جانشین انجمن قرآن وعترت
خدایا!چیزی که جان مرا آلوده کند از من بستان تا پاک شوم وآنچه را موجب صلاح حال من است برای من بگذار زیرا جان من در هلاکت افتد مگر تو نگهشداری.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم