تبیان، دستیار زندگی
رمان «آذرستان» یک قصه فوق‌العاده تاریخی - تصویری است که ظرفیت تبدیل شدن به یک کیف انگلیسی دیگر را دارد منتها بنا به دلایلی که مهمترینش ضعف توزیع آثار ناشران دولتی است؛ تا امروز اصلاً دیده نشده چه رسد به اینکه خوانده شود و حرفه‌ای‌های سینما و تلویزیون آن ر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستانی که تو را تا انتها سر میکشد

رمان آذرستان

نگاهی به رمان آذرستان نوشته محمد علی علومی

«کیف انگلیسی» ضیاءالدین دری را که خاطرتان هست؛ یک مجموعه تلویزیونی یگانه در خصوص دهه 30 و انتخابات فرمایشی مجلس و دوران ظهور به اصطلاح روشنفکرنماهای ایرانی یا همان عصر طلایی آزادی با محوریت انتشار مطبوعات در ایران دوره پهلوی؛ مجموعه‌ای که از شهرستانی اطراف تهران به تهران رسید و در پایتخت ماندگار شد.

رمان «آذرستان» یک قصه فوق‌العاده تاریخی - تصویری است که ظرفیت تبدیل شدن به یک کیف انگلیسی دیگر را دارد منتها بنا به دلایلی که مهمترینش ضعف توزیع آثار ناشران دولتی است؛ تا امروز اصلاً دیده نشده چه رسد به اینکه خوانده شود و حرفه‌ای‌های سینما و تلویزیون آن را دست بگیرند.

رمان «آذرستان» یک قصه فوق‌العاده تاریخی - تصویری است که ظرفیت تبدیل شدن به یک کیف انگلیسی دیگر را دارد منتها بنا به دلایلی که مهمترینش ضعف توزیع آثار ناشران دولتی است؛ تا امروز اصلاً دیده نشده چه رسد به اینکه خوانده شود و حرفه‌ای‌های سینما و تلویزیون آن را دست بگیرند.

داستان در خطه کرمان اتفاق می‌افتد و روایت ارباب و رعیتی سال‌های نه چندان دوری است که روس و انگلیس بی‌واسطه و بی‌واهمه ارباب همه بودند و هر یک قطعه‌ای از ایران را صاحب شده بودند! داستان هوس‌بازی غاصبانی است که «زر و زور» شاه‌کلید بازکردن همه قفل‌های عرفی و دینی و قانونی پیش رویشان بوده است.

این رمان که نخستین بار سال 1375 از سوی حوزه هنری منتشر شد و نشد مثل خاطرات خواندنی خانم خرمشهر؛ «دا» که با تبلیغات و مانور رسانه‌ای به چاپ هفتاد و چندم برسد، رمان اجتماعی تحسین شده در سال 77 نام گرفت و خاک خورد وخاک خورد و خاک خورد تا همین سال گذشته که در مجموعه صدتایی (!‌)‌های مؤسسه انتشارات تکا دوباره منتشر شد و صد البته باز هم به همان دلیلی که ذکر شد، در معرض دید مخاطب حرفه‌ای رمان و تاریخ قرار نگرفت.

علومی که در این رمان حتی اصطلاحات بومی کرمان را در انتهای کتاب معنا کرده تا خواننده شیرین‌تر و روان‌تر تاریخ سیاه گذشته‌ ایران و ایرانی را ورق بزند؛ داستان قدیمی جداکردن لیلی‌ و مجنون‌هایی را راوی شده که فقر کمرشان را خم کرده اما «عزت» و «غیرت» آنها را چون روزهای بی‌خزان، استوار نگاه داشته و عدالت‌خواهی شرط حیاتشان بوده است.

داستان قدیمی جداکردن لیلی‌ و مجنون‌هایی را راوی شده که فقر کمرشان را خم کرده اما «عزت» و «غیرت» آنها را چون روزهای بی‌خزان، استوار نگاه داشته و عدالت‌خواهی شرط حیاتشان بوده است.

علومی در این کتاب 539 صفحه‌ای تسلط خود را بر ادبیات به رخ مخاطب می‌کشد چنان‌که کتاب را که برداری و کمی هم اهل دل باشی لاجرعه تا انتها سر می‌کشی آن هم به واسطه حس حماسی داستان و طعم خونی که در طول قصه انقلاب‌آفرین است.

محمدعلی علومی 48 ساله که در بم به دنیا آمده از روزنامه‌نگاری به عرصه ادبیات قدم گذاشت؛ در کارنامه ادبی خود «هفت حکایت»، «شاهنشاه در کوچه دلگشا»، «اندوهگرد» و «من نوکر صدامم» را نیز دارد و آخرین اثر او نیز در حوزه طنز است «وقایع‌نگاری بن‌لادن یا تاریخ عالم‌آرای طالبان» که هزاره‌ ققنونس منتشرش کرده.

می‌توان گفت از لحاظ فرم روایت و غنای ادبی «اندکی سایه» رمان برگزیده کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال 85 نوشته احمد بیگدلی؛ با آن همه فضاسازی‌های بکر و توصیف‌ها و تشبیه‌های روح‌نواز تنها پازلی از رمان خواندنی علومی است.

و اما شاهد مثال:

فرنگیس، نگاه به گریز فاخته، لبخند زد و گذشت. سبویی پر از ماست به دست گرفته بود و آن را گاه به بازیگوشی پیچ و تابی می‌د‌اد همچون اندام رعنای خودش، سبو هم با هر گام او پیچ و تابی می‌خورد. . . طره مویی سیاه از زیر چارقدش به در آمده بر پیشانی پهن و سفیدش می‌چرید و در نسیم می‌جرید. سواران صمصام نشسته بر اسب‌های سیاهشان نرم و بی‌صدا پیش می‌آمدند، خیره به فرنگیس. سوار پیر به همپای جوانش نگاه کرد و لب‌های کلفت و کبودش به نشان نیشخندی باز و کشیده شدند. سرجنباند و از بیخ گلو غرید: هوووم.

همراه جوانتر هم نگاه به فرنگیس، سرجنباند. از اسب جهید و نرم خیز برداشت، نشست و برخاست. دست سنگینش بر دهان فرنگیس نشست. فرنگیس حیرت زده و ترسیده تقلا کرد بگریزد. سبو از دستش افتاد و شکست. سوار او را تنگ در مشت و چنگ گرفت و چون آهی سبک از زمین برداشت و بر زین نشاندش...

ایلنا

تنظیم برای تبیان : نرگس امیرسرداری