• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 75
تعداد نظرات : 53
زمان آخرین مطلب : 6232روز قبل
دعا و زیارت
 

هوالعلي العظيم

هرچند همه اسماء نور واحدند اما احصاء اين نودونه اسم سبب خيرو بركت هر دوجهان است .  اسم مبارك( الله ) اسم ذات خداوند و متجمع جميع صفات كمال و جمال و جلال اوست . هر كس روزي 100 مرتبه بگويد موثر است در رفع تمام مشكلات زندگي.

اسماء خداوند

تعداد

در روز

موثر بودن

اسمــــــاء

خداوند

تعداد

در روز

موثر بودن

ا- الرحمن

100

مورد لطف خدا

2-الرحيم

258

گشايش در كاري

3- رب

هرقدر

به هنگام گرفتاري

4- مالك

1000

تمام حوائج دنياو آخرت

5- احد

13

براي راسخ شدن ايمان

6- صمد

124

رفع هرگرفتاري

7- يامحيط

67

هنگام طلب علم

8- ولي

46

براي جا گرفتن محبت

9- حي

19

شفاي مريض

10- قيوم

156

براي رفع مشكل

11- علي

110

براي اداء قرض

12- عظيم

1002

نجات فوري از قرض

13-حليم

88

آرامش بردباري

14- خبير

100

راه يابي به امر پنهان

15- عليم

150

برخورداري از علم اشراقي

16- حكيم

87

بازشدن دريچه حكمت

17-بصير

101

راهيابي به امور پنهان

18- سميع

180

براي استجابت دعا

19-حميد

62

 رسيدن به اخلاق خدا يي

20- غني

100

جلوگيري از فقر

21- واسع

137

وسعت رزق

22 - رؤف

10

كشيدن دل شخصي بخود

23- بديع

هرقدر

راه يافتن به علوم غريبه

24 -قابض

903

گرفتن حق از غاصب حق

25- باسط

10

جلوگيري از فقر،بخل مرض

26-قريب

312

رفع تمام دشواريها

27-قدير

دروضو

جهت قوت قلب

28 - تواب

30

نجات از وسواس ، شيطان وجن

29- اله

هرقدر

مطيع خدا بودن

30-واحد

10

متوجه كردن دلهابسوي خود

31- شكور

4

بجهت شفاي چشم باوضو

32- غفور

1286

كسي كه معصيت كرده

33- وهاب

14

غني شدن مادي

34- سميع

9

استجابت دعا

35- قائم

151

طولاني شدن عمر

36-شهيد

70

پيداشدن گمشده ازامرپنهان

37- الرقيب

هرقدر

رفع مرض غفلت دل

38-حسيب

80

جهت نظم پيدا كردن

39- العفو

هرقدر

بخشوده شدن گناهان

40- الوكيل

66

رفع شردشمن مصون ماندن خانه

41- مقيت

550

براي شفا

42- محيي

40 روز

 روزي 1740 مرتبه عالم گردد

43-مميت

1470

جهت دفع خصم

44 - نعم

350

جهت رفع حاجت

45- قوي

هرقدر

توانايي انجام كار

46- حفيظ

هرقدر

از شرشيطان- مارو عقرب

47-المجيب

1001

جهت رفع حوائج مهم

48- مجيد

99

شفاي هر درد عزت فرد

اسماء خدا

تعداد

فوائد

اسماء خدا

تعداد

فوائد

49- الودود

77

باز شدن تمام گره ها

50-  باقي

113

طولاني شدن عمر

51-ذوالجلال والاكرام

9

رفع گرفتاري

52-اول

37

بركت پيداكردن مال،كارو

53-آخر

801

حسن عاقبت ،دفع دشمن

54 -ظاهر

1106

ظاهر شدن امري پنهان

55- باطن

62

پي بردن به معناي وجود

56- حق

108

اداي قرض قبل ازاذان صبح

57- مبين

102

وصول به امام زمان

58- نور

256

رفع تاريكيهاي زندگي

59- وارث

1000

رفع ترس رفع سقط جنين

60- صادق

195

رفع كدورت نفس ،دروغ

61- خالق

هرقدر

ثابت ماندن اعتقادات

62- قدوس

170

رسيدن به عرقان

63-سلام

136

شفاي بيمار رفع كدورت

64-مومن

136

وحشت از جن وسواس

65-مهيمن

125

راهيابي به باطن كسي

66- عزيز

94

علوم غريبه- بي نيازي(100)

67- جبار

21

ايمني از شر دشمنان

       جبار

206

خنثي سحر جادو

68- متكبر

662

موجب عظمت ميان مردم

69- مصور

هرقدر

طفلي  زيبا

70- باري ء

213

موجب سالم ماندن بدن

71- منان

141

حضور حق

72- رزاق

308

وسعت در روزي

73- فتاح

70

پاكيزه شدن نفس

74- باعث

100

منور شدن دل- موفقيت

75- هادي

20

هدايت و معرفت به خدا

76- كافي

111

كارمهمي در زندگي

77- كبير

232

برآورده شدن حاجات

78- الشاقي

391

موجب شفاي بيمار

79- منتقم

661

كوبيدن دشمن3شب جمعه

80- الاعلي

111

موافق كردن هر مخالفي

81-كريم

270

ارتباط با عرش

82- لطيف

80

رفع ضيق معيشت

83- خيرالناصرين

1242

غلبه يافتن و پيروزي بردشمن

84- وتر

606

موجب عظمت گوينده

85- كاشف الضر

هرقدر

رفع فقر. غم  . سختي ها

86- فالق

211

پيدا كردن گمشده

87- قاهر

306

غلبه بر دشمن ، رفع غم

88- عدل

4

قبل از دعا

89- فاطر

290

برآوردن كل حوائج

90- بر

202

رهائي از سختيها

91- حفي

98

آگاهي به ضمائر،  محبت

92- وفي

96

مقروضند ونمي تواننداداكنند

93- ديان

5000

موجب صفاي باطن

94- قاضي

            الحا جات

911

برآورده شدن حاجات

95- رائي

221

نوراني شدن دل و چشم

96- ذاريء

911

راهيابي به امور پنهان

97- صانع

211

هركاري بدون نقص باشد

98- غياث

1511

رفع ترس واضطراب دل

99 - جليل

73

عظمت پيداكردن دلها

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

 http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

فروردین ماه 1386

سه شنبه 14/1/1386 - 9:46
دعا و زیارت
  «به نام حضرت دوست»

برگزيده از قصص قرآن -  مولانامحمد جويري

 

J               مورچه اي كه با حضرت سليمان برخورد كرد از او پرسيد : از خدا چه خواستي ؟ فرمود انگشتري كه همه ملك جهان زير اين انگشتر است ؟ مورچه گفت : از آسمان تا زمين يك پارة سنگ است پس دنيا مقداري نبوده و نيست .  ديگر چه خواستي ؟ فرمود ، باد را بفرمان من كرده؟ مورچه گفت حقتعالي بتو مي نمايد كه وقت مرگ خبر باد بتو داد كه سليماني بشنيد بگريست ؟ پس گفت : اي سليمان اندك چيزي از خدا خواستي اگر چنانچه صبر مي كردي خداي تعالي فرشتگان را بفرمان تو مي كرد چنانكه در آخرالزمان محمد ( ص ) به اينها التفات نكرد و بعد از آن حق تعالي فرشتگان را در فرمان وي كرد . سليمان گفت : دانش تو از كجاست ؟ گفت : سليمان پنداري كه علم جهاني تو داري حق تعالي همه عقل به يك نفر ندهد.پس سليمان تا چهل شبانه روز از محراب بيرون نيامد و تسبيح كرد و گفت : دانستم كه بندة ضعيفم .

J                آصف يكي از همراهان حضرت سليمان بود كه خدا او را عالم خوانده است زبور و توراة نيك مي دانست وبا يك چشم برهم زدن تخت بلقيس را حاضر كرد.

J               روزي باد بساط سليمان را برداشته بر روي هوا مي برد ، سليمان به پائين نگريست مردي ديد كه بيل مي زد وبه سليمان و لشگراو        نمي نگريست ،‌سليمان پائين آمد مرد به نماز ايستاد ،  صبر كرد تا از نماز فارغ شود . گفت : چرا به من التفات نكردي ، عرض كرد اي پيغمبر خدا، من از نظارة خداي تعالي به تو ننگريستم و نمي پردازم و ديگر آن كه عمر من يك ساعت است . آن نفس به نظارة تو نتوانم پرداخت تو نيز چون من عاجزي . پس سليمان به انديشه فرو شد آن مرد گفت : سخن باطل نور دل را ببرد. سليمان بگريست و برفت .

J               اهل سبا : ايشان را دو بوستان با نعمتهاي گوناگون بود. حق تعالي گفت بخوريد و شكر نعمت بجا آوريد ولي آنها علم نداشتند و نعمت را شكر نكردند و بفساد مشغول شدند. ابليس ( لع ) در بين آنها آمد و از آنها خواست كه مال خود را بكسي ندهند تا مالشان زياد شود . آنها چنين كردند يعني اعتقاد كردند كه صدقه و زكوه بكسي ندهند وبا درويشان نكوئي نكنند.  خداوند خواست بوستانها را خراب كند پس موشها انداخت تا سد را خراب كنند . در آنجا مردي به نام اوليس عاقل بود روزي كه به بيرون رفته بود موشها را ديد و فهميد كه عذاب خواهد رسيد ، برگشت وبا برادرش مالها را بفروختند و از آنجا رفتند و ناگاه آن بند خراب شد و آن قوم هلاك شدند ، جزاي هركسي كه ...

J                مسجد اقصي آن است كه داود بنا كرد و مسجد ديگري از آن فراختر سليمان بنا كرد از سنگ مرمر و .. چون اجل او نزديك رسيد مسجد به اتمام رسيد.

J                لقمان حكيم : او به روزگار داود بود و حبشي و عمرش 3500 سال . حق تعالي دو فرشته فرستاد كه پيغمبري خواهي يا حكمت . حكمت را اختيار كرد . گفتند چرا؟ گفت پيغمبري كار عظيم است ترسيدم كه تقصير رود. فرشتگان در دهان او دميدند حكيم شد . يكي گفت : به چه چيز بدين مرتبه رسيدي ؟ گفت : براستي گفتن و امانت بجاي آوردن و آنچه بكار نيايد ترك كردن .

J               روايت شد كه چهار پادشاه بودند كه تمامي دنيا را مسخر گردانيده اند دو مؤمن( سليمان و ذوالقرنين )و دو كافر

              ( بخت النصر و نمردود ).

J               بخت النصر (( حكم كرديم بر بني اسرائيل كه اگر ايشان فساد كنند در زمين وپيغمبران مارا خوار دارند و گردن كشي نمايند يكي را گردن كش تر  بر ايشان گمارم تا همه را هلاك كند . )) نام آن شخص بخت النصر بود. مادر وي اورا بعد از بدنيا آمدن در بوته ها رها كرده بود ولي بوسيله سگي به او شير داده شد تا يكسال . روزي مادر از آنجا گذر كرد و اورا بديد اورا به خانه برد تا 7 سالكي شد به غايت با قوت بود وليكن آبله رو و گربه چشم و بر سرمو نداشت به يك پا لنگ بود وبا اين حال هيچ كودك با وي بر نيامد. بعدها او حاكم  زندانيان شد و روزي همه زندانيان را آزاد و لشگركشي كرد و هركه را مي ديد مي كشت ،‌حتي مادر خودرا كشت . و خود را به بيت المقدس رساند و همه را بجز ارميا و دانيال پيغمبر كه قبلا به فرمان خدا ، امان نامه گرفته بود ند همه را بكشت و در آخر خود نيز اشتباها توسط سربازي كشته      مي شود.

 

J               يحيي(ع) :خداوند زكريا را فرزندي بخشيد. خداوند  او را در قرآن سيد خواند و غير او هيچ پيغمبري را سيد نخواند . او را در كودكي علم داد 4 ساله تورات بياموخت و چون هفت ساله شد يادگرفته بود. هرگاه زكريا از خدا مي گفت يحيي ناله و زاري سر مي داد . علت را از خدا خواست خداوند فرمود خود گفتي فرزندي بده كه شايسته ما باشدو او در فراق ما مي گريد.يحيي بردبار بود وگردنكش نبود آنروز كه يحيي در وجود آمد فرشتگان آمدند بربالين وي و گفتند سلام خدا بتوباد و همچنين روز مرگش عرض كردند سلام خدا بر تو يحيي كه هرگز گناه نكرده و از انديشه ترس خدا شب و روز مي گريست .

J                هنگامي كه بني اسرائيل كينه زكريا گرفتند تا اورا بكشند زكريا برفت قوم در پي او . در راه درختي به او گفت درميان من شو و او نيز اينچنين كرد . ابليس آمد و به آنها گفت :او در ميان درخت است مي توانيد با اره درخت را از بالا تا پائين ببريد. وقتي اره به فرق سر اورسيد، جبرئيل آمد و گفت حق تعالي گفته اگرآه بكشي نام تو را از درجه پيغمبري محو كنم تو ندانستي كه پناه عالم منم ، به درخت پناه بردي . صبركن تا درجه آن بيابي ، لب بر لب نهاد تا آنگاه كه روحش مفارقت كرد . و او را دو نيم كردند .

J               در آن وقت يحيي در مناجات بود مي گفت : ملكا اگر با تو آشنائي كنم برنجاني و اگر بيگانگي كنم بسوزاني و اگر دعوت دوستي كنم بردارم كشي .

J                جرجيس ( ع ) را روز سه شنبه بكشتند ملكي كه نام او  ريان  بود. ريان بت پرست بود قبل از عيسي .   چنين آوردند كه هفتاد مرتبه ريان ، جرجيس را بكشت ، خداوند او را زنده گردانيد.  جرجيس را بدار كردند و شانه آهنين گوشت و پوست از وي مي كندند همه را بسوختند آن سوخته مي گفت الله الله خدا او را بصورت نيكوتر ظاهر گردانيد ، آواز داد كه اي كافر بگو ( لااله الا الله ) ،‌ ريان كافر با اين همه معجزه تا 7 سال او را عذاب كرد . جرجيس به خداوند گفت صبرم نماند مراشهادت روزي كن و عذاب خويش نثارشان كن . آتش از آسمان فرود آمده همه روي بر جرجيس نهادند و با شمشيرميزدند تا شهيد شد و مدتي آتش بر ايشان مي باريد تا همه هلاك شدند.

J                ذوالقرنين :خدا او را پادشاهي داد تمام مشرق و مغرب در دست او بود و كافرين را مي كشت . او براي يافتن چشمه  آبي كه عمر جاودانه يابد براه افتاد و خضر را مقدمه لشگر خود قرارداد . در راه ذوالقرنين و خضر هردو راه را گم كرده بودند.و ازهم جدا بودند . خضر به چشمه آبي رسيد از آن غسل كرد و آب خورد و خدا را شكر كرد وبراه افتاد . ذوالقرنين بجائي رسيد و شخصي را ديد كه به او سنگي داد بقدر سرگربه و گفت تو را بيدار كردم دراين علم بسيار يابي .   اسكندر يا ذوالقرنين برگشت در تاريكي مي راند چهار پائي در ميان سنگلاخ مي گذشت لقمان حكيم گفت هركه از اين سنگ بردارد چون بروشنائي رسد پشيمان گرددو آن كس هم كه برندارد پشيمان گردد. چون بروشنائي رسيدند چنين شد زيرا آن ياقوت احمر و لعل زبر جد بودند بعد از آن ذوالقرنين از علما پرسيد كه در اين سنگ چه حكمت است وزن كردند سنگ ازحد خود زياد تر بود . خضر گفت : معني آن اين است كه خدا تورا از مشرق تا مغرب حكم داد تو سير نشدي اين سخن بشنيد و بگريست وبه طاعت مشغول گشت تا وفات او رسيد.

J               خضر  از براي آن گويند كه چون در زمين خشك نشستي سبز شدي و الياس براي اينكه او را از بسياري علم و دانش كه خدا او را داده بود.  خضر و الياس تا روز قيامت نميرند از بهر آنكه آب زندگاني خوردند و الياس در درياها است تا درماندگانرا ياري كند و كشتي را بسلامت ببرد و خضر در بيابانها و كوهها است تا راه نمايد گمراهان را .

J               عيسي (ع) :  جهودان بيامدند و حصار كردند تا عيسي را هلاك كنند جبرئيل بيامد و عيسي را از سقف خانه بيرون برد و در بيت المعمور نشاند بصورت فرشتگان شد چنانكه بطعام محتاج نشد و پادشاه جهود يكي را در خانه فرستاد نام او اشبوع بود تا عيسي را بكشد چون در خانه آمد ، حق تعالي وي را مثل عيسي گردانيد. جهودان در خانه رفتند و اشبوع را گرفتند و بر دار كردند تا جان از وي برآمد. جبار عالم جل جلاله خبر داد كه مدت 50 سال اشبوع را نعمت دادم و او را قدر و منزلت نبود لكن سبب آن بود كه او را فداي عيسي كنيم و ديگر فرعون را مدت چهارصدسال نعمت دادم و اورا قدر و منزلت نبود ولكن سبب آن بود كه او را فداي موسي كنيم ديگر چهارهزار سال قرباني هابيل را پروريديم ا به وقت قرباني اسماعيل فديه شد و اسماعيل خلاي يافت ، همچنين از براي بندة مؤمن نيز 70 ، 80 سال كافران و جهودان را نعمت دنيا داديم چون بلب دوزخ رسيد ايشان را فداي مؤمنان كنيم و دوزخ فرستيم و مومنان را نجات دهيم .

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

 فروردین ماه 1386

سه شنبه 14/1/1386 - 9:42
دعا و زیارت

  به نام حضرت دوست     

 گزیده ای از کتاب «قضاوتهای حضرت امیرالمؤمنین (ع)»

    «قیصر» ملک روم نامه ای بسوی عُمر نوشت و در آن نامه مسائلی پرسش کرد ، عمر نتوانست جواب بگوید . آن را عرض به صحابه کرد هم عاجز از جواب بودند ، علی بن ابی طالب (ع) همه را جواب گفت در کمتر وقتی بدون فکر و تأمل.  سئوالات قیصرملک روم و جواب علی (ع ) :

ü    خبربده مرا از چیزیکه خدا آنرا خلق نکرده ؟  آن چیزی که مخلوق نیست آن قرآن است .

ü    از چیزی که برای خدا نیست ؟  آن شریک باری است که خدا شریک برای او نیست

ü    از چیزی که همهء آن بال است ؟ باد است

ü    از چیزی که همه ء آن دهن است ؟ آتش است

ü    و اما آن چیزی که همهء آن پا است ؟ آن آب است .

ü    و آن چیزی که همه ء آن چشم است ؟  او شمس است

ü    و اما آن پنج چیزی که در رحم مادر نبودند و روی زمین راه رفته اند ؟ آن آدم و حوا و گوسفند ابراهیم که برای فدای اسماعیل آمد و عصای موسی(ع) و ناقهء صالح(ع) .

ü    و آن کسیکه عشیره نداشت ؟ آدم (ع) ابوالبشراست .

ü    آن چیزی که نفس می کشد و روح ندارد ؟ صبح است .

ü    آن چیزی که یک مرتبه پرواز کرد ؟کوه طور بود چون بنی اسرائیل عصیان کردند و بین آنها وارض مقدسه چند روز راه بود خداوند آن کوه را فرمان داد تا از جای کنده شد و دوبال از نور باو داد تا پرواز کرد و بر سر بنی اسر ائیل پره زد موسی (ع) فرمود که اگر توبه نکنید این کوه بر سر شما فرود خواهد آمد چون توبه کردند وقبول حکم تورات نمودند کوه به جای خود برگشت .

ü    و اما مکانی که یک مرتبه آفتاب برآن تابید ؟ قعر رود نیل بود که موسی(ع) عصا را به دریا زد شکافته شد و آفتاب بر ته آن تابید و دیگر نخواهد تابید.

ü    آن درختی که ،سوار تند رو، تا صد سال برود سایه آنرا طی نمی کند ؟ شجره ء طوبی است که از درختهای بهشت است هیچ قصری نیست مگر آنکه شاخهء از آن درخت طوبی در آن قصر است و مثل او مثل خورشید است که یک خورشید و نور آن در همه بلاد تابش دارد .

ü    آن درختیکه بدون آب نمو کرد ؟ آن درختی بود که خدای متعال برای یونس رویانید .

ü    اما غذاء اهل الجنه مثل آن در دنیا ؟  جنین در رحم مادر است که از راه ناف می خورد و می آشامد بزرگ می شود و چیزی از او دفع نمی شود .

ü    ... اما کلید بهشت کلمه لااله الاالله محمد رسول الله( ص )  می باشد .  

نامه به قیصر رسید و گفت بخدا قسم این اجوبه خارج نشده است مگر از خاندان نبوت و رسالت .

 

 

  

     علی متقی در کنزالعمال روایت می کند که دو نفر نصرانی بنزد عُمر بن الخطاب آمدند و گفته اند از برای او بما خبرده از حب و بغض که چه فرق است میان آنها با اینکه معدن آنها یکی است و آن قلب است و بما خبرده از حفظ و فراموشی چه فرق است با اینکه معدن آنها نیز یکی است و چه فرق است بین خوابهایی که راست است و خوابهائیکه دروغ است با اینکه معدن آنها نیز یکی است عُمر بن الخطاب اشاره کرد بحضرت امیرالمؤمنین (ع) گفت : مسائل خود را از این جوان سؤال کن. حضرت فرمود : من ترا جواب گویم .

ü     اما مسئله «حب و بغض» خداوند متعال ارواح را قبل از اجساد به دو هزار سال ایجاد کرد پس در «عالم ذر» هر گاه با هم شناسائی و الفت پیدا کردند در این عالم نیز قلب آنها بهم دیگر مایل می شود و محبت و دوستی بین آنها پیدا می شود و هر گاه در «عالم ذر» این شناسائی و الفت حاصل نشد در این عالم نیز حاصل نخواهد شد.

ü    و اما « حفظ و فراموشی » برای این است که خداوند متعال هنگامیکه فرزندان آدم را خلق کرد برای قلب او پرده ای قرار داد هرگاه آن پرده بالا زده شود آنچه بشنود و بخواند حفظ  و احصی می کند و هرگاه آن پرده روی قلب را بپوشاند او را فراموشی عارض می شود و اگر چیزی را بشنود یا بخواند حفظ نمی کند .

ü    و اما «رؤیای صادقه و کاذبه » این است که خداوند متعال روح را که خلق کرد از برای او سلطانی قرار داد که آن نفس است هنگامی که کسی می خوابد روح بیرون می رود ولی سلطان او که نفس باشد در مرکز خود مستقر است هرگاه روح به جمعی از ملائکه برخورد کرد آنچه را در خواب به بیند راست و صدق است و هر گاه به جمعی از شیاطین و اجنه تصادف کرد آنچه را در خواب به بیند همه احلام و اکاذیب است .  

         آن دو نفر نصرانی که این جوابهای شافی وافی را شنیدند بشرف اسلام مشرف شدند و از آن حضرت مفارقت نکردند تا در جنگ صفین به درجه رفیعه شهادت رسیدند.

 

********

 

     عُمردر هر مسئله که بر او مشکل می شد به علی (ع) رجوع می کرد از آن جمله که یکی از اصحاب که او راحارث بن سنان می گفته اند بین او و بین مردی از انصار مشاجره اتفاق افتاد ...و حارث در خشم شد و بر قیصر ملک روم داخل شد و دین نصارا را اختیار کرد قیصر از کار او تعجب کرد . (و گویند اول کسی بود که به مذهب نصاری گروید و مرتد شد .) قیصر که کاملا کردار و گفتار اسیران و حارث را تحت دقت قرار داده بود در خشم شد و هم و غم و فکر او را فرو گرفت . مجلسی بیاراست و خواص از اساقفه و اعاظم علماء نصاری را در آن مجلس جمع کرد و گفت مکتوبی به امیر آنها عمربن الخطاب بنویس و حال حارث بن سنان تجسس کن و مسائلی ما میگوئیم برای او بنویس اگر آن مسائل را جواب صحیح دادند بدانکه این دین اسلام بر حق است و ....

   عُمر چون نامه را را قرائت کرد و نامه را بدست امیرالمؤمنین(ع) داد و گفت این نامه را جواب بنویسید. حضرت در همان جا قلم و دوات طلبید و نوشت :

از محل و مقام پروردگار ؟ لایخلومنه مکان و مقامه القدره و لیس له مکان .  اما آن رسولی که نه از جن و نه از ملائکه ونه از بشر؟ آن رسول غرابی بود که خدای تعالی او را فرستاد تا با غراب دیگر جنگید و چون آن دیگری را کشت لاشه او را در خاک کرد قابیل از او آموخت و چثه هابیل را در خاک پنهان کرد .

از کسی که وحی به او شد نه از جن و نه از انس و نه از ملائکه ؟زنبور عسل بود که خدای تعالی می فرماید ( و اوحی ربک الی النحل الایۀ) .

  و اما عصای موسی اسمش چه بود؟عصای موسی اسمش  ذائده بود چون هر گاه اژدها می شد بر او زیاد می شد و چون موسی او را در دست می گرفت به حال اول بر می گشت و از درخت عوسج بود جبرئیل او را برای شعیب آورده بود .

   چون نامه بدست قیصر رسید قرائت کرد همه را صحیح دانست . طلبید جماعت خود را و فرمان کرد بروید و اسیران مسلمان را از زندان بیرون بیاورید همه را بیرون آورد و به آنها خلعت بخشید و رها گردانید و حارث بن سنان را گفت تو اگر برگردی به مدینه من همچنان مواجب ترا قطع نمی کنم . گفت اگر مرا پاره پاره کنی و به آتش بسوزانی بر نخواهم گشت و حارث به دین نصرانی مُرد . ملاء الله قبره نارا .

                                         

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

  فروردین ماه 1386

سه شنبه 14/1/1386 - 9:36
آموزش و تحقيقات

  «به نام حضرت دوست» 

                  چگونه کتاب را باید مطالعه کرد؟

 

     1. هم اکنون شمائی که مشغول مطالعه کتاب هستید، معلوماتتان چقدر است؟ و چند کلاس سواد دارید؟

     اگر فوق لیسانس یا دکترا هستید، ممکن است بسیاری از مطالب کتاب را بدانید، با وجوداین یک مرتبه مطالعه کتاب شما را با مسائل جدیدتری آشنا خواهد کرد.

     اگر مهندس، جراح، چشم پزشک، ریاضیدان، فیزیکدان، شیمیدان،اقتصاددان، حقوقدان، استاد یا معلّم و یا معلوماتی دراین حدود دارید، مطالعه یک یا دو مرتبه کتاب برای شما جالب خواهد بود.

     اما اگر معلومات شما در حدود دیپلم یا پائینتر است، بایستی حداقل 2 تا 4 مرتبه کتاب را بخوانید و بعلاوه در موقع لزوم بازهم به برخی از مباحث آن مراجعه کنید.

 

     2. مطالعه کننده خوب کسی است که هنگام مطالعه، عقاید و نظریات خود را اطراف و حواشی صفحات کتاب بنویسد. زیر مطالب مهم خط قرمز ( به رنگی متفاوت از رنگ نوشته های کتاب) بکشد. کسانیکه از ترس کثیف شدن کتاب حواشی کتاب را نمی نویسند و زیر مطالب مهم خط نمی کشند اشتباه می کنند. شما هم اکنون خودکار قرمزی بدست گیرید، عقاید و افکار و نظریات خود را که ضمن مطالعه به مغزتان خطور می کند، در حاشیه بالا و زیرکتاب بنویسید، زیر مطالب و جملاتی که بنظرتان جالب و مهم می آید خط قرمز بکشید. هنگام مطالعه کتاب مطالب تازه ای ازنظر شما می گذرد، موضوعات نو، فکر و ابتکار و اختراع جدیدتری مانند جرقه از نظرتان می گذرد، چنانچه درهمان موقع و لحظه فوراً آن مطلب و نکات را یادداشت نکنید، ممکن است ازخاطرتان برود و فراموش شود، و هیچگاه دیگر بیادتان نیاید.

 

     3. معانی لغات، اصطلاحات و موضوعات و مطالبی را که نمی دانید یادداشت کنید و از افراد باسوادتر بپرسید، افکار و عقاید خود را هرچقدر هم بنظر خودتان غلط و نادرست آمد بازهم نترسید، بحث و گفتگو کنید، در بحث زود قانع نشوید، بیشتر فکر کنید، بیشتر جواب و سؤال پیدا کنید، اگر در اولین جلسه بحث جوابی را پیدا نکردید، روز یا روزهای دیگر مغز شما که شبیه ماشین حساب خودکار است جواب آنرا به شما خواهد گفت.

 

     4. هنگام مطالعه تمام اعضاء بدن خود را شُل کنید، شل و راحت نشستن دو فایده دارد، یکی اینکه دیرتر از مطالعه خسته می شوید، دوم اینکه فکر شما بهتر کار خواهد کرد، پس برای اینکار مانند گربه که هنگام خوابیدن خود را شُل و آزاد رها می کند، شما هم خود را روی صندلی یا روی زمین شل و آزاد رها کنید؛ بازوها، دستها، پاها، شکم و کمر خود را کاملا شل  کنید و به وضع کاملا راحتی بنشینید، چند دقیقه چشمهای خود را ببندید و پوست صورت خود را هم شُل کنید.

 

     5. اگر هنگام مطالعه در جای ساکت و تنها باشید بهتراست، زیرا شلوغی و سروصدا حواس تان را پرت خواهد کرد، البته هستند کسانیکه در جای شلوغ قادر به مطالعه هستند.

 

     6. گاهی اوقات در قسمتی ازمطالب کتابها، خلاصه ای از یک کتاب 300 صفحه ای را در چند صفحه آورده اند، اگر شما وقت بیشتری دارید به کتابهائی که در زیرنویس صفحه یا در فهرست منابع ( که معمولاً درآخر کتاب آورده می شود) مراجعه کنید و آن کتابها را نیز مطالعه نمائید.

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

  فروردین ماه 1386

سه شنبه 14/1/1386 - 9:35
دعا و زیارت

  «به نام حضرت دوست»       

 برگرفته ازکتاب: بهشت و حوریان بهشتی ، ناشر: شمیم گل نرگس.

حور جمع حوراء است و حوراء به دخترجوان و باکره و سفيد و بسيار زيبا و سياه چشم گفته می شود که دارای پستانهای بسيار زيبايی که گرد و تازه رسيده و کمی برآمده اند می باشند.

قرآن می فرمايد:

    ﴿ (برای پرهيزگاران)، دخترانی بسيار جوان و هم سنّ وسال و جامهايی لبريز و پياپی(ازشراب طهور)  . (سوره نبأ، آیه 33)

  ﴿ (بهشتيان) همسرانی از حورالعين (سياه چشم وبسيارزيبا) دارند همچون مرواريد درصدف پنهان. اينها پادشی است که در برابر اعمال که انجام می دادند. (سوره واقعه آیه 22)

  ﴿نزد بهشتيان همسرانی زيباچشم است که جز به شوهران خود عشق نمی ورزند، گويی(ازلطافت وسفيدی)همچون تخم مرغهايی هستندکه (درزير بال وپرمرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آنرا لمس نکرده است ونزديکی نکرده است). (سوره صافات،آیه 48)

 

     پيامبراکرم(ص) فرمودند: «همانا بهشتيان به چيزی بيشتراز نکاح اشتها ندارند و لذت نمی برند».  (کتاب لثالی، ص 503)

      درحديثی بدين مضمون آمده است که:«بهترين چيزهايی که مردم در دنيا وآخرت ازآنها لذّت می برند، لذت آميزش و بهره برداری از زنان می باشد». (کتاب وسائل، جلد14، ص 468)

 

  «(دربهشت)توان بدنی انسان درکاميابی از زنان به اندازه صد نفر می گردد». (کتاب کنزالعمال، جلد14، ص 468)

  حضرت علی(ع) فرمودند: «هريک ازآن حوريان، هفتاد حلّه پوشيده اند و سفيدی ساق ايشان از زير هفتاد حلّه معلوم است. از جماع باهريک ازآن حوريان لذّت صد مرد را می يابد که هريک چهل سال خواهش مجامعت داشته باشندو برايشان ميسّرنشده باشد». (بحارالانوار،ج 8، ح 205)

  درجای ديگرحضرت علی(ع)فرمودند: «پس آن مؤمن با قوّت صد جوان باآن حوری جماع کند و يک معانقه با او هفتادسال طول می کشد.  مؤمن متحيّر می باشد که نظر به کدام عضو حوری بکند، بر روی او يا برپُشت او  يا بر ساق او. برهرعضو اوکه نگاه می کند از شدّت نور وصفا، روی خودرا درآن مشاهده می نمايد. پس دراين حال زن ديگری براو مشرف ميگردد که خوشروتر و خوشبويتر از اوّلی است». (بحارالانوار،ج 8، ح 205)

  حضرت اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «هيچ مؤمنی داخل بهشت نمی شود مگر آنکه خداوندِغنیّ ، پانصد حوری به او عطا می فرمايدکه با هر حوری هفتاد غلام وهفتاد کنيز نيز می باشدکه هريک مانند لؤلؤ منثور و لؤلؤ مکنون می باشند». (بحارالانوار،ج 8، ح 205)

  رسول اکرم(ص) می فرمايد: «حوری از خيمه خود بيرون آيدو روی به تخت مؤمن بخرامد و چون به نزد مؤمن می آيد با پانصد سال ازسالهای دنيا همديگر را می بوسند که برای هيچ کدامشان ، خستگی و ملال حاصل نمی گردد».

  امام صادق(ع) فرمودند: « زنانِ بهشت حسد نمی برند و حائض نمی شوند و بدخويی نمی کنند».

  رسول اکرم(ص) فرمودند: «هرمؤمنی را هفتاد زوجه از حوران می دهند و چهار زن از آدميان، که ساعتی با حوريّه صحبت می دارد و ساعتی با زن دنيا و ساعتی باخود خلوت می کند و بر کُرسيها تکيه زده اند و بايکديگر صحبت می دارند». (بحارالانوار،ج 8، ص 157، ح 98)

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

فروردین ماه 1386  خورشیدی

سه شنبه 14/1/1386 - 9:33
دعا و زیارت

  «به نام حضرت دوست»

  گزیده ای از کتاب «حضرت خضر(ع) مونس یار (عج)»تالیف: مصطفی کارگر شورکی

 

      لقب ایشان در تمام کتب ، خضر و نام ایشان ( بلیا ) می باشد. از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند : « حضرت خضر (ع) روی هیچ چوب خشک نمی نشست مگر آنکه سبز می شد و بر هیچ زمین بی علفی نمی نشست مگر آنکه سبز و خرّم می گشت و اگر او را خضر نامیدند ، به همین جهت بوده است . ظهور خضر(ع)3450 سال بعد از هبوط آدم (ع) بوده است و در فارس (ایران ) متولد شدند .(تاریخ طبری) . بر این عقیده اند که حضرت خضر(ع) آب حیات خورده است و تا ابد زنده هستند . از امام صادق(ع) آمده که در معراج حضرت رسول (ص) صحبت از حضرت خضر می شود. جبرئیل گفت : خضر از اولاد پادشاهان و ایمان به خدا آورده بود . در حجره ای از خانه ی پدرش خلوت گزیده بود وعبادت خدا می کرد . پدرش را فرزندی به جز او نبود . پس مردم گفتند : زنی را به او تزویج کن … خضر گفت : من نیازی به زن ندارم . پس پادشاه بر حضرت خضر (ع) غضب کرد . فرمود که او را در حجره کنند و درش را به گل و سنگ محکم کنند . روز دیگر در اثرشفقت پدری فرمود که در را بگشایند ولی او در حجره نبود . حقتعالی به او قوّتی کرامت کرد که به هر صورت بخواهد متصوّر ، و از نظر مردم پنهان شود . سپس با ذوالقرنین (یا به نظر بعضی ها کورش کبیرکه پسرخاله وی بوده) همراه شد و سپه سالار لشکر او شد تا آنکه از آب زندگانی خورد و هر که از آن بخورد تا دمیدن صور زنده است .

   محل زندگی خضر (ع) بنا به روایات ، مسجد سهله می باشد . در این مسجد مقامی به نام او وجود دارد . مسجد سهله جایگاه ادریس و ابراهیم خلیل الرحمن بوده . خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد جز اینکه در این مسجد نماز گزارد .  آن جناب پیغمبری مرسل بوده که خدا به سوی قومش مبعوثش فرموده و او مردم را به سوی توحید دعوت می کرده است . (تفسیرالمیزان ) . علم آن عالم (علم لدنی ) یک علم عادی نبوده بلکه گاهی  قسمتی از اسرار این جهان و رموز حوادثی که تنها خدا می داند ، بوده است . امام رضا ( ع ) عنوان می کنند که حضرت خضر(ع) در زمان غیبت امام زمان (عج ) مونس ایشان و درتنهایی رفیق آن حضرت می باشد.  صوفیان در چلّه های خویش در دل شب او را کلید فتوح خویش تلقّی کرده اند .  بیمارانی که در خواب از دست او جامی نوشیده و غذایی خورده و نقد عافیت خویش باز یافته اند .

      حضرت علی ( ع ) می فرمایند : ملکی به نام رقائیل ، دوست ذوالقرنین بود . به ذوالقرنین می گوید: در روی زمین چشمه ای وجود دارد که (آن) را عین الحیاه می گویند . هر کس از آب چشمه بخورد همیشه زنده خواهدبود تا آنکه خودش از خدا طلب مرگ کند . ذوالقرنین جویا محل می شود که ملکی می گوید: ما در آسمان می دانیم که محل این عین الحیاه زمین تاریکی ( ظلمات ) است که احدی از جن و انس به آنجا راه پیدا ننموده است . به هر حال ذوالقرنین همراه عده ای از جمله حضرت خضر(ع) به آن مکان وارد می شود که خضر(ع) ابتدا وارد، و از آن آب می خورد. 

     حضرت خضر ( ع) تا روز قیامت زنده هستند تا دجّال ستمگر را تکذیب کند و عمر او دلیلی محکم بر عمر طولانی حضرت مهدی ( عج) می باشد .  در روایات آمده است که حضرت خضر و الیاس ، هر سال در مراسم حج شرکت و با هم ملاقات می کنند .

چهار نفر از انبیاء تاکنون زنده اند : دو نفر آنها یعنی عیسی و ادریس در آسمانند و دو نفر دیگر یعنی خضر و الیاس در زمینند . ( تفسیر المیزان ) 

ملاقات  خضر(ع) با موسی ( ع )   براساس ماجراهای بین ایشان و اعتراض موسی (ع) و زمان جدایی ، خضر(ع) ماجرا را تاویل می کند : 1- داستان سوراخ کردن کشتی  : کشتی برای مستمندان بود خواستم معیوبش کنم چون در راهشان شاهی بود که همه کشتی ها را به غضب می گرفت . 2-  اما آن پسررا که کشتم پاکیزه نبود ،  پدر و مادر خود را به کفر دعوت می کرد وآن دو به خاطر شدت محبتی که به وی داشتند ، دعوتش را بپذیرند . خدا امر فرموده تا  فرزندی دیگر، بهتر از او به آن دو بدهد . زیرا صاحب دختری شدند که آن دختر پیغمبری زائید. در اکثر روایات آمده که از دختر هفتاد پیغمبر البته با واسطه به دنیا آمد .   3-  اما دیواری که تعمیر کردم از دو پسر یتیم بود و گنجی زیر آن بود . پدرآنها صالح بود و در بعضی دیگر آمده که جد دهمی و در بعضی هفتمی بوده که صالح بوده .  امام صادق (ع) می فرمایند : این گنج طلا و نقره نبود ، تنها لوحی بود که چهار جمله برآن ثبت بود. لااله الاالله، من ایقن بالموت لم یضحک ، و من ایقن بالحساب لم یفرح قلبه ، من ایقن بالقدر لم یخش الاالله: معبودی جز الله نیست . کسی که به موت ایمان دارد( بیهوده ) نمی خندد، و کسی که یقین به حساب الهی دارد ( و در فکر مسؤولیتهای خویش است ) خوشحالی نمی کند و کسی که یقین به مقدرات الهی دارد جز از خدا نمی ترسد . ( تفسیر نمونه ج12).

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

فروردین ماه 1386    

  امیر

سه شنبه 14/1/1386 - 9:31
دعا و زیارت
  «به نام حضرت دوست»

سوگواري آدم در عرفات و كربلا

   در عرفات ، هنگامي كه آدم به عرش نگريست و نام هاي مقدس پنج گانه را ديد. جبرئيل آنها را به او تلقين كرد كه : اي آدم ! بگو :

يا حميد بحق الحسن ! ويا عالي بحق علي ! ويا فاطر بحق فاطمه ! ويا محسن بحق الحسن ! ويا قديم الاحسان بحق الحسين ! ويا قديم الاحسان بحق الحسين .

هنگامي كه نام پنجمين آنان را به زبان‌آورد ، سيلاب اشك اش جاري شد و قلب اش خاشع گرديد و گفت : چرا ياد و نام پنجمين آنان ، قلبم را مي شكند و سيلاب اشك را جاري مي سازد؟ جبرئيل در بيان علت آن به مرثيه سرايي حسين ( ع ) پرداخت و آدم و فرشتگان نيز شنيدند و گريستند . جبرئيل گفت :‌

برفرزندت حسين در راه حق و عدالت ، مصيبتي فرود مي آيد كه همه مصائب در برابر آن كوچك است . پرسيد: آن مصيبت ، چيست ؟

جبرئيل گفت : او تنهاي تنها و غريبانه ، با تشنگي وصف ناپذيري به شهادت مي رسد، نه ياوري خواهد داشت و نه مددكاري .

اي آدم !كاش او را در آن دشت ، غمبار مي نگريستي كه از شدت تشنگي و اندكي يار و ياور ، فرياد دادخواهانه اش به آسمان بلند است ، اما جز با شمشيرها و شراره هاي مرگ پاسخ اش را نمي دهند . سرش را از قفا مي برند و خيمه ها و حرم او را غارت مي كنند و سرهاي مقدس او و يارانش را همراه بانوان و خاندان وحي در شهرها مي گردانند، ( مجلس محمد باقر بحارالانوار ج 42 ص 242 )

امام حسين (ع) در روز عاشورا :

هنگام رويارويي با لشكريان دشمن آنان را موعظه فرمود و حقايق را براي شان بيان كرد، اما سخنان آن حشرت در دل هاي آلودة آنان تاثير نداشت بي ترديد كلام آن امام (ع) شرايط تاثير گذاري داشت . اما در جان هاي ناپاك آنان زمينة تاثيرو جذب حقايق مهيا نبود عاملي باعث قساوت قلب آن نامردان شده بود.

پاسخ اين سوال را به خواهر گرامي اشان چنين بيان مي كند . خواهرم ! شكم هاي آنها از غذاي حرام پر شده و شيطان بر آنان مسلط گرديد. و از ياد خدا غافل اند و از جان شان بيرون برده است .

   حال جلوة عاشقي امام حسين (ع ) د روز عاشورا براي رسيدن به معشوق ، جلوة مافوق انسانهاست ، و نمايش اين عاشقي زماني است كه ياران و بستگان آن حضرت به شهادت رسيدند و او تنها ماند ، و بعد از آن كه با اهل خيام وداع كرد، هم مانند شيربيشة شجاعت به ميدان تاخت وبه جنگ با دشمن پرداخت ، وبه جانب راست دشمن حمله مي كرد و اين شعر را مي خواند:

مرگ بهتر از پذيرفتن ننگ است و پذيرفتن ننگ بهتر از ورود در آتش دوزخ .

وبه جانب چپ دشمن حمله مي كردو مي گقت :

من حسين پسر علي هستم . سوگند ياد كردم كه در مقابل دشمن سر فرود نياورم . من از اهل و عيال پدرم حمايتمي كنم و در راه دين پيامبر( ص ) كشته مي شوم .

 بعد از آن كه جنگ نماياني نمود، يك مرتبه شمر ملعون فرياد زد  چرا مهلت اش مي دهيد ؟ پس از اطراف برآن بزرگوار حمله آوردند . يكي ضربتي به شانة مباركش زدو ديگري ، با شمشير چنان ضربتي به عاتق مقدسش زد كه از شدت آن ضربت ، حضرت به رو افتادند . در اين حال كه گاهي بلند مي شد و گاهي مي افتاد ، و از شدت جراحت طاقت نشستن نداشت ، سنان بن انس نخعي ، با نيزه به ترقوه مباركش زد، پس نيزه را ، آن ملعون ، بيرون كشيده و به اطراف سينة مباركش مي زد.

 به يك دفعه سنان  شقي ، يك تيري به گلوي مباركش زد. حضرت به روي  زمين افتاد و برخاست ، نشست و تير را از گلوي مباركش بيرون كشيد و دست هاي مبارك را زير گلوي خون آلود گرفته ، وقتي كه پر از خون مي شد، به صورت و ريش مبارك مي ماليد. ((آه ، آه ، در اين حال يك مسلمان رحم اش نيامد؟! ))  اين سخن از زينب ( ع ) به قدري جان ساز بود كه عمرسعد ملعون آن چنان گريه كرد به طوري كه ريش اش از اشك چشم اش تر شد ، اما در عين حال  عمرسعد از زينب ( ع ) رو گردانيد و جواب او را نداد و سكوت كرد.

ندانم اي شه خوبان چه بود تقصيرت               كه آن به تير زند و آن يكي برشمشيرت

سوگواري حسين ( ع ) در صحراي محشر:

كران تا كران آسمان ها و آنچه در آنها است و جاي جاي زمين و آنچه بر روي آن است همه و همه  بر او گريستند.

  حسين ( ع ) از سمت راست عرش الهي بر شهادت گاه خويش مي نگرد و بر انبوه زائران شيفتگان و عاشقان اش را تماشا مي كند آنان را با اسم و رسم و نام پدر و مادر و از نظر درجات و منزلت شان در بارگاه خدا مي شناسد. بر محافل و مجالس و سوگواري خويش نظر مي افكند وطلب بخشايش و آمرزش مي كند و مي فرمايد:

((هان اي سوگواران بر عاشورا !

اگر مي دانستي كه خداوند براي تو چه نعمت هايي به عنوان پاداش آماده ساخته است ، بي ترديد شادماني و سرورت از غم و اندوهت ، بيشتر مي شد. ))  بحارالانوار ج 44 ص 240

   حسين ( ع ) در مقام عهد و پيمان و عشق به شهادت چون دل حسين ( ع ) كه روزي روي دوش پيامبر اسلام ( ص ) بود و مي گفت : (( رضا برضائك )) يك روز هم در زمين كربلا زير سم اسبان فرمود: (( رضا برضائك )) يعني روي دوش پيامبر اسلام     ( ص ) راضي بود ، زير سم اسبان نيز راضي است .

 

خلاصه اي از كتاب : از ازل تا قيامت

محمد جواد مصطفوي

 

 

 

 

 

 

از كتاب: زندگاني امام حسين، نوشته: زين العابدين رهنما.

-      فاجعه ء كربلا و نبرد مردانة حسين را تا دنيا دنياست هر مسلمان و غيرمسلماني به چشم بزرگ ترين نمونة تهور و دلاوري بشر و در عين حال زشت ترين و كثيف ترين جلوةتوحش روح آدمي خواهد نگريست . براي وصف آن همه شجاعت و پاك بازي و قهرماني ، در اين زباني كه تكلم مي كنم كلماتي نمي يابم .  از كاش موسيقي دان بودم و بر زبان بزرگ روح آدمي تسلط داشتم و از مرز كراهت موسيقي غنايي در مذهب عبور مي كردم ، آن وقت بزرگ ترين و عظيم ترين سمفوني هاي جهان را خلق مي نمودم چون تنها كاري كه مي توان با آن اين همه بزرگي و عظمت را تفسير كرد . تنها موسيقي است و بس 

-      شهادت حسين ضربة آخري بود كه زندگي يزيد را در هم نورديد . وصف آن همه شجاعت و دليري اركان لرزان يزيد را در هم فرو ريخت .

-       فتح يك ساعته و فتح يك روزه و فتح يك ساله فتح نيست . فتح و فيروزي كه بتواند با بقاي زمان و تحولات و تغييرات باقي و ثابت و پر رنگ بماند آن فتح حقيقي است و آن فيروزي واقعي است .

-      فداكاري و از خود گذشتگي امام سوم ، امام حسين عليه السلام ، كه ستايشگران و شيفتگان روح بزرگ او ، برجسته ترين صفات را به حق به او داده اند، چنان جان و روان شيعيان علي ( ع‌) و آشنايان اين فاجعه ي بزرگ را به خود جلب كرده كه تني از آن گروه نيست كه آن را در نيافته باشد و در طول عمر خود ، لااقل در ماه محرم و شب شام غريبان  - اشك هاي گرم خويش را نثار خاطره و ياد بود آن نكرده باشد .

-       كاري كه حسين ( ع ) كرد و جانبازي كه او ، در راه ايمان و عقيده و راه خدا، به پيدايي آورد ، مي توان گفت : همتايي در تاريخ بشريت ندارد.

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

  Jadeye_tariki@yahoo.com

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

فروردین ماه 1386

سه شنبه 14/1/1386 - 9:25
دعا و زیارت
  به نام حضرت دوست    گزیده ای از كتاب «پرتوي از غدير» حضرت آيه ا.. مهدي حائري تهراني

           

             ((قضيه مباهله ))     مباهله : يعني در حق يكديگر نفرين كنيم و از خدا اجابت    آن را التماس نماييم .                    

   شرح مختصر يوم المباهله اين است كه : پس از اينكه حضرت پيامبر ( ص )  نصاراي نجران را دعوت به اسلام نمود علماي بزرگ آنها كه بيش از هفتاد نفر بودند با اتباع خود به مدينه آمدند و در چند جلسه ملاقات با پيامبر اكرم ( ص ) با شركت در مناظرات علمي و شنيدن دلائل منطقي و آيات قرآني مجاب شدند وقانع گشتند. ولي حب جاه و مقام و دوستي دنيا مانع شد تا عليرغم شنيدن احكام و آيات الهي سرتسليم فرود بياورند. پيامبراكرم ( ص ) به امر پروردگار به آنها پيشنهاد مباهله كردند تا راستگو از دروغگو جدا گردد. براي انجام مباهله روز بعد تعيين گرديد.

  در زمان مقرر بيش از هفتاد نفر از علماي بزرگ مسيحي همراه با جمع زيادي از نصاري در بيرون دروازة مدينه در دامنه كوه به انتظار ايستاده بودند تا پيامبر اكرم ( ص) برآنها وارد شود. همه در انتظار بودند تا پيامبر با تشريفات و جمعيت فراوان از مدينه خارج شوند ولي با كمال تعجب ديدند حضرت خاتم الانبياء ( ص ) به طرف آنها مي آيند درحالي كه جواني در طرف راست و بانوي محجبة مجلله اي در طرف چپ و دو نوجوان كوچك در مقابل روي آن حضرت هستند و كس ديگري با ايشان نيست .

   اسقف نصراني كه بزرگ و دانشمند آنان بود از آشنايان پرسيدند : آنان كيستند كه با محمد     ( ص) بيرون آمده اند ؟ گفتند : آن جوان داماد و پسرعمويش علي بن ابي طالب ( ْع ) و آن خانم دخترش فاطمه ( س ) و آن دو نوجوان نوه هاي او حسن و حسين ( ع ) هستند.

   اسقف نصراني به ديگر علماي خودشان گفت : ببينيد محمد ( ص ) چگونه مطمئن است كه نزديكترين و عزيزترين خويشان خود را براي مباهله آورده است ، ابدا مصلحت نيست با او مباهله كنيم .  اگر ترس از قيصر روم نبود حتما به ايشان ايمان مي آوردم . صلاح ما دراين است كه با ايشان مصالحه كنيم . همه پذيرفتند و اسقف به پيامبر اكرم ( ص ) عرض كرد : ( انا لانباهلك يا ابالقاسم )  يعني با تو مباهله نخواهيم كرد . صلح نامه به خط حضرت اميرالمومنين نوشته شد و به امضاي طرفين رسيد در راه بازگشت يكي از علماي آنان به نام عاقب به ياران خود گفت به خدا سوگند من و شما مي دانيم كه اين محمد همان پيامبر موعود است و آنچه مي گويد از خداست . به خدا قسم من در ايشان صورتهايي ديدم كه اگر از خدا درخواست مي كردند كوهها  را از محل خود حركت مي دادند .

  آيه 54 سوره آل عمران در روز مباهله يعني روز 24 يا 25 ذي الحجه نازل شده است .

 

 

 

 

 

 

 

واقعه غدير به بيان امام محمد باقر ( ْع)

    روايت كرده كه آن حضرت فرمودند : رسول خدا ( ص ) در مدينه ، تمام شرايع و احكام – بجز حج و ولايت را ابلاغ فرمود. و براي ابلاغ اين دو ، از مدينه حج گزارد.

   جبرئيل ( ع ) نازل شد و به خدمت حضرتش عرضه داشت : يا محمد (ص ) ، خداي جل اسمه ترا سلام مي رساند و مي فرمايد:  (( من هيچ پيغمبري از پيغمبرانم ، و هيچ رسولي از رسولانم را قبض روح نكردم ، مگر بعد از كامل كردن دينم و تآكيد حجتم . و اكنون دو فريضه از دين برعهده تو باقي مانده كه مردم بدانها نياز دارند ، وبايد به قوم خود برساني : ( اول) فريضه حج و ( دوم ) فريضه ولايت و خلافت پس از خودت . همانا من  زمينم را از حجت ، خالي نگذارده ام و هرگز خالي نمي گذارم .))

   جبرئيل ، پس از ابلاغ كلمات الهي عرضه داشت : خداي جل ثناوه ، ترا امر مي فرمايد كه فريضه حج را به قوم خود برساني ، خودت حج كني ، و هر كه استطاعت دارد – از اهل شهر و اطراف و اعراب باديه نشين – همه با تو حج كنند و حج آنها را نيز مانند نماز و زكات و روزه آنها به ايشان بياموزي ، و همچنانكه آنان را بر تمام شرايع واقف كردي ، بر حج نيز واقف گرداني .

  پس آنگاه منادي رسول خدا ( ص ) در ميان مردم ندا كرد : آگاه باشيد كه رسول خدا ، اراده حج دارد . و مي خواهد حج را نير مانند ديگر احكام شما را واقف گرداند .

  پس رسول خدا به همراهي مردم ، حج را بجاي آورد. و شمار همراهان به هفتاد هزار نفر مي رسيد، رسول خدا براي خلافت علي ( ع ) پيمان گرفت . نداي ( لبيك اللهم لبيك ) تمام فضاي بين مكه و مدينه را پركرده بود.  هنگامي كه رسول خدا به موقف رسيد، جبرئيل از جانب خدا عرضه داشت : اي محمد ( ص) خداي عزوجل ترا سلام مي رساند و مي فرمايد: همانا اجل تو نزديك شده و مدت (عمر) تو سرآمده است . و من ترا به ( مرگ) فرود مي آورم ،.. پس پيمان خود رابسپار ، و وصيت خود را عرضه دار. و تمام آنچه از علم و ميراث علوم پيامبران پيشين و سلاح و تابوت و تمام آيات انبياء كه نزد تو موجود است ، به وصي و خليفه پس از خودت ، حجت بالغه من بر آفريدگانم ، علي بن ابيطالب بسپار.   .. و اين اتمام نعمت من بر بندگانم به پيروي ولي ام و اطاعت وي مي باشد. .. و اسلام را به عنوان دين براي شما پسنديدم ، علي بنده ام و وصي پيامبرم و خليفه پس از حضرتش و حجت بالغه من برآفريدگانم ، كه طاعت او به طاعت محمد پيامبر م همراه است . او را علم ميان خود و خلقم قرار دادم . ...

  پيامبر در محل غدير خم ،در نزديكي جحفه رسيد .... به مردم ابلاغ كرد :‌.... اي مردم آگاه باشيد كه خداوند علي را سرپرست و پيشوا بر شما قرارداده و اطاعت او را بر مهاجر و انصار و همه مردم واجب فرموده است ... بايد فرمان علي را اطاعت كند و گفتار او را تصديق نمايد و امر او را انجام دهد.  مومن است كسي كه او را باين سمت تصديق نمايد.

امام محمد باقر (ع) فرمودند:  ابليس ، چهار روز ( از سرضعف و عجز ) ناله سرداد: روزي كه مورد لعن قرار گرفت ، روزي كه به زمين فرستاده شد، روزي كه پيامبر اكرم (ص) به نبوت مبعوث شد.، و روزغديرخم. (بحارالانوار ج 37ص121 )               

 

 

 

واسطه هاي بين ما و خداوند

        بديهي است در افعالي خداوندي هر كس به هر صورتي كسي را موثر و شريك بداند بطريق جزء موثربه انبيا يا امامان يا ديگران قطعا مشرك است .

  حتي بايد توجه شود كه در دل و باطن نيز توجه به غير خدا براي شهرت و جلب نظر مخلوق ويا نظر ديگري در ميان نباشد.

نذر ، در مورد نذر چون از ابواب عبادات است در التزام به عمل براي خدا در هنگام نذر بايستي دو شرط منظور گردد و تا اين دو شرط نباشد نذر برقرار نمي شود اول نيت همراه با عمل و دوم صيغه نذر با هر بيان و زبان . بنابراين اگر در نيت غير خدا باشد يا ديگري را با نام خدا داخل كند قطعا آن نذر باطل است و اگر با علم به باطل بودن عمدا اين كار را بكند مشرك است .   نذر بايد فقط براي خدا باشد ولي در محل مصرف آن اختيار انتخاب دارند .

آيا حاجت خواستن از امامان و توسل آنها شرك است ؟ خداوند متعال دنيا را دار اسباب و علل قرار داده است و براي انجام هر كاري نياز به علل و اسباب مادي و معنوي است و كمك گرفتن از اسباب نيز مانعي ندارد. شيعيان با اعتقاد به اينكه  خاندان جليل پيامبر ( ص ) وسيله و اسباب نجات مي دانند و براي اهل بيت ( ع ) وجود مستقلي از خداوند قائل نيستند و به وسيله آن توجه به خداي متعال مي جويند. البته توجه مستقيم و درخواست مستقل از خداوند متعال نيز مقدور و محفوظ است

ولي به پيروي از قرآن مجيد كه مي فرمايد: شيعيان پيامبرگرامي اسلام ( ص ) و خاندان بزرگوارش را عباد صالح و واسطه فيض از مبدا فياض مي دانند . ( سوره مائده آيه 39 )

اهل بيت پيامبر در تمام ادوار از زمان پيامبر تا به حال وسايل بندگان به سوي خدا بودند و شيعه براي آنها استقلاي در قضاي حوائج قائل نيست بلكه آنان را بندگان شايسته و امامان برحق و مقربان درگاه الهي مي داند و لذا واسطه بين خود و خدا قرار مي دهد.

دعاي توسل: از بزرگترين دلايل اينكه شيعه بيت پيامبر را وسيله و واسطه در پيشگاه خداوند   مي داند دعاهاي ماثوره در كتب ادعيه شيعه است كه در هيچيك از دعاها استقلالي بر اي خاندان رسالت ذكر نشده است ، بلكه در همه جا فقط واسطه فيض بين خالق و مخلوق هستند . از جمله اين ادعيه دعاي توسل است كه در كتب ادعيه است . در تمام فرازهاي اين دعاي شر يف شيعيان ائمه بزرگوار را يك بيك مخاطب قرار مي دهند كه اي سيد و مولاي من ما توجه و توسل و طلب شفاعت مي نماييم به وسيله شما به سوي خداوند متعال ، اي آبرومند نزد خداوند شفاعت نما از من . ...

 در جاي جاي اين فراز از دعا نيز تاكيد شده است كه همواره مقصد اصلي خداوند است و ائمه وسيله و واسطه بين ما و خداوند هستند .

زيارت قبور ائمه :  در فرازهاي زيارات و آداب زيارات بنگرند و اعمال شيعه را در مواقف زيارت مطالعه نمايند متوجه مي شوند كه بعد از آنكه زائر  با اجازه خداوند و پيامبر و ائمه طاهرين وارد حرم مطهر شده و زيارت هاي مختلف مي خواند كه همگي مشتمل بر سلام بر پيامبر و اميرالمومنين ( ع )‌ و ذكر مناقب و كرامات پيامبر اكرم ( ص ) و حضرت علي ( ع ) است .

نماز هديه : لازمه دوستي و انسانيت آن است كه اگر كسي به ديدار دوست مي رود هديه اي براي او ببرد ، همچنان كه احادث بسياري از پيامبر اكرم در اين مورد رسيده است . آيا زائر مقتضي نيست هديه ا ي به عظمت نماز براي دوست و مولايش هديه ببرد؟ هديه اي كه مولايش در زمان حيات بهترين و والاترين چيز مي دانسته .  اگر به دعاي پس از نماو فرازهاي آن توجه شود مطالب بيشتر روشن مي شود . شيعيان حضرت علي ( ع ) راهم به اين دليل دوست دارند كه بندة صالح خداو خليفه رسول الله است و در همة اعمال هيچگاه خداوند فراموش نمي شود .

اهل الذكر، آل محمد (ص) هستند.  مراد از اهل ذكر ، حضرت علي و ائمه از اولاد او ( ع) هستند.

 

 

        اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام بر کاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

  فروردین ماه 1386

سه شنبه 14/1/1386 - 9:11
فلسفه و عرفان
 

به نام حضرت دوست

گفتاري در داستان لقمان و پاره اي از كلمات حكمت آميزش

 

  نام لقمان در كلام خداي تعالي جز در سوره لقمان نيامده و از داستانهاي او جز آن مقدار كه در آيات  (( و لقد آتينا لقمن الحكمه ان اشكرلله )) آمده ، سخني نرفته است ، ولي در داستانهاي او و كلمات حكمت آميزش روايات بسيار مختلف رسيده ، كه ما بعضي از آنها را با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل مي كنيم .

    در مجمع البيان گفته : نافع از ابن عمر روايت كرده كه گفت : از رسول خدا ( ص ) شنيدم مي فرمود: به حق مي گويم كه لقمان پيغمبر نبوده ، وليكن بنده اي بود كه بسيار فكر مي كرد و يقين خوبي داشت ، خدا را دوست مي داشت ، و خدا هم او را دوست بداشت ، و به دادن حكمت به او منت نهاد. 

   روزي در وسط روز خوابيده بود كه ناگهان ندايي شنيد: اي لقمان ! آيا مي خواهي خدا تو را خليفه خود در زمين كند، تا بين مردم به حق حكم كني ؟ لقمان صدا را پاسخ داد كه : اگر پروردگار مرا مخير كند، عافيت رامي خواهم ، و بلاء را نمي پذيرم ، ولي اگر او اراده كرده مراخليفه كند سمعا و طاعتا ، براي اينكه ايمان و يقين دارم كه اگر او چنين اراده اي كرده باشد، خودش ياريم نموده و از خطا نگهم مي دارد.

  ملائكه به طوري كه لقمان ايشان را نمي ديد پرسيدند: اي لقمان چرا؟ گفت : براي اينكه هيچ تكليفي دشوارتر از قضاوت و داوري نيست ، و ظلم آن را از هر سو احاطه مي كند، اگر در داوري راه صواب رود اميد نجات دارد، نه يقين به آن ، ولي اگر راه خطا رود راه بهشت را عوضي رفته است، و اگر انسان در دنيا ذليل و بي اسم و رسم باشد ولي در آخرت شريف و آبرومند ، بهتر است از اينكه در دنيا  شريف و صاحب مقام باشد، ولي در آخرت ذليل و بي مقدار ، و كسي كه دنيا را برآخرت ترجيح دهد، دنيايش از دست مي رود ، و به آخرت هم نمي رسد.

  ملائكه از منطق نيكوي او تعجب كردند، لقمان به خواب رفت ، و در خواب حكمت به او داده شد ، و چون از خواب برخاست به حكمت سخن مي گفت و او با حكمت خود براي داوود وزارت مي كرد ، روزي داوود به او گفت : اي لقمان خوشا به حالت كه حكمت به تو داده شد، و بلاي نوبت هم از تو گردانده شد.

     در الدر المنثور آمده است كه لقمان حبشي بوده است .

     در تفسير قمي به سند خود از حماد روايت كرده كه گفت : از امام صادق ( ع ) از لقمان سراغ گرفتم ، كه چه كسي بود؟ و حكمتي كه خدا به او ارزاني داشت چگونه بود؟ فرمود آگاه باش كه به خدا سوگند حكمت را به لقمان به خاطر حسب و دودمان و مال و فرزندان ويا درشتي در جسم و زيبايي رخسار ندادند ، وليكن او مردي بود كه در برابر امر خدا سخت نيرومندي به خرج مي داد وبه خاطر خدا از آنچه خدا راضي نبود دوري مي كرد ، مردي ساكت و فقير احوال بود ، نظري عميق و فكري طولاني و نظري تيز داشت ، همواره مي خواست تا از عبرت ها غني باشد و هرگز در روز نخوابيد، و هرگز كسي او را در حال بول ويا غسل نديد ، بس كه در خودپوشي مراقبت داشت ، و نظرش بلند و عميق بود، و مواظب حركات و سكنات خويش بود، هرگز از ديدن يا شنيدن چيزي نخنديد، چون مي ترسيد گناه باشد، و هرگز خشمگين نشد، وبا كسي مزاح نكرد، و چون چيزي از منافع دنيا عايدش مي شد اظهار شادماني نمي كرد . و اگر از دست مي داد اظهار اندوه نمي نمود،  خدا فرزنداني بسيار به او مرحمت نمود وليكن بيشتر آن فرزندان را از دست داد، و برمرگ احدي از ايشان نگريست .

   لقمان هرگز از دو نفر كه نزاع و يا كتك كاري داشتند نگذشت ، مگر آنكه بين آن دو را اصلاح كرد، و از آن دو عبور نكرد، مگر وقتي كه د وستدار يكديگر شدند، و هرگز سخن نيكو از احدي نشنيد، مگر آنكه تفسيرش را پرسيد، و پرسيد كه اين سخن را از كه شنيده اي ؟ لقمان بسيار با فقهاء و حكما نشست و برخاست مي كرد، و به ديدن قاضيان و پادشاهان و صاحبان منصب مي رفت ، قاضيان را تسليت    مي گفت ، وبرايشان نوحه سر ايي مي كرد، كه خدا به چنين كاري مبتلايشان كرده ، وبراي سلاطين و ملوك اظهار دلسوزي و ترحم مي نمود، كه چگونه به ملك و سلطنت دل بسته ، و از خدا بي خبر شده اند ، لقمان بسيار عبرت مي گرفت ، وطريقة غلبه بر هواي نفس را از ديگران مي پرسيد ، وياد مي گرفت ، و با آن طريقه همواره با هواي نفس در جنگ بود، و از شيطان احتراز مي جست ، و قلب خود را با فكر ، و نفس خويش را با عبرت ، مداوا مي كرد، هرگز سفر نمي كرد مگر به جايي كه برايش اهميت داشته باشد ، به اين جهت كه خدا حكمتش بداد ، و عصمتش ارزاني داشت .

   خدا حكمت را بر او نازل كرد، به طوري كه از سرفرق سرتا قدمش را پر كرد، و او خود در خواب بود كه خدا پرده و جامه اي از حكمت برسراسر وجود او بپوشانيد.   لقمان از خواب بيدار شد ، در حالي كه قاضي ترين مردم زمانش بود، و در بين مردم مي آمد، وبه حكمت سخن مي گفت ، و حكمت خود را در بين مردم منتشر مي ساخت .

   سپس امام صادق ( ع ) فرمود: بعد از آنكه فرمان خلافت به او داده شد، و او نپذيرفت ، خداي عز وجل ملائكه را فرمود تا داوود را به خلافت ندا دهند ، داوود پذيرفت بدون اينكه شرطي را كه لقمان كرده بود به زبان آورد پس خداي عزوجل خلافت در زمين را به او داد، و چند مرتبه مبتلا به آزمايش شد.  لقمان بسيار بديدن داوود مي رفت ، و او را اندرز مي داد،‌و مواعظ و حكمت ها و علوم بسيار در اختيارش مي گذاشت .

   لقمان پسرش ((باثار)) را وقتي اندرز مي داد آن قدر كلماتش نافذ بود كه فرزندش در نهايت درجه تاثر قرار مي گرفت .

   از جمله مواعظي كه به فرزندش كرد يكي اين بودكه : اي پسرم ! تو از آن روزي كه به دنيا افتادي ، پشت به دنيا و رو به آخرت كردي ، و خانه اي كه داري به طرف آن مي روي نزديك تر به تو است ، از خانه اي كه از آن دور مي شود ، پسرم همواره با علما بنشين ، و با دو زانوي خود مزاحمشان شو،‌ولي با آنان مجادله مكن ، كه اگر چنين كني از تعليم تو دريغ مي ورزند ، و از دنيا بقدر بلاغ و رفع حاجت بگير، و يك باره ترك آن مگوي ، وگرنه سربار جامعه خواهي شد، و در دنيا آن چنان داخل مشو كه بة آخرتت ضرر رساند، آن قدر روزه بگير كه از شهوتت جلوگيري كند ، و آن قدر روزه مگير كه از نماز بازت دارد، زيرا نماز نزد خدا محبوبتر از روزه است .

   پسرم دنيا دريايي است عميق، كه دانشمنداني بسيار در آن هلاكت شدند، و چون چنين است تو كشتي خود را در اين دريا از ايمان بساز ، و بادبان آن را از توكل قرار ده ، و آذوقه اي از تقواي خدا در آن ذخيره كن ، اگر نجات يافتي ، به رحمت خدا يافته اي و اگر هلاكت شدي به گناهانت شده اي .

  پسر م اگر طفل صغيري را در كودكي ادب كني ، تو را در بزرگي سود مي رساند و تو از آن بهره مند شوي ، و معلوم است كسي كه براي ادب ارزشي قائل است ، نسبت به آن اهتمام مي ورزد، و كسي كه بدان اهتمام بورزد نخست راه بكار بستنش را مي آموزد و كسي كه مي خواهد راه تآديب را بياموزد ، سعي و كوشش بسيار مي شود، و كسي كه سعي و كوشش در طلب آن بسيار كرد قدم قدم به نفع آن برمي خورد ، و آن را عادت خود قرار مي دهد.

  آري خواهي ديد كه تو جانشين گذشتگان خود شده اي ، و از جانشين خودت سود مي بري ، و هر صاحب رغبتي به تو اميد مي بندد ، كه از ادبت چيزي بياموزد، و هر ترسنده اي از صولتت هراسناك    مي شود.

  زنهار ، كه به خاطر بدست آوردن و طلب غير علم و ادب ، در طلب ادب دچار كسالت نشوي ، و اگر در امر دنيا شكست خوردي ، زنهار كه در امر آخرت مغلوب نشوي ، و بدان كه اگر طلب علم از تو فوت شود، در امر آخرتت شكست خورده اي ، و در روزها و شبها و ساعتهايت بهره اي بگذار براي طلب علم ، براي اينكه عمر گرانمايه را هيچ چيز چون ترك علم ضايع نمي كند.

   و مبادا كه هرگز با اشخاص لجوج درافتي ، و هرگز با مردي فقيه جدال مكن ، و هرگز با صاحب سلطنتي دشمني مورز ، وبا هيچ ستمگري سازگاري و دوستي مكن ، وبا هيچ فاسقي برادري مورز، وبا هيچ متهمي رفاقت مكن ، و علم خود را مانند پولت گنجينه كن ، وبهركس و ناكس عرضه مدار.

  پسرم از خداي عزوجل آنچنان بترس كه اگر در قيامت نيكيهاي همة نيكان جن و انس را داشته باشي باز ترس آن داشته باشي كه عذابت كند، و از خدا اميد رحمت داشته باش آنچنان كه اگر در روز قيامت تمامي گناهان جن و انس را داشته باشي ، باز احتمال و اميد اينكه خدا تو را بيامرزد داشته باشي .

  پسرش به او گفت : پدرجان چطور چنين چيزي ممكن است ، كه در عين داشتن چنان خوفي ، اين چنين اميدي هم داشته باشم، و اين دو حالت متضاد در يك دل چگونه جمع مي شود؟ لقمان گفت : پسرم اگر قلب مومن را بيرون آرند، در آن دو نور يافت مي شود ، نوري براي خوب ، و نوري براي رجاء و اگر آن دو را با مقياسي بسنجند ، برابر همند، هيچ يك از ديگري حتي به سنگيني يك ذره بيشتر نيست ، و كسي كه به خدا ايمان دارد،به گفته او نيز ايمان دارد، و كسي كه به گفته او ايمان داشته باشد، به فرمان او عمل مي كند ، و كسي كه به فرمان او عمل نكند، گفتار او را تصديق نكرده،‌پس اين حالات دل هر يك گواه ديگري است .

   پس كسي كه به راستي ايمان به خدا داشته باشد، براي خدا عمل را خالص و خيرخواهانه انجام مي دهد. كسي كه براي خدا عمل را خالص و خيرخواهانه انجام دهد، براستي ايمان به خدا دارد، و كسي كه خدا را اطاعت مي كند، از او هراسناك نيز هست ، و كسي كه از خدا هراسناك باشد اورا دوست هم دارد، و كسي كه او را دوست بدارد، اوامرش را پيروي مي كند، و كسي كه پيرو اوامر خدا باشد، مستوجب بهشت و رضوان او مي شود، و كسي كه پيروي خشنودي خدا نكند، از غضب او هيچ باكي ندارد،‌و پناه مي بريم به خدا از غضب او .

  پسرم به دنيا ركون و اعتماد مكن ، و دلت را مشغول بدان مدار، چون خداي تعالي هيچ خلقي را خوارتر از دنيا نيافريده ، آيا نمي بيني كه نعيم دنيا را مزد و پاداش مطيعات نكرده ، وآيا نمي بيني كه بلاي دنيا را عقوبت گنه كاران قرار نداده ؟ .

     از امام باقر ( ع ) روايت كرده كه فرمود: از جمله نصايحي كه لقمان به فرزندش كرد، يكي اين است كه : پسرم اگر در باره مردن شك داري ، خواب را از خودت بردار ، و هرگز نمي تواني چنين كني ، و اگر در بارة قيامت شك داري، بيداري را از خودت بردار، و هرگز نمي تواني .

   برا ي اينكه اگر در اين اندرز من دقت كني خواهي ديد كه نفس تو به دست ديگري اداره  مي شود، و نيز خواهي دانست كه خواب به منزله مرگ و بيداري بعد از خواب به منزله بعث بعد از مردن است .

   و نيز فرموده : پسرم هر جنبنده اي مثل خود را دوست مي دارد،‌ مگر فرزند آدم كه هم افق خود را در مزيني از مزايا دوست نمي دارد،‌و متاعي كه دارد نزد خواهان آن عرضه بدار،‌همانطور كه بين گرگ و گوسفند هرگز دوستي برقرار نمي گردد، همچنين بين نيكوكار و فاجر دوستي برقرار نمي شود، ـ( پسرم ) هر كه با قير سروكار پيدا كند، سرانجام به قير آلوده مي شود، آميزش با فاجران نيز چنين است ، عاقبت از او ياد مي گيرد( چون نفس انسان خو پذيراست ) ، ( پسرم ) هر كس سروكله زدن و مجادله را دوست بدارد، عاقبت زبانش به فحاشي با بدان كند، سالم نمي ماند. و كسي كه اختيار زبان خود را در كف ندارد، سرانجام پشيمان مي شود.

  ونيز در اندرز فرزندش فرمود: پسرم صد دوست بگير ، ولي يك دشمن مگير. پسرم وظيفه اي نسبت به خلاق خودداري و وظيفه اي نسبت به خلقت ، اما خلاق تو همان دين تو است ،‌و خلق تو عبارت است از طرز رفتارت در بين مردم ، پس مراقب باش خلقت را مبغوض و منفور مردم مسازي و به همين منظور محاسن اخلاق را ياد بگير.

   پسرم بنده اخيار باش ، ولي فرزند اشرار مباش ، فرزندم امانت را بپرداز ، تا دنيا و آخرتت سالم بماند ، و امين باش كه خدا خائنين را دوست ندارد، پسرم اين طور مباش كه مردم نشاندهي كه از خدا مي ترسي ، و در قلب بي پرواي از او باشي .

  در كافي از امام صادق ( ع ) روايت كرده كه گقت : از جمله مواعظي كه لقمان به فرزندش كرد اين بود كه :  دنيا را به منزله پلي بگير ، كه بر روي نهري زده باشند ، كه تو از آن بگذري و رهايش كني ، و ديگر تا ابد به سوي آن برنگردي ، پس بايد آن را خراب كني ، نه اينكه تعمير نمايي ،‌چون تو مامور به تعمير آن نيستي .

  و نيز بدان كه تو به زودي و در فردايي نزديك وقتي پيش خداي عزوجل  بايستي ، از چهار چيز بازخواست خواهي شد، از جواني ات كه در چه راهي تباه كردي ،‌و از عمرت كه در چه فاني اش ساختي ،‌و از مالت كه از كجا آوردي و دركجا مصرف نمودي ، پس خود را آماده كن و جوابي مهيا بساز ، و از آنچه از دنيا از كفت رفته غم مخور ، چون اندك دنيا دوام وبقاء‌ ندارد  ، و بسيار از گزند بلاء ايمن نيست ، پس حواست را جمع كن ، و سخت در كارخويش بكوش ، و پرده از روي خود كنار زن ، و متعرض رحمت پروردگار ت شو، و در دلت همواره توبه را تجديد كن ، و در زمان فراغتت در عمل شتاب كن قبل از آن كه مرضها و بلاها به سوي تو روي آورند ، و قبل از آنكه ايامت به سر آيد و مرگ بين تو و خواسته هايت حائل شود.

   و در بحار از قصص نقل كرده از امام صادق ( ع ) كه گفت : لقمان به پسرش گفت : پسرجان ! زنهار از كسالت و بدخلقي و كم صبري ، كه با داشتن اين چند عيب هيچ دوستي با تو دوام نمي آورد، و همواره در امور خود ملازم وقار و سكينت باش، و نفس خود را برتحمل زحمات برادران صابركن وباهمة مردم خوش خلق باش.

   پسرم اگر مال دنياي نداشتي كه با آن صله رحم كني ، و بر برادران تفضل نمايي ، حسن خلق و روي خوش داشته باش، چون كسي كه حسن خلق دارد اخيار او را دوست مي دارند و فجار از او دوري مي نمايند، پسرجان ! به آنچه خدا قسمت تو كرده قانع باش تا زندگي تو با صفا شود، پس اگر خواستي عزت دنيا برايت جمع شود، طمعت را از آنچه در دست مردم است ببر، چون انبياء و صديقين اگر رسيدند به آنچه كه رسيدند به سبب قطع طمعشان بود.

 

 

 

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

 

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام بر بنده و حجت    خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

 

 فروردین ماه 1386

سه شنبه 14/1/1386 - 9:5
دعا و زیارت
                                                  «به نام حضرت دوست»

ویژگیهای ظاهری واضح و واقعی، و حضرت حجت ابن الحسن العسگری، منتقم آل محمّد «حضرت مهدی(عج)» از زبان معصومین(ع):

 

رسول اکرم (ص) چنین می فرمایند:

1- چشمایش سرمه کشیده (یا سیاه چشم).   2- ابروان طویل.   3- بینی کشیده ی میان برآمده.   4- دارای محاسنی پرپشت.   5- خالی بر گونه راست.  6- و خالی دیگر بر دست راست او.    7- رنگش رنگ عربی(گندم گون).  8- قوی هیکل مانند قوم بنی اسرائیل( باقامتی شبیه و بازوانی قوی).  9- سیمایش چون دینارطلا گِرد.  10- دندانهایش همانند دندانه های شانه(مرتب ومنظم و ازهم جدا) و شمشیرش آتشبار است.  11- پیشانی او باز و بلند و بینی او کشیده و کمی از وسط رآمده است.

 

  حضرت علی (ع) چنین می فرمایند:

1- پیشانی باز و بلند.  2- بینی کشیده و قلمی میان برآمده و زیباروی.  3- شکم فربه.  4- رانهای ازهم باز.  5- دندانهای ثنا یا ازهم جدا.  6- در ران راستش خال است.  7- چهره گلگون ونقره فام.  8- شکمش پهن.  9- رانهای پهن و پرگوشت.  10- استخوان شانه هایش درشت.  11- در پشتش دو خال است، یکی به رنگ پوست بدن اوست و دیگری شبیه خال پیغمبر(ص).  12- محاسن مجعّد و پرمو.  13- متوسط القامه.  14- موهای بلندسرش بر شانه هایش فروریخته است.  15- پیراهنش پیراهن ابراهیم خلیل.  16- جامه اش جامه اسماعیل و کفشش، کفش شیث پیغمبر است. 

 

   امام باقر(ع) نیز چنین می فرمایند:1- چشمانی که گودی رفته. 2- شانه هایی گشاده و پهن.  3- جوانی زیبا.

   امام صادق(ع) نیز می فرمایند: 1- راست قامت ولی نه دراز قد.2- چهارشانه ولی نه کوتوله. 3- سیمائی گِرد.  4- سینه ای فراخ.  5- پیشانی باز و ابروانی بهم رسیده.  6- خالی بر گونه راست.  7- چون دانه مشک که بر عنبر نشسته.  8- دوشهای باز و عریض.

 

همچنین باتوجه به سخنان آمده درکتب: نعلین، عصا،اسب ، پرچم، عمامه،زره، پیراهن مخصوص، قصیب، سرج و ذوالفقار رسول اکرم(ص). و انگشتر سلیمان(ع) و عصا و حجر موسی(ع)، قمیص ابراهیم و حلّه اسماعیل و نعلین شیث و پیراهن یوسف و...

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام بربنده و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

 http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

    فروردین ماه 1386

سه شنبه 14/1/1386 - 8:59
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته