چه راه هایی برای شناخت شیطان و دفاع در برابر او پیشنهاد می کنید؟
راه مبارزه با شیطان چند چیز است:
اول آن که به وسوسه ها و القائات او بی اعتنایی کنید. وقتی شما را به پندارهای بد و باطل وامی دارد، فکر خود را به مسائل دیگر مشغول کنید. در روایتی، معصوم (امام محمد باقر (علیه السلام) و یا امام صادق (علیه السلام) ) می فرماید: « جز این نیست که خبیث (شیطان) می خواهد اطاعت شود؛ پس وقتی که سرپیچی شود، به سوی هیچ یک از شما باز نمی گردد ». [فروع کافی، ج 3، ص 358]
الحذر ای گل پرستان از شرش
تیغ لا حولی زنید اندر سرش
کاو همی بیند شما را از کمین
که شما او را نمی بینید همین
دائماً صیاد ریزد دانه ها
دانه پیدا باشد و پنهان دغا
هر کجا دانه بِدیدی الحذر
تا نبندد دام بر تو بال و پر (1)
دومین راه مبارزه با شیطان که لازمه راه اول بوده و بسیار مهم است، آن که ما در همه امور زندگی و در هر کاری که می خواهیم انجام دهیم، و هنگام مواجه با هر مشکلی، از خداوند و از وسائط فیض و رحمت او کمک بگیریم؛ باید با دعا، تضرع و درخواست عاجزانه، توجه خدا به خویش را جلب کنیم.
خداوند متعال نیز این حقیقت را با لحن خاصی بیان کرده است: « قل ما یعبوا بکم ربی لو لا دعاوکم » بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگارم اعتنایی به شما نمی کند. (2)
بعد از خداوند متعال باید از ائمه (علیهم السلام) درخواست نمود تا ما را از وسوسه های شیطانی نجات دهند و حالت بیداری و انتباه را در ما مستقر سازند تا بر اثر غفلت، شیطان با وسوسه های خود بر ما مستولی نشود.
تلاوت و شنیدن آیات قرآنی و تدبر در آنها، تفکر در آیات خلقت و نظایر این ها نیز، همه در وجود انسان ایجاد آمادگی می کند تا نور یقظه و جذب الهی به سراغ او آمده و وی را از غفلت، اوهام و وسوسه های شیطان نجات داده و به خود بیاورد.
به این حقیقت متوجه باشید که قرآن کریم در هر بابی از ابواب خود، برای انسان هدایت ها، تذکرها، هشدارها و انذارها دارد و هر کس صادق تر و دردمندانه به سراغ قرآن رود و در کلام حضرت معبود به "فکر" صادقانه بپردازد، کلام، رموز و اشارات کلام الهی راهگشای وی خواهد بود.
گفت پیغمبر که نَفحت های حق
اندرین ایام می آرد سبق
گوش و هش دارید این اوقات را
در ربایید این چنین نفحات را
نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را می خواست جان بخشید و رفت
نفحه دیگر رسیده، آگاه باش
تا از این هم وانمانی خواجه تاش (3)
سومین راه آن است که در همه احوال از «غفلت» اجتناب ورزید و در همه احوال در «یاد» حضرت حق باشید. چرا که شیطان همواره می کوشد انسان را به غفلت کشانده و از این راه آدمی را دچار تزلزل، شک و تردید سازد. از این رو باید تصمیم بگیرید که مراقب حال خود باشید و هر وقت، به هر بهانه ای به «غفلت» کشیده شدید، فوراً متذکر شوید و استعاذه و استغفار کنید و به حالت ذکر و یاد خدا برگردید. آیات 200 و 201 سوره اعراف به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید: «و اگر وسوسه ای از جانب شیطان بر تو راه یافت، پس به خدای متعال پناه ببر؛ او سمیع و علیم است؛ پرهیز گاران را هر وقت وسوسه شیطانی رسد و طائف شیطانی بر دل آنها روی بیاورد، فوراً به خود آیند و به حقیقت حال آگاه شوند».
اگر حقیقتش را بخواهید، این غفلت است که آدمی را در دام شیطان و وسوسه های او قرار می دهد و یکی از تبعات آن، همان اضطراب و شک و تزلزل است. به بیان دیگر، غفلت از حق به این معنی که انسان باطناً خدای متعال را فراموش کند، از او و از ذکر او غافل شود و مستغرق در این و آن، و این سو و آن سو گردد، اساس همه گرفتاری ها و وسیله راه یافتن شیطان بر دل و وسوسه های آن است. امام صادق (علیه السلام) نیز به این حقیقت اشاره فرموده اند که «فان الغفله مصطاد الشیطان و رأس کل بلیه و سبب کل حجاب.» حقیقت آن است که غفلت، صیدگاه شیطان، ریشه هر بلا و بدبختی و سبب همه حجاب هاست. (4)
جلیس دل و قرین آدمی به هنگام غفلت، جز شیطان نیست، چنان که خود غفلت هم از ناحیه شیطان است و اوست که انسان را به غفلت می کشد و از یاد خدا غافل می گرداند: استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله؛ شیطان بر آنان سخت احاطه نمود و آنها را از یاد خدا غافل کرد. (5)
پیام غیبی این آیه آن است که آن جا که فکر و دل تو و باطن تو به کلی از خدا غافل شد، او را فراموش کرد و مستغرق در اوهام و خیالات و این و آن گشت، بدان که شیطان بر تو استیلاء یافته و فکر و دل تو را و یا تو را به آن جا ها کشانیده است، تا از یاد معبود خویش باز بمانی و خسران بینی.
این دو آیه را مکرر بخوانید و در آن تدبر فرمایید:
«ومن یعش عن ذکر الرحمن نقیض لهو شیطانا فهو له قرین و انهم لیصدونهم عن السبیل و یحسبون انهم مهتدون» و هر کس از ذکر خدای رحمان روی بر گرداند، شیطانی را بر او می گماریم که دوست و مصاحب او می گردد و این شیاطین مسلماً آنان را از راه باز می دارند و خودشان گمان می کنند که در راه هدایت پیش می روند. (6)
پی نوشت ها
1. دفتر سوم مثنوی، 2859-2856
2. فرقان، 77
3. دفتر اول مثنوی، 1954-1951
4. مصباح الشریعه، باب بیست و چهارم
5. مجادله، 19
6. زخرف، 36 و 37
(نقل از هفته نامه پرتو، شماره 431) حکایتی از امیر کبیر
در دوره صدارت امیر کبیر، یکی از شاهزادگان که حاکم قم بود، به دلیل رشوه خواری به دستور امیر کبیر عزل شد. عمه ناصرالدین شاه به شاه توصیه آن شاهزاده را کرد و شاه آن حاکم معزول را مجدداً بر مَسند خود ابقا کرد.
امیر کبیر با شنیدن این خبر، نامه ای به شرح زیر برای ناصرالدین شاه نگاشت و ارسال کرد.
قربانت شوم
الساعه که در ایوان منزل همشیره همایونی به شکستن لبه نان مشغولم، خبر رسید که شاهزاده موثق الدوله، حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده بودم، به توصیه عمه خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان رانده اید؛ فرستادم او را تحت الحفظ به تهران بیاورند تا اعلی حضرت بدانند که اداره امور مملکت، با توصیه عمه و خاله نمی شود.
زیاده جسارت است. تقی
(فصلنامه یادگاران ماندگار، شماره 7، زمستان 1384)
دوزخی کیست؟
جعفر بن یونس، مشهور به «شِبلی» (335-247) از عارفان نامی و پرآوازه قرن سوم و چهارم هجری است. وی در عرفان و تصوّف شاگرد جُنید بغدادی و استاد بسیاری از عارفان پس از خود بود.
در شهری که شبلی می زیست، موافقان و مخالفان بسیاری داشت.
برخی او را سخت دوست می داشتند و کسانی نیز بودند که قصد اخراج او را از شهر داشتند. در میان خیلِ دوستداران او، نانوایی بود که شبلی را هرگز ندیده بود و فقط نامی و حکایت هایی از او شنیده بود.
روزی شبلی از کنار دکّان او می گذشت؛ گرسنگی، چنان او را ناتوان کرده بود که چاره ای جز تقاضای نان ندید؛ از مرد نانوا خواست که به او، گِرده ای نان، وام دهد؛ نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت و شبلی رفت.
در دکّان نانوایی، مردی دیگر نشسته بود که شبلی را می شناخت؛ رو به نانوا کرد و گفت: «اگر شبلی را ببینی، چه خواهی کرد؟» نانوا گفت: «او را بسیار اِکرام خواهم کرد و هر چه خواهد بدو خواهم داد.» دوست نانوا به او گفت: «آن مرد که او را از خود راندی و لقمه ای نان را از او دریغ کردی، شبلی بود.» نانوا، سخت منفعل و شرمنده شد و چنان حسرت خورد که گویی آتش در جانش برافروخته اند. پریشان و شتابان در پیِ شبلی افتاد و عاقبت او را در بیابان یافت؛ بی درنگ خود را به دست و پای شبلی انداخت و از او خواست که بازگردد تا طعامی را برای وی فراهم آورد. شبلی پاسخی نگفت. نانوا اصرار کرد و افزود: «منّت بر من بگذار و شبی را در سرای من بگذران تا به شکرانه این توفیق و افتخار که نصیب من می گردانی، مردم بسیاری را اطعام کنم».
شبلی پذیرفت. شب فرا رسید؛ مهمانی عظیمی برپا شد؛ صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند؛ مرد نانوا صد دینار در آن ضیافت هزینه کرد و همگان را از حضور شبلی در خانه خود خبر داد.
بر سر سفره، اهل دلی رو به شبلی کرد و گفت: «یا شیخ! نشان دوزخی و بهشتی چیست؟»
شبلی گفت: «دوزخی آن است که یک گِرده نان را در راه خدا نمی دهد، اما برای شبلی که بنده ناتوان و بیچاره اوست، صد دینار خرج می کند! بهشتی این گونه نباشد». (1)
پی نوشت
1. برگرفته از: عطار نیشابوری، الهی نامه (مثنوی)، تصحیح فؤاد روحانی، صص 72- 71
(به نقل از فصلنامه یادگاران ماندگار، شماره 11، زمستان 1385)