• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 75
تعداد نظرات : 53
زمان آخرین مطلب : 6232روز قبل
آموزش و تحقيقات
 

برگزیده ای از کتاب

 «شخصیت حضرت ابوالفضل (ع)، قمر بنی هاشم»

نگارش: ع عطایی خراسانی  ،     مشهد

 

به نام خداوند جان و خرد

 

نامگذاری عباس

   آنروز که کودک فاطمه کلابیه بدنیا آمد ، علی (ع) او را بر دامن خویش نهاد، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت ، و آن نوزاد را که در حقیقت نخستین فرزند امّ البنین بود، بنام عموی خود عباس نام گذاری کرد. کنیه عباس بن عبدالمطلب ابوالفضل بود، و عباس بن علی را نیز ابوالفضل گفتند چون فرزندی به نام فضل داشت .

    همچنانکه عباس بن عبدالمطلب را مقام سقایت حاج بود ، عباس بن علی را این مقام بمعنی وسیع کلمه حاصل گشت .

     قمر بنی هاشم : ملقب بود بماه بنی هاشم .او چهره ای دل آرا و صورتی زیبا داشت او جسیم و بلند قد بود. در میان بنی هاشم ماهی بود که اطرافش را ستارگان درخشان حلقه زده باشند.

   عبد صالح : دیگر از القام آن بزرگوار عبد صالح یعنی بنده شایسته و نیکوکار خدا . السلام علیک ایها العبدالصالح .

    اطلس : از معانی اطلس شجاعت و درنده گی ذکر شده است و آنحضرت از کثرت شجاعت صفوف و صفوف دشمنان را میدرید. ویا بواسطه آنکه نسبت بقبائح و زشتیهای دشمنان جسور بوده است او را اطلس می خوانده اند .

حامل لواء : به عبارت دیگر پرچمدار کربلا . علمدار ، پرچمدار ، حسین علیه السلام ابوالفضل بود.

باب الحوائج: مردم در حاجات رجوع می کنند در خانه آن بزرگوار و او را باب حاجت و بهترین وسیله برای قضای حاجات خود و دردهای بی درمان می شمارند .

 

چند راه برای توسل: عباس در حروف ابجدمطابق است با عدد 133 بتجربه رسیده برای برآورده شدن حاجت و رفع گرفتاری بعد از نماز روز جمعه 133 مرتبه بگوید: یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف لی کربی بحق اخیک الحسین  حاجت برآورده و گرفتاری برطرف می شود.   بتجربه رسیده است نذر برای ام البنین و اطعام بنام ابوالفضل العباس برای برآورده شدن حاجت .   ولی بهترین طریق توسل همان خواندن زیارت آن بزرگوار و هدیه نماز زیارت است .

 

عباس در طلب آب: همچنانکه می دانیم عباس بن علی عهده دار سقایت لشکر حسین (ع) واز مدینه تا مکه و ازمکه تا کربلا برای تشنگان بسهولت آب آشامیدنی فراهم نموده ، لذا روز عاشورا هنگامیکه عباس بن علی با آن نبرد خونین رو برو شده و داغ گروهی از اصحاب و برادران و برادرزادگان را بدل دیده دیگر دنیا در نظر آن بزرگوار سخت تیره تاریک مینمود ناگهان متوجه شد کودکان از شدت عطش فریاد می زنند و عباس عزیز عموی خویش را می خوانند و می گویند : عموجان تو ما را همواره آب می دادی ، اینک چه شده است که باید لبهای ما از تشنگی بخشگد ؟  این مناظر چنان عباس را تکان داد ، که در صدد برآمد آبی بخیام آورد، و تشنگان را سیراب سازد ولو بقیمت جان تمام شود.   عباس بن علی بسوی شریعه فرات حمله کرد، در حالیکه مشگی بر دوش داشت  . همینکه به آب رسید آب را برابر لبهای خشکیده خود گرفت ناگاه تشنگی برادر را بیاد آورد و فرمود : بخدا قسم آب      نمی نوشم با اینکه آقای من حسین (ع ) تشنه باشد.  لذا مردانه آب را بروی آب ریخت و مشک را پر آب نموده بر دوش راست افکند از شریعه فرات با لب خشک بیرون شد تا کوکانرا از شدت تشنگی برهاند.    فرمانده قسمت محافظ شریعه فرات با دیدن عباس بن علی فریاد زد: بهوش باشید اگر عباس آب بخیام حرم ببرد و فرزند فاطمه آب بنوشد روزگارتان سیاه می گردد ، مگذارید او جان بدر برد، لشکر از هر سمت بر او احاطه کردو از هر سو تیراندازان هجوم آوردند ، و چون نظر فرزند رشید علی رساندن آب بخیام حرم بود از کنار نهر علقمه راه را کج کرده و از میان درختان عبور خویش را قرار داد و اجازه نمی داد احدی از لشکر به او نزدیک شود وبا شمشیر آتشبار خویش دشمن را از خویش دفع می نمود. ولی تمام توجه عباس بن علی بسلامت رساندن مشگ آب بود بخیام حرم ، چون عمرسعد این منظره را دید فریاد زد وای بر شما مشگ آب را با نیزه سوراخ کنید، بخدا قسم اگر حسین آب بنوشد یکنفر از شما را باقی نخواهد گذاشت . در این میان نوفل بن ازرق که در پشت تخله ای کمین کرده بود ناجوانمردانه شمشیری بر دست راست ابوالفضل وارد ساخت ودست راست آن حضرت را از بالای بازو قطع کرد، آنحضرت بچابکی شمشیر را با دست چپ گرفت و مشگ آب را بطرف چپ افکند .

    عباس بن علی با دست چپ دفاع می کرد و تن خود را سیرمشگ آب قرار داده بود که ناگاه نوفل ویا حکیم بن طفیل با شمشیر حمله نمده و دست چپ آن حضرت را از بند جدا ساختند عباس بن علی مشگ را بگردن افکند و بند آنرا بدندان گرفت و باضرب پا دشمن را میراند . عمر سعد دید عباس بن علی باز با شجاعت بی نظیر و بدون دست دشمن را دور می سازد و صولت و ابهت او در این حال صد چندان شده و وحشت سرا پای لشکر را فرا گرفته است فریاد برآورد چرا سستی می کنید تیرها را بر کمان نهید واو را هدف تیر قرار دهید و مشگ آبرا سوراخ کنید ، تیراندازان طبق دستور پیکر نازنین ابوالفضل را تیرباران کرده ولی آن بزرگ شجاع نمی گذاشت تیر بر مشگ آب وارد آید ، و تن را سپر قرار داده بود متاسفانه دشمن حمله محاصره را تنگ نمود و توانستند بالاخره تیری بر مشگ آب زده و آبها را بروی زمین ریخت .  تیری بر قلب مبارک عباس بن علی وارد آمد حکیم بن طفیل هم عمود آهنین بر فرق آنحضرت زد . فریاد زد برادر برادرت را دریاب . شمشیر زنان در حد قدرت با شمشیر برهنه به پیکرش حمله ور شدند ، گاهیکه بروی زمین افتاد بدن او قطعه قطعه و چاک چاک بود.

   وقتی صدای ابوالفضل بگوش امام حسین (ع) رسید، صیحه ای زدو قیافه مبارکش افسرده گشت و سخت آن حضرت گریست و فریاد زد: برادرم آه عباسم ، آه برادرم کمرم شکست .

امام (ع) با شنیدن صدای برادر بسوی برادر حرکت کرد و می فرمود : خدایت جزای جانبازان عنایت کند ، اما دشمن هنوز دست از بدن قطعه قطعه شده عباس بر         نمی داشت ، چون حسین (ع) این منظره را دید حمله ای سخت و شدید کرد که طومار لشکر را درهم پیچید وچشم روزگار چنین جنگی را بیاد ندارد تمام لشکر رو فرار نهادند و آن حضرت می فرمود: کجا فرار می کنید با اینکه برادرم را کشتید ، بازوی مرا شکستید ، بالای نعش برادر نشست و سر او را بر زانو گذاشت و بلند بلند گریه کرد .  امام حسین (ع) پس از اندوهی فراوان تصمیم گرفت جنازه عباس بن علی را مانند سایر شهدا بخیمه دارالحرب ببرد ، اما وضع بدن عباس طوری بود که امکان نداشت ، زیرا بدن قطعه قطعه و هر یک از اعضا را امام می خواست از زمین بردارد قسمتی دیگر بروی خاک بجای بود ناگزیر بدن را بهمان حال در کنار نهر علقمه  باقی گذاشت و خود بسوی خیام حرم حرکت کرد.  

 در اینکه بدنهای عزیزان پیامبر خدا چند روز بروی خاک گرم کربلا باقی بود ، اختلاف است یک روز و 7 روز و 10 روز و مشهور سه روز است تا اینکه بنی اسد تصمیم بر دفن اجساد مطهره گرفتند ولی از آنجا که بدن امام را باید امام غسل بدهد و کفن بکند و نماز بخواند و از طرفی چون بدنهای طیب و طاهر آنان سر در بدن نداشت و بنی اسد نمی توانستند فرق بگذارند، امام چهارم زین العابدین شخصا مبادرت نمود ، پس از دفن اجساد مطهره و شهداء کربلا بسمت نهر علقمه روان گردید و بدن طیب ابوالفضل را که در سر راه غاضریه بروی خاک افتاده بود دید امام (ع) خویش را بروی آن بدن قطعه قطعه افکند و بلند بلند گریست و فرمان داد بنی اسد قبری حفر کردند و بدن مطهر را خود در میان قبر نهاد .

   بدن مبارک عباس بن علی جدا از سایر شهدا در کنار نهر علقمه دفن شد  صحن و بارگاه جداگانه ای برای زائرین تربتش بوجود آورد ، تا اینکه نام جاویدش بر صفحه روزگار برای همیشه پایدار و منزلت و بزرگواریش بر دوست و دشمن آشکار گردد.

 

فرزندان ابوالفضل : بعضی از مورخین چهار پسر: عبیدالله ، فضل ، حسن ، قاسم و یکدختر برای آنحضرت نوشته اند و سید محسن عاملی (ره) محمد و عبدالله ( قاسم ) را شهید کربلا و از فرزندان ابوالفضل نگاشته است . عبیدالله در نزد امام سجاد (ع) منزلت بسزائی داشت بطوریکه هر وقت آنحضرت عبیدالله را میدید گریان می گشت و بیاد فداکاری و جانبازی عمویش ابوالفضل می افتاد.  مادر ابوالفضل ام البنین مرثیه می گفت . او میامد در قبرستان بقیع و چهار صورت قبر می کشید و دست فرزند ابوالفضل را می گرفت و در کنار خویش می نشاند گریه این مادر داغدیده چنان سوزناک بود که سخت ترین دلها را می سوزاند ، تا جائیکه مروان حکم دشمن شماره یک خاندان پیغمبر وقتی مرثیه ام البنین را شنید بگریه در آمد و اشکش جاری شد .

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

تقديم به محضر مولا حضرت مهدی(عج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)        

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام بر کاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

 http://nilofare-abi.persianblog.com 

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

 

اسفند ماه 1385

سه شنبه 14/1/1386 - 8:57
دعا و زیارت
  روایاتی از حضرت رسول اکرم درباره حضرت مهدی(عج)

شیخ الاسلام حموینی در فرائد السمطین و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 77 ینابیع الموده از عبایه بن ربعی از جابربن عبدالله انصاری نقل می نمایند که رسول اکرم(ص) فرمود: «من آقای انبیاء و علی آقای اوصیاء می باشد و بدرستی که اوصیاء من بعد از من، دوازده نفرند اوّل آنها علی و آخر آنها قائم مهدی می باشد».

 

از سلیم بن قیس هلالی از سلمان فارسی نقل می کنند که گفت وارد شدم بر رسول اکرم(ص) دیدم حسین بر پای آن حضرت نشسته و پیوسته دوطرف صورتش را می بوسید و میفرمود: «توئی سیّد،  پسر سیّد و توئی امام، پسر امام، برادر امام و توئی حجّت، پسر حجّت، و برادر حجّت، و پدر حجّتهای نه گانه که نهمی(9) آنها قائم مهدی می باشد».

 

شیخ الاسلام حموینی در فرائد السمطین از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می کند که رسول اکرم(ص) فرمود: «بدرستیکه خلفاء و اوصیاء من و حجتهای خدا برخلق بعد از من دوازده نفرند اول آنها علی و آخر آنها فرزند من مهدی است. پس نازل میگردد عیسی بن مریم روح الله  پس نماز میگذارد پشت مهدی و روشن میکند (آن مهدی) زمین بنور خدا و میرساند سلطنت او را بمشرق و مغرب».

   http://nilofare-abi.persianblog.com

سه شنبه 14/1/1386 - 8:51
دعا و زیارت
          نام شیعه از زمان پیامبر اکرم(ص) بر سر زبانها بود

 

جلال الدین سیوطی که از مفاخر علمای شما ( سنی ) است و در قرن نهم هجری او را مجدد طریقه سنت و جماعت دانسته اند در تفسیر خود ( در المنثور فی کتاب الله بالمأثور ) از ابوالقاسم علی بن الحسن معروف بابن عساکر دمشقی که از فضلای دهر و محل وثوق رجال علمای شما می باشداز جابر بن عبدالله انصار که از کبار صحابه خاتم الانبیاء (ص) بوده نقل می نماید که گفت در خدمت رسول اکرم(ص) بودیم که علی بن ابیطالب ( ع) وارد شد پیغمبر فرمود : «والذی نفسی بیده ان هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیمه فنزل ان الذین آمنوا و عملوالصالحات اولئک هم خیرالبریه ( قسم به کسی که جان من در قبضه قدرت او است این مرد ( اشاره به علی ) و شیعه از روز قیامت رستگارانند آنگاه آیه مذکوره نازل گردید».

 

در فصل نهم مناقب خوارزمی مسنداً از جابربن عبدالله نقل شده که گفت خدمت رسول خدا بودیم علی ( ع ) رو بشما آمد حضرت فرمود : قد اتاکم اخی : یعنی رو به شما آمد برادر من ( علی) آنگاه ملتفت شد بسمت کعبه و دست علی را گرفت و فرمود:به آن خدائی که جان من در دست اوست این علی و شیعیان او رستگارانند روز قیامت .

سپس فرمود این علی اول از همه شما ایمان آورد و با وفاترین شماها می باشد بعهد خدا و عادل تاترین شما ها است در میان رعیت و تقسیم کننده تر از همه شما بالسویه و مرتبه اش از همه شما ها در نزد پروردگار بزرگتر است در همان وقت آیه مذکوره نازل گردید از آن به بعد هرگاه علی در میان قومی ظاهر می شد اصحاب پیغمبر می گفتند جاء خیرالبریه یعنی آمد بهترین مردم .

 

و موفق بن احمد اخطب الخطباء خوارزم در فصل نوزدهم مناقب مسنداً نقل می نماید از رسول اکرم (ص) که به علی (ع) فرمودند مثلک فی امتی مثل المسیح عیسی بن مریم . یعنی مثل تو در امت من مثل عیسی بن مریم حضرت مسیح است که قوم او سه فرقه شدند فرقه ای مومنین و آنها حواریون بودند و فرقه ای دشمنان او و آنها یهود بودند فرقه ای غلات که در باره آنجناب غلو نمودند ( یعنی او را خدا و شریک خدا قرار دادند ) و امت من هم در باره تو سه فرقه می شوند . فرقه ای شیعیان تو هستند و آنها مومنین اند و فرقه ای دشمنان تو هستند و آنها ناکثین و شکنندگان عهد و بیعت تو می باشند و فرقه ای غلو کنندگان در باره تو می باشند و آنها جاحدین و گمراهان اند . تو یا علی و شیعیان تو و دوستان شیعیان تو در بهشت خواهید بود و دشمنان وغلو کنندگان در باره تو در آتش جهنم اند .

حافظ ابونعیم اصفهانی در ص 172 جلد اول حلیه الاولیاء و ابن حجر مکی در حدیث پنجم از چهل حدیثی که در صواعق محرقه در فضایل علی (ع) آورده از ترمذی و حاکم از بریده نقل نمودند که رسول اکرم (ص) فرمود : ان الله امرنی بحب اربعه و اخبرنی انه یحبهم . یعنی خداوند مرا امر فرموده بدوستی چهارنفر و مرا خبر داده که آنها را دوست می دارد عرض کردند یا رسول الله آن چهار نفر کیانند فرمود علی بن ابی طالب و ابوذر و مقداد و سلمان .

  http://nilofare-abi.persianblog.com

سه شنبه 14/1/1386 - 8:50
آموزش و تحقيقات
  اخبار در فضائل عترت و اهل بیت طهارت

کواشکی در تفسیر خود موسوم به تبصره روایت کرده که رسول اکرم (ص) فرمود : من از برای ارشاد شما بسوی حق و حقیقت مزدی نمی خواهم مگر آنکه حفظ نمائید مقام مرا در اقارب و خویشان من یعنی برای خاطر من احترام نمائید اقارب و خویشان مرا و آنها علی و فاطمه و حسن و حسین واولاد و ذریه آن هر دو می باشند .

 

جابر بن عبدالله انصاری نقل می نماید که رسول اکرم ( ص) فرمود: توسل بجوئید بدوستی ما بسوی خدایتعالی و طلب شفاعت نمائید بما پس بدرستیکه بما اکرام می شوید و بوسیله مادوست داشته می شوید و بوسیله ما روزی داده می شوید پس دوستان ما امثال ما هستند فردا ( یعنی قیامت ) تمامشان در بهشت اند .

 

خالدبن معدان روایت نموده که رسول اکرم (ص) فرمود:  کسی که دوست دارد آنکه مشی کند در رحمت خدا و صبح کند در رحمت خدا پس داخل نکند در قلبش شکی باینکه ذریه واولاد من بهترن ذراری هستند و وصی من بهترین اوصیاء می باشد.

 

جابر روایت نموده که آنحضرت فرمود: ثابت باشید در دوستی ما اهل بیت پس بدرستیکه اهل نقوی که ما را دوست بدارند با ما داخل بهشت می شوند بآن خدائی که جان محمد در قبضه قدرت اوست هیچ عملی به بنده ای نفع نمی رساند مگر بشناختن دوستی ما.

 

 

فرزندان فاطمه(س) فرزندان رسول خدا هستند

 

حسن و حسین از طرف مادر پسران رسول خدا هستند هم چنانکه خداوند در قرآن مجید عیسی را از ذره ابراهیم خوانده از طرف مادرش مریم .

 

جابربن عبدالله انصاری و خطیب خوارزمی در مناقب از ابن عباس نقل می کنند که رسول اکرم ( ص)فرمود: ان الله عزوجل جعل ذریه کل نبی فی صلبه و جعل ذریتی فی صلب علی بن ابیطالب یعنی خدای عز و جل ذریه هر پیغمبر را در صلب خودش قرار داد و ذریه مرا در صلب علی بن ابیطالب قرار داد .

  http://nilofare-abi.persianblog.com

سه شنبه 14/1/1386 - 8:49
رويا و خيال
                                                        وخدا فرمود.

    در دستانم دو جعبه دارم که خدا آنها را به من هدیه داده است. او به من گفت:

   غمهایت را در جعبه سیاه و شادی هایت را در جعبه طلایی جمع کن. من نیز چنین کردم و غمهایم را در جعبه سیاه ریختم و شادی هایم را در جعبه طلایی.

   با وجود این که جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شود . اما از وزن جعبه سیاه کاسته می شد !

    در جعبه سیاه را باز کردم و با تعجب دیدم که ته آن سوراخ است !

    جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم : پس غمهایم کجا هستند ؟! خدا لبخندی زد و گفت:  غمهای تو این جا هستند،  نزد من !

    از او پرسیدم :خدایا ، چرا این جعبه ها را به من دادی ؟ چرا این جعبه طلایی و این جعبه سیاه سوراخ دار؟  و خدا فرمود: فرزندم جعبه طلایی مال آنست که قدر شادی هایت را بدانی و جعبه سیاه ،تاغمهایت را رها کنی.

سه شنبه 14/1/1386 - 8:46
دعا و زیارت
  با توجه به داستان حضرت خضر(ع) و حضرت موسی (ع) و برخورد آنها با هم و جریاناتی که پیش آمد نتیجه می گیریم:

مانباید در مرود رویدادهای ناخوشایند که در زندگی مان پیدا می شود و یا در زندگی دیگر افراد و نزدیکانمان می بینیم، عجولانه قضاوت کنیم. باید صبر و تحمل داشته باشیم. چه بسیارند حوادثی که ما آنرا ناخوش می پنداریم اما بعدا معلوم می شود از الطاف خفیّه الهی بوده است. درچنین شرایطی باید صبر خود را از دست ندهیم و دست به عملی نزنیم که باعث پشیمانی خود شویم. همانطور که حضرت موسی(ع) بعد از اعتراضها پشیمان می شد و بعدها که متوجه هدف کارهای حضرت خضر(ع) شد، بیش از پیش ناراحت شد.

قرآن کریم در آیه 122 سوره بقره می فرمایند: « ممکن است شما چیزی را ناخوش دارید و آن به نفع شما باشد و مکن است چیزی را دوست دارید و آن به ضرر شما باشد و خدا می داند و شما نمی دانید».

 

در کارها نباید عجله کرد چراکه بسیاری از امور نیاز به فرصت مناسب دارد. این مسئله در مسائل مهم و ارزشمند اهمیت فوق العاده ای پیدا می کند. ممکن است عجله باعث شود یک فرصت خوب در زندگی که شاید رحمت الهی درآن باشد، از دست انشان برود و جبرانش سخت و یا حتی غیرممکن بشود.

 

تمام وقایع و حوادث عالم تأویلی دارد که بعدها مشخص می شود. و آن وقتی است که مقدرالهی به نهایت اجل خود برسد و خدای اذن دهد تا از خواب غفلت چندین ساله بیدار شوند و برای یک نشأت دیگری غیرنشأت  دنیا مبعوث گردند. درآن روز تأویل ( بازگرداندن، پرده برداشتن ازروی اسرار چیزی) حوادث امروز روش می شود.

 

ما در برابر آنچه نمی دانیم، کم صبر و بی حوصله هستیم. البته این یک امر طبیعی است که انسان در برابر امروی که تنها یک روی یا یک زاویه آنرا می بیند، ناشکیبا باشد. اما داستان به ما می گوید در قضاوت نباید شتاب کرد و باید ابعاد مختلف هرموضوعی را بررسی نمود.

 

موسی پس از اینکه سه بار به عهد خود ( سکوت و نپرسیدن) وفا نکرد، با اینکه فراق استاد برای او ناگوار بود در برابر این واقعیت تلخ، لجاجت به خرج نداد و منصفانه حق را به او داد، صمیمانه از او جدا شد و برنامه کار خویش را پیش گرفت درحالیکه از همین دوستی کوتاه گنج های عظیمی از حقیقت اندوخته بود. انسان نباید تا آخر عمر مشغول آزمایش خویش باشد و زندگی را به آزمایشگاهی برای آینده ای که هرگز نمی آید تبدیل کند. هنگامیکه چندبار آزمود باید به نتیجه آن گردننهد.

      برگرفته از کتاب : « حضرت خضر(ع) مونس یار (عج)» نوشته:  مصطفی کارگرشورکی.

سه شنبه 14/1/1386 - 8:44
دنیای گیاهان و حیوانات
  جشن سيزده فروردين ماه روز بسيار مبارک و فرخنده است. ايرانيان چون در مورد اين روز آگاهي کمتري دارند آن روز را نحس مي دانند و براي بيرون کردن نحسي از خانه و کاشانهً خود کنار جويبارها و سبزه ها مي روند و به شادي مي پردازند. تا کنون هيچ دانشمندي ذکر نکرده که سيزده نوروز نحس است. بلکه قريب به اتفاق روز سيزده نوروز را بسيار مسعود و فرخنده دانسته اند. مثلا در صفحهً 266 آثار الباقيه جدولي براي سعد و نحس آورده شده که در آن سيزده نوروز که تير روز نام دارد کلمهً ( سعد ) به معني فرخنده آمده و به هيچ وجه نحوست و کراهت ندارد.  بعد از اسلام چون سيزدهً تمام ماه ها را نحس مي دانند به اشتباه سيزده عيد نوروز را نيز نحس شمرده اند. وقتي دربارهً نيکويي و فرخنده بودن روز سيزدهم نوروز بيشتر دقت و بررسي کنيم مشاهده  مي شود موضوع بسيار معقول و مستند به سوابق تاريخي است. سيزدهم هر ماه شمسي که تير روز ناميده مي شود مربوط به فرشتهً بزرگ و ارجمندي است که " تير " نام دارد و در پهلوي آن را تيشتر مي گويند. فرشتهً مقدس تير در کيش مزديستي مقام بلند و داستان شيريني دارد. ايرانيان قديم پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادي کردن که به ياد دوازده ماه سال است، روز سيزدهم نوروز را که روز فرخنده ايست به باغ و صحرا مي رفتند و شادي مي کردند و در حقيقت با اين ترتيب رسمي بودن دورهً نوروز را به پايان ميرسانيدند. 

سبزه گره زدن

افسانهً آفرينش در ايران باستان و مسئلهً نخستين بشر و نخستين شاه و دانستن رواياتي دربارهً کيومرث حائز اهميت زيادي است. در اوستا چندين بار از کيومرث سخن به ميان آمده و او را اولين پادشاه و نيز نخستين بشر ناميده است. گفته هاي حمزه اصفهاني در کتاب سني ملوک الارض و انبياء و گفته هاي مسعودي در کتاب مروج الذهب جلد دوم و بيروني در کتاب آثار الباقيه بر پايهً همان آگاهي است که در منابع پهلوي وجود دارد. مشيه و مشيانه که پسر و دختر دوقلوي کيومرث بودند روز سيزده فروردين براي اولين بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نکاحي شناخته شده نبود آن دو به وسيله گره زدن دو شاخه پايهً ازدواج خود را بنا نهادند. اين مراسم را بويژه دختران و پسران دم بخت انجام ميدادند و امروز هم دختران و پسران براي بستن پيمان زناشويي نيت مي کنند و علف گره مي زنند. اين رسم از زمان کيانيان تقريباً متروک شد ولي در زمان هخامنشيان دوباره شروع شده و تا امروز باقي مانده است. در کتاب مجمل التواريخ چنين آمده " اول مردي که به زمين ظاهر شد پارسيان او را کل شاه گويند. پسر و دختري از او ماند که مشيه و مشيانه نام گرفتند و روز سيزدهً نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هيجده فرزند بوجود آوردند و چون مردند جهان نود و چهار سال بي پادشاه بماند " . چنانکه در بحث جشن نوروز اشاره شد کردهاي ايران و عراق که زرتشت را از خود مي دانند روز سيزدهم فروردين را جزو جشن نوروز به حساب مي آورند.     

مقاله درباره سيزده بدر

در کتابهاي تاريخي و ادبي سده هاي گذشته، که رسم ها، آيين جشن هاي نوروزي کهن را ياد و يادداشت کرده اند، چون تجارب الامم، آثار الباقيه، التفهيم، تاريخ بيهقي، مروج الذهب، زين الاخبار و نيز در شعر شاعران به ويژه شاعران دورهً غزنوي که بيشترين توصيف جشن ها را در بر دارد اشاره اي به " سيزده بدر " نمي يابيم. پرسش اينجاست که اگر در کتاب هاي تاريخي و ادبي گذ شته اشاره اي به سيزده بدر و هفت سين نمي يابيم آيا اين رسم ها را بايد پديده اي جديد دانست و يا اين که، رسمي کهن است، و به علت عام و عاميانه بودن در خور توجه نبوده و با معيارهاي مورخان زمان ارزش و اعتبار ثبت و ضبط نداشته است؟  نگارنده حالت دوم را باور دارد. زيرا رسم و آييني که بدين گونه در همه شهرها و روستاهاي ايران همگاني است و در بين همهً قشرهاي اجتماعي عموميت دارد، نمي تواند عمري در حد دو نسل و سه نسل داشته باشد. ديگر اين که مي دانيم کتابهاي تاريخي و شعرهاي شاعران، رويدادها و جشن هاي رسمي را که در حضور شاهان و خاصان دستگاه حکومتي بود، بيان و توصيف مي کرد. ولي سيزده بدر، رسمي خانوادگي و عام و به بياني ديگر پيش پا افتاده و همه پسند ( و نه شاه پسند ) بود. از طرف ديگر، نوشتن رويدادهاي روزي که رفتارها و گفتارهاي خنده دار و غير جدي، براي خود جايي باز کرده، تا " نحسي سيزده " آسانتر " در " برود، توجه مورخ و شاعر را به خود جلب نمي کرد. و شايد " نحس " بودن هم عاملي براي بيان نکردن بود. نحس و ناخوشايند بودن عدد 13 و دوري جستن از آن، در بسياري از کشورها و نزد بسياري از ملت ها، باوري کهن است. مسيحيان هيچ گاه سيزده نفر بر سر يک سفره غذا نمي خورند. در باور تازيان سيزدهمين روز هر ماه ناخوشايند است. ابوريحان بيروني در جدول " روزهاي مختار و مسعود و مکروه " در ايران کهن، روز سيزدهم ماه تير را که ( تير نام دارد ) منحوس ذکر کرده است. سالهاي زيادي فروردين ماه اول تابستان بود. يکي از نويسندگان در خاطره هاي هفتاد ساله اش از باور مردم شهر خود، قزوين، دربارهً سيزده بدر مي نويسد : روز سيزده بدر جايز نبود براي ديد و بازديد، به يک خانه رفت، هم صاحب خانه به فال بد ميگرفت و مي گفت نحوست را به خانه من آوردند و هم رونده، نمي خواست مبتلا به نحوست آن خانه شود. روز سيزده بايد به صحرا رفت. زيرا آنچه بلا در اين سال بيايد، امروز مقدر و تقسيم مي شود. پس خوب است ما در شهر و خانه خود نباشيم، شايد در تقسيم بلا، فراموش شده و از قلم بيفتيم.  شباهتي که بين سيزده بدر و برخي از رسم هاي کاتارها( بازماندگاه مانويان در اروپا، که ترکيبي از انديشه هاي زردشتي، فلسفهً باستان و مسيحيت دارند ) اين پرسش را به ذهن مي رساند که آيا هر دو ريشهً مشترک باستاني ندارند؟  کاتارها در روز عيد " پاک " ( که برخي از سال ها به روز سيزده فروردين نزديک است ) از خانه بيرون آمده و روز را در دامن صحرا و کنار کشتزار مي گذرانند، و براي ناهار با خود تخم مرغ ميبرند. در اين روز پنهان کردن تخم مرغ در گوشه و کنار و پيدا کردن آنها سرگرمي کودکان است. سه شباهت ، يا سه ويژگي مشترک اين دو عبارتند از : 

1- آغاز محاسبهً هر دو از آغاز بهار و اعتدال ربيعي است.

2- در روز سيزده و عيد پاک کاتارها به صحرا و دامان طبيعت مي روند.

3- بازي و سرگرمي کودکان با تخم مرغ فقط در روزهاي عيد بهاري رسم است، نه فصلهاي ديگر سال. 

شباهت ديگر دروغ هاي روز اول آوريل، با شوخي هاي سيزده بدر است. روز اول آوريل، هر چهار سال يکبار مصادف با روز سيزده فروردين است ( و سه سال با 12 فروردين ). پيشينه و انگيزهً برگزاري سيزده بدر، هر چه باشد، در همهً شهرها و روستاها و عشيره هاي ايران، سيزدهمين روز فروردين، رسمي است که بايد از خانه بيرون آمد و به باغ و کشتزارها رو آورد و به اصطلاح نحسي روز سيزده را بدر کرد. خانواده ها در اين روز به صورت گروهي و گاه چند خانواده با هم غذاي ظهر را آماده کرده و نيز آجيل ها و خوردني هاي سفرهً هفت سين را با خود برداشته، به دامان صحرا و طبيعت مي روند و سبزهً هفت سين را با خود برده و به آب روان مي اندازند. به دامن صحرا رفتن، شوخي و بازي کردن، دويدن، تاب خوردن و در هر حال جدي نبودن، از سرگرمي ها و ويژگي هاي روز سيزده است. گره زدن سبزه، به نيت باز شدن گره دشواري ها و برآورده شدن آرزوها، از جمله بيرون کردن نحسي است. اين باور، معروف است که " سبزه گره زدن " دختران " دم بخت "، شگوني براي ازدواج و همسر يابي، مي باشد. در فرهنگ اساطير براي رسم هاي سيزده بدر، معني هاي تمثيلي آورده :  شادي و خنده در اين روز به معني فروريختن انديشه هاي تيره و پليدي، روبوسي نماد آشتي و به منزله تزکيه، خوردن غذا در دشت نشانهً فديه گوسفند بريان، به آب افکندن سبزه هاي تازه رسته - نشانه دادن هديه به ايزد آب يا " ناهيد " و گره زدن سبزه براي باز شدن بخت و تمثيلي براي پيوند زن و مرد براي تسلسل نسلها، رسم مسابقه ها به ويژه اسب دواني - يادآور کشمکش ايزد باران و ديو خشکسالي است.  

اين باور همگاني چنان است که اگر خانواده اي نتواند به علتي تمام روز را به باغ و صحرا برود، به ويژه با دگرگوني هاي جامعه شهر امروز در بعد از ظهر، هر قدر هم مختصر، " براي گره زدن سبزه و بيرون کردن نحسي سيزده " به باغ يا گردشگاه عمومي مي رود.  با دگرگوني هاي صنعتي، شغلي، بزرگ شدن شهرها، فراواني وسيله هاي آمد و رفت سريع السير، وسيله هاي ارتباط جمعي و ... به ناگزير شهرداري هاي شهرهاي بزرگ، دشواريهاي آمد و رفت را پيش بيني مي کنند. فراواني اتومبيل و ديگر وسيله هاي آمد و رفت موتوري و نيز وسعت خانه سازي ها و شهرسازي ها، باعث شده که خانواده ها، سال به سال راه دورتري را براي " سيزده بدر " پشت سر بگذارند، تا سبزه و کشتزاري بيابند. 

سه شنبه 14/1/1386 - 8:42
دانستنی های علمی
                                   کلیدهای طلایی موفقیت:

1- بخشش : بخشش یک فرآیند ذهنی و درونی است برای آرامش درون. الزامی در گفتن نیست، باید ذهن و دل را رها کنی و خودت را از حمل این ناراحتی نجات دهی.

بخشیدن به دیگران لطف به خود آدم است، کسی که دیگران را نمی بخشد نا آرام است. اگر کسی در حقّ شما بدی کرد شما با خوبی کردن به او، او را شرمنده خود خواهید کرد. هرکسیکه به شما ظلمی می کند و شما به او خوبی می کنید اون آدم واسطه بین شما و خدا (و کسب رضای او)می شود، و انگار او به شما در راه کسب رضایت خداوند به شما کمک کرده است.

 

بخشش بوی خوش یگ گل بنفشه در زیر کفشی که آنرا له کرده است می باشد.

خداوند می فرمایند که مغفرت من فقط شامل نیکوکاران است. آنطوری با دیگران رفتار کنیم که دوست داریم خدا با ما رفتار کند.

 

2- دعا :  دعا قدرتمندترین صورت انرژی است که انسان در حال ساطع کردن آنست.

شرط اجابت دعا تلقین است، یعنی خودمان به اجابت خواسته مان معتقد باشیم.

بعضی اوقات دعاهایمان مستجاب می شود ولی خودمان متوجه نیستیم.

سفارش شده است که در دعاهایتان به خداوند گیر دهید و مصرّانه دامن خدا را بچسبید!

هرگاه در آلوده ترین شکل خود هستی تنها کسیکه تحویل ات می گیرد ( البته با کمی غُرّ و گلایه از اینکه چرا آلوده شدی یا چرا زودتر بازنگشتی) خدواند است.

دعا در معنای لغوی صدا زدن است. دعاهائی نکنید که نظام هستی بهم بریزد که شما به آرزویتان برسید. برای دیگران بیشتر از خود دعا کنید، گره های خودتان باز خواهد شد.

 

3- عدم قضاوت : با عدم اطلاع از چیزی قضاوت های نادرست پیش می آید پس قضاوت نکنید، و با تعویض اطلاعاتمان قضاوت هایمان نیز عوض خواهد شد.

قضاوت آرامش را از شما می گیرد و باعث میشود به خواسته هایمان نرسیم.

دو نوع قضاوت داریم:

الف) قضاوت منفی درباره خودمان: یعنی با یک اشتباه خودمان را می بازیم، درحالیکه باید گذشته خود را ورق بزنیم و کارهای خوبمان را هم ببینیم که خوب بودیم.

 ب) قضاوت منفی درباره دیگران: باعث میشود کم کم و یواش یواش به ان فرد برچسب بزنیم و سپس به او تهمت خواهیم زد.

در جوک هایی که می گوییم (درباره قوم ها و نژادها) دقّت کنیم.

جوکهایی که برای خنده قومی را مسخره می کنید، در روز قیامت آن قوم می استند و همه خوبی هایتان مال آنها میشود.

مسخره کنندگان در روز قیامت با قیافۀ کاریکاتوی (مضحک و خنده دار) محشور میشوند، طوری که افرادی که نگران مضطرب حساب و کتاب و دادن نامه اعمال هستند با دیدن آنها و خندیدن غصه هایشان را فراموش می کنند.

پیامبر اکرم (ص) نیز با مسخره کردن بسیار مخالف بودند.

در دین اسلام خنده (سالم، و بدون حرکات و سخنان نادرست) بسیار سفارش شده است. پیامبر اسلام (ص) به غیر از موقع جنگ، همواره لبخند به لب داشتند و می خندیدند.

کافر خوشرو محبوبتر از مؤمن اخمو نزد خداست.

خنده سیستم مکّمل درمان بیماریهاست.

 

4- پرسشهای صحیح از خود و دیگران : فرق انسانهای موفق با ناموفق در نوع سؤالهای که از خودشان می پرسند می باشد.

الف) بیشتر آدمها از خودشان سؤالات منفی می پرسند ( می پرسند که چرا؟ Why?)

ب) برخی آدمها از خودشان سؤالات مثبت می پرسند    ( می پرسند که چگونه؟  How Can) چگونه می توانم موفقتر باشم در کار، درس یا زندگیم؟ و... و برای آنها پاسخ می یابند.

 

5- شُکر : اگر شرایط خود را با شرایط بدتر مقایسه کردید شکرگزار خواهید بود، اما اگر نداشته هایمان را ببینیم مدام اعتراض می کنیم.

گفتگو درباره نعمات با خدا، یعنی شکر نعمت.

خداوند می گوید همواره شکر بنده من را بجای بیاور.

 

6- رهایی از دلبستگی : وابستگی ما را در مسیر موفقیت متوقف می کند، شرایط را برعکس می کند.

پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: انسانها هواره پیر می شوند درحالیکه دو چیز درآنها جوان می شود: یکی طمع و دیگری آرزوی دراز.

دلبستگی دونوع است: به مردم و نیز به چیزهای دیگر.

دور ریختنی ها را دور بریزید، بخشودنی ها را ببخشید و هر چیز را براحتی رها کنید و به آن نچسبید.

اگر قوانین هستی را یادبگیریم ( در طول این کلاسها) موفق می شویم.

 قانون خلاء : اگر در جایی ایجاد خلاء نماییم (خالی ازهرچیز کنیم) هستی و کائنات بسرعت جای آنرا با چیزهای بهتر پُر می کند! ( به شرطی که به نتیجه فکر نکنیم و بدنبال آن نباشیم و بدون نیّت معامله رهایش کنیم، چون کائنات باکسیکه معامله گر باشد معامله نمی کند، بی حساب و کتاب ببخش تا بی حساب و کتاب پاداش و هدیه و نعمت دریافت کنید).

  http://nilofare-abi.persianblog.com

شنبه 11/1/1386 - 12:12
دانستنی های علمی

بسم الله الرَّحمن الرَّحیم

 * هاله های انرژِی: طبق «قانون لوبروی» هر ذرّه در حال ساطع کردن انرژی در عالم می باشد، حتی اجسام جامد نیز دارای هاله های انرژی می باشند. انرژی های انسان با انرژی های بقیه مخلوقات 2 تفاوت دارد: 1- انرژی های انسان قابل هدایت می باشد. یعنی می توان روی یک فرد یا شیء خاص فکر را متمرکز کرد و فقط روی او فکر کرد و فکرمان بسوی او خواهد رفت نه جای دیگر،(مثلا به همسر خود فکر می کنیم انرژی های هاله ما بسوی او ساطع می شود و او همان ان به یاد ما می افتد و تصمیم می گیرد به ما تلفن بزند) .    2- انرژی های هاله ما قابلیت باردار شدن را دارد، می تواند بار مثبت بگیرد یا بار منفی، (انرژی های اجسام دارای بار خنثی است، یعنی نمی توانند باردار شده و بار مثبت یا منفی انرژی از خود ساطع کنند ولی انرژی های منفی و مثبت، از قبیل فکر یا کلام روی آنها مؤثر است).

 

* قانون جذب : کم تراکم ها به دنبال پُر تراکم های مشابه می گردند.   هرچیزی که خلق شده است ماده است (حتی فکر خواص مادی دارد). اگر ماده ای با حواس ما قابل درک بود پرتراکم است، و اگر قابل درک نبود کم تراکم است. 

 

* رویدادها برای ما پیام دارند. شروط رسیدن به موفقیت اینست که پیام رویدادها را دریافت نمائیم. رویدادها برای ما حاوی برکاتی هستند. «هر وقت ابرسیاهی توی آسمون زندگی شما آمد منتظر باران رحمت خدا باشید!».  «الخیرُ ما فی الوَقَََع».  یعنی هرچه پیش آید خوش آید (نه آن چیزی که ما پیش می آوریم).

 

* فَانّ مَعَ العُسرِ یُسراً ♦   اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً         پس بدرستیکه (البته) همراه(درون) هر سختی ( که شما می بینید و می شناسیدش) حتماً نعمت و آسایش (و راحتی ای که شما نمی بینید و نمی شناسیدش و آن نعمت پنهان را درک نمی کنید) هست.   

و بدرستیکه (مطمئناً) همراه ( چیز جداناپذیر) هر سختی (اتفاق که ناگوار می دانیدش) حتماً حتماً لطف و آسایشی خواهد بود(بوده است که شما متوجه نمی شوید).

قرآن کریم، سوره الشَرح (انشِراح) (94) ، آیه 5 و 6 .

 

* نگرانی مانع دیدن می شود، بطور مثال فرزند خود را که گوشه ای از پارک نزدیک شما نشسته است ولی بدلیل نگرانی بدنبال او می گردید و او را پیدا نمی کنید و به محض کسب آرامش او را می یابید.

 

* وقتی هر چیز در بدترین شکل خودش است، شما در یکقدمی موفقیت هستید!

* هرچه هوا تاریکتر و سردتر می شود، فعالیتها و رفتارهای حیاتی گیاهان بیشتر می شود و بعد از سرما و سیاهی نوبت سپیدی است. اما آدمها (متأسفانه)بر عکس عمل می کنند (و اینکه بیشتر امید آنها باید هنگام تاریکی ها و سختی ها باشد را درک نمی کنند) و از اینکار گیاهان درس نمی گیرند.

 

* آنهائی که مدام لب به اعتراض و گله از دنیا و بخت خویش می گشایند و همواره از دنیا و مشکلات به بدی یاد می کنند ( مدام اَه اَه می گویند) و با کراهت امری یا سرنوشت را می پذیرند، و نیز همیشه درحال بیان مشکلات شخصی خویش به دیگران هستند و خود را بدبخت و بیچاره و مملو از دردسر و مشکل بیان می دارند، درخواست گره  های بیشتری در زندگی شان از کائنات می کنند! (با تکرار آن، آنرا در ضمیرناخودآگاه شان بزرگ کرده اند و این انرژی منفی را از خود ساطع کرده، می رود در کائنات بصورت یک گره جدید بر می گردد! در ضمن با اینکار آن مشکل را نزد خویش بزرگتر هم می کنند).

 

* ما خیال می کنیم که با گفتن مشکلاتمان به دیگران خالی و راحت می شویم، و اینگونه نیست. گفتن مشکلات به دیگران 2 ایراد دارد: 1- با هربار بیان مشکل یکبار دیگر با تکرار آن بزرگش کرده ایم.  2- بیشتر آدمهای متخصص نیستند و توصیه های نادرست و بسیار اشتباهی می کنند ( مثلا اگر با همسر خود اختلاف کوچکی داریم آنها سفارش می کنند که امشب که خمنزل رفتی با همسرت بدرفتاری و بی محلی کن، آنوقت همسرش بطور حتم او را ترک خواهد کرد!).

 

* چه بسا چیزهائی که شما از آن کراهت دارید، اما برایتان خیلی خوب و نعمت باشد.

* مادر باردار وقتی شدیدترین سختی و درد را متحمّل می شود(آن لحظه آخر)، آنوقت به او بهترین هدیه (بچه) را می دهند.

 

* نتایج این قسمت بحث:

   1- کائنات آموزگاری است که هر لحظه در پی آموختن به ماست.

   2- هر رویداد، اتفاق، حادثه، دیده، شنیده، و... در زندگی حتماً حاوی پیامی برای ماست.

        مسائلی در زندگی پیش روی ما قرار می گیرد که ما برای رشد به آنها نیاز داریم.

   3- اگر درس لازم را از آن مسئله نگیریم، آن مسئله دوباره بشکل دیگر در موقعیتی دیگر تکررا خواهد شد( اشتباه را دوباره تکرار خواهیم کرد).

   4- سختی هایی بسراغمان می آید که طاقت مان برسد ( لا یُکِّفِ الله نفس الا وُسعَها) ، پس اگر می گوییم من طاقت تحمل این وضع یا مشکل را ندارم توان خودمان را هنوز نشناختیم.

      هر وقت احساس می کنیم دیگر گنجایش نداریم بازهم حالا حالاها گنجایش داریم.

 

* کسی که با مشکلات بجنگد (در مقابل هر مانع یا مقاومتی عکس العمل نشان داده و بخواهد با آن مبارزه و مقاومت کند) عقب عقب می رود( شکست می خورد)، اما کسانیکه در مواجهه با مشکلات بانرمش برخورد و با آن بازی می کنند به جلو می روند(پیروز می شوند).

 

* اگر خاطره تلخی سالها ما را رنج می دهد بخاطراینست که پیام آنرا دریافت نکرده ایم، به محض اینکه پیام (درس) آنرا گرفتیم  آن خاطره دیگر ما را عذاب نمی دهد.

 

* روزی: هر چیز خوب روزی است. مانند همسر و فرزندان خوب، همسایه و دوست خوب، دل و ذات پاک، رابطه خوب با دیگران، رابطه خوب با خدا و همواره به یاد خدا بودن، سلامتی جسمی روحی و ذهنی ، موفقیت، و...  .

 

* برای جذب روزی ما باید مغناطیس وجودمان را قوی و تقویت کنیم تا خوبیها را جذب کنیم. باورهایمان ( برخلاف مردمان گذشته) ضعیف است که روز هایمان می پرد ( از دست می دهیم). اگر پاک باشید ( بطور مثال، آمده است دائم الوضو روزی اش فزون است) روزی تان زیاد می شود. خدواند در قرآن گفته است: من به آدمهای پاکی که به یادم مشغولند روزی بی حدّ و حصر(بی شمارش) می دهم.

 

 

 قانون کارما :  قانون علّت و معلول، قانون تابش و بازتابش، قانون عمل و عکس العمل.

هر عملی را عکس العملی است، یعنی انرژی کاری که انجام دادیم از بین نخواهد رفت و بسوی هستی و کائنات می رود ( اینها همه قانون فیزیک هستند که انرژی ازبین نخواهد رفت و تنها از شکلی به شکل دیکر در می آید)، بعد از مدتی نا معلوم بازتاب آن کار از سوی کائنات بسوی ما بازخواهد گشت. اگر کارگری در یک کارخانه پیچی را شُل ببندد، هستی می فهمد و در جایی دیگر پیچ زندگی اش را شُل خواهد بست. اگر حالتان خوب است اما به یکباره حالتان دگرگون می شود و دلتون می گیرد، یا یکدفعه دردسرهای عجیب و غریب بسراغتان آمد، بدانید بطور حتم در گذشته کاری انجام دادید و اکنون تاوانش را می پردازید.

 

* شدیدترین کارما به شکل محرومیت است. شخصی به حضرت موسی(ع) رو کرد و گفت: برو به خدایت بگو اینهایی که می گوید درست نیست و هرچیزی درباره حساب و کتاب و قیامت می گوید بی پایه و اساس است و هیچ کدام واقعیت ندارد. موسی(ع) رفت و موقع برگرشت در راه جبرئیل آمد و گفت: موسی چرا پیام بنده را به خدا نرساندی، تو وظیفه ات رساندن پیام بود و می گفتی ایرادی نداشت، موسی(ع) گفت: شرمم آمد چنین پیامی را به خدایم دهم. جبرئیل گفت: برو به آن بنده بگو که همان که از یاد خدا غافلی و از ارتباط با خدا محروم هستی این بزرگترین عقوبت برای گستاخی ها و گناهانت می باشد.

 

* به ازای خطاهای یکسان، انسانها تنبیه یکسانی نمی شوند. چون قدر و منزلت آدمها نزد خداوند متفاوت است و خداوند گوش انسانهای زلال تر را زود می کشد و خیلی زود به او اشتباهش را گوشزد می کند و می گوید تو حیفی که اینکارو بکنی. نمونه اش اشتباهاتی که حضرت یعقوب(ع) (کباب کردن یک گوسفند و ندادن یک قسمت گوشت آن به همسایه ای که روزه بودند و بوی کباب آنجا رفت)، و حضرت یوسف(ع) ( مغرور شدن از خوابی که درباره خودش دیده بود)، و حضرت یونس(ع) (خشم و نفرین علیه قوم خود) انجام داده اند و خداوند زود آنها را تنبیه کرد.

 

* چیزهای ناب را در شب می دهند. خداوند می گوید: کسی که می گوید مرا می خواهد دروغ می گوید که شب سراغم نمی آید!.  امام حسن عسگری(ع) می فرمایند که شب را مرکب خود در پیمودن راه بسوی خداوند قرار بده. هیچ چیزی در هستی اتفاقی نیست. مثلا اگر شب لحاف از رویتان به کنار افتاده است و مجبورید آنرا روی خود بکشید اتفاقی نیست یعنی بنده حداقل یه کوچولو به یاد خدا باش این موقع شب ( یه یاد کوچک، یه دوستت دارم به خدا بگو و...).

 

* توبه عقوبت و جزای اعمال را تبدیل به ثواب و پاداش می کند. کسب رضایت والدین گره های زندگی را باز می کند.  در ضمن این دنیا ظرفیت برای عقوبت و پاداش کامل را ندارد.

 

* کارما ممکن است بشکل یکسانی نباشد، اما پیام خودش را دارد. در کتابهای آسمانی (بخصوص قرآن کریم) قصه های فراوانی برای تربیت و پند و اندرز ما آورده شده است. قصه های خداوند یافتنی است، قصه های ما( بطور مثال برای فرزندانمان) بافتنی است.

 

 

قانون دارما : خداوند انسانهائی منحصربفرد با مأموریتهای منحصر بفرد که هیچ کس دیگری ( چه قبل از وجود او، چه بعد از مرگ او) نمی تواند انجام دهد، آفریده است.

 

قطره ای ز جویباری می رود ... کز پی انجام کاری می رود

* در سوره مؤمنون(23)، آیه 115 آمده: آیا چنین پنداشتید که ما شما را به عَبَث و بازیچه آفریده ایم؟

* ما باید بدانیم بسیار ارزشمندیم، باید در زمینه هایی به اوج برسیم، کس دیگری هم نمی تواند کار ما را انجام دهد. آمدیم بذر امید در دل دیگران بپاشیم تا بطور اتوماتیک در دلمان بذر امید بپاشند. گاهی پیش می آید مسؤلیت منحصر بفردی( بطور مثال نجات کسی یا ...) که هیچ کس دیگری روی کره زمین ندارد و فقط شما دارید و بس.

 

* خدا کسی رو که دوست داره وسیله بازکردن گره دیگران قرار می دهد ( قانون دارما).

 

* حضرت موسی(ع) از خداوند پرسید: خداوندا اگر تو بنده ای بودی و می خواستی رضایت خدایت را جلب کنی چیکار می کنی؟ خداوند پاسخ داد: آنوقت روی زمین می گشتم دنبال کسی می گشتم که گره او را باز کنم تا خدای خودم را از خودم راضی کنم! (این داستان در بحار الانوار آمده است).

 

* اون دنیا از ما نمی پرسند که چرا پیامبر نشدید؟( یا شخص بزرگی نشدی؟)، بلکه می پرسند چرا وظیفه ات رو انجام ندادی؟!

  http://nilofare-abi.persianblog.com

شنبه 11/1/1386 - 12:8
دعا و زیارت
  بِسمِ اللهِ الرحمن الرحیم

 * وَ کُنتُم اَزواجاً ثَلثَه * فَاصحابُ المَیمَنه مآ اصحابُ المَیمنه * و اصحابُ المشئمه مآ اصحابُ المشئمه * والسّابقونَ السّابقون * اولئک المقرّبون * فی جنّات النّعیم * ثلّه مِنَ الاوّلین * و قلیلٌ مِنَ الاخرین *

( شما خلایق در آنروز (قیامت) بر سه دسته مختلف شوید. گروهی راستان که اصحاب یمین باشند چقدر حالشان نیکوست! و گروهی اصحاب شوم و شقاوتند که چقدر روزگارشان سخت است. و طایفه سوم انانکه در ایمان بر همه پیشی گرفتند( عارفان، سالکان). آنان به حقیقت مقرّبان درگاهند. آنان در بهشت پرنعمت متنعمند. آنها عده زیادی از امم پیشینیان ( زمان پیامبر اکرم (ص) )هستند. و عده کمی از متأخرین ( پیامبر آخرالزمان). ).

 

* لاَصحابِ الیَمین * ثلهٌ مِنَ الاَوّلین * و ثُلهٌ مِنَ الاخرین *

( نعمتهای بهشتی مخصوص اصحاب یمین است که جمع زیادی از پیشینیان ( زمان پیامبر پیامبر اکرم(ص)) . و عدع زیادی از امّت رسول آخر زمان هستند. ).ه

 

* و اَصحابُ الشِّمالِ مآ  اصحابُ الشِّمال *

 ( و اصحاب شقاوت و شوم که نامه عملشان به دست چپ است. ).

 

-  قرآن کریم ، سوره واقعه -

 

*********

 

دوستان بسیاری از بنده (امیر) سؤال پرسیده بودند که آیا استاد محمّدرضا یحیایی کلاسهای عرفان دارند؟ آیا برای عرفان شاگرد می پذیرند؟

 

پاسخ سؤال:

آمده است که استاد باید دستت را بگیرد، سلوک الی الله کار آسانی نیست، استاد می گوید از اینجا بیا از آنجا نرو، از آنجا بپیچ اونطوری بیا و...  . اگر دستت را نگیرد به جائی نخواهید رسید و در تاریکی دنیا نیاز به چراغ هدایت دارید که گمراه نشوید. حالا استاد کجاست و چطور پیدا کنیم؟ اساتید انگشت شمارند و تازه براحتی آدم را قبول نخواهند کرد. حال اگر تنها راه رسیدن به قرب خدا استاد است و استاد پیدا نمی شود چکار کنیم؟      توضیح:

 

طبق آیات بالا ( سوره مبارکه واقعه) در روز واقعه بزرگ بطور حتم به سه دسته تقسیم می شویم، دو گروه به بهشت می روند و یک گروه به جهنم :

   1- اصحاب مشئمه، اصحاب شمال ( شوم زده و نگون بختان و نقطه کور، جهنّمیان)

          ( گنه کاران، فاسقان)

 

   2- اصحاب میمنه ، اصحاب یمین ( اهل سعادت، جنّت) ( گرفتار برزخ و قیامت نیستند و بسرعت وارد بهشت می شوند)

       (عده زیادی از پیشینیان. و عده زیادی از امّت رسول آخر زمان هستند).

 

   3- مقرّبون ، سابقون ( سالکان، عارفان) ( اهل جنّات نعیم)

         (عده زیادی از پیشینیان هستند. و عده کمی از امّت رسول آخر زمان).

 

 

محور درجه بندی درجات سیر سلوک(از سمت راست از درجه کم، تا درجه بالا در سمت چپ):

 

اصحاب مشئمه....متوسطین...اصحاب میمنه...(آمدن استاد)...مقرّبون

                                                    

 

شرح:

    بسیاری از مردم که بفکر رسیدن به تکامل هستند جزء رده ی متوسطین هستند، که خود نقطه صفر و نقطه شروع برای رسیدن به اصحاب میمنه می باشد ( افرادی که بین رده متوسطین و رده یمین هستند تقریباً 70% خوبند و 30% مشکل دارند).

 

    حال برای رسیدن به رده یمین ، ابتدا باید انجام واجبات و ترک محرّمات عمل کرد، دید درچه زمانی نماز می خوانید و چقدر به حریم باید و نباید ها اهمیت می دهید. هر وقت گناه صغیره ای نداشته باشید و نیز مقداری مستحبّات ( برای اطمینان و زاپاس) انجام دادید، هروقت گناهی کردید بسرعت توبه کردید که گناه مانگار نشود و آثارش باقی نماند و بازگشتید، هرگاه حضور قلب داشتید و خود را همیشه در حضور خدا حس کردید، به رده یمین خواهید رسید. اصحاب یمین دیگر گناه نمی کنند، و بصورت فرهنگ و بدون ریپ و قطع و وصل ( بصورت روتین) به راه خود ادامه می دهند و در مجلسی که گناه خدا می شود آنجا را ترک می گوید. اسماعیل هایتان را قربانی کنید ( غرور، شهوت، غضب، و...).

و حتی تا به اصحاب یمین نرسیدید حرفی از استاد و راهنما نزنید که نیازی ندارید! استاد شما تا رسیدن به رده یمین  قرآن، پیامبران و امامان(ع)، سنّت و احادیث می باشد و نیاز شما را بکلی تا آن زمان برطرف می سازد. استاد وقتی همه تکالیف خود را انجام دادید می آید، و تا وقتی دفتر تکالیفتان پر نشده است موقعش نخواهد بود.

اصحاب یمین نقطه صفر رسیدن به رده مقرّبون می باشد.

  

     بعد از اینکه از اصحاب یمین شدید، نوبت آنست که مستحبّات و مکروهات را رعایت کنید.  پس از آنکه مستحبّات و مکروهات انجام دادید واردات قلبی پیش می آید، نوعی استنباط و اجتهاد و ذوق خاصی پیش می آید که باید ونباید های جدیدی (طریقتی) انجام دهید.

یکسری هدایت های که خداوند مخصوص بندگان خواص قرار داده پیش می آید، الهاماتی پیش می آید که سدّهایی که سرراه شماست می فهمید و آنها را برمی دارید (الّذین جاهدوا فی نا لَنهدیّنهم سُبولَنا ).

    اینجاست که به نقطه وسط بین یمین و مقربین رسیده اید، خداوند خودش استاد را سر راهتان قرار می دهد ( تا به این نقطه نرسیدید نیاز به استاد ندارید)، موقع آن رسیده است که استاد زیر بال و پرتان را بگیرد تا به سمت مقرّبون( نزدیکان،عارفان) پرواز کنید و زحماتتان بدلیل بی تجربگی به هدر نرود و به ته درّه نیفتید. اینجاست که در ها باز می شود. استاد چراغ راهتان می شود چشمی می شود که شما میتوانید جلوتر خودتان را هم ببینید، راه درست را نشانتان می دهد و چشمانتان را باز می کند. شما هرچه به سمت بالاتر حرکت می کنید احتمال سقوط و افزایش فشارهای شیطانی بیشتر می شود اینجاست که اهمیت وجود استاد در این مراحل آخر نمایان می شود. رفتن در راهی که نمی شناسیم بدون راهنما و استاد خطرناک و بلکه محال است، مثل راه رفتن در تاریکی مطلق است.

 «پیر»را بگزین که بی پیراین سفر..هست بس پرآفت وخوف و خطر

 هرکه اول مرشدی در راه شد.. او زغولان گمراه و در چاه شد

 

به می سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید

                    که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها

    سعی نابرده دراین راه بجائی نرسی

                               مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر

 

      باید پس از یافتن استاد خود را به سپرد و به او اعتماد کرد و با احترام و تواضع بسیار بدون چون و چرایی سخنان او را جامه عمل پوشاند ( و با فهم اندک خود نفع و ضرر ظاهری را جستجو نکرد). گوش جان سپردن به پندها و راهنمایی های او تنها تشکر از استاد است، و تنها دلیل در اختیار گذاشتن علوم جدیدتر از طرف استاد پیروز شدن در آزمایشات و نیز یافتن استاد در اینکه شاگرد وظایف خود را به نحو احسن انجام داده است می باشد. هیچ گاه بر استاد اعتراضی نکند و همواره با تمام وجود به دروس گوش جان بسپرد و با تحمل تلاش و ریاضت فراوان آنها را موبه مو انجام دهد.

    حال چگونه  جزء مقرّبین شویم، باید در هر عمل خیر پیشتاز و خط شکن و باشیم و سبقت بگیریم(والسّابقونَ السّابقون).

 

تذکر: همیشه به علمتان عمل کنید وگرنه خداوند آن علم را از شما می گیرد. سعی کنید در رفتن در این راه از ابتدا تا پایان کاملاً غیرمتظاهر و متواضع باشید ( کسی بویی نبرد که شما سالک راه خدا هستید، خدا اینطوری خیلی دوست دارد) و سعی کنید هیچ گاه غرور وجودتان را نگیرد که طبق تجربه داشته هایتان بر باد خواهد رفت. سعی کنید همیشه رازدار باشید تا خداوند اسرار بیشتری به شما بیاموزد. همواره از نمایش کرامات و نیروهایی که خداوند به سالکان مقرّب می دهد ( از قبیل طی الارض یا کشف شهود) بپرهیزید. هیچ گاه از علم یا از نیروهای خدادای اتان سوء استفاده نکنید چراکه همانجا متوقف خواهید شد و به درجات معنوی والاتر نخواهید شد. چیزهایی بالاتر از رسیدن به نیروهای مافوق وجود دارد ( از قبیل علمهای خاص و یا دیدار اولیاء و ابرار)که خداوند پس از اینکه مشاهده کرد شما ظرفیت لازم را پیدا کردید به شما عطا می نماید.

 

- امید است این متن راهنما کسانیکه که در آغاز راه هستند و فکر می کنند از همان ابتدا نیاز به استاد دارند، بوده باشد .

           اللّهم عجّل لولیّک الحجت بن الحسن

سلام بر کاملترین مخلوق و حجت خدا، حضرت مهدی(عج)

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

شنبه 11/1/1386 - 12:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته