• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 16
زمان آخرین مطلب : 6631روز قبل
دانستنی های علمی
روزم از شب روسياتر شبم از شهر بي صداتر هر دري رو كه زدم من روي من باز نشد آخر سر رام يه گرگيه كه چشاش گرفته خون از كسي نمي بينم يه نگاه مهربون آخه فتنه چكمه پوش اسير بخت بده رو پيشونيش سرنوشت مهر بدبختي زده دنيا رو تار مي بينم گلها رو خار مي بينم دوستي و محبت رو حلقه دار مي بينم آخه فتنه چكمه پوش اسير بخت بده رو پيشونيش سرنوشت مهر بدبختي زده مثل ابراي سيا پيچيده بغض تو گلوم حالا دارم مي بينم ديو مرگو روبروم آخه فتنه چكمه پوش اسير بخت بده رو پيشونيش سرنوشت مهر بدبختي زده
يکشنبه 7/12/1384 - 0:56
دانستنی های علمی
خواهم تو شوي، محبوب دلم چون نرگس من، ديوانه ي من رويد رخ من، سويت ره من هستي چو بهشت، كاشانه ي من پروانه من، پروانه من بي تو چه كنم، مستانه من آواي تو شد، هم نغمه من اي لاله من، بردي دل من پروانه من، پروانه من بي تو چه كنم، مستانه من آواي تو شد، هم نغمه من اي لاله من، بردي دل من
يکشنبه 7/12/1384 - 0:54
دانستنی های علمی
قلب من يادگار محبت شماست چشم من با نگاه شما چه آشناست دست من معدن مهرباني است وعشق ميخك نقره اي يادگار لحظه هاست ياد ايران بخير (3) خاك پرصلابتم درد من بي كسي است خاك ايران كه نيست ذره اي بي ثمر در نهايتم من اگر خسته ام خالي از سياهيم بر زبان بسته ام در دل رهاييم قصه هايم پراز روزگار كودكي است تشنه ي وصل و بيگانه با جداييم ياد ايران بخير (3) خاك پرصلابتم درد من بي كسي است خاك ايران كه نيست ذره اي بي ثمر در نهايتم با من اي هم وطن سخن مرا بگوي درد دل هر سخن هدف مرا بجوي حرف ما را ببر به سراسر جهان ما كه جان ميدهيم به بهاي آبرو ياد ايران بخير (3) خاك پرصلابتم درد من بي كسي است خاك ايران كه نيست ذره اي بي ثمر در نهايتم گربه من بنگري به ستاره مي رسي من همان ميخكم كه شكسته ام بسي چون زمين مانده در حسرت نهال تو دست من را بگير رهسپار خانه شو ياد ايران بخير (3) خاك پرصلابتم درد من بي كسي است خاك ايران كه نيست ذره اي بي ثمر در نهايتم ٌصحبت من هنوز از زمان روشني است از زماني كه در ذهن خانه ماندني است ما در اين رهگذر رهرو شبانه ايم بي كس اين جا به بر رهروان خانه ايم ياد ايران بخير (3) خاك پرصلابتم درد من بي كسي است خاك ايران كه نيست ذره اي بي ثمر در نهايتم
يکشنبه 7/12/1384 - 0:54
خانواده
ديدي كه آخر آمد روز جدايي سفر به خير عزيزم خدانگهدار آه اي مسافر من وقتيكه خسته به شهر خود رسيدي مرا به ياد آر هر جا كه رفتي با هركه بودي من اينجا با ياد تو شادم آنيا از خود گريزان در زير باران پرنده اي اسير بادم من ميخندم وليكن دلم گرفته آواز من چه رنگي ز غم گرفته . مي خندم تا نداني غم دل من چون موج گل رميدي از ساحل من آه تنها ماندم تنهاتر از خداي تنها تو اينجايي من انجايم تنهاي تنها من ميخندم وليكن دلم گرفته آواز من چه رنگي ز غم گرفته .
يکشنبه 7/12/1384 - 0:52
ادبی هنری
گذشت افسانه اين عمر كوتاه نشد كس از دل تنگ من آگاه تو را همراه مِدانستم افسوس تو هم بودي رفيق نيمه راه تا ديار نيستي راهي نمانده در سراي سينه جز آهي نمانده حاصلي از عمر كوتاهي نمانده به درياي طوفاني زندگاني شكسته چرا زورق مهرباني در اين شهر سر تا به دامن خموشي بيا مردم از دوري مهرباني خدايا فراموشيم ده لب بسته خاموشيم ده چه حاصل ز هشياري دل تو مستي تو مدهوشيم ده
يکشنبه 7/12/1384 - 0:50
ادبی هنری
برف زمستان چه بي حاصل اندوه باران چه بي حاصل فرياد شكست درختان ميان توفان چه بي حاصل تو آرامش روز سردي تو پايان هر رنج و دردي خورشيدي ميان تاريكي مهرباني دست مردي اما نشسته ميان ما صد موج غريب، صد آشنا هزاران سكوت، صدها صدا نابودي عشق چه آسان است ناگهان بهار زمستان است عشق من برف درختان است برف زمستان چه بي حاصل اندوه باران چه بي حاصل فرياد شكست درختان ميان توفان چه بي حاصل اكنون نشسته ميان ما صد موج غريب، صد آشنا هزاران سكوت، صدها صدا نابودي عشق چه آسان است ناگهان بهار زمستان است عشق من برف درختان است
يکشنبه 7/12/1384 - 0:50
ادبی هنری
اسب سپيد من مهربان و رام است اسب سپيد من چون كودكي آرام است اي دريغ از هر چه دادم براي دوست اسب خوبم اسب خوبم رفيقم اوست آه آه آه ... يال سپيد اسبم روشنايي راه است چشم سياه اسبم چون حفره هاي ماه است اي دريغ از هر چه دادم براي دوست اسب خوبم اسب خوبم رفيقم اوست آه آه آه ... هر جا كه خسته هستم يا غرق حسرتم پابند مهرباني ش حتي در غربتم اي دريغ از هر چه دادم براي دوست اسب خوبم اسب خوبم رفيقم اوست آه آه آه ... آن كس كه دست من را در دستش مي فشرد مرا به دست غم داد به فراموشي سپرد اي دريغ از هر چه دادم براي دوست اسب خوبم اسب خوبم رفيقم اوست آه آه آه ... اسب سپيد من مهربان و رام است اسب سپيد من چون كودكي آرام است اي دريغ از هر چه دادم براي دوست اسب خوبم اسب خوبم رفيقم اوست آه آه آه ...
 
يکشنبه 7/12/1384 - 0:50
ادبی هنری
دلم گرفته است دلم گرفته است به ايوان ميروم و انگشتانم را بر پوست كشيده شب ميكشم دلم گرفته است دلم گرفته است چراغ هاي رابطه تاريك است چراغ هاي رابطه تاريك است دلم گرفته است دلم گرفته است ديگر كسي مرا به آفتاب معرفي نخواهد كرد ديگر كسي مرا به ميهماني گنجشك ها نخواهد برد دلم گرفته است دلم گرفته است
يکشنبه 7/12/1384 - 0:48
ادبی هنری
تو از ديار من آمدي سكوت جان را بر هم زدي كتاب غم شد دوباره باز چو نغمه اي بيش و كم زدي صداي من شد صداي تو هواي من شد هواي تو تپيدن قلب به خاطرت كشيدن درد براي تو نفسم عشق هوسم عشق تب و تاب قفسم عشق به خاطر تو گذشتم از جسم گذشتم از نام گذشتم از اسم رسيدن ما به هم محال است عشق من و تو خواب و خيال است نفسم عشق هوسم عشق تب و تاب قفسم عشق اطاق خانه ز غم تكيده به جاي شادي به غم رسيده نهايت عشق رنج و عذاب است نقش من و تو نقشي بر آب است نفسم عشق هوسم عشق تب و تاب قفسم عشق تو از ديار من آمدي سكوت جان را بر هم زدي كتاب غم شد دوباره باز چو نغمه اي بيش و كم زدي صداي من شد صداي تو هواي من شد هواي تو تپيدن قلب به خاطرت كشيدن درد براي تو نفسم عشق هوسم عشق تب و تاب قفسم عشق
 
يکشنبه 7/12/1384 - 0:48
ادبی هنری
شب بود بيابان بود زمستان بود بوران بود سرماي فراوان بود يارم در آغوشم هراسان بود از سرما افسرده و بي جان بود گيسويش از بادو باران گشته آشفته ....
 
 
يکشنبه 7/12/1384 - 0:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته