• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 75
تعداد نظرات : 53
زمان آخرین مطلب : 6232روز قبل
آموزش و تحقيقات
  بنام خداوند هستي بخش

پرتوي از كلام حضرت محمد ( ص )

پدر و مادر

-         مادر خود، مادر خود، مادر خود را رعايت كن ، سپس پدر خود را و پس از آن كساني را كه به تو نزديكترند.

-         بهشت زير قدم مادران است .

-         هر كه پيشاني مادر خويش را ببوسد از آتش جهنم مصون شود.

-         دوستي پدر خويش را حفظ كن و رشته آن را مبر، كه خداوند نور تو را خاموش مي كند.

-         با پدران خود نيكي كنيد تا فرزندانتان با شما نيكي كنند.

-         دعايي كه پدر براي فرزند كند مانند دعايي است كه پيغمبر براي امت خود مي كند.

-         دو چيز را خداوند در اين جهان كيفر مي دهد، تعدي و ناسپاسي پدر و مادر.

-       خداوند به وسيله نيكي به پدر و مادر ، عمر انسان را فزون مي كند.

-         نيكي با پدر و مادر ، جاي جهاد را مي گيرد.

-         خشنودي خدا در خشنودي پدر و مادر است ، و دلگيري وي در دلگيري آنها است.

هر كه از روي مهرباني به صورت پدر و مادر خويش نظر كند، خدا به پاداش آن براي وي حج مقبول نيكويي رقم زند.

سه شنبه 14/1/1386 - 10:25
آموزش و تحقيقات
  «به نام حضرت دوست»        
                          كورش كبير در نظر محققان و مورخان

كورش كبير پسر كمبوجيه، نوه ي كورش اول و نبيره ي چيش پيش از دودمان هخامنش جد بزرگ، پادشاه پارسيان و شاهزاده اي پارسي بود كه با اتحاد دو قوم پارس و ماد و اصلاح ميانه آنها كشور ايران و امپراطوري هخامنشي را بنيان نهاد و بدين گونه موفق به تاسيس بزرگترين دولت جهاني و مردمي گرديد. بنابراين او نخستين كسي است كه توانست به تاسيس يك شاهنشاهي در جهان دست يابد و لقب كبير را از تاريخ دريافت كند. «كاسان دادن» دختر «فرناسپ» از خاندان هخامنشي يگانه همسر كورش بود كه در زمان پادشاهي كورش در گذشت و گويند كورش پس از آن هرگز همسري اختيار نكرده است. هئوتسيا،آتوسا، كمبوجيه و برديا حاصل ازدواج كورش و كاسان دان مي باشند و از اين ميان هئوتسيا همان است كه همسر داريوش كبير شد و كمبوجيه فاتح مصر.
طبق روايت گزنفون در «كورش نامه» (كورش يگانه پادشاهي است كه مردمان همه ي كشورها پادشاهي و اقتدار او را پذيرفته بودند.)
همچنين آنچه را كه فيثاغورث در سياحت نامه در توصيف كورش روايت كرده بيانگر فضائل ، كمالات و مردم داري كورش است. او چنين مي نگارد: ( ... در مراسمي كورش با تني چند از روستائيان برخوان نشست و چنين گفت: من همتاي شمايم. ما توشه و زاد خود وابسته به شما وام داريم . پايداري دولت از دسترنج شماست اما شما بي جنب و جوش ما خويشتن داري نتوانيد كرد و بر جاي استوار نتوانيد بود. همواره مانند برادر يگانه و مهربان زندگي كنيم.) اين شاه توانمند پارسي كه به واسطه ي سخاوت و خوش قلبي سرشارش همه او را پيشواي خود      مي دانستند پس از مرگ نيز نام نيكش بر زبانها جاري شد به گونه اي كه ما ايرانيان او را «پدر» مي ناميم و حتي يونانيان كه خاطره ي خوشي از دولت هخامنشي ندارند از او به عنوان «سرور و قانونگذار» ياد مي كنند و نوشته هاي هرودوت و گزنفون حكايت از محبوبيت كورش در نظر يونانيان دارد. به گفته ي هرودوت: ( كورش پادشاهي بزرگوار و بخشنده بود و همچون پادشاهان ديگر به جمع مال و منال حريص نبود و در فنون جنگي بسيار ماهر بود.) از دلايل محبوبيت كورش در نظر ملل مختلف اين است كه او به هنگام فتح سرزمين هاي مختلف نه تنها به عقايد و مذاهب و آداب و سنن آنان خدشه اي وارد نكرد بلكه با به رسميت شناختن مذاهب و خدايان آنها، موجبات آزادي و آرامي مردم را فراهم ساخت. او عقيده داشت كه هر كس خودش مي تواند خداي خود و دين خود را انتخاب كند همانگونه كه زرتشت فرموده.
كورش در تمام فتوحاتش فقط پادشاهان زورمند را كنار مي گذاشت و آنگاه بدون كوچكترين تغييري در ساختار حكومت وروند کار موسسات وابسته، خود حكومت را در دست مي گرفت و به آن گونه كه خوشايند طبع ساكنان آنها بود رفتار مي كرد و چون موجبات رفاه و رضايت مردم را فراهم مي ساخت از سوي آنان حمايت مي شد و مخالفي نداشت مگر عده اي آشوبگر و جاه طلب كه آن هم دور از دسترس كورش بر عليه او قيام مي كردند و البته طولي نمي كشيد كه سركوب مي شدند. نوشته هاي اكثر مورخان حكايت از هوشياري، زيركي و انديشمندي كورش دارد. گزنفن از هوشياري ، مهرباني و نبوغ شاهي كورش سخن مي راند و او را به لحاظ داشتن ملكات و فضائل با حكما برابر مي داند. استاد گرانقدر باستاني پاريزي نيز در وصف قدرت واقتدار
پادشاه آرياها حق مطلب را به خوبي ادا مي كند و چنين سخن مي راند: ( كورش توانست با ايجاد مركزيت وقدرت در سرزمين ايران و تحكيم موقعيت نژاد آريايي و منكوب ساختن دشمنان چنان پايه اي براي حكومت بريزد كه نه تنها خود و اعقابش- يعني خاندان هخامنشي- بيش از دويست سال حكومت مقتدر داشته باشند، بلكه اگر امروز هم پس از 2500 سال هنوز سرزمين آرياها در دنياي پر تلاطم سياست و قوانين آكل و ماكول، در برابر نظريات شمال و تكانهاي شرق و تلاطم هاي جنوب و انقلابات غرب و به طوركلي هند و ترك و كرد و عرب و امثال آن خود را محفوظ داشته است و اگر امروز به حق خاطره 2500 سال قائميت خود را جشن مي گيريم و به ياد بود آن مراسمي بر پاي مي داريم از يمن اراده ي اوست.)

همچنين در متني ديگر كه به دستور كورش در بابل نگاشته شده كورش اظهار مي دارد: ( مردوك، همه ي سرزمين ها را بازديد كرد، تا كسي را كه مي بايست پادشاهي عادل شود پادشاهي كه تابع قلب خويش باشد را دريافت، دست او را گرفت و وي را به نام
" كورش انشاني" خواند و پادشاهي همه ي جهان را به نام او كرد. همه ي مردمان شمال را به اطاعت از او واداشت ، همه ي مردمان سيله مو را واداشت تا عدل وداد او را احساس كنند و سپس مردوك به كورش راه بابل را نشان داد تا او به بابل برود، پس سپاه كورش با همراهي مردوك بدون هيچ گونه نزاعي وارد بابل شد...) خلاصه اينكه اين پادشاه نابغه ي پارسي، اين فاتح نيرومند و انديشمند بارواج و انتشار انديشه هاي اخلاقي – فرهنگي و آزادي خواهانه توانست به گونه اي در ميان مردم و در دل آنها نفوذ كند كه هيچ كس قدرت سرپيچي از حكم او و نقض قوانين او را در خود نمي يافت. او تنها پادشاهي است كه عمر خود را وقف يك پارچه كردن تمدن بين ملل مختلف كرد و همه كوشش و تلاش خود را براي به دست آوردن عزت،اقتدار و امنيت و سربلندي پارسيان به كار بست. او با ادغام تمدن ها و هضم آنها در تمدن پارسي به تمام ملت ها همزيستي، تفاهم و برابري را آموزش داد به گونه اي كه امروزه پس از دو هزار و پانصد سال هنوز بشر نتوانسته بدان دست يابد.   پس كاملاً به جاست كه او را بينانگذار حقوق بشر مي شناسند
.

«ایرانیان اولین یکتاپرستان دنیا بودند!».

 

نقشۀ  بخشی از فتوحات کورش کبیر (ذوالنّون).

 

 

 

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

  فروردین ماه 1386 خورشیدی

سه شنبه 14/1/1386 - 10:21
فلسفه و عرفان
                                                    «انتخاب استاد»

اَعُوذُ باللهِ مِن شَیطانِ الّعینِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم.   ﴿ وَ کُنتُم اَزواجاً ثَلثَهً * فَاَصحابُ المَیمَنهِ مآ اَصحابُ المَیمنهِ * وَ اَصحابُ المَشئَمهَ مآ اَصحابُ المَشئَمهِ * وَ السّابِقونَ السّابِقون * اُولئکَ المُقَرَّبون * فی جَنّاتِ النَّعیمِ * ثُلَّهٌ مِنَ الاَوَّلینَ * وَ قلیلٌ مِنَ الاَخِرینَ

( شما خلایق در آنروز (قیامت) بر سه دسته مختلف شوید. گروهی راستان که اصحاب یمین باشند چقدر حالشان نیکوست! و گروهی اصحاب شوم و شقاوتند که چقدر روزگارشان سخت است. و طایفه سوم آنانکه در ایمان بر همه پیشی گرفتند( عارفان، سالکان). آنان به حقیقت مقرّبان درگاهند. آنان در بهشت پرنعمت متنعمند. آنها عده زیادی از امم پیشینیان ( زمان پیامبر اکرم (ص) ) هستند. و عده کمی از متأخرین ( پیامبر آخرالزمان). ).

 ﴿ لاَصحابِ الیَمین * ثلهٌ مِنَ الاَوّلین * و ثُلهٌ مِنَ الاخرین

( نعمتهای بهشتی مخصوص اصحاب یمین است که جمع زیادی از پیشینیان ( زمان پیامبر پیامبر اکرم(ص)) . و عده زیادی از امّت رسول آخر زمان هستند. ).

 ﴿ و اَصحابُ الشِّمالِ مآ  اصحابُ الشِّمال

 ( و اصحاب شقاوت و شوم که نامه عملشان به دست چپ است. ).

-        قرآن کریم ، سوره واقعه –

 

     آمده است که استاد باید دستت را بگیرد، سلوک الی الله کار آسانی نیست، استاد می گوید از اینجا بیا از آنجا نرو، از آنجا بپیچ اونطوری بیا و...  . اگر دستت را نگیرد به جائی نخواهید رسید و در تاریکی دنیا نیاز به چراغ هدایت دارید که گمراه نشوید. حالا استاد کجاست و چطور پیدا کنیم؟ اساتید انگشت شمارند و تازه براحتی آدم را قبول نخواهند کرد. حال اگر تنها راه رسیدن به قرب خدا استاد است و استاد پیدا نمی شود چکار کنیم؟      توضیح:

     طبق آیات بالا ( سوره مبارکه واقعه) در روز واقعه بزرگ بطور حتم به سه دسته تقسیم می شویم، دو گروه به بهشت می روند و یک گروه به جهنم :

   1- اصحاب مشئمه، اصحاب شمال ( شوم زده و نگون بختان و نقطه کور، جهنّمیان)

          ( گنه کاران، فاسقان)

 

   2- اصحاب میمنه ، اصحاب یمین ( اهل سعادت، جنّت) ( گرفتار برزخ و قیامت نیستند و بسرعت وارد بهشت می شوند)

       (عده زیادی از پیشینیان. و عده زیادی از امّت رسول آخر زمان هستند).

 

   3- مقرّبون ، سابقون ( سالکان، عارفان) ( اهل جنّات نعیم)

         (عده زیادی از پیشینیان هستند. و عده کمی از امّت رسول آخر زمان).

 

محور درجه بندی درجات سیر سلوک(از سمت راست از درجه کم، تا درجه بالا در سمت چپ):

اصحاب مشئمه  ....  متوسطین .....  اصحاب میمنه  .....  (آمدن استاد) ......  مقرّبون

                                                    

شرح:

    بسیاری از مردم که بفکر رسیدن به تکامل هستند جزء رده ی متوسطین هستند، که خود نقطه صفر و نقطه شروع برای رسیدن به اصحاب میمنه می باشد ( افرادی که بین رده متوسطین و رده یمین هستند تقریباً 70% خوبند و 30% مشکل دارند).

 

    حال برای رسیدن به رده یمین ، ابتدا باید انجام واجبات و ترک محرّمات عمل کرد، دید درچه زمانی نماز می خوانید و چقدر به حریم باید و نباید ها اهمیت می دهید. هر وقت گناه صغیره ای نداشته باشید و نیز مقداری مستحبّات ( برای اطمینان و زاپاس) انجام دادید، هروقت گناهی کردید بسرعت توبه کردید که گناه مانگار نشود و آثارش باقی نماند و بازگشتید، هرگاه حضور قلب داشتید و خود را همیشه در حضور خدا حس کردید، به رده یمین خواهید رسید. اصحاب یمین دیگر گناه           نمی کنند، و بصورت فرهنگ و بدون ریپ و قطع و وصل ( بصورت روتین) به راه خود ادامه می دهند و در مجلسی که گناه خدا می شود آنجا را ترک می گوید. اسماعیل هایتان را قربانی کنید ( غرور، شهوت، غضب، و...).

و حتی تا به اصحاب یمین نرسیدید حرفی از استاد و راهنما نزنید که نیازی ندارید! استاد شما تا رسیدن به رده یمین    قرآن، پیامبران و امامان(ع)، سنّت و احادیث می باشد و نیاز شما را بکلی تا آن زمان برطرف می سازد. استاد وقتی همه تکالیف خود را انجام دادید می آید، و تا وقتی دفتر تکالیفتان پر نشده است موقعش نخواهد بود.

اصحاب یمین نقطه صفر رسیدن به رده مقرّبون می باشد.

  

     بعد از اینکه از اصحاب یمین شدید، نوبت آنست که مستحبّات و مکروهات را رعایت کنید.  پس از آنکه مستحبّات و مکروهات انجام دادید واردات قلبی پیش می آید، نوعی استنباط و اجتهاد و ذوق خاصی پیش می آید که باید و نباید های جدیدی (طریقتی) انجام دهید.

یکسری هدایت های که خداوند مخصوص بندگان خواص قرار داده پیش می آید، الهاماتی پیش می آید که سدّهایی که سرراه شماست می فهمید و آنها را برمی دارید ﴿الَّذینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُولَنا «قرآن، سوره عنکبوت(29)، آیه69».

    اینجاست که به نقطه وسط بین یمین و مقربین رسیده اید، خداوند خودش استاد را سر راهتان قرار می دهد ( تا به این نقطه نرسیدید نیاز به استاد ندارید)، موقع آن رسیده است که استاد زیر بال و پرتان را بگیرد تا به سمت مقرّبون( نزدیکان،عارفان) پرواز کنید و زحماتتان بدلیل بی تجربگی به هدر نرود و به ته درّه نیفتید. اینجاست که در ها باز می شود. استاد چراغ راهتان می شود چشمی می شود که شما میتوانید جلوتر خودتان را هم ببینید، راه درست را نشانتان می دهد و چشمانتان را باز می کند. شما هرچه به سمت بالاتر حرکت می کنید احتمال سقوط و افزایش فشارهای شیطانی بیشتر می شود اینجاست که اهمیت وجود استاد در این مراحل آخر نمایان می شود. رفتن در راهی که نمی شناسیم بدون راهنما و استاد خطرناک و بلکه محال است، مثل راه رفتن در تاریکی مطلق است.

      «پیر» را بگزین که بی پیراین سفر       هست بس پرآفت و خوف و خطر

    هرکه اول مرشدی در راه شد           او زغولان گمراه و در چاه شد

 

به می سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید     که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها

سعی نابرده دراین راه بجائی نرسی                       مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر

 

     باید پس از یافتن استاد خود را به سپرد و به او اعتماد کرد و با احترام و تواضع بسیار بدون چون و چرایی سخنان او را جامه عمل پوشاند ( و با فهم اندک خود نفع و ضرر ظاهری را جستجو نکرد). گوش جان سپردن به پندها و راهنمایی های او تنها تشکر از استاد است. تنها دلیل در اختیار گذاشتن علوم جدیدتر از طرف استاد، پیروز شدن در آزمایشات و نیز یافتن استاد در اینکه شاگرد وظایف خود را به نحو احسن انجام داده است، می باشد. هیچ گاه بر استاد اعتراضی نکند و همواره با تمام وجود به دروس گوش جان بسپرد و با تحمل تلاش و ریاضت فراوان آنها را موبه مو انجام دهد.

    حال چگونه  جزء مقرّبین شویم، باید در هر عمل خیر پیشتاز و خط شکن و باشیم و سبقت بگیریم ﴿والسّابقونَ السّابقون.

 

تذکر: همیشه به علمتان عمل کنید وگرنه خداوند آن علم را از شما می گیرد. سعی کنید در رفتن در این راه از ابتدا تا پایان کاملاً غیرمتظاهر و متواضع باشید ( کسی بویی نبرد که شما سالک راه خدا هستید، خدا اینطوری خیلی دوست دارد) و سعی کنید هیچ گاه غرور وجودتان را نگیرد که طبق تجربه داشته هایتان بر باد خواهد رفت. سعی کنید همیشه رازدار باشید تا خداوند اسرار بیشتری به شما بیاموزد. همواره از نمایش کرامات و نیروهایی که خداوند به سالکان مقرّب می دهد ( از قبیل طی الارض یا کشف شهود) بپرهیزید. هیچ گاه از علم یا از نیروهای خدادادی اتان سوء استفاده نکنید چراکه همانجا متوقف خواهید شد و به درجات معنوی والاتر نخواهید شد. چیزهایی بالاتر از رسیدن به نیروهای مافوق وجود دارد ( از قبیل علمهای خاص و یا دیدار اولیاء و ابرار)که خداوند پس از اینکه مشاهده کرد شما ظرفیت لازم را پیدا کردید به شما عطا می نماید.

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

http://nilofare-abi.persianblog.com

 

فروردین ماه 1386  خورشیدی                                            

سه شنبه 14/1/1386 - 10:18
فلسفه و عرفان

  به نام هستي    

          برگزيده اي از سخنان عارف بزرگ شاه آبادي ( ره )‌

عبادت ، اجراء توحيد است در ملك بدن از باطن قلب .  نماز ذات مقدس است به جميع اسماء و صفات . نماز وسيله ي معراج وصول سالك است .

  نتيجه مطلوب از عبادت ( حضور قلب در عبادات است اجمالا) كه ثناي حق مي كنم به ثنايي كه حق تعالي براي خود فرموده .  و آن از براي همه كس ميسر است ، و آن ، چنان است كه انسان از اول عبادات تا آخر آن به طور اجمال ، قلب را به اين معني كه اشتغال به ثناي معبود دارد متوجه و حاضر كند.

 

مغز انسانيت يا ( اراده ) : اي طالب حق و سالك الي الله ، چون شيطان واهمه را به زنجير كشيدي و خلع نعلين حب زن و فرزند و ديگر شئون دنيوي را نمودي وبا جذوه ي نار عشق فطره الهي مانوس شدي و اني آنست نارا گقتي و خود را خالي از موانع سير ديدي و اسباب سفر را آماده كردي ، از جاي برخيز.... و زنجيرها و سلسله هاي زمان را بگسلان و از اين زندان ، خود را نجات ده .

  در روح ملكاتي حاصل مي شود كه مبدا ( بهشت متوسط ) است وآن يكي از اسرار ، تكرار اذكار و اعمال است . زيرا زبان كه ذكر الهي را تكرار كرد. كم كم قلب هم باز مي شود و آن نيز متذكر مي شود چنان چه از تذكر قلب ، زبان نيز متذكر مي شود. انسان بايد ذكر را تلقين قلب كند و مادامي كه انسان با زبان ذكر مي گويد و مشغول تعليم قلب است . ظاهر به باطن مدد مي كند . همين كه زبان قلب باز شد از باطن به ظاهر مدد  مي شود. همين كه از قرآن كلام را به زبان اجرا كرد. نشاطي در انسان توليد مي شود كه خستگي سابق را برطرف مي كند. 

 

وضو : به منزله سپري است براي سالك كه از ورود شيطان به قلب جلوگيري مي كند . در واقع سالك همچو رزمنده اي است كه آماده ي رزم مي شود وبايد براي مبارزه با شيطان و جنگ با نفس اماره خود را مهياي نبرد كند و لباس رزم بر تن نمايد.

   و نيز براي جلوگيري از شر نفس و شيطان ، دوام وضوء را سفارش مي فرمودند .

تكرار آيه آخر سوره حشر ( يا ايهاالذين آمنو اتقوالله و لتنظرنفس ماقدمت لغد ) تدبر در معني آن ها در تعقيب نمازها خصوصا در اواخر شب كه قلب فارغ اليال است خيلي موثر است در اصلاح نفس .

 

-       انسان تا تنبه پيدا نكند كه مسافر است و لازم است براي او ( سير) و داراي مقصد است و بايد به طرف آن مقصد ، ناچار حركت كند و حصول مقصد ممكن است و بايد دانست كه موانع بزرگ اين بيداري ، فراموشي ( سير) است . و ارادهو عزم را در انسان مي ميراند و انسان گمان مي كند، وقت براي سير وسيع الست ، اگر امروز حركت به طرف مقصد نكند ، فردا مي كند . و اگر در اين ماه سفر نكند ماه ديگر سفر مي كند !

-       نگذار در اين ماموريت ، ( پيامبر) بخاطر اعمال شما خجل و شرمسار شود.

 

-       شفاعت ، كمك خواستن از ديگري است و در جايي كه نمي توان به تنهايي به هدف دست يافت از شفيع كمك گرفته مي شود. شفاعت در لغت از ماده شفع گرفته شده كه به معني ( زوج ) است .     امام راحل ( ره ) فرموده اند : (( از خدعه هاي بزرگ شيطان است ، دل بستن به شفاعت اولياء ( ع ) و تجري در معاصي . اميد به شفاعت داريم ، لكن اين اميد بايد ما را به سوي طاعت حق تعالي كشاند نه معصيت.   جلوه هاي رحماني ص 43 (چهل حديث)

 

-       ظهور حسنه از انسان به واسطه ده نعمت خداوند مي باشد:

1- نعمت ايجاد     2- نعمت استعداد      3- تربيت      4- ارتزاق       5- بعث رسل   6- نزول كتب      7- تبين حسنات و سيئات        8- توفيق            9- اخلاص         10 – عبوديت .

-       موجودات با تمام مراتب بالا و پائيني كه دارند ،‌همگي به وجه مخصوصي بدون آن كه چيزي واسطه باشد مرتبط با خداي تعالي مي باشند .

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

فروردین ماه 1386

سه شنبه 14/1/1386 - 10:16
فلسفه و عرفان

  به نام خداوند هستی بخش

  ذکر جنید بغدادی رحمه الله علیه ( برگرفته از تذکره الاولیاء عطار نیشابوری)

     آن منبع اسرار ، در فنون علم کغمل و در اصول و فروع و در ریاضات و کرامات و کلمات لطیف و اشارات عالی برجمله سبقت داشت . اول کسی که علم اشارت منتشر کرد او بود. جنید همه درد و شوق بود و در شیوه معرفت و کشف توحید شانی رفیع داشت و در مجاهده و مشاهده وفقر آیتی بود. چنان که ( آدم (ع) همه درد و عبادت بود).

    از کودکی بازدرد زده بود و طلب کار و با ادب وبا فراست و فکرت و تیز فهمی عجب بود.

    جنید هفت ساله بود که او را به حج می برند و در مسجد الحرام درباره شکر صحبت می کردند در میان چهارصد پیر، به او گفتند تو نیز چیزی گو ، جنید گفت : ( شکر آن است که نعمتی که خدای عزوجل تو را داده است ، به آن نعمت در وی عاصی نشوی ونعمت او را سرمایه معصیت نسازی )

چون جنید این بگفت ، هر چهارصد گفتند : احسنت یا قره عین الصدیقین .

    نقل است که جنید بعد از نماز خلق بسیار دید . جنید روی به اصحاب کرد و کگفت : ( این همه حشو بهشت اند . اما همنشینی حق را قومی دیگرند).

    نقل است که یک بار جنید را پای درد کرد . فاتحه خواند وبرپای دمید. هاتفی آواز داد که : شرم نداری که کلام ما در حق خود صرف می کنی ؟

   نقل است که کفت : یک روز دلم گم شده بود . گفتم : الهی ! دل من باز ده . ندایی شنیدم : که یا جنید ! ما دل به آن ربوده ایم که با ما بمانی . توباز می خواهی تا با غیر ما بمانی ؟

    گفت : چنان که اگر در نمازی مرا  اندیشه دنیاوی در آمدی ، آن نماز  را قضا کردمی و اگر اندیشه آخرت و بهشت در آمدی سجده سهو کردمی .

    گفت : ما این تصوف به قیل و قال نگرفتیم وبه جنگ و کارزار به دست نیاورده ایم ، اما از گرسنگی و بی خوابی یافته ایم و دست داشتن از دنیا و بریدن از آنچه دوست داشته ایم و در چشم آراسته .

  و گفت : این راه کسی رود که کتاب خدای بر دست راست گرفته و سنت مصطفی (ع) بر دست چپ گرفته باشد و به روشنایی این دو شمع می رود و گفت : ( شیخ ما در اصول و فروع وبلا کشیدن ، امیرالمومنین علی (ع ) است در گزاردن حربها ، از او چیزها حکایت کردند که کس طاقت شنیدن آن  ندارد ؛ که او امیری بود که خداوند تعالی او را چندان علم و حکمت کرامت کرده بود .

    نقل است یکی پیش جنید حکایت می کرد از گرسنگی و برهنگی . جنید گفت : برو ایمن باش که او گرسنگی و برهنگی به کسی ندهد که جهان را پر از شکایت کند . وبه صدیقان و دوستان خود دهد . تو شکایت مکن . 

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           گفت : خنک کسی که او را در همه عمر یک ساعت حضور بوده است.

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : خطرات ایمان و اشارات غفران  است .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : بندگان دو قسم اند : بندگان حق اند بندگان حقیقت . اما بندگان حق آنجا اند که اعوذ برضاک من سخطک و اما بندگان حقیقت آنجا اند که اعوذ بک منک .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : گفت : خدای عز وجل بندگان دو علم می خواهد شناخت علم عبودیت ، دوم شناخت علم ربوبیت و هرچه جز این است ، حظ نفس .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : میان بنده حق – چهار دریاست که تا بنده آن را قطع نکند به حق نرسد: یکی دنیا و کشتی او زهد  است و یکی آدمیان و کشتی او دور بودن است از ایشان . ویکی ابلیس و کشتی او بغض است و یکی هوا و کشتی او مخالفت است .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : از میان هواجس نفسانی و وسواس شیطانی فرق آن است که نفس به چیزی الحاح کند و تو منع   می کنی و او معاودت می کند اگر چه بعد از مدتی بود تا وقتی که به مراد خود رسد . اما شیطان چون دعوت کند به چیزی ، اگر خلاف آن کنی او ترک آن دعوت کند .  و گفت ( این نفس ، بدی فرماینده است ، به هلاک خواند و یاری دشمنان کند و متابع هوا بود وبه همه بدی ها متهم است .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : دل دوستان خدای ، جای سرّ خدا است و خدای عز و جل سر خود در دلی ننهد که در وی دوستی دنیا بود.

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : اساس آن است که قیام نکنید به مراد نفس .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : نفس هرگز با حق تعالی – الفت نگیرد.

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : به رعایت حقوق نتوان رسید مگر به حراست قلوب.

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : بنده آن است که با هیچ کس شکایت نکند و ترک تقصیر کند در خدمت .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : به درستی که حق تعالی - معامله یی در آخر با بندگان خواهد کرد ، به اندازه آن بود که بندگان در اول با او کرده باشند.

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : هر چشمی که به عبرت حق تعالی  مشغول نبود نابینا به ؛ و هر زبان که به ذکر او مستغرق   نیست ، گنگ به  و هر گوش که به حق شنیدن مترصد نیست ، کر به ، وهر تنی که به خدمت خدای – عزوجل – در کار نبود ، مرده به .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : هر که دست در عمل خود زند . قدمش از جای برود و هر که دست در مال زند ، در اندکی افتد و هر که دست در خدای زند ، جلیل و بزرگوار شود .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : هر که میان خود و حضرت خدای توبره یی پرطعام نهاده است آن گه خواهد که لذت مناجات یابد ، این هر گز نبود.

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : زمین درخشان است از متعبدان چنان که آسمان درخشان است به ستارگان.

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : بلا چراغ عارفان است و بیدار کننده مریدان و هلاک کننده غافلان .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : همت اشارت خدای است و ارادت اشارت فرشته و خاطر اشارت معرفت و زینت تن اشارت شیطان و شهوات اشارت نفس و لهو اشارت کفر .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : علم آن است که قدر خود بدانی . محبت امانت خداست .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : وقت چون فوت شود ، هرگز باز نتوان یافت و هیچ چیز عزیزتر از وقت نیست !

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : پرسیدند که : ( چه حال است که مرد آرمیده است ، چون سماع شنود اضطراب در وی پدید آید ؟ ) . گفت : ( حق تعالی – ذریت آدم را در میثاق خطاب کرد که : الست بربکم ؟ همه ارواح مستغرق لذت آن خطاب شدند . چون در این عالم سماع شنوند ، در حرکت و اضطراب آیند) .

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : گفتند : فرق میان دل مومن و منافق چیست ؟ گفت : ( دل مومن در ساعتی هفتاد بار بگردد و دل منافق هفتاد سال بریک حال بماند ).

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : چون وفاتش نزدیک آمد درسجود افتاد و می گریست گفتند : با این همه عبادت ؟ گفت : این ساعت صحیفه عمرمن در خواهند نوردید و هفتاد سال عبادت و طاعت را می بینم در هوا به یک موی آویخته وبادی در آمده و آن را می جنباند . نمی دانم باد قطعیت یا باد وصلت .نمی دانم که مرا به کدام راه خواهند برد! ... گفت : بسم الله الرحمن الرحیم و جان بداد . غسال در وقت غسل کردن خواست تا آبی به چشم او رساند . هاتفی آواز داد : دست از دیده دوست ما بدار که چشمی که به نام ما بسته شد جز به لقاء ما نگشاید ...

ÿ                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           : یکی گفت : جنید را به خواب دیدم. گفتم : خدای عز وجل با تو چه کرد ؟ گفت: ( رحمت کرد . و آن همه اشارات و عبادات باد بود ، مگر آن دو سه رکعت نماز که در نیم شبان می کردم ).

 

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

 

فروردین ماه 1386

 

سه شنبه 14/1/1386 - 10:15
فلسفه و عرفان
  به نام هستي                                                               برگزيده اي از( كشكول ، شيخ بهائي)

 

%                     امام رضا (ع) را پرسيدند: زچه رو شب زنده داران مؤمن خوش سيما تراز ديگرانند؟ فرمود: از آن رو كه با خداوند خلوت همي كنند و خداوند نور خود را بر ايشان همي افكند.

%                      خوشوقت كسي است كه در نفس خويش خلوتي يابد كه بدان مشغول شود.

%                      بهترين عبادت همواره انديشيدن در بارة خداوند و قدرت اوست . امام صادق (ع)

%                      عمر را در قيل و قال سركرده ايم ، برخيز كه فرصت سخت تنگ است .

%                      سخناني خيال پردازنه است كه نه تشنه ي حقيقت را سيراب مي كند و نه شايسته ي تكيه كردن است .

%                      مرا گريه برخويش است نه برديگران . پرداختن به عيوب خويش مرا از ديگران بازداشته است .

%                      عزت ، همواره ناآرام بود تابه خانه اي رسد كه ساكنانش از آنچه در دست مردمان است مايوس بودند ، همانجا مقام كند.

%                      بايزيد را پرسيدند: آيا شود كه بنده اي به يك ساعت به حضرت حق رسد؟ گفت : بلي  اما سود بقدر سفر است .

%                      بايزيد را پرسيدند: با كدام كس همنشين شوم . گفت : آن كس كه نيازمند آن نباشي كه چيزهائي را كه خداوند از آن آگاه است از او پنهان كني .

%                      بايزيد را پرسيدند: راستي چيست ؟ گفت : آنچه كه دل قبل از زبان گويد.

%                      هيچ چيزي نيست كه چشمت برآن افتد و در آن پندي نبود.

%                       عابدي گفت : اگر يك قرص نان حلال بدست آورم،‌بسوزانمش و گردش كنم تا بيماري خويش با آن درمان سازم.

%                      زبانم گاه مي گويد :‌خدايا چنين و چنانش كن ، اما دل من مي گويد: مبادا هرگز

%                      بزرگي گفته است : شگفتا از آن كس كه خداي خويش بشناسد و لحظه اي از او غافل ماند.

%                      يكي از بزرگان : هرگاه نفس تو ،‌در آنچه تو فرمانش مي دهي ، فرمانت نبرد، در آنچه او بدان مشتاق است ، فرمانش مبر.

%                      اگر دوستي گزيدي ، بزرگي را كه كريم و عفيف و باحيا بود بگزين ، آنچنان كه هر چرا تو بپذيري بپذيرد و آن چرا رد كني ، مردود دارد.

%                       يحيي بن معاذ را پرسيدند: كدام محبت حقيقي است ؟ گفت : آن كه با احسان افزون نشود وبا جفا اندك نگردد.

%                      مردي زاهد را پرسيدند: تقوي راوصف كن. گفت : اگر به سرزميني پرخار گام نهي چگونه رفتار كني؟ گفت : پرهيز و حذر كنم . گفت : در دنيا نيز چنين كن . تقوي همين است .

%                      يكي از بزرگان مي گفت : خداوندا مرا از دوستان محفوظ بدار . پرسيدنش كه سبب چيست ؟ گفت : من خويش را از دشمن بپايم، اما از دوست پائيدن نتوانم.

%                      ابراهيم ادهم را گفتند: زچه رو خداوند را همي خوانيم و اجابت نكند؟ گفت : از آن رو كه خواندتان و اجابت نكرديد.

%                      اعرابئي زماني كه ديگران سخن همي گفتند، بسيار سكوت مي كرد. وي را گفتند: چرا با مردمان در سخن شركت نكني ؟ گفت از آن رو كه لذت گوش آدمي از آن اوست . اما لذت زبانش از آن ديگران.

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

 

فروردین ماه 1386   

سه شنبه 14/1/1386 - 10:12
دعا و زیارت

  به نام حضرت دوست

                                              آيا مي دانيد؟!

ÿ                بعد از توبه حضرت آدم ، به علت دل تنگي و گريه هاي زياد او در زمين ، خداوند يك خانه از بهشت فرستاداز ياقوت سرخ آن را بيت المعمور نام كرد و به مكه نهاده آنجا كه امروز خانة كعبه است ، تا گرد آن خانه طواف كند چنانكه فرشتگان بر دور عرش طواف مي كنند . تا زمان نوح (ع) كه خداي تعالي طوفان فرستاد، بفرمان خداوند آن خانه را به آسمان چهارم برد .

ÿ                وقتي قابيل برسر راه هابيل آمد نمي دانست چگونه او را بكشد ، ابليس بصورت شخصي در آمد وماري را در دست داشت بينداخت وبا سنگ سرش را بكوفت پس قابيل چنين كرد.

ÿ                اولين بت پرستي را (ابليس يا عزازيل )ياد انسان داد. بعد از فوت جانشين حضرت آدم  ( مهلائيل)، ابليس در ميان آنها رفت و گفت: صورتي درست كنيد بسان او تا خلق بيايند آن را زيارت كنند و نوميد باز نگردند و آنها چنين كردند.

ÿ                اولين كسي كه سوگند به دروغ خورد ابليس بود و حوا بدان سوگند فريفته شد. ( هر كه از اين درخت بخورد آنرا زوال نباشد پس سوگند خورد به عزت خداي تعالي كه من اين را راست مي گويم)

ÿ                ماهيان در دريا از تسبيح گفتن خود مي نازيدند ، ولي وقتي يونس در شكم ماهي چندان تسبيح و عبادت كرد ، اهل دريا و فرشتگان را از روي شرم آمد.

ÿ                نوح از ابليس پرسيد كدام كار است كه مردم از آن در دوزخ شوند؟ گفت اول حسد ، دوم حرص ، سوم كبر وچهارم بخل.

ÿ                نام فرشته سمت راستت ملهم و او دل بنده را بطاعت و خيرات مايل مي كند و آن كه بر جانب چپست نامش وسواس و ازياران ابليس است و دل تورا به معصيت و وسواس مايل مي كند ،اين دو فرشته پيوسته در منازعه هستند هركدام نصرت يابند ديگري ضعيف و نحيف مي گردد.

ÿ                 آسيه زن فرعون به خداي ايمان آورده بود وفرعون او را  عذاب سخت   مي نمود، آسيه گفت : اي خداوند من خانه من را در همسايگي خود بنا كن . در تمام عذابها خداوند حجاب از بهشت برمي داشت تا آ‎سيه به بهشت مي نگريست از عذاب فرعون هيچ نمي فهميد تا سيبي از بهشت آوردند تا جان از او جداشد و به رحمت ايزدي پيوست .

ÿ                امانت انسان بودن بر نفس نيست بلكه بر قلب است ، قلب هم موضع نظر حق است و چون طاقت آن نظررا دارد از حمل امانت در نخواهد ماند. وبدين سبب امانت الهي را انسان پذيرفت .

ÿ                 حلاج در خطابي مناجات گونه برتعجب مي پرسد: كدام نقطة زمين از تو خالي است كه خلق ترا در آسمان مي جويد؟

ÿ                حلاج برپسرش حمد كه از وي درخواست نصيحت كرده جواب داده بود: مراقب نفس خود باش. اگر اورا به كاري مشغول نداري او ترا به خود مشغول خواهد داشت.

ÿ                 آدمي در محكمة وجدان هزاران بار محكوم مي شود وراه توبه را پيش مي گيرد. ولي ابقاي در برگشت را وساوس شيطاني در اعمال اش قرار مي دهد تا وجودش عرصة امتحان الهي قرار گيرد.

ÿ                دلي مانند دل حضرت ابراهيم (ع) كه تسليم رضاي حق و نيز دل حضرت اسماعيل كه تابع رضاي خداشد، دلي كه اندوه اش چون اندوه حضرت داود(ع) ودلي كه فقرا و چون فقر يحيي ( ع) و صبر او چون صبر ايوب (ع) و شوق او چون شوق حضرت موسي (ع) درمناجات و تسليم اوچون تسليم زكريا(ع) و هاجر و اخلاص اوچون اخلاص حضرت محمد(ص) و بالاخره در جوان مردي ، فتوت ، دانش شجاعت وبه طور كلي در همه صفات پسنديده چون دل اميرموءمنان علي (ع) لازم است .

ÿ                 خدا به داود (ع) سه چيز داد: يكي آواز خوش كه هر وقت توراة خواندي درختان و كوهها با او تسبيح مي كردند، پس از آن او را زبور كرامت كرد هر وقت مي خواند خلق بيهوش مي شد. قوتش چنان بود كه آهن در دست وي چون موم بود .

ÿ                 همه عضلات بدن انسان يك زماني استراحت دارند . بجز قلب ، بايستي هميشة آماده گرفتن مفاهيم آسماني باشد. آري همه دل دارند، اما دلي كه از اعماق اش يگانگي ، محبت و مهرورزي وبراي تعالي روح به تپش مي افتد و در راه ايمان ، حقيقت و عشق به خداجويي مي تپد اندك است .

ÿ                 انسان عاقل اوقات خود را در شبانه روز به 4 قسمت تقسيم مي كند ، ساعتي در مناجات ،ساعتي در تفكر صنع خدا  ساعتي در محاسبه نفس و ساعتي هم براي فراهم آوردن غذاي حلال اختصاص مي دهد.

(گزيده اي از قصص انبياء و كتاب از ازل تا قيامت وكتاب شعله طور)

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

فروردین ماه 1386  

سه شنبه 14/1/1386 - 10:11
دعا و زیارت
 

   «به نام حضرت دوست»            «توحید و خداشناسی»         گزیده ای از کتاب داستانهای اصول کافی ، نوشته: شیخ محمد بن یعقوب کلینی

      امام رضا(ع) در جواب یکی از منکرین خدا می فرمایند: " خدا چگونگی را چگونه کرد و بدون آنکه او به چگونگی، توصیف شود، و او مکان را مکان کرد، بی آنکه خود دارای مکان باشد، بنابراین ذات پاک خدا با چگونگی و مکان، شناخته نمی شود و باهیچ یک از نیروی حسّ درک نمی شود، و به هیچ چیزی تشبیه نمی گردد". (کتاب اصول کافي،باب حدوث عالم،حديث2،ص77،ج1.)

 

      جواب امام صادق(ع) به فرد دوگانه پرست [که خدا چیست؟] : " خدا چیزی است برخلاف همه چیز، به عبارت دیگر ثابت کردن معنایی است، چیزی است به حقیقت چیز بودن، ولی جسم و شکل ندارد، و به هیچ یک از حواسّ، درک نمی شود، و خیالها اورا در نمی یابند، و گذشت زمان اورا کاهش و دگرگون نسازد".       (کتاب اصول کافي،باب حدوث عالم،حديث5،ص80 و 81،ج1.)

 

          جواب امام صادق(ع) به منکر خدا [ که خدا شنوا و بینا است؟] : " آری شنوا است ولی بدون عضو گوش، و بینا است بدون وسیلة چشم، بلکه به ذات خود شنوا و بینا است، البته منظورم این نیست که او چیزی است و ذات او چیز دیگر، بلکه برای فهماندن تو اینگونه سخن گفتم، حقیقت اینست که او با تمام ذاتش می شنود، اما معنی کلمة " تمام" این نیست که او جزء دارد، بلکه می خواهم مقصودم را به تو بفهمانم، برگشت سخنم اینست که : او شنوا و بینا و دانااست بی آنکه صفاتش جدای از ذاتش باشد".

[در قسمت دیگر ازاین حدیث می فرمایند] : " باید در خداشناسی از دوچیز دوری کنیم: 1- تعطیل و نیستی خدا،(زیرا کسیکه ذات خدارا نفی کند، اورا انکار نموده، ربوبیّت اورا ردّ کرده، و اورا ابطال نموده است).  2- تشبیه خدا به چیزی،(اگرکسی اورا به چیزی تشبیه کند، اورا موصوف به صفات ساخته شده که سزاوار ربوبیت نیست کرده است". (کتاب اصول کافي،باب حدوث عالم،حديث6،ص83 و 84،ج1.)

 

      امام رضا(ع) در جواب یک مسافر بلخی [ پروردگارت ازچه وقت بوده؟و چگونه بوده،و بر چه تکیه دارد؟] : "خداوند مکان را مکان کرد،    بی آنکه مکانی داشته باشد، و چگونگی را چگونه نموده بی آنکه خود چگونه باشد، و بر قدرت خودش تکیه دارد".  (کتاب اصول کافي،باب الکون و المکان،حديث2،ص 88،ج1.)

 

      پیامبر(ص) در جواب یک یهودی به نام سِبَخت [که پروردگارتو درکجاست؟] : " او درهمه جا هست، نه اینکه در جای معیّنی باشد". (کتاب اصول کافي،باب الاراده انّها من صفات الفعل،حديث2،ص 96،ج1.)

 

      امام رضا(ع) می فرمایند: " پیامبر(ص) به جنّ و انس خبر داد که دیده ها خدا را درک نکند، و وسعت آگاهی مخلوقات را یاری احاطه به او و فهم ذات او نیست، و او شبیه و همتا ندارد".  (اصول کافي، باب فی ابطال الرّؤيه،حديث2،ص 88،ج1.)

 

    امام باقر(ع) در جواب شخصی از خوارج [که آیا خدا رادیده ای؟] می فرمایند:  " چشمها با مشاهده اورا نمی بینند، ولی قلبها به حقیقت ایمان اورا دیده اند، ذات پاک خدا با قیاس و تشبیه شناخته نشود، و بوسیلة حسّ ها درک نگردد، او شبیه انسانها نیست، بلکه با نشانه هایش اورا می شناسند، او که در قضاوتش ستم نمی کند، خدایی که پرستش سزاوار اوست، و یکتا معبود جهانیان می باشد".  (اصول کافي، باب العرش و الکرسی،حديث2،ص 130 و131،ج1.)

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

                                                         فروردین ماه 1386       

سه شنبه 14/1/1386 - 9:59
دعا و زیارت
  «به نام حضرت دوست»

                          تفاوت ایمان با اسلام  (مؤمن با مسلمان) برگرفته از: اصول کافی

 

   ايمان با اسلام جمع می شود، ولی اسلام با ايمان جمع نشود.

   ايمان شريک اسلام می شود، ولی اسلام شريک ايمان نيست.

   اسلام شهادت به به يگانگی خدا و تصديق رسول خدا(ص) که به سبب آن خونها ازريختن محفوظ ماند و زناشويی وميراث برآن اجرا گردد و جماعت مردم طبق ظاهرش رفتارکنند. ولی ايمان هدايت است و آنچه در دلها ازصفت اسلام پابرجا   می شود و عمل به آن هويدا می گردد، پس ايمان یک درجه ازاسلام بالاتر است. ايمان درظاهر شريک اسلام است ولی اسلام در باطن شريک ايمان نيست.

   ايمان آنست که دردل مستقرشود و بنده رابسوی خدا کشاند و اطاعت خدا و گردن نهادن بفرمانش مصدق آن باشد ولی اسلام گفتار و کردار ظاهری است که تمام فُرق و جماعت مردم آنرا دارند و بوسيله جانها محفوظ می ماند و ميراث پرداخت شود و زناشويی رواگردد و برنماز و زکات و روزه و حج و انفاق و اجتماع کنند، بدان سبب ازکفر خارج گشته، به ايمان منسوب گردند.

   فضيلت مؤمن برمسلم نسبت به اعمال آنها و موجبات تقرّبی است که بسوی خدای عزّوجل دارند.

    مؤمنين اندکه خدا حسنات شان را چندبرابر کند، هرحسنه يی را 70 برابر، اينست فضيلت مؤمن بر مسلم و نيزخدا به اندازه درستی ايمانش و حسنات اورا چندبرابر زيادکند و نسبت به مؤمنين هر خيری که خواهد روا دارد.

    اگرکسی وارد اسلام شود، منسوب به ايمان گشته و از کفر خارج شده است، نه اينکه وارد ايمان هم شده.

    اسلام پيش از ايمان است. چون بنده گناه کبيه یا صغيره ئی راکه خدا ازآن نهی فرموده مرتکب شود، از ايمان خارج شود و اسم ايمان از او برداشته و اسم اسلام بر او گذاشته شود سپس اگر توبه و استغفارکند به خانه ايمان برگردد. و انسان را جز انکار و استحلال بسوی کفر نبرد، آنگاه است که از اسلام و ايمان خارج گشته و درکفر وارد شود.

    اگر مردی وارد کعبه شود و ناگاه بولش بريزد، از کعبه بيرون رود ولی ازحرم بيرون نرود و جامه اش را بشويد و تطهيرکند، آنگاه دخولش در کعبه مانعی ندارد ولی اگر مردی داخل کعبه شود و از روی عناد و ستيزه درانجا بول کند، از کعبه و حرم اخراج شده و گردنش زده می شود.

    از آنچه يقين نداری پيروی مکن زيرا گوش و چشم و دل  همه اينها مسؤلند.

    استعداد و قابليت پذيرش ايمان مختلف است و خدا هرکس را به اندازه استعدادش تکليف کرده و بازخواست می نمايد.

    همانا خدا اجزائی آفريد و آنها را تا 49 جزء رسانيد، سپس هرجزئی را 10 بخش کرد(تا درجمع 490 بخش شد)، آنگاه آنها را ميان مخلوق پخش کرد و به فردی     جزء داد و به ديگری  ، تا به یک جزء کامل رسانيد و به ديگری یک جزء و  داد  و یا یک جزء و ، تا به عالی ترين شان 49 جزء داد.   پس کسی که تنها  جزء دارد ، نمی تواند مانند  جزءدار باشد. اگر مردم می دانستند که خدا اين مخلوق را براين وضع آفريد ، هيچکس ديگری را سرزنش نمی کرد.

    ايمان مانند نردبانی است که 10 پله دارد و مؤمنين پله ای بعداز پله ديگر بالا می روند. پس کسی که در پله دوم است نبايد به آنکه در پله اول است بگويد: توهيچ ايمان نداری تا برسد به دهمی که نهمی نبايد بگويد. کسی که پائين تر ازخودديدی، باملايمت اورا بسوی خود بکشان و چيزی راهم که طاقتش را ندارد براوتحميل مکن که اورا بشکنی زيراکه هرکه مؤمنی را بشکند، براو لازمست جبرانش کند.

   اگر تو درپله دوم و ديگری درپله اول ازعلوم و معارف و اخلاقست ولی استعداد ترقی به پله دوم را دارد، اورا مأيوس و دل شکسته مکن و به مگو:تو قابل نيستی، چيزی نخواهی شد، ثانياً در صدد تعليم و تربيت اوباش، ثالثاً ازاو توقع نداشته باش که در يکروز و باچند جمله به درجه تورسد بلکه بانرمی و ملايمت و آهسته  ازاو دستگيری کن تا به قدر استعدادش ترقی کند رابعاً بدانکه اگر دل مؤمنی را شکستی و اورا از تحصيل معارف دلسرد کردی برتو لازمست که اين شکست راجبران کنی و دوباره به تشويق و ترغيب او پردازی.

    همانا اسلام ، همان تسليم است، و تسليم همان يقين و ِيقين همان تصديق و تصديق همان اقرار و اقرار همان عمل و عمل همان اداء.

    همانا مؤمن دينش رااز رأيش نگرفته، بلکه ازجانب پروردگارش آمدو ازاو گرفته است، همانا مؤمن يقينش در عملش ديده می شود و کافر هم انکارش در عملش ديده می شود.

    مؤمن را سزاوار است دارای 8 خصلت باشد: 1- هنگام شدايد باوقار باشد 2- هنگام بلا شکيبا 3- در فراوانی نعمت سپاسگذار 4- به آنچه خدا روزيش کرده قانع وخرسند باشد 5- بارش بردوستانش نيفکند 6- بخاطر دوستانش متحمل گناه نشود 7- بدنش ازاو در رنج و مشقت باشد (دربسياری عبادت وقصاء حوائج مردم  8- مردم از ناحيه او در آسايش باشند، همانا علم دوست مؤمن است و بردباری وزيرش و عقل و امير سپاهش(یعنی اعضاء و جوارحش به فرمان عقلش رفتار کنند) و مدارا برادرش و احسان پدرش باشد.

    به مردم چيزی کمتر از يقين داده نشد، و شما به پائينترين (نزديکترين) درجه، (اسلام) چسبيده ايد!

    اشخاصیکه دردرجات پائین ایمان باشند خطر ازدست دادن عقاید به آنها نزدیک است.

    خدا هرکه را خواهد بسوی خود برگزیند و هرکه به او بازگردد، بسوی خویش رهبری کند.

    هرکس به دین خدا اقرار کند مسلم است، و کسیکه به امر خدا عمل کند مؤمن است.

    ایمان واقعی عبارتست از: 1- اقرار زیانی 2- عقیدة قلبی 3- اعمال و کردار بدنی.

    حضرت علی(ع) می فرمایند: ایمان چهار پایه دارد: «1- توکل به خدا 2- واگذار کردن اموربه خدا 3- راضی بودن به قضاء خدا  4- تسلیم بودن به امر خدا».

 

    امام باقر(ع) می فرمایند: چهار پایه ایمان عبارتست از: 1- صبر 2- یقین 3- عدل 4- جهاد.

 

    خداوند ایمان را 7 سهم کرد:  1- نیکوکاری 2- راستگوئی  3- یقین  4- رضا  5- وفا  6- علم  7- بردباری.

 

 

            اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

 فروردین ماه 1386

سه شنبه 14/1/1386 - 9:58
فلسفه و عرفان
  «به نام حضرت دوست»

« ئی چینگ» (I Ching) یک کتاب مقدّس چینی است و کهن ترین متن  از چین باستان و از شصت و چهار علامت تشکیل شده است، اما بدون شک اجزا اصلی این فلسفه عمیق بیش از 4000 سال عمر دارد. هدف      «یی چینگ» منعکس کردن آن تغییرات و تبدیلات است که بطور مداوم، در تمام سطوح کیهان عمل می کنند حلقه ها و امواج بخت را بوجود می آورند. و ما باید بیاموزیم چگونه بر این امواج سوار شویم، تا مراد مطلوب را بدست آوریم.

 

 

سخنان بزرگان درباره « ئی چینگ »

 

    اگر چند سال بر زندگي من افزوده مي شد، من پنجاه سال آن را به مطالعه ي «ئي چينگ» اختصاص مي دادم، و بدين ترتيب ممكن بود از ارتكاب اشتاباهات فاحش خودداري كنم.

   كنفوسيوس




    من بيشتر از خرد چين الهام گرفته ام، تا از «اوپانيشاد» هاي « ودانتا».   « ئي چينگ» مي تواند زندگي را دگرگون كند.
   هرمان هسه

 


   
من ساعتها مي نشستم، و با دقت در نتيجه ي تفال و تقابل سوالها و جواب ها، شيوه ي « ئي چينگ» را تمرين مي كردم، نتايج شاخصي كه به دست مي آمد، ارتباطي پر معنا با جريان افكارم برقرار مي كرد، براستي كه شيوه ي   « ئي چينگ» كيفيت هاي خاصه ي پنهان را در اشيا و آدميان مي شناسد، و ناخودآگاه آدمي را مي بيند.
   كارل گوستاو يونگ

 

 

 

 

 

معرفی کتاب « یي چينگ جامع ( کتاب تقدیرات - فالنامه و حکمت چینی )»

نوشته : استاد محمّد رضا یحیایی (در دست چاپ)

در این کتاب مطالب « ئي چينگ» بطور جامع ، روان و ساده ، توسط مؤلف ابداع شده است ، تا هر کسی بتواند از آن مطالب استفادۀ لازم را ببرد . « ئي چينگ» یا کتاب تقدیرات ، یکی از قدیمی ترین کتابهای دنیا بوده و بیش از چهار هزار سال عمر دارد . « ئي چينگ» به شخص امکان می دهد تا نیروهایی که بخت را رهبری می کنند ببینند ، و او را از جریانی که در طول زندگی رُخ می دهد آگاه می سازد ، و به او امکان می دهد که با اطمینان پیش برود ، و به او گوشزد می کند که در چه هنگام   می تواند این جریان را به نفع خود بگرداند . « ئي چينگ» کاربردی دیگر هم دارد ، که روشن ساختن دنیای پنهان پشت ظواهر است . « ئي چينگ» نمی گوید چه چیزی رُخ خواهد داد ، بلکه در عوض روشن می کند چرا چیزها بدینگونه هستند ، و روشی را که باید اتخاذ شود پیشنهاد می کند . تصمیم گیری نهایی با خود شخص است ، و نهایتاً خود اوست که فاعل بر بخت خویش است . و شامل مطالب زیر می باشد :

1- تاریخچۀ « ئي چينگ» 2- خِرَد « ئي چينگ» 3- تقویم باستانی چین 4- جدول زمان ، علامت بروج نجومی و ستارۀ هر « شش خطی » 5- تفسیر اصطلاحات مهم 6- مفهوم نمادها و سمبل ها 7- جَهات اربعه و فـُصول 8- اعضای بدن در « ئي چينگ» 10- انواع فال گرفتن با « ئي چينگ» ( روش چوبهای بومادران - روش شش قطعه چوب - روش سه سکه ) 11- خواندن متن های « ئي چينگ» 12- جملات کلیدی در « ئي چينگ» 13- جدول راهنمای « شش خطی » ها 14- فهرست شصت و چهار « شش خطی » 15- توضیح ، تفسیر ، حکم و تصویر شصت و چهار « شش خطی » ها 16- آموزش « ئي چينگ جامع » به زبان ساده ، جهت تفأل .

 

اللّهمَ عَجّل لِوَليّکَ الحُجَة ابنِ الحَسَن. يا قائمَ المَهدی(عَج).

سلام بر بنده و رسول خدا، حضرت محمد (ص)

سلام بر بنده و ولیّ خدا، حضرت علی (ع)

سلام برکاملترین مخلوق و حجت خدا ، حضرت مهدی(عج).

 

Jadeye_tariki@yahoo.com

 

http://nilofare-abi.persianblog.com

http://p-mr-yahyaie.mihanblog.com

 فروردین ماه 1386

سه شنبه 14/1/1386 - 9:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته