• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 12
زمان آخرین مطلب : 3759روز قبل
مصاحبه و گفتگو

 

 

 


نیمه اول دهه هفتاد بود که انتشار اخباری مبنی بر اینکه کودک سه چهار ساله قمی حافظ کل قران شده است در سراسر جهان اسلام پیچید و شبکه های مختلف صدا و سیما با پخش بخش هایی از برنامه های اجرا شده توسط وی این نابغه قرن و معجزه قران را به ایرانیان معرفی کرد. او کسی نبود جزسید محمد حسین طباطبایی ( علم الهدی).

 

سیدمحمدحسین طباطبایی در سال ۱۳۷۰ در شهرستان قم به دنیا آمد و در سن ۲/۵ سالگی شروع به حفظ قرآن نمود و به لطف امام زمان عج توانست در سن ۵ سالگی کل قرآن را حفظ نماید. وی علاوه بر حفظ کل قرآن در آن مقطع سنی توانسته بود احادیث کتاب شریف اصول کافی و همچنین کتاب گلستان سعدی و اشعار محتشم کاشانی را حفظ نماید. در آن سالها نه تنها در ایران که تمام جهان اسلام با چهره و شخصیت این نابغه و معجزه قرآن در عصر حاضر آشنا شدند. ، کودک پنج، شش ساله ای که چهره ای نورانی و روحانی داشت و از سادات طباطبایی از فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام هست.

سید محمد طباطبایی ( علم الهدی) اکنون 21 ساله است با تصاویر جدید

علم الهدی هم اکنون در حوزه علمیه قم زیر نظر اساتید مشغول به تحصیل است .او همان کتاب‌هایی را که طلاب مطالعه می‌کنند، می‌خواند.محمد حسین مورد امتحان بسیاری از دانشمندان قرار گرفته که از آن امتحان‌ها سربلند بیرون آمده است.همچنین در دانشگاه حجاز، پس از انجام امتحانات با دریافت درجه دکترا در ۵ موضوع، علوم قرآنی سر افراز شده است.

ثواب حفظ هر سوره ای را به یکی از معصومین علیهم‌السلام هدیه می‌کرد؛

مثلاً ثواب حفظ سوره بقره را به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، سوره آل عمران را به حضرت علی علیه‌السلام ، سوره نساء را به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و به همین ترتیب ثواب تلاوت و حفظ سوره های دیگر را نیز به دیگر معصومین علیهم‌السلام نثار می‌کرد.

سوال و جواب با محمد حسین عزیز :

¤ از کسی که بیش از ده سال از او خبر ندارید چه سؤالی می‌پرسید؟ دکتر کجا بودید؟
به همه نسل سومی‌ها‌ و خوانندگان کیهان سلام عرض می‌کنم. جای خاصی نبودم. همین جا در شهر قم مشغول درس و بحث.

¤ الان اگر کسی شما را در کوچه و خیابان ببیند، می‌شناسد؟
- نه، نمی‏شناسند! چون بیشتر هنوز قیافه پنج یا شش سالگی من را در ذهن دارند و به نظرم اینطور بهتر است. در روایت آمده «در گمنامی راحتی است».

¤ حالا چه چیزهایی می‌خوانید؟
از نظر مطالعه محدودیت خاصی ندارم اما گرایش من بیشتر به مطالعه کتب اخلاقی و دینی است.

¤ از برنامه‌ها‌ی آموزشی تلویزیونی تان هم خبری نیست…
خب بعد از مدتی که برنامه ریزی تحصیل من جدی تر شد زمان و فرصت کمتری دست می‌داد تا بتوانم در این گونه کارها شرکت کنم و کم کم از برنامه‌ها‌ی کاری من به طور خودکار حذف شد.

¤ در این مدت خودتان هم تدریس می‌کردید؟

بله بعضا تدریس هم داشته ام.

¤ این روش‌ها‌ی جدیدی که برای حفظ به وجود آمده در زمان خود شما هم بود، فکر می‌کنید در جامعه جواب می‌دهد؟
اصول حفظ از قدیم تا به حال تغییر نکرده یا با قرائت و تکرار یا از طریق استماع و یا از طریق نوشتن اما روش‌ها‌ی تدریس و کلاسداری و شیوه‌ها‌ی آموزشی تغییر کرده. این روش‌ها‌ی جدید بحمدلله بسیار کارآمدند و من با تمام احترامی که برای روش‌ها‌ی سنتی قائلم اما از روش‌ها‌ی جدید آموزشی استقبال می‌کنم.

¤ به فرزند خودتان چنین روشی پیشنهاد می‌کنید؟
اگر شیوه‌ها‌ و روش‌ها‌ی بهتری در آن زمان ابداع شده باشد، حتما با آن شیوه‌ها‌ با فرزندم کار می‌کنم.

¤ بعضی معتقدند به کودکی شما کمی ظلم شده(!) چون آن زمان که باید برای شیطنت و بازیگوشی می‌گذاشتید بیشتر برای تحصیل و فراگرفتن قرآن صرف کردید. آغاز تحصیل از ۵/۲ سالگی خیلی توان می‌خواهد!
خیلی از مردم اینطوری فکر می‌کنند ولی اصلاً اینچنین نیست من در همان سن و سال شیطنت و تفریح خودم را داشتم، یادم می‌آید در یکی از برنامه‌ها‌یی که عده زیادی از خانم‌ها‌ هم حضور داشتند در حال اجرای برنامه بودم و در همان حالی که به سؤالات مطرح شده پاسخ می‌دادم با ماشین اسباب بازی که در دست داشتم بازی می‌کردم- به قول بچه‌ها‌ قام قام بازی- این اتفاق برای خیلی از آنها جالب بود در واقع باورشان نمی‏شد که من دارم پاسخ سؤالاتشان را می‌دهم و همزمان ماشین بازی ام را هم می‌کنم.

¤ این فاصله ای که از نظر ارتباط بین شما و مردم اتفاق افتاد خود خواسته بود یا اینکه عامل دیگری داشت؟
نمی دانم از کدام فاصله می‌گویید! زیرا من همیشه در میان مردم و با مردم بوده ام و حضور مستمر من در استانها و شهرهای مختلف و در جمع‌ها‌ی مردمی گواه این گفته است.

¤ نگاه مردم و مسئولین به شما چگونه بود؟ الان چگونه است؟ هنوز دیدارها وجود دارد؟
نگاه مردم و مسئولین همیشه نگاهی توأم با لطف و احترام بوده چون مردم ما قرآن کریم و ذریه پیامبر (ص) را گرامی می‌دارند و احترام به حافظ قرآن را احترام و بزرگداشت خداوند متعال می‌دانند.

¤ قرآن از نظر شما چه تعریفی دارد به عنوان یک نوجوان؟
فکر می‌کنم نگاه یک جوان به قرآن باید مانند نگاه او به عطر باشد، چطور وقتی از خانه خارج می‌شود خود را معطر می‌کند، همانطور برای معطر کردن روح خود باید با قرآن مأنوس باشد. باید قرآن در سینه اش باشد تا کم کم در گفتار و رفتارش تأثیر بگذارد. امام صادق(ع) مؤمنی را که اهل قرآن نیست به رطبی تشبیه کرده اند که گرچه شیرین است اما بویی ندارد، اما شیعه ای که با قرآن است را تشبیه به ترنج کرده اند که هم مزه خوبی دارد و هم بوی خوبی.
سید محمد طباطبایی ( علم الهدی) اکنون 21 ساله است با تصاویر جدید

¤ و فکر می‌کنید برای این زاویه دید کاری انجام شده؟
به نظر من در رابطه با قرآن کارهای ریشه ای صورت نگرفته، فقط اکتفا کرده ایم به بعضی از کارهای کلیشه ای در صدا و سیما و نمایشگاه‌ها‌ی قرآنی در ماه مبارک رمضان، اگر چه تمام اینها در جای خود خوب است اما اصلاً کافی نیست و تا زمانی که مسئله قرآن سرلوحه برنامه‌ها‌ی اصلی مسئولین و مردم قرار نگیرد قرآن کریم در دل جوانان مان رسوخ نخواهد کرد.

¤ یک سریالی در ماه مبارک رمضان از تلویزیون با محوریت قرآن کریم پخش شد (صاحبدلان) نظر شما در مورد فعالیت‌ها‌ی هنری از این دست که نگاه ارزشی به قرآن دارند چیست؟
ما وظیفه داریم از تمام ابزار ممکن برای معرفی قرآن و آوردن آن به صحنه زندگی مردم استفاده کنیم، یکی از ابزار مؤثر و پرمخاطب، پنجره سینما و تلویزیون است که سینمای مذهبی و دینی ما به عقیده من گامهای موفقی برداشته، اما نباید اینطور باشد که فقط در ماه رمضان شاهد چنین نگاهی و حرکتی باشیم، یکی از علائم آخرالزمان این است که «لایعبدون الله الا فی شهر رمضان» یعنی مردم آخرالزمان تنها در ماه مبارک رمضان خدا را عبارت می‌کنند!

¤ رادیو قرآن و شبکه قرآن به عنوان رسانه ای دیداری و شنیداری کلام خدا، تا چه حد توانسته اند این دغدغه شما را مرتفع کنند؟
به نظرم یکی از برکات نظام اسلامی ما همین رادیو معارف و صدا و سیمای قرآن است البته نباید طوری شود که شبکه‌ها‌ی دیگر رادیویی و تلویزیونی از قرآن کریم بی نصیب بمانند مخصوصاً شبکه سه که شبکه جوان است.

¤ «اینترنت» به عنوان رسانه ای جهانی چقدر می‌تواند کمک حال ما باشد؟
اینترنت به دلیل دارا بودن زبان مشترک در تمامی دنیا یکی از پل‌ها‌ی ارتباطی مناسب برای ترویج معارف دینی است. ما هم باید از این ابزار قدرتمند کمال استفاده را ببریم که البته این دیگر به خلاقیت و توانمندی ما برمی گردد تا چگونه از آن بهره بگیریم.

¤ به چه کسانی از نظرعلمی مدیون هستید؟
پدرم که به عنوان اولین استاد و راهنمای من بودند. حجت الاسلام غرویان به عنوان استاد منطق که درس لمعه را نیز نزد ایشان آموختم. حجت الاسلام سیداحمد خاتمی، و استاد پناهیان که علم خطابه را از ایشان فرا گرفتم.

¤ با سؤالات یک کلمه ای نسل سومی موافقی؟
بله!

¤ دلتنگی؟
کسی که با قرآن باشد، هیچگاه دلتنگ نمی‏شود.

¤ نفس؟
باید مراقبش بود بویژه خانواده اماره اش.

¤ مرگ؟
برای انسانهای خوب پلی است که با عبور از آن به بهشت می‌رسند.

¤ گناه؟
آتشی که نزدیکی به آن هم بدجوری می‌سوزاند.

¤ روشنفکری دینی؟
بیداری.

¤ Ram215
(با تعجب نگاه می‌کند) یک قسمت سخت افزاری از کامپیوتر.

¤ باورم نمی‏شد بدانید.
جدی!؟

¤ اینترنت؟
بهترین وسیله برای نشر اسلام.

¤ حوزه یا دانشگاه؟
هر دوانه.

¤ منتظر؟
اهل کار و فعالیت.

¤ شهید؟
شمع.

¤ جشن پتو؟
خاطره زیبای جوانی.

¤ عشق؟
قلب مؤمن.

¤ آمریکا؟
کلکسیون بدیها.

¤انرژی هسته ای؟
حق مسلم تمام ملت‌ها‌.

¤ سیاست؟
عین دیانت.

¤ انتخابات مجلس خبرگان؟
سرنوشت ساز.

¤ رهبری؟
نائب الامام.

¤ هم مباحثه ای؟
دوست صمیمی.

¤ ان قلت؟
نصف علم.

¤ ورزش؟
لازم برای همه.

¤ فوتبال بازی می‌کنی یا تماشا می‌کنی؟
هر دو! هم بازی می‌کنم هم تماشا می‌کنم.

¤ پدر؟
اولین معلم و بهترین دوستم.

¤ خاطره شیرین قرآنی؟
در برنامه پرسش و پاسخ قرآنی که در عربستان و در جمع صدها وهابی داشتم، همه آنها را شکست دادم.

¤ خاطره غیرقرآنی؟
در هشت سالگی روزی با گروهی از بچه‌ها‌ به اردو رفته بودیم، صبح زود بعد از نماز در حالی که همه خواب بودند من با زغال صورت همه شان را سیاه کردم و آن پنجاه نفر هیچ وقت نفهمیدند که چه کسی آنها را سیاه کرده بود!!!

¤ خدا را شناختی؟
هنوز خودم را هم نشناخته ام!

¤ میزان و معیار زندگی؟
پیامبر اعظم(ص)

¤ موسیقی؟
گوش می‌کنم. (با خنده) اما از نوع قرآنی آن.

¤ آخرین کتابی که خواندی؟
اخلاق در قرآن از آیت الله مکارم شیرازی.

¤ شعر؟
می خوانم. اما نه به اندازه ای که خیلی‌ها‌ می‌خوانند.

¤ گلستان سعدی؟
سومین کتابی که آن را خواندم و حفظ کردم.

¤ دیوان حافظ؟
از دولت قرآن پدید آمده.

¤ روزنامه؟
سر می‌زنم اما خواننده حرفه ای و افراطی روزنامه نیستم.

¤ دکتر محمدحسین طباطبایی؟
مسکین ابن مسکین، اقل لخلیفه بل لا شی فی الحقیقه…

¤ بینش ۱۰ سال پیش محمدحسین طباطبایی با الان چه تفاوت‌ها‌یی دارد؟
هر چه می‌خوانم وجلوتر می‌روم خود را فقیرتر ونیازمندتر می‌یابم.

¤ «لایکلف الله نفساً الا وسعها»؟
به نظر من برای رسیدن به هدف و پیشرفت، باید وظیفه خودمان را بیش از توانی که داریم بدانیم.

¤ ممنون از این که به بچه‌ها‌ی نسل سوم فرصت گفت و گو دادید؟
من هم از این که به من فرصت صحبت کردن دادید تشکر می‌کنم.

چهارشنبه 17/7/1392 - 12:11
خواص خوراکی ها
گیاه جینسنگ آمریکایی (Panax quinquefolium).
هزاران سال است که گیاهان برای کسب انرژی ، دور کردن ارواح خبیثه و تقویت ارگان های خاصی از بدن به کار رفته اند ، امروزه نیروبخش های رایج در شرق چون جینسینگ و دانگ گویی (Dang gui) از نیروبخش های غربی چون رزماری و مریم گلی رایج تر و محبوب تر هستند. گیاهان نیروبخش می توانند به روش های متفاوتی طبقه بندی شوند. به عنوان افزایش دهنده انرژی یا کی (Qi) تغذیه کننده خون یا مایعات بدنی ، تنظیم بین اخلاط در پزشکی ایورودایی و منبع انرژی تولید مثل و زاد و ولد می باشد.

یکی از گیاهان نیروبخش و مقوی که مشهوریت زیادی در جهان دارد جینسینگ می باشد که بهتر است آن را گیاه جوانی یا نوشدارو بنامیم. در کتب سنتی و به عربی ریشه گیاه را «جنسه» و «جنسا» می نامند. به فرانسوی و انگلیسی Ginseng و Asiatie ginsengو Chinsese ginseng گفته می شود. گیاهی است از خانوادۀ عشقه Araliaceae می باشد که نام علمی آن Panax ginseng می باشد.

این گیاه Panax ginseng که بیش از 5000 سال است در چین به کار می رود. برای پزشکان عرب قرن نهم میلادی شناخته شده بود. مارکوپولو در مورد این گیاه شگفت کمیاب نوشته است : «هنگامی که هیئتی از سوی پادشاه سیام بالوئی چهاردهم دیدار کرد گیاه جینسینگ را به او معرفی کردند. از آن پس ثروتمندان اروپایی برای رفع خستگی و ناتوانی از جینسینگ استفاده می کردند. همچنین این گیاه در قرن هجدهم ، در آمریکا هم شهرت یافت ، مخصوصاً وقتی کشف شد که گیاه پاناکس کینکفولیوس (Panax quonquefolius) در آن قاره بومی است.

مشخصات :

گیاهی است چند ساله ، برگ های آن مرکب دارای 7-5 برگچه که به طور گروهی با دمبرگ های خود از یک نقطه خارج و تشکیل یک برگ مرکب را می دهند. هر برگچه ، بیضی با کنارۀ دندانه دار منظم ، نوک تیز و با گلبرگ های مشخص می باشد. ریشه گیاه که در قسمت مستعمل آن می باشد دراز، ضخیم یک شاخه یا منشعب و دو شاخه ، طول آن یک متر و بیشتر و قطر آن در ناحیه یقه گیاه تا 10 سانتی متر می رسد. پوست خارجی ریشه گیاه به رنگ زرد ، طعم آن کمی شیرین ، شبیه مغز ریشه شیرین بیان است. البته در بعضی گونه ها اندکی تلخ می باشد. این گیاه در کوهستان های چین و منچوری می روید و از داروهای شفابخش معروف چینی است که هم اکنون در تمام داروخانه های چین و اغلب داروفروشی های اروپا و آمریکا عرضه می شود.

ترکیبات شیمیایی :

از نظر ترکیبات شیمیایی برای اینکه به اسرار خواص شفابخش این ریشه پی برده شود ، مطالعات وسیعی صورت گرفته است و آنچه که تا به حال گزارش شده است این است که این گیاه دارای گلوکوزیدهای استروئیدی به نام پاناکیلون ، یک ساپونین به نام پاناکسوزید یا پاناکسین ، مواد صابونی ، یک اساس روغنی فرار به نام پاناسین و یک هورمون و ویتامین B و ویتامین D ، ترکیبات استیلنی ، استرول ها و سرانجام یک گلوکوزید به نام جینسینگ می باشد.

این دارو تونیک ، محرک ، بازساز و مقوی است. مرکز سیستم اعصاب و تنفس را تحریک می کند و این اثر دارو مربوط به وجود دو گلوکوزید به نام های پانوکسید آ و پانوکسید ب آن جدا شده اند. از ریشه گیاه 2-1 درصد کولین برحسب وزن و بتاسیتوسترول به دست می آید. از این دارو برای تهیۀ داروهای جوانی که در ترکیبات داروهای به کار می رود استفاده می شود.

از گزارش دیگری آمده است که در سال 1974 ریشه این گیاه و سایر اعضای اندام گیاه برای یافتن اسرار شگفت انگیز شفابخش آن تحت بررسی دانشمندان قرار دارد و تاکنون چندین ماده عامل فیزیولوژیک از آن جدا شده است، از آن جمله عمده ترین آن عبارتند از پانکسین که مقاومت عضلات را در برابر بی نظمی ها و ناراحتی ها افزایش می دهد و پانکس اسید که متابولیسم و سیستم عروقی را اصلاح می کند و پاناکولین یا پانکس ویلون که روی سیستم غدد مترشحه داخلی یا آندوکرین اثر می گذارد و پاناسن که مرکز اعصاب را تحریک می کند و در آخر جینسینگ برای بیماری قند اثر مثبت دارد. 

خواص و کاربرد:

ریشه جینسینگ شاید معروفترین داروهای چینی باشد که از دوران کهن تاریخ تا حال همواره آثار شفابخش آن مورد توجه حکمای طب سنتی قرار داشته است و دارد. از نظر خواص به طور کلی ، نیروبخش ، مقوی ، محرک ، بادشکن و نرم کننده می باشد. بررسی های زیادی روی این ریشه به عمل آمده که به اسرار شفابخش آن در موارد معالجه قطعی بی نظمی های عصبی ، کم خونی ، ضعف ، کمبود تعرق و بی نظمی تنفس ، فراموشی و نسیان ، تشنگی مداوم ، بی میلی جنسی ، خستگی شدید ، سوء هاضمه ، دردهای ناحیه قلب و تهوع و ... پی برده شود. خوردن آن به صورت جوشانده یا عصاره یا به صورت اسانس و یا مستقیماً از جرم گرد ریشه به صورت خام صورت می گیرد. خوراک آن نیرو و توانایی ایجاد می کند تا در دوران نقاهت پس از بیماری ، بی نظمی های غده های بدن و ضعف اعصاب از بین رود و کار طبیعی و شفادهنده آنها اعاده گردد. متابولیسم قندها و هیدراتهای کربن در بدن را منظم می کند و موجب می شود که مصرف اکسیژن به طور مداوم و عادی انجام گیرد و برای آرام کردن اشخاصی که ناراحتی های روانی دارند ، بسیار نافع است و یک نوع مسکن موثر برای مغز می باشد. چند نوع از Panax در بازار دنیا عرضه می شود که از نظر خواص و مرغوبیت در ردیف های متفاوتی قرار می گیرند.

انواع جینسینگ :

1- جینسینگ کره ای یا چینی(Pnax ginseng) :

در برخی مناطق کوهستانی هند و چین کاشته می شود و از نظر ریشه غده ای آن مورد توجه می باشد. در چین و ژاپن از جوشانده یا دم کرده غدۀ زیرزمینی خشک آن برای نرم کردن سینه و به عنوان مقوی معده و تب بر استفاده می شود. در هندوچین جوشانده ساقه ضخیم زیرزمینی به عنوان تقویت و تجدید قوا در دوره نقاهت بیماران و زنان پس از وضع حمل داده می شود. این دارو به عنوان نوشدارو در آن مناطق برای انواع بیماری ها تجویز می شود و اختصاص به یک بیماری خاص ندارد. جینسینگ چینی یا کره ای یکی از نادرترین و گرانترین گیاهان می باشد. یک تونیک تجدید کننده انرژی ، مخصوصاً در طحال و ریه . پژوهش های جدید ، وجود ترکیبات استروئیدی شبیه هورمون های جنسی انسان را در آن نشان داده است. این گیاه باعث تقویت سیستم ایمنی و کاهش خستگی هم می شود. نحوه مصرف به صورت جوشانده و تنتور می باشد که در جوشانده به عنوان تونیک عمومی 3 تا 10 گرم آن را در 500 میلی لیتر آب می جوشانیم و در حالت تنتور که در درمان اسهال ناشی از ضعف دستگاه گوارش مصرف می شود و همچنین در درمان آسم و سرفه مزمن نیز استفاده می شود.

می توان از کپسول حاوی 500 میلی گرم تا 4 گرم از پودر ریشه نیز به عنوان تقویت کننده استفاده نمود.

اگرچه پاناکس جینسینگ عموماً بی خطر است اما عوارض جانبی هم دارد. در دوران بارداری یا در صورت بالا بودن فشارخون از مصرف مقدار زیاد یا به مدت طولانی باید پرهیز کرد. همچنین از مصرف سایر محرک ها مانند چای ، قهوه و نوشابه های کولادار همراه با پاناکس جینسینگ باید خودداری نمود.

2- پاناکس نوتو جینسینگ (Panax noto ginsing) : 

که دارای ساقه زیرزمینی ضخیم است و برای تقویت و جلوگیری از خونریزی ، بندآوری خونریزی خارجی یا داخلی، تف کردن با اخلاط خونی ، خونریزی از بینی ، عادات ماهیانه بیش از حد متعارف و وجود خون در ادرار و مدفوع به کار می رود. عده ای از دانشمندان خواص آن را شبیه خواص گیاه .Cynura pinnatifida Dc می دانند و از نظر قابض بودن و بندآوردن خونریزی و جوش دادن زخمها مانند آن گیاه تلقی می شود. استوارت معتقد است که برای جوش دادن زخمهای پوست بسیار مؤثر است. دانشمند دیگری به نام چیو اصولاً این دو گیاه را تحت یک نام چینی آنها ذکر کرده است ولی به هر حال در عین حال که شبیه هستند ولی دو گیاه مختلف می باشند و مؤثرترین آنها جنسه می باشد که نوشدارو به معنای واقعی می باشد و در موقع خرید باید دقت کرد که ریشه گیاه اصیل خریداری گردد. این جینسینگ که جینسینگ کاذب هم نامیده می شود به عنوان ضد درد و برای قطع خونریزی ( داخلی و خارجی ) به کار می رود. همچنین به داروهای مربوط به بیماری های عروقی و قلبی و آنژین صدری اضافه می شود. در دوران جنگ ویتنام سربازان ویت کنگ از این گیاه برای افزایش سرعت بهبودی زخم های گلوله استفاده می کردند. قسمت مورد استفاده این گیاه ریشه آن می باشد که بصورت پودر می باشد که در کپسول ها و یا قرص های 2-1 گرمی برای درمان زخم و خونریزی ها و یا درد به کار می رود و برای درد ناشی از زخم معده آن را با پوست درخت نارون مخلوط می کنند. در دوران بارداری از پاناکس نوتو جینسینگ نباید استفاده کرد ، زیرا ممکن است روی جنین اثر بدی داشته باشد.

3- پاناکس کینکفولیوس(Panax quinquefolius) : 

در عده ای از مدارک علمی نیز این گونه که اصولاً بومی آمریکای شمالی می باشد و سابقاً از آنجا به چین برده و کاشته می شده نام برده می شود که در حال حاضر تقریباً در بازار معروفیتی ندارد. این جینسینگ آمریکایی هم یک تونیک می باشد که در چین برای تب و خستگی ناشی از بیماری های مزمن لاغر کننده ، مانند سل بکار میرود و همچنین در درمان سرفه های ناشی از ضعف ریه هم مفید است. قسمت مورد استفاده این گیاه نیز ریشه می باشد که به دو صورت تنتور و پودر می باشد که در تنتور به عنوان تونیک یا همراه گیاهانی مثل زنجبیل شامی و پوست درخت توت برای سرفه مزمن و ضعف ریه استفاده می شود. پودر ریشه پاناکس کینکفولیوس در کمبود انرژی به صورت قرص یا کپسول در دوزهای 2-1 گرمی استفاده می شود.

4- جینسینگ سیبری (Eleutherococcus Senticosus) :

بخش مورد استفاده این گیاه ریشه می باشد (مانند بقیه گونه های جینسینگ) و بعنوان داروی ضد اسپاسم و ضد روماتوئید است و توان انسان را در برابر استرس افزایش می دهد و هیجان زایی آن کمتر از جینسینگ چینی و کره ای می باشد و برای کسانی که به دنبال تحریک کننده قوی تری هستند روش مصرف آن به صورت تنتور یا کپسول حاوی 500 میلی گرم پودر ریشه می باشد ، البته بصورت قرص های دارویی نیز کاربرد دارد.

نظری به تحقیقات جدید علمی در مورد خواص درمانی جینسینگ :

درباره جینسینگ تحقیقات علمی گسترده ای در جهان به عمل آمده است. تنها دانشمندان روسی بیش از 400 طرح تحقیقاتی در مورد آثار شفابخش جینسینگ سیبری انجام داده اند. نتایج تمام تحقیقات نشان داده است اشخاصی که از دم کرده جینسینگ استفاده می کنند معمولاَ سالمتر و شادابترند و در برخورد با ناملایمات زندگی استقامت بیشتری از خود نشان می دهند ، انرژی بیشتری برای کار دارند و تمرکز حواس آنها خیلی بهتر و بیشتر است.

دکتر فرانسورت(Dr.Norman Franworth) که یکی از دانشمندان معروف گیاهان دارویی است تجربیات روسها را در مورد جینسینگ کاملاً تأیید می نماید. نظریه دکتر فرانسورت در مورد خواص جینسینگ این است که جینسینگ یک آداپتوژن است. آداپتوژن یک اصطلاح فنی و پزشکی می باشد که آن را اولین بار پزشک معروف روسی به نام برخمان (Dr.I.I.Berkhman) ، از آکادمی علمی شوروی ، تعریف کرده است و این لقب را برای توضیح خواص شفابخش جین سنگ به کار برده است.

یک آداپتوژن ماده ای است بی ضرر که نقش تعدیل کننده در بدن را دارد ، یعنی ورود آداپتوژن به بدن موجب می شود هرچیزی که در بدن در حالت عدم تعادل یا غیر نرمال است عادی و نرمال شود. مثلاً اگر فشارخون خیلی زیاد است تا حد عادی آن را کاهش می دهد و اگر فشارخون پایین افتاده و کم است ؛ آن را تا حد عادی و طبیعی ، متناسب با فیزیولوژیی بدن افزایش می دهد. به این ترتیب وجود آداپتوژن در یک ماده غذایی و ورود آن به بدن آثار فیزیولوژیکی گسترده ای شبیه ضداکسیدکننده ها دارد. البته در جینسینگ مواد ضداکسیدکننده نیز وجود دارد که خاصیت مفید آداپتوژن جینسینگ را تشدید و تحریک می کند.

تحقیقات علمی جدید دیگری نشان می دهد که فرایند تعدیل کردن نه فقط در جینسینگ بلکه در اغلب مواد خوراکی نیز وجود دارد. مثلاً محققان وزارت کشاورزی آمریکا اخیراً کشف کرده اند که عنصر کروم که به مقدار خیلی کم برای بدن لازم است از عوامل آداپتوژن می باشد و آثار دو بعدی دارد و در دو جهت مخالف برای تعدیل اختلالات و عدم تعادل های فیزیولوژیکی بدن اثر می گذارد. مثلاً قند خون را تعدیل می کند ، یعنی اگر زاید برحد نرمال باشد تا حد نرمال کاهش می دهد و اگر کمتر از حد نرمال شده است آن را تا حد نرمال و طبیعی بدن افزایش می دهد. به نظر می رسد این خاصیت برقراری تعادل بیوشیمی در بدن که اصل Yin-Yang معروف چینی ها را به خاطر می آورد در اغلب گیاهان شفابخش و مواد خوراکی طبیعی یافت می شود.

از نظرمقدار و مدت مصرف ، عده ای از دانشمندان توصیه می کنند که روزانه 2/1-1 قاشق مربا خوری از گرد ریشه جینسینگ 6 ساله در مدت یک ماه خورده شود و سپس دو ماه بعد از آن خورده نشود ، ولی عده ای نیز معتقدند که تا مدت ها هر روز از پودر جینسینگ می توان خورد. جینسینگ را بصورت جوشانده نیز می توان خورد. برای این کار 2/1 قاشق مربا خوری گرد جینسینگ را در یک پیمانه آب جوش (220 گرم ) ریخته و بگذارند 10 دقیقه ریزریز بجوشد و 2 پیمانه در روز از این جوشانده بخورند.


مقدار خوراک از گونه P.ginseng :

این دارو بصورت عصاره آبی در شیشه های کوچک یا در کپسول عرضه می شود.

1- شیشه ها به ظرفیت 50 سانتی متر مکعب است که در آن 40 گرم از جرم ریشه گیاه وجود دارد. از این عصاره سه بار در روز و در هر بار 20-10 قطره باید خورد.

2- کپسول ، در هر کپسول 700 میلی گرم جرم ریشه گیاه وجود دارد که از این کپسول ها روزی یک بار و دو کپسول باید خورده شود.

3- آمپول ، در هر آمپول 2-1 گرم از جرم ریشه گیاه موجود است و ظرفیت هر آمپول از نظر مایع و جرم ریشه گیاه 10 سانتی متر مکعب می باشد و آمپول ها در بسته بندی هایی که در هر بسته 10 آمپول می باشد ، عرضه می شود که حاوی 12000 میلی گرم جرم ریشه گیاه جینسینگ است ، از این آمپول ها روزی باید یک عدد خورد (این آمپول ها برای تزریق نیست و فقط باید خورده شود).

به طور کلی مقدار خوراک از جرم ریشه گیاه در حدود 5/1-1 گرم در روز می باشد که علاوه بر موارد فوق می توان به صورت جوشانده نیز تهیه کرد و خورد.

به طور کلی می توان گفت که جینسینگ گیاهی است گرم ، خنک ، تمام گونه های آن شیرین و تا حدی اشتهاآور است و باعث ترشح شیره گوارشی می شود و به عنوان تقویت کننده ، محرک ، کاهنده قند خون و کلسترول خون ، تقویت کننده و محرک دستگاه ایمنی بدن به کار برده می شود. این گیاه داروی خوبی برای ریه ها می باشد و مشکلات و بیماری های مزمن ریه را به سرعت بهبود می بخشد.

قرن هاست که چینی ها سالمند از جینسینگ به عنوان داروی تقویتی استفاده می کنند. سابقه استفاده چینی ها از این گیاه به 5000 سال پیش می رسد. گرچه غربی ها جینسینگ را در زمان مارکوپولو شناختند ، اما استفاده وسیع آن را از قرن هیجدهم شروع کردند. امروزه از جینسینگ به عنوان بخش اصلی بسیاری از داروهای ترکیبی گیاهی استفاده می کنند.
سه شنبه 16/7/1392 - 17:55
بیوگرافی و تصاویر بازیگران

هفت صبح ماشینی در خانه‌اش سوارش می‌كند و به موزه سینما در باغ فردوس می‌آوردش تا 12ظهر كه دوباره برمی‌گردانندش. همین زمان كافی‌ است تا بتوانی با تاریخ سینمای ایران ورق بخوری. بی‌شك این گفت‌و گو و دیدار می‌تواند برای هر علاقه‌مندی فرصتی باشد تا عظمت سینمای ایران را در چشمان، لبخند و حتی كلام بازیگرش حس كند. عزت‌الله انتظامی‌در این گفت‌و گو از هركس كه حرفی زد، بازی‌اش كرد یا به‌قول خودش زندگی‌اش كرد و چقدر در چند دیدار كوتاه با عزت سینمای ایران زندگی كردیم و سهم من از این پدر و بازیگر رویاها و تصاویرم، گفت‌و گویی بود كه قدر لحظه‌لحظه‌اش را خواهم دانست.
1x1.trans گفتگو با عزت الله انتظامی آقای بازیگر ایران: با نقش هایم زندگی می کنم

چقدر از كار مجید انتظامی‌لذت می‌برید و احساس رضایت می‌كنید؟ 

مجید، هر كاری كه انجام می‌دهد، چه سمفونی و چه فیلم، با اركستر زنده است. الان آهنگ‌سازان سینما، سینتی‌سایزر دارند. یكساعته آهنگ می‌سازند. اما مجید وقتی كار می‌كند، نفر به نفر اركستر می‌آیند و در استودیو می‌نوازند. اینها برای ساز زدن‌شان ساعتی پول می‌گیرند. برای اینطور كاری خیلی خرج می‌شود. اینطور است كه با این‌ همه فیلمی‌كه درباره ائمه ساخته شده است یكی مثل روز واقعه نیست. این فیلم با آن موسیقی‌اش روی مردم اثرگذار است. هم عصیان دارد، هم غم‌وهم زندگی عرب را نشان می‌دهد. فرق می‌كند با فیلم آژانس شیشه‌ای و از كرخه تا راین. بعضی موسیقی فیلم‌ها از خود فیلم شهرت بیشتری دارند. مجید با جان و دل كار می‌كند. وقتی كار می‌كند بهتر است كسی كنارش نباشد. این را همسر و بچه‌هایش هم خوب می‌دانند. از ششم ابتدایی نوازنده سخت‌ترین ساز یعنی «ابوا» بوده است. این ساز، مادر سازها در اركستر سمفونیك است و دیگر سازها را در اركستر و تمام دنیا با این ساز هماهنگ و كوك می‌كنند. نواختنش هم نفس زیادی می‌خواهد.

در مصاحبه‌ای كه با مجید انتظامی‌داشتیم می‌گفت زمانی پدرم، همسرم و بچه‌ها درباره كارهایی كه می‌ساختم نظر می‌دادند. خاطرتان هست؟ 

در ماشین نشسته بودیم و مجید من را به جایی می‌برد. گفت: این آهنگ را گوش كن! هنوز فیلم را ندیده بودم. گفتم اینكه خیلی غمناكه. گفت موسیقی از كرخه تا راین است. فیلم را كه دیدم خیلی خوب بود. آن قسمت شاهكارش را كه توی كلیسا نشسته بود فراموش نمی‌كنم. انتخاب سازها بسیار عالی بود. دیگران اینگونه كار نمی‌كنند چون برایشان گران تمام می‌شود.

شما هم سمفونی كارون را در شب نخست اجرا شنیدید. به‌نظرتان ساخت سمفونی‌‌ای برای كارون و به اسم آن چه لزومی‌داشت؟

سمفونی كارون، آهنگی مربوط به كارون است. كارونی كه شاهد بسیاری از كشتارها و جنگ‌ها و خوشی‌ها بوده است. طوری كه بتوانی احساسش كنی. آنهایی كه اهواز رفته‌اند زمان شنیدن این موسیقی به آن عالم می‌روند. كارون شخصیت بزرگی دارد، مانند رود «سن» پاریس كه آقای پاریس است. این رودخانه هم خیلی كشته داده، اما افتخار بزرگی برای این شهر محسوب می‌شود و اتفاقات خاصی را در خود جای داده است. تهران هم اگر چنین رودی داشت وضعش خیلی بهتر از امروز بود.

تهران روزهای بهتری را نسبت به گذشته‌اش البته نه به لحاظ هوا بلكه به لحاظ شهری تجربه می‌كند. 

البته باید به شهرداران تهران تبریك گفت. من همیشه اسم‌شان را با افتخار می‌برم كه این سرسبزی را در تهران به وجود آوردند. زمانی كه پیشنهاد شد پایتخت مثل دوران صفویه به اصفهان منتقل شود، شهردار آن وقت تهران، غلامحسین كرباسچی گفت، تحمل كنید. اما امروز این شهر خشك و بی‌آب را كه كفاف آب آشامیدنی مردمش را نمی‌داد، این‌طور سرسبز و زیبا كردند. در بزرگراه «امام‌ علی»، «صیاد شیرازی» تا انتها، بلوار تا هر كجا كه بخواهید بروید، عین آلمان، اتریش و لندن است كه روزی 4 – 3 بار بارندگی دارند. خیال می‌كنید بارندگی شده است و همه جا سبز و خرم است.

حالا هم اتوبانی كه به تونل نیایش راه دارد كار سختی ا‌ست كه قالیباف شروع كرده است. ببینید با چه سرعتی پیش می‌روند. انسان تعجب می‌كند. در كشورهای اروپایی هم اینطوری كار نمی‌كنند.

بگذارید از سمفونی «كارون» مجید انتظامی‌نتیجه‌ای بگیریم. شما خیلی مورد خطاب و واسطه قرار داده شدید برای برگذار نشدن این كار. می‌خواهم نظرتان را در این باره بدانم. 

اگر طرفداران محیط زیست معترضند، چرا كاری نمی‌كنند؟ اگر این گروه نیز پیشنهاد یك سمفونی را بدهد به‌نظر شما مجید برایشان نمی‌سازد؟ محیط زیست كه در این بین صدمه دیده است بیاید و یك سمفونی بسازد. من ریشه این دعواها را نمی‌دانم اما این را می‌دانم كه ربطی به هنرمند ندارد. فردا كه این سمفونی پخش شد مردم خریداری می‌كنند و لذت می‌برند. این سمفونی كارون و مردم كارون است نه سد كارون.

چقدر احساس تعلق به خانه‌ای می‌كنید كه قرار است نام بنیاد فرهنگی هنری و موزه عزت‌الله انتظامی‌به خود بگیرد؟ 

همه كارهای هنری ما در این خانه بوده است. فیلم «گاو» را كه بازی كردم به آن خانه رفتم. 40سال همه فیلم‌هایی كه بازی كردم در این خانه شروع شد. هیچ‌وقت برای خواندن سناریو به استودیو نرفتم. مهرجویی، تقوایی، حاتمی، فرمان‌آرا و… در این خانه با من صحبت كرده‌اند. از «آقای هالو»، «پستچی»، «ستارخان»، «بیتا» و… تا امروز سعی كرده‌ام انتخاب‌هایی بكنم كه از آن خجالت نكشم و مردم نگویند این چه فیلمی‌است كه بازی كرده است؟ اگر فیلم ضعیفی هم دارم كه حتما دارم، اوایل كه كار شده است خودم هم نپسندیده‌ام. وقتی بو ببرم كه فیلم را یك كاری كرده‌اند نمی‌روم ببینم. برای فیلم «دیوانه از قفس پرید» هم این اتفاق افتاد و اشتباه كردم و آن را ندیدم.

در این خانه فیلمی‌هم ساخته شده است؟ 

در خانه ما فیلمی‌ساخته شد به نام «… و آسمان آبی»، تا به‌حال خیلی‌ها پیشنهاد كردند كه از من مستندی بسازند اما من از تعریف و تمجید خوشم نمی‌آید. كلی پیش از این فیلم، فیلم مستند دیدم. همه این‌طور مستندها استشهاد محلی است. اینكه از مشایخی و دیگران بپرسند فلانی چطور هنرپیشه‌ای است و او هم تعریف كند، این فیلم مستند نیست بلكه یك نوع استشهاد محلی است.

فیلم چطور ساخته شد و چقدر نشانه‌های زندگی عزت سینمای ایران را در خود جای داده است؟ 

غزاله سلطانی در 12-13 سالگی‌اش به جشنواره‌ای آمده بود كه من در آن داور بودم. شب در هتل با خانواده‌اش برایم گل آوردند. بعد من را دعوت كردند به منزل‌شان. من یك هنرپیشه‌ام و آن خانه نیز خانه یك طبیب بود. اتاق این دختر پر از عكس‌های من بود. آشنایی ما از اینجا شروع شد و پس از آن، این دختر به دانشگاه رفت و طراحی پارچه خواند. استعداد و فكر خوبی داشت. پس از اتمام آن دوره به دانشگاه سینمایی ونكوور رفت. در بازگشت یك‌سناریوی 15 صفحه‌ای برایم آورد. وقتی خواندم دیدم با همه چیزهایی كه تا به حال خوانده‌ام فرق می‌كند. آن كار را شروع كردیم. در این فیلم من با سمندریان درباره كرگدن صحبت می‌كنم و ژان‌‌كلود كریر فقط شخصیت من را برای مخاطب باز می‌كند. می‌خواهد بگوید این كسی كه بازی می‌كند ایرانی است. نمی‌خواهد بگوید خوب بازی می‌كند یا بد. فیلم 2 سال طول كشید. 70-80 ساعت فیلم گرفته شده تبدیل به 75 دقیقه شد كه خانم مهاجر مونتاژ كرد. این فیلم همه‌اش در خانه من است. خانه یك طبقه‌ای كه پر از كتاب و مدال و جایزه بود. فقط جایزه بین‌المللی شیكاگو را در موزه سینما گذاشته‌ام خیلی از جایزه‌ها در خانه است. آن دختر در حین ساختن این فیلم بود كه گفت: اینها برای موزه خوب است. دستش نزنید.

خب، فیلم فروش هم كرد؟ 

فیلم ساخته شد و پروانه گرفت و پخش شد. گفتیم 10میلیون می‌فروشد اما خیلی بیشتر فروخت. روزنامه‌ها هم خوب نوشتند. شهیدی نوشت؛ بازی انتظامی‌بالاتر از بازی كردن است.

واقعا بازی كرده بودید یا زندگی؟ 

وقتی بازیگری می‌كنم دوست ندارم بگویند بازی می‌كند. به‌ من برمی‌خورد. من با آن نقش زندگی می‌كنم. آنجا خانه‌ام بود. خیلی جاها را متوجه نبودم و كار خودم را كرده‌ام. مسئله این است كه از بیرون مردم فكر می‌كنند ما در خانه چه‌كار می‌كنیم. من سناریو می‌خوانم. نان و پنیر می‌خورم و به عیادت باغبانم كه مریض است، می‌روم.

چطور شد كه پیگیر فكرِ موزه شدن خانه‌تان شدید؟ یعنی اینقدر این ایده درشما جدی شكل گرفته بود؟ 

پس از این بود كه شهردار سابق شمیران، احمدی بافنده به احوالپرسی من آمد و برایم تابلویی آورد كه گفت: كسی از من پرسید دوست داری تصویر رایانه‌ای چه‌كسی را درست كنم؟ گفتم عزت‌الله انتظامی. آن تابلو الان در خانه است و جزو موزه خواهد شد.

او بود كه به من گفت این خانه را به ما بده تا ما خانه دیگری به شما بدهیم. گفتم می‌خواهی چه‌كار كنی؟ گفت می‌خواهم موزه‌اش كنم. بچه‌های من هم هیچ‌كدام مخالفتی درباره این جریان نداشتند چون همه‌شان وضع‌شان خوب است. این در ذهنم بود تا نامه‌ای به محمدباقر قالیباف نوشتم.

قالیباف چه‌كار كرد؟ 

موافقت كرد. از املاك آمدند و خانه را قیمت‌گذاری كردند. بعد از آن از دادگستری آمدند و همین‌طور مراحل خریدش طی شد. بعد، خانه را به زحمت خالی كردیم. كتاب‌ها همه صورت‌برداری شدند. همه تابلوها و وسایلم در خانه هنرمندان است. یك‌سال و نیم است از این ماجرا می‌گذرد اما همه نگرانی من همواره درخت‌های خانه بوده است. دكتر اسدی همسایه روبه‌روی خانه‌مان قرار شد درخت‌ها را آب بدهد.

حالا كجا ساكنید؟ 

الان در خانه پسر كوچكم هستیم.

چقدر دوست داشتید این اتفاق برای خانه‌تان بیفتد؟ 

این آرزوی من بود. من این خانه را دوست دارم. وقتی در این خانه‌ام، یاد همه خاطراتی می‌افتم كه این سال‌ها در آن خانه بر من گذشته است. از آن محله هم راضی بودم. دلم نمی‌خواست در خانه‌ام آپارتمان‌سازی شود كه پولدار شوم. در این اتفاق هم دكتر ایازی و هم دكتر محمد باقر قالیباف؛ شهردار تهران، مجتبی یزدانی؛ شهردار شمیرانات، جواد عزیزی؛ رئیس املاك و مستغلات منطقه یك و حمیدرضا حیدریان؛ مدیرعامل سازمان املاک و مستغلات شهرداری تهران به من كمك كردند.

در خانه جدید راحتید؟ 

اینجا راحتم چون گرفتاری‌های یك خانه بزرگ را ندارد و دیگر به این فكر نیستم كه شوفاژ را چه كنم و…. امنیتم هم بیشتر است.

چندی پیش درباره احتمال بازی خود در فیلمی‌تازه گفته و وضعیت سناریوهای جدید را خجالت‌آور خوانده بودید. این ضعف چگونه است و سینمای ایران در بحث فیلم‌نامه و سوژه چه تفاوت عمده‌ای با گذشته پیدا كرده است؟ آیا می‌توان گفت كه دلایل اصلی افت امروز سینما ضعف در فیلم‌نامه است؟ 

تماشاگر وقتی به تئاتر می‌رود یا به سینما می‌آید، خیلی اشتیاق دارد كه آنچه دلش می‌خواهد را ببیند. اما واقعا دلش چه می‌خواهد؟ او دوست دارد فیلمی‌را ببیند كه انتقاد كند و مشكلی را حل كند. مردم آن چیزهایی را كه نمی‌توانند بیرون بگیرند، وقتی در فیلم به دست می‌آورند و می‌بینند خیلی خوشحال می‌شوند.

از محسنات تئاتر و سینما هم این است كه مردم را هدایت می‌كند. مردم را به‌جایی می‌برد كه دوست دارند. مردم دوست دارند فیلمی‌را ببینند كه مشكل‌گشا باشد. یعنی مسئله را باز كند بگوید چرا اینطور یا آنطور است. مسائلی را ببینند كه در روزنامه‌ها نیست. وقتی كه قرار باشد خط قرمز به‌وجود آید و مانع آن شود كه در سناریو آنچه می‌خواهی را نتوانی بگویی، پس سناریو می‌شود فیلم‌هایی كه اكران شده‌اند و هیچ ربطی به زندگی مردم ندارند. تماشاگر می‌خواهد ببیند در چه شرایطی زندگی می‌كند و چرا زندگی‌ كردنش مشكل است. فیلم‌های آن زمان مهرجویی با فیلم‌های امروز كاملا فرق دارد. آن وقت فیلم حرف داشت و تماشاگر را می‌برد به جایی كه دلش می‌خواست. وقتی خطوط قرمز زیاد می‌شود خود نویسندگان هم سعی می‌كنند خودسانسوری كنند، نوشته‌ها سطحی و سست می‌شود و یك چیز معمولی می‌شود و معمولی هم به درد نمی‌خورد.

پس این كار نمی‌تواند اثرگذار باشد. وقتی «گاو» اكران شد و حضرت امام(ره) گاو را دیدند، مورد پسندشان شد و گفتند سینما این است؛ چرا؟ چون واقعیت جامعه را نشان می‌داد. یك گاو است و همه می‌خواهند از شیر این یك گاو بخورند. همه گشنه‌اند. آن زمان دهات را رنگ زدند و لباس دهاتی‌ها را عوض كردند یعنی اوضاع بهتر از این است، اما فیلم بالاخره حرفش را زد. ولی با این تفاسیر در دوره گذشته فیلم اكران نشد. مثلا سر فیلم «دایره مینا» كه مسئله خرید و فروش خون در ایران است، آن زمان هنوز سازمان انتقال خون افتتاح نشده بود و بخش‌های خصوصی در تهران از افراد مختلف بدون توجه به سلامت فرد، خون را با قیمت 10-15 تومان می‌خریدند و در بیمارستان‌ها به مردم تزریق می‌كردند كه باعث هزار نوع بیماری خونی می‌شد. الان هم لحظات بد سینمای ایران است. تا وقتی كارگردان چیزی را كه می‌خواهد نتواند بسازد اوضاع بر همین منوال است. روی این حساب من می‌گویم: خجالت می‌كشم در چنین فیلم‌هایی بازی كنم.

در میان فیلم‌هایی كه بازی كردید، فیلم‌های ماندگار زیادی در تاریخ سینما دیده می‌شود. به‌نظرتان چرا طی سال‌های اخیر فیلم‌هایی با آن درجه ماندگاری كه فیلم «گاو» داشت ساخته نمی‌شود. آیا این خصلت جامعه امروز است؟ 

زمانی فیلمی‌ماندگار است كه مشكلی را مطرح كند. مثلا جامعه«علی سنتوری» مهرجویی را می‌بیند، ریشه موادمخدر چه می‌كند. این فیلم همیشه تماشاگر دارد. فیلمی‌كه خواست مردم را نشان دهد ماندگار می‌شود. مثلا فیلم «روسری آبی» رخشان بنی‌اعتماد آن واقعیت را به مردم نشان داد كه آن آقا كه زنش مرده است مشكل تنهایی دارد. همه دار و ندارش را می‌گذارد برای ورثه تا با آن دختر زندگی كند.

این فیلم فرهنگی را میان مردم جا انداخت. من خیلی وحشت داشتم تماشاگر این را بپسندد و فیلم لبه تیغ بود اما آن عشق پاك و باورپذیر كه در فیلم بازی شد فیلم را نجات داد. این فیلم زندگی آدم‌هاست و خوب تصویر شده است. اجازه داده كه مردم عشق را باور كنند. چون تماشاگر از عشقی كه میان آقا رسول و نوبر است باخبر شده و به آن باور رسیده است.

چهره‌های سینما جدیدا رو به تئاتر آورده‌اند، به‌نظرتان می‌شود اینگونه تعبیر كرد كه این روزها شاهد روزهای اقبال به تئاتر هستیم؟ 

به نظر من تئاتر بتون‌آرمه سینماست. من معتقدم در سینما چون از قسمت‌های صورت و بدن جدا جدا فیلمبرداری می‌شود بازیگر راحت‌تر می‌تواند نقشش را بازی كند تا در تئاتر كه عریان و بدون هیچ‌واسطه و محدودیتی وسط صحنه و جلوی چشم بازیگران است. آنجا سلطان صحنه‌ای و دست و پا و چهره‌ات همه دیده می‌شوند. من و بچه‌هایی كه تئاتر بازی كردیم اگر موفقیتی در سینما داریم مدیون تئاتر هستیم. اما اگر از سینما بخواهی به تئاتر بروی باید به این فكر كنی كه تئاتر را جلوی جماعتی زنده‌بازی می‌كنی و سالن بزرگی است كه باید صدایت به انتهای سالن برسد.

در سینما نیازی نیست چون دوربین جلوی دهانت است، اما باید خودت را آداپته كنی و زیرپوستی بازی كنی. حضور این هنرپیشه‌ها به تئاتر لطمه نمی‌زند همانطور كه حضور تئاتری‌ها به سینما لطمه نمی‌زند. اگر كسی خواست تئاتر بازی كند بیاید؛ شلوغ می‌شود چه بهتر اما تجربه‌ هم مهم است و كار سختی است. ماه‌ها باید كار كند تا روز اجرا برسد و باید وقت و انرژی زیادی بگذارد.

تا به حال به بازی در سینمای هالیوود فكر كرده‌اید؟ 

وقتی رفتم در ایتالیا «حاجی واشنگتن» را با علی حاتمی‌بازی كنم، ریچارد هریسون آمد و با هم كار می‌كردیم و البته او كار خودش را می‌كرد و ما كار خودمان را می‌كردیم. من دوست دارم برای این مملكت كار كنم. چون رفتم و ریچارد هریسون خواست كه من آنجا در باشگاهش كه «هریس» نام دارد كار كنم و سالی چند فیلم هم ‌بازی كنم. قرار شد فكر كنم. فكر كردم نمی‌توانم. در ایتالیا كه همه هنرپیشه‌هایش قدبلند و خوشگل هستند من با این قد یا باید طیاره ‌دزد باشم یا آدمكش باشم اما در كشورم می‌توانم وزیر و شاه‌بازی كنم، دزد هم می‌توانم بازی كنم. آنجا برای من سخت است. به هر حال دوست دارم در تهران باشم.

سه شنبه 16/7/1392 - 14:51
بیوگرافی و تصاویر بازیگران

هفت صبح ماشینی در خانه‌اش سوارش می‌كند و به موزه سینما در باغ فردوس می‌آوردش تا 12ظهر كه دوباره برمی‌گردانندش. همین زمان كافی‌ است تا بتوانی با تاریخ سینمای ایران ورق بخوری. بی‌شك این گفت‌و گو و دیدار می‌تواند برای هر علاقه‌مندی فرصتی باشد تا عظمت سینمای ایران را در چشمان، لبخند و حتی كلام بازیگرش حس كند. عزت‌الله انتظامی‌در این گفت‌و گو از هركس كه حرفی زد، بازی‌اش كرد یا به‌قول خودش زندگی‌اش كرد و چقدر در چند دیدار كوتاه با عزت سینمای ایران زندگی كردیم و سهم من از این پدر و بازیگر رویاها و تصاویرم، گفت‌و گویی بود كه قدر لحظه‌لحظه‌اش را خواهم دانست.
1x1.trans گفتگو با عزت الله انتظامی آقای بازیگر ایران: با نقش هایم زندگی می کنم

چقدر از كار مجید انتظامی‌لذت می‌برید و احساس رضایت می‌كنید؟ 

مجید، هر كاری كه انجام می‌دهد، چه سمفونی و چه فیلم، با اركستر زنده است. الان آهنگ‌سازان سینما، سینتی‌سایزر دارند. یكساعته آهنگ می‌سازند. اما مجید وقتی كار می‌كند، نفر به نفر اركستر می‌آیند و در استودیو می‌نوازند. اینها برای ساز زدن‌شان ساعتی پول می‌گیرند. برای اینطور كاری خیلی خرج می‌شود. اینطور است كه با این‌ همه فیلمی‌كه درباره ائمه ساخته شده است یكی مثل روز واقعه نیست. این فیلم با آن موسیقی‌اش روی مردم اثرگذار است. هم عصیان دارد، هم غم‌وهم زندگی عرب را نشان می‌دهد. فرق می‌كند با فیلم آژانس شیشه‌ای و از كرخه تا راین. بعضی موسیقی فیلم‌ها از خود فیلم شهرت بیشتری دارند. مجید با جان و دل كار می‌كند. وقتی كار می‌كند بهتر است كسی كنارش نباشد. این را همسر و بچه‌هایش هم خوب می‌دانند. از ششم ابتدایی نوازنده سخت‌ترین ساز یعنی «ابوا» بوده است. این ساز، مادر سازها در اركستر سمفونیك است و دیگر سازها را در اركستر و تمام دنیا با این ساز هماهنگ و كوك می‌كنند. نواختنش هم نفس زیادی می‌خواهد.

در مصاحبه‌ای كه با مجید انتظامی‌داشتیم می‌گفت زمانی پدرم، همسرم و بچه‌ها درباره كارهایی كه می‌ساختم نظر می‌دادند. خاطرتان هست؟ 

در ماشین نشسته بودیم و مجید من را به جایی می‌برد. گفت: این آهنگ را گوش كن! هنوز فیلم را ندیده بودم. گفتم اینكه خیلی غمناكه. گفت موسیقی از كرخه تا راین است. فیلم را كه دیدم خیلی خوب بود. آن قسمت شاهكارش را كه توی كلیسا نشسته بود فراموش نمی‌كنم. انتخاب سازها بسیار عالی بود. دیگران اینگونه كار نمی‌كنند چون برایشان گران تمام می‌شود.

شما هم سمفونی كارون را در شب نخست اجرا شنیدید. به‌نظرتان ساخت سمفونی‌‌ای برای كارون و به اسم آن چه لزومی‌داشت؟

سمفونی كارون، آهنگی مربوط به كارون است. كارونی كه شاهد بسیاری از كشتارها و جنگ‌ها و خوشی‌ها بوده است. طوری كه بتوانی احساسش كنی. آنهایی كه اهواز رفته‌اند زمان شنیدن این موسیقی به آن عالم می‌روند. كارون شخصیت بزرگی دارد، مانند رود «سن» پاریس كه آقای پاریس است. این رودخانه هم خیلی كشته داده، اما افتخار بزرگی برای این شهر محسوب می‌شود و اتفاقات خاصی را در خود جای داده است. تهران هم اگر چنین رودی داشت وضعش خیلی بهتر از امروز بود.

تهران روزهای بهتری را نسبت به گذشته‌اش البته نه به لحاظ هوا بلكه به لحاظ شهری تجربه می‌كند. 

البته باید به شهرداران تهران تبریك گفت. من همیشه اسم‌شان را با افتخار می‌برم كه این سرسبزی را در تهران به وجود آوردند. زمانی كه پیشنهاد شد پایتخت مثل دوران صفویه به اصفهان منتقل شود، شهردار آن وقت تهران، غلامحسین كرباسچی گفت، تحمل كنید. اما امروز این شهر خشك و بی‌آب را كه كفاف آب آشامیدنی مردمش را نمی‌داد، این‌طور سرسبز و زیبا كردند. در بزرگراه «امام‌ علی»، «صیاد شیرازی» تا انتها، بلوار تا هر كجا كه بخواهید بروید، عین آلمان، اتریش و لندن است كه روزی 4 – 3 بار بارندگی دارند. خیال می‌كنید بارندگی شده است و همه جا سبز و خرم است.

حالا هم اتوبانی كه به تونل نیایش راه دارد كار سختی ا‌ست كه قالیباف شروع كرده است. ببینید با چه سرعتی پیش می‌روند. انسان تعجب می‌كند. در كشورهای اروپایی هم اینطوری كار نمی‌كنند.

بگذارید از سمفونی «كارون» مجید انتظامی‌نتیجه‌ای بگیریم. شما خیلی مورد خطاب و واسطه قرار داده شدید برای برگذار نشدن این كار. می‌خواهم نظرتان را در این باره بدانم. 

اگر طرفداران محیط زیست معترضند، چرا كاری نمی‌كنند؟ اگر این گروه نیز پیشنهاد یك سمفونی را بدهد به‌نظر شما مجید برایشان نمی‌سازد؟ محیط زیست كه در این بین صدمه دیده است بیاید و یك سمفونی بسازد. من ریشه این دعواها را نمی‌دانم اما این را می‌دانم كه ربطی به هنرمند ندارد. فردا كه این سمفونی پخش شد مردم خریداری می‌كنند و لذت می‌برند. این سمفونی كارون و مردم كارون است نه سد كارون.

چقدر احساس تعلق به خانه‌ای می‌كنید كه قرار است نام بنیاد فرهنگی هنری و موزه عزت‌الله انتظامی‌به خود بگیرد؟ 

همه كارهای هنری ما در این خانه بوده است. فیلم «گاو» را كه بازی كردم به آن خانه رفتم. 40سال همه فیلم‌هایی كه بازی كردم در این خانه شروع شد. هیچ‌وقت برای خواندن سناریو به استودیو نرفتم. مهرجویی، تقوایی، حاتمی، فرمان‌آرا و… در این خانه با من صحبت كرده‌اند. از «آقای هالو»، «پستچی»، «ستارخان»، «بیتا» و… تا امروز سعی كرده‌ام انتخاب‌هایی بكنم كه از آن خجالت نكشم و مردم نگویند این چه فیلمی‌است كه بازی كرده است؟ اگر فیلم ضعیفی هم دارم كه حتما دارم، اوایل كه كار شده است خودم هم نپسندیده‌ام. وقتی بو ببرم كه فیلم را یك كاری كرده‌اند نمی‌روم ببینم. برای فیلم «دیوانه از قفس پرید» هم این اتفاق افتاد و اشتباه كردم و آن را ندیدم.

در این خانه فیلمی‌هم ساخته شده است؟ 

در خانه ما فیلمی‌ساخته شد به نام «… و آسمان آبی»، تا به‌حال خیلی‌ها پیشنهاد كردند كه از من مستندی بسازند اما من از تعریف و تمجید خوشم نمی‌آید. كلی پیش از این فیلم، فیلم مستند دیدم. همه این‌طور مستندها استشهاد محلی است. اینكه از مشایخی و دیگران بپرسند فلانی چطور هنرپیشه‌ای است و او هم تعریف كند، این فیلم مستند نیست بلكه یك نوع استشهاد محلی است.

فیلم چطور ساخته شد و چقدر نشانه‌های زندگی عزت سینمای ایران را در خود جای داده است؟ 

غزاله سلطانی در 12-13 سالگی‌اش به جشنواره‌ای آمده بود كه من در آن داور بودم. شب در هتل با خانواده‌اش برایم گل آوردند. بعد من را دعوت كردند به منزل‌شان. من یك هنرپیشه‌ام و آن خانه نیز خانه یك طبیب بود. اتاق این دختر پر از عكس‌های من بود. آشنایی ما از اینجا شروع شد و پس از آن، این دختر به دانشگاه رفت و طراحی پارچه خواند. استعداد و فكر خوبی داشت. پس از اتمام آن دوره به دانشگاه سینمایی ونكوور رفت. در بازگشت یك‌سناریوی 15 صفحه‌ای برایم آورد. وقتی خواندم دیدم با همه چیزهایی كه تا به حال خوانده‌ام فرق می‌كند. آن كار را شروع كردیم. در این فیلم من با سمندریان درباره كرگدن صحبت می‌كنم و ژان‌‌كلود كریر فقط شخصیت من را برای مخاطب باز می‌كند. می‌خواهد بگوید این كسی كه بازی می‌كند ایرانی است. نمی‌خواهد بگوید خوب بازی می‌كند یا بد. فیلم 2 سال طول كشید. 70-80 ساعت فیلم گرفته شده تبدیل به 75 دقیقه شد كه خانم مهاجر مونتاژ كرد. این فیلم همه‌اش در خانه من است. خانه یك طبقه‌ای كه پر از كتاب و مدال و جایزه بود. فقط جایزه بین‌المللی شیكاگو را در موزه سینما گذاشته‌ام خیلی از جایزه‌ها در خانه است. آن دختر در حین ساختن این فیلم بود كه گفت: اینها برای موزه خوب است. دستش نزنید.

خب، فیلم فروش هم كرد؟ 

فیلم ساخته شد و پروانه گرفت و پخش شد. گفتیم 10میلیون می‌فروشد اما خیلی بیشتر فروخت. روزنامه‌ها هم خوب نوشتند. شهیدی نوشت؛ بازی انتظامی‌بالاتر از بازی كردن است.

واقعا بازی كرده بودید یا زندگی؟ 

وقتی بازیگری می‌كنم دوست ندارم بگویند بازی می‌كند. به‌ من برمی‌خورد. من با آن نقش زندگی می‌كنم. آنجا خانه‌ام بود. خیلی جاها را متوجه نبودم و كار خودم را كرده‌ام. مسئله این است كه از بیرون مردم فكر می‌كنند ما در خانه چه‌كار می‌كنیم. من سناریو می‌خوانم. نان و پنیر می‌خورم و به عیادت باغبانم كه مریض است، می‌روم.

چطور شد كه پیگیر فكرِ موزه شدن خانه‌تان شدید؟ یعنی اینقدر این ایده درشما جدی شكل گرفته بود؟ 

پس از این بود كه شهردار سابق شمیران، احمدی بافنده به احوالپرسی من آمد و برایم تابلویی آورد كه گفت: كسی از من پرسید دوست داری تصویر رایانه‌ای چه‌كسی را درست كنم؟ گفتم عزت‌الله انتظامی. آن تابلو الان در خانه است و جزو موزه خواهد شد.

او بود كه به من گفت این خانه را به ما بده تا ما خانه دیگری به شما بدهیم. گفتم می‌خواهی چه‌كار كنی؟ گفت می‌خواهم موزه‌اش كنم. بچه‌های من هم هیچ‌كدام مخالفتی درباره این جریان نداشتند چون همه‌شان وضع‌شان خوب است. این در ذهنم بود تا نامه‌ای به محمدباقر قالیباف نوشتم.

قالیباف چه‌كار كرد؟ 

موافقت كرد. از املاك آمدند و خانه را قیمت‌گذاری كردند. بعد از آن از دادگستری آمدند و همین‌طور مراحل خریدش طی شد. بعد، خانه را به زحمت خالی كردیم. كتاب‌ها همه صورت‌برداری شدند. همه تابلوها و وسایلم در خانه هنرمندان است. یك‌سال و نیم است از این ماجرا می‌گذرد اما همه نگرانی من همواره درخت‌های خانه بوده است. دكتر اسدی همسایه روبه‌روی خانه‌مان قرار شد درخت‌ها را آب بدهد.

حالا كجا ساكنید؟ 

الان در خانه پسر كوچكم هستیم.

چقدر دوست داشتید این اتفاق برای خانه‌تان بیفتد؟ 

این آرزوی من بود. من این خانه را دوست دارم. وقتی در این خانه‌ام، یاد همه خاطراتی می‌افتم كه این سال‌ها در آن خانه بر من گذشته است. از آن محله هم راضی بودم. دلم نمی‌خواست در خانه‌ام آپارتمان‌سازی شود كه پولدار شوم. در این اتفاق هم دكتر ایازی و هم دكتر محمد باقر قالیباف؛ شهردار تهران، مجتبی یزدانی؛ شهردار شمیرانات، جواد عزیزی؛ رئیس املاك و مستغلات منطقه یك و حمیدرضا حیدریان؛ مدیرعامل سازمان املاک و مستغلات شهرداری تهران به من كمك كردند.

در خانه جدید راحتید؟ 

اینجا راحتم چون گرفتاری‌های یك خانه بزرگ را ندارد و دیگر به این فكر نیستم كه شوفاژ را چه كنم و…. امنیتم هم بیشتر است.

چندی پیش درباره احتمال بازی خود در فیلمی‌تازه گفته و وضعیت سناریوهای جدید را خجالت‌آور خوانده بودید. این ضعف چگونه است و سینمای ایران در بحث فیلم‌نامه و سوژه چه تفاوت عمده‌ای با گذشته پیدا كرده است؟ آیا می‌توان گفت كه دلایل اصلی افت امروز سینما ضعف در فیلم‌نامه است؟ 

تماشاگر وقتی به تئاتر می‌رود یا به سینما می‌آید، خیلی اشتیاق دارد كه آنچه دلش می‌خواهد را ببیند. اما واقعا دلش چه می‌خواهد؟ او دوست دارد فیلمی‌را ببیند كه انتقاد كند و مشكلی را حل كند. مردم آن چیزهایی را كه نمی‌توانند بیرون بگیرند، وقتی در فیلم به دست می‌آورند و می‌بینند خیلی خوشحال می‌شوند.

از محسنات تئاتر و سینما هم این است كه مردم را هدایت می‌كند. مردم را به‌جایی می‌برد كه دوست دارند. مردم دوست دارند فیلمی‌را ببینند كه مشكل‌گشا باشد. یعنی مسئله را باز كند بگوید چرا اینطور یا آنطور است. مسائلی را ببینند كه در روزنامه‌ها نیست. وقتی كه قرار باشد خط قرمز به‌وجود آید و مانع آن شود كه در سناریو آنچه می‌خواهی را نتوانی بگویی، پس سناریو می‌شود فیلم‌هایی كه اكران شده‌اند و هیچ ربطی به زندگی مردم ندارند. تماشاگر می‌خواهد ببیند در چه شرایطی زندگی می‌كند و چرا زندگی‌ كردنش مشكل است. فیلم‌های آن زمان مهرجویی با فیلم‌های امروز كاملا فرق دارد. آن وقت فیلم حرف داشت و تماشاگر را می‌برد به جایی كه دلش می‌خواست. وقتی خطوط قرمز زیاد می‌شود خود نویسندگان هم سعی می‌كنند خودسانسوری كنند، نوشته‌ها سطحی و سست می‌شود و یك چیز معمولی می‌شود و معمولی هم به درد نمی‌خورد.

پس این كار نمی‌تواند اثرگذار باشد. وقتی «گاو» اكران شد و حضرت امام(ره) گاو را دیدند، مورد پسندشان شد و گفتند سینما این است؛ چرا؟ چون واقعیت جامعه را نشان می‌داد. یك گاو است و همه می‌خواهند از شیر این یك گاو بخورند. همه گشنه‌اند. آن زمان دهات را رنگ زدند و لباس دهاتی‌ها را عوض كردند یعنی اوضاع بهتر از این است، اما فیلم بالاخره حرفش را زد. ولی با این تفاسیر در دوره گذشته فیلم اكران نشد. مثلا سر فیلم «دایره مینا» كه مسئله خرید و فروش خون در ایران است، آن زمان هنوز سازمان انتقال خون افتتاح نشده بود و بخش‌های خصوصی در تهران از افراد مختلف بدون توجه به سلامت فرد، خون را با قیمت 10-15 تومان می‌خریدند و در بیمارستان‌ها به مردم تزریق می‌كردند كه باعث هزار نوع بیماری خونی می‌شد. الان هم لحظات بد سینمای ایران است. تا وقتی كارگردان چیزی را كه می‌خواهد نتواند بسازد اوضاع بر همین منوال است. روی این حساب من می‌گویم: خجالت می‌كشم در چنین فیلم‌هایی بازی كنم.

در میان فیلم‌هایی كه بازی كردید، فیلم‌های ماندگار زیادی در تاریخ سینما دیده می‌شود. به‌نظرتان چرا طی سال‌های اخیر فیلم‌هایی با آن درجه ماندگاری كه فیلم «گاو» داشت ساخته نمی‌شود. آیا این خصلت جامعه امروز است؟ 

زمانی فیلمی‌ماندگار است كه مشكلی را مطرح كند. مثلا جامعه«علی سنتوری» مهرجویی را می‌بیند، ریشه موادمخدر چه می‌كند. این فیلم همیشه تماشاگر دارد. فیلمی‌كه خواست مردم را نشان دهد ماندگار می‌شود. مثلا فیلم «روسری آبی» رخشان بنی‌اعتماد آن واقعیت را به مردم نشان داد كه آن آقا كه زنش مرده است مشكل تنهایی دارد. همه دار و ندارش را می‌گذارد برای ورثه تا با آن دختر زندگی كند.

این فیلم فرهنگی را میان مردم جا انداخت. من خیلی وحشت داشتم تماشاگر این را بپسندد و فیلم لبه تیغ بود اما آن عشق پاك و باورپذیر كه در فیلم بازی شد فیلم را نجات داد. این فیلم زندگی آدم‌هاست و خوب تصویر شده است. اجازه داده كه مردم عشق را باور كنند. چون تماشاگر از عشقی كه میان آقا رسول و نوبر است باخبر شده و به آن باور رسیده است.

چهره‌های سینما جدیدا رو به تئاتر آورده‌اند، به‌نظرتان می‌شود اینگونه تعبیر كرد كه این روزها شاهد روزهای اقبال به تئاتر هستیم؟ 

به نظر من تئاتر بتون‌آرمه سینماست. من معتقدم در سینما چون از قسمت‌های صورت و بدن جدا جدا فیلمبرداری می‌شود بازیگر راحت‌تر می‌تواند نقشش را بازی كند تا در تئاتر كه عریان و بدون هیچ‌واسطه و محدودیتی وسط صحنه و جلوی چشم بازیگران است. آنجا سلطان صحنه‌ای و دست و پا و چهره‌ات همه دیده می‌شوند. من و بچه‌هایی كه تئاتر بازی كردیم اگر موفقیتی در سینما داریم مدیون تئاتر هستیم. اما اگر از سینما بخواهی به تئاتر بروی باید به این فكر كنی كه تئاتر را جلوی جماعتی زنده‌بازی می‌كنی و سالن بزرگی است كه باید صدایت به انتهای سالن برسد.

در سینما نیازی نیست چون دوربین جلوی دهانت است، اما باید خودت را آداپته كنی و زیرپوستی بازی كنی. حضور این هنرپیشه‌ها به تئاتر لطمه نمی‌زند همانطور كه حضور تئاتری‌ها به سینما لطمه نمی‌زند. اگر كسی خواست تئاتر بازی كند بیاید؛ شلوغ می‌شود چه بهتر اما تجربه‌ هم مهم است و كار سختی است. ماه‌ها باید كار كند تا روز اجرا برسد و باید وقت و انرژی زیادی بگذارد.

تا به حال به بازی در سینمای هالیوود فكر كرده‌اید؟ 

وقتی رفتم در ایتالیا «حاجی واشنگتن» را با علی حاتمی‌بازی كنم، ریچارد هریسون آمد و با هم كار می‌كردیم و البته او كار خودش را می‌كرد و ما كار خودمان را می‌كردیم. من دوست دارم برای این مملكت كار كنم. چون رفتم و ریچارد هریسون خواست كه من آنجا در باشگاهش كه «هریس» نام دارد كار كنم و سالی چند فیلم هم ‌بازی كنم. قرار شد فكر كنم. فكر كردم نمی‌توانم. در ایتالیا كه همه هنرپیشه‌هایش قدبلند و خوشگل هستند من با این قد یا باید طیاره ‌دزد باشم یا آدمكش باشم اما در كشورم می‌توانم وزیر و شاه‌بازی كنم، دزد هم می‌توانم بازی كنم. آنجا برای من سخت است. به هر حال دوست دارم در تهران باشم.

سه شنبه 16/7/1392 - 14:5
بیماری ها



از میان موارد متفاوت می توانیم به خانم انگلیسی اشاره کنیم که در سال 1941 بر اثر بمباران ها به کما رفت و پس از به هوش آمدن به لهجه و زبان دشمنشان یعنی آلمان ها صحبت می کرد.


 

به گزارش سرویس علمی جام به نقل از باشگاه خبرنگاران، بیماری های لاعلاج یا بسیار نادر را نمی توان به راحتی درمان کرد زیرا هنوز علم، به درستی دلیل به وجود آمدن آن ها را هم نمی داند. در این مطلب شما می توانید با پنج بیماری عجیب و نادری آشنا شوید که حتی نام آن ها را نشنیده اید و شاید کشنده هم نباشند اما بسیار خطرناک هستند.

 

 

سندوروم هنری

دکتری به نام "گریزیلا ماغرینی" بیماری خاصی را کشف کرد که به نام سندروم هنری معروف است. این بیماری باعث می شود تا افراد با دیدن آثار باستانی یا جلوه های هنری زیبا دچار مشکلات مختلفی می شوند که ممکن است کار آن ها به کما بکشاند. این دکتر ایتالیایی اعلام کرده است افراد زیادی هستند که با دیدن آثار باستانی و هنری شهر فلورانس دچار دلدردهای شدید، سرگیجه و حالت تهوع می شوند. این افراد معمولا میان 26 تا 40 سال سن دارند و غالبا کمتر از خانه خارج می شوند. برای رفع این بیماری باید از اثار باستانی در این سنین کمتر بازدید شود و همچنین با بروز نشانه ها مراجعه به پزشک بسیار واجب است.

 

 

 بیماری دکتر استرنج لاو

در یکی از بیماری های بسیار عجیب دنیا که بر اثر ضربه خوردن سر یا از بین رفتن بخشی از مغز به وجود می آید بیمار دیگر نمی تواند کنترل یکی از دست های خود را داشته باشد. این بیماری به این صورت است که یک دست ممکن است دکمه های لباس را ببند و دست دیگر به طور ناخودآگاه و بدون کنترل دکمه را باز کند.

این دست ها گاهی عصبانی هم می شوند و شروع به کتک زدن بیمار می کنند و در برخی از موارد نیز دیده شده است که دست به دنبال راهی برای به قتل رساندن صاحبش بوده است.

 

 

مردان الکتریکی

حتما برای شما هم اتفاق افتاده است که جریان برقی در بدنتان باشد و با دست زدن به چیزی احساس برق گرفتگی کنید. این مشکل به دلایل خاص و به علت به وجود آمدن بارمغناطیسی در بدن به وجود می آید اما در دنیا افرادی هستند که به مردان الکتریکی معروف شده اند.

در یکی از مهمترین موارد در سال 1786 پسر بچه ای به نام "آنجلیکو کاتین" مقدار بسیار زیادی برق در بدنش داشت. این پسر بچه می توانست یک خانه را روشن کرده یا حتی قطب نما را به حرکت در آورد. نمونه های دیگری نیز در سال های نزدیک بوده است که فردی با یک دست تیر چراغ برق را روشن کرده است.

 

 

سندروم لهجه خارجی

یکی از بیماری های یبشتر شناخته شده در دنیای بیماری های عجیب تغییر ناگهانی لهجه و زبان است که در بیش از 50 مورد دیده شده است. در برخی از موارد فردی با به وجود آمدن یک سکته مغزی کوچک به طور کلی به فردی جدید تبدیل می شود. از میان موارد متفاوت می توانیم به خانم انگلیسی اشاره کنیم که در سال 1941 بر اثر بمباران ها به کما رفت و پس از به هوش آمدن به لهجه و زبان دشمنشان یعنی آلمان ها صحبت می کرد.

 

 

موهای غیرقابل شانه زدن

یکی از بیماری های عجیب و کمتر شناخته شده دنیا به نام "سندروم موهای غیرقابل شانه" است. این بیماری در افرادی وجود دارد که توانایی شانه کردن موی خود را ندارند این بدین معنی است که موهای آن ها به قدری گوریده و ژولیده می شود که هیچ شانه ای نمی تواند آن ها را از هم جدا کند. این بیماری از سال 1900 شروع شده است و تا به حال چندین نفر را به خود مبتلا کرده است.

در موردی از این بیماری یک خانم اهل ایندیانا دو ماه و نیم موهای خود را بی وقفه درون روغن زیتون گذاشت و در تمام این مدت با سوزن لا به لای هر کدام از موها را گشود تا بالاخره توانست بیماری خود را درمان کند.

سه شنبه 16/7/1392 - 13:33
اخبار



ساعت دیجیتالی مچی جدیدی ساخته شده است که بنا بر ادعای سازندگان آن، می تواند به کاربر کمک کند زمان باقی مانده از عمر خود را محاسبه کنند.

به گزارش خبرگزاری مهر، افرادی که ساعت " تیکر" را به مچ خود می بندند باید به پرسشنامه شخصی در مورد سابقه سلامت، سن ، سبک زندگی و سابقه بیماری در خانواده اش پاسخ دهند.

پاسخ دادن به این سئوالات موجب می شود تایمر این ساعت به طور دقیق ثانیه، دقایق، روزها و سالهای باقی مانده از زندگی فرد را نشان دهد.

بر روی نمایشگر این ساعت سه ردیف رقم نشان داده می شود که در ردیف بالا به ترتیب سال، ماه و روز و ردیف دوم ساعت، دقیقه و ثانیه باقی مانده از عمر نشان داده می شود. ردیف سوم نیز زمان به وقت محلی را نشان می دهد.

هدف طراحان از ساخت این ساعت این بوده است که با نشان دادن زمان باقی مانده از عمر به این شکل به افراد در مورد تلف کردن وقت هشدار دهند.

"فردریک کولتینک" مبتکر ساعت تیکر می گوید فکر می کنم اگر بدانیم چه قدر از عمر و زمانمان باقی است، می توانیم زندگی و انتخاب های بهتری داشته باشیم. این شیوه می تواند به ما آینده نگری بدهد و در این حالت مسایل کوچک دیگر برایمان خیلی مهم نمی شوند. به همین دلیل است که ساعت تیکر را ساعت شادی می دانم.

این ساعت به همراه کتابچه پرسشنامه موسوم به "درباره زمان" عرضه می شود که به کاربر امکان می دهد زمان باقی مانده از عمر خود را محاسبه کند.

قیمت این ساعت که قرار است آوریل 2014 به بازار عرضه شود، 59 دلار تعیین شده است.

سه شنبه 16/7/1392 - 13:15
اخبار


از دیدگاه درمانگران طب سنتی كمبود ویتامینB۱۲، اختلال در عملكرد تیروئید، سیگار كشیدن و كم‌خونی از جمله عواملی است كه می‌تواند سفید شدن موها را به همراه داشته باشد. می‌توانید به نسخه آنها عمل كنید و با سفیدی تارهای موی خود مبارزه كنید.
 بسیاری از مردم تصور می‌كنند كه نخستین تار‌های سفید‌ شده‌ مو نشانه‌ای از بالا رفتن سن و سال آنهاست اما درمانگران طب سنتی این‌گونه فكر نمی‌كنند. از نظر آنها سفیدی موها تنها نشانه بالا رفتن تعداد روزهای زندگی نیست و این سفیدی می‌تواند نتیجه عوامل دیگری نیز باشد. از دیدگاه این درمانگران كمبود ویتامینB۱۲، اختلال در عملكرد تیروئید، سیگار كشیدن و كم‌خونی از جمله عواملی است كه می‌تواند سفید شدن موها را به همراه داشته باشد. اگر مطمئن‌ هستید كه سفید شدن موهای‌تان قبل از۳۰ سالگی به دلیل وراثت و فاكتورهای ژنتیك نیست می‌توانید به نسخه درمانگران طب سنتی عمل كنید و با ساده‌ترین شیوه‌ها با سفیدی تارهای موی خود مبارزه كنید.

هر روز با وعده‌های غذایی
سفیدشدن موها را متوقف كنید


عوامل مختلفی برای سفیدی مو در سنین پیش از میان‌سالی وجود دارد. گاهی تنش‌های عصبی، اختلال در عملكرد تیروئید، رژیم نادرست یا كمبود منگنز در مواد غذایی از جمله مهم‌ترین عواملی است كه منجر به سفید شدن موها می‌شود. از دیدگاه درمانگران طب سنتی اصلاح هر یك از این اختلال‌ها می‌تواند به كاهش روند سفیدی مو و در نهایت پیشگیری از سفید شدن موها منجر شود. گنجاندن سیر در وعده‌های غذایی یكی از ساده‌ترین راه‌هایی است كه كمك زیادی به جبران كمبود منگنز در بدن می‌كند. اگر بتوانید سیر را به عنوان چاشنی اصلی به وعده‌های غذای اصلی خود اضافه كنید تاثیر مستقیمی بر كاهش روند سفیدی موها خواهید گذاشت. چه بهتر كه بتوانید از سیری كه با پودر منگنز تغذیه شده باشد مصرف كنید. این سیر می‌تواند هم جبران كمبود منگنز بدن‌تان را بكند و هم در آن واحد عوامل سفیدی مو را در بدن‌تان كاهش دهد.

هر روز شست‌وشوی مو‌ها
از معجزه چای سیاه و تنباكو چه می‌دانید؟


یكی از شیوه‌های طبیعی و بی‌دردسر برای از بین بردن سفیدی موها ماساژ موها با لوسیون گیاهی چای سیاه است. برای تهیه این لوسیون گیاهی لازم نیست از این داروخانه گیاهی به آن عطاری بروید. می‌توانید به راحتی این لوسیون را در آشپزخانه منزل‌تان تهیه كنید. برای تهیه این لوسیون كافی است یك قاشق غذاخوری چای سیاه را با یك قاشق غذاخوری گیاه مریم‌گلی خشك شده با ۲ لیوان آب روی حرارت بگذارید تا آرام آرام بجوشد و یك لیوان از این جوشانده باقی بماند. سپس این جوشانده را از روی حرارت بردارید و آن را صاف كنید. اجازه دهید لوسیون به خوبی سرد شود. این لوسیون را هر هفته تهیه كنید و از آن برای ماساژ موهای‌تان استفاده كنید. بهترین روش برای سیاه‌كردن تارهای سفید مو این است كه آنها را با این لوسیون گیاهی ۵ دفعه در هفته ماساژ دهید. بهترین حالت آن است كه برای شست‌و شوی موهای‌تان ازیك شامپوی گیاهی سبك استفاده كنید و پس از آن موهای‌تان را با این لوسیون ماساژ دهید. یكی دیگر از لوسیون‌های گیاهی و طبیعی كه می‌تواند به تیره‌ شدن موهای سفیدتان كمك كند جوشانده گیاه تنباكو است كه به روش جوشانده چای سیاه آماده می‌شود. ماساژ این جوشانده نیز می‌تواند روند تیره شدن موها را تسریع كند.

هفته‌ای دو دفعه، ۳۰ دقیقه
این روغن مو را تجربه كنید

اگر ترجیح می‌دهید علاوه بر درمان سفیدی موها به جوان‌شدن ساقه موهای‌تان كمك كنید، توصیه می‌كنیم تركیب روغن حنا و نارگیل را تجربه كنید. برای تهیه این روغن كه می‌تواند با یكی ۲مرتبه استفاده موهای سفیدتان را تیره كنید. كافی است مقداری روغن نارگیل خالص از نزدیك‌ترین عطاری محل زندگی‌تان تهیه كنید و به اندازه یك استكان از آن را درون ظرفی بریزید و آن را به شیوه غیرمستقیم روی حرارت قرار دهید تا به جوش آید. وقتی روغن به جوش آمد آن را از روی حرارت بردارید و برگ‌های خشك شده گیاه حنا را داخل آن بیندازید. بعد از مدتی خواهید دید كه رنگ روغن به قهوه‌ای متمایل می‌شود. برای استفاده از این روغن كافی است اجازه دهید به طور كامل سرد شود. سپس با كمك یك قاشق چای خوری چند قطره از آن را روی موهای‌تان بریزید و با كمك بند دوم‌ انگشتان دست به آرامی موها را ماساژ دهید. این شیوه ماساژ مانع از آسیب رسیدن به ریشه مو و كنده‌شدن آنها می‌شود. این روغن را هفته‌ای ۲ بار روی موهای‌تان ماساژ دهید و اجازه دهید به مدت ۳۰ دقیقه روی موهای‌تان بماند.

هفته‌ای سه مرتبه
با غذا سفیدی‌ موها را سیاه كنید

اگر موهای‌تان خیلی زودتر از آنچه كه باید سفید شده و به دنبال راهی برای پوشاندن آنها هستید، اگر انواع و اقسام رنگ‌های گیاهی و شیمیایی را تجربه كردید و باز هم شاهد رویش موهای سفید هستید، بهتر است به توصیه درمانگران طب سنتی عمل كنید و با كمك طبیعی‌ترین نسخه‌ها برای همیشه از شر موهای سفید خلاص شوید. درمانگران طب سنتی اصلاح رژیم غذایی را بهترین شیوه درمان و از بین بردن سفیدی موها می‌دانند. آنها به مراجعان خود توصیه می‌كنند برای از بین رفتن سپیدی موها و سیاه‌شدن آنها گیاهانی مانند پیاز، سیر، شاهی، هلیله سیاه و برنج سبوس‌دار را در وعده‌های غذایی‌شان بگنجانند. مصرف برنج سبوس‌دار و هلیله سیاه در وعده‌ها و میان‌وعده‌های غذایی و جایگزینی آن به جای برنج معمولی در كنار مصرف گیاهانی مانند پیاز و سیر و شاهی تاثیر زیادی در برطرف شدن سفیدی موها و سیاه‌شدن آنها دارد. تنها باید كمی صبر داشته باشید تا ببینید این خوراكی‌ها چطور جوان‌تان می‌كند.

این توصیه‌ها را جدی بگیرید


برای پیشگیری از سفید شدن و خاكستری شدن‌ موها نه تنها استفاده از ماسك‌ گیاهی توصیه می‌شود بلكه اصلاح رژیم غذایی و گنجاندن مواد طبیعی نیز به سبد غذایی افراد می‌تواند تاثیر مستقیمی بر پیشگیری از سفیدشدن موها داشته باشد.

به اعتقاد درمانگران طب هندی مصرف تركیب یك حب زنجبیل رنده شده با یك قاشق غذاخوری عسل یكی از بهترین تركیب‌های خوراكی است كه می‌تواند به پیشگیری از سفیدشدن تارهای مو كمك كند.

برای درمان سفیدی تارهای مو و براق شدن موها یكی از بهترین لوسیون‌ها استفاده از تركیبی از روغن نارگیل با آب لیموی تازه است. ماسكی كه از تركیب ۲ قاشق پودر حنا، یك قاشق ماست، یك قاشق برگ خشك شده ریحان و ۳ قاشق قهوه نیز به دست آمده باشد علاوه بر آنكه به تیره شدن تارهای موی سفید و خاكستری كمك می‌كند، می‌تواند به تقویت تارهای مو و ریشه موها نیز كمك ‌كند.

تهیه لوسیون پیاز و ماساژ آن بر تارهای مو یكی دیگر از شیوه‌هایی است كه می‌تواند علاوه بر تیره كردن تارهای مو به رشد مجدد تارهای از دست رفته مو نیز كمك كند. برای تهیه این لوسیون كافی است پیاز را رنده كنید و آب آن را بگیرید و از آن برای ماساژ موها استفاده كنید.

برای حمام روزانه
با این عصاره موهای‌تان را بشویید


اگر در گروه افرادی هستید كه عجله دارید و می‌خواهید خیلی سریع با تارهای سفید موی خود خداحافظی كنید، توصیه می‌كنیم از لوسیون بابونه برای شست‌وشوی موهای‌تان استفاده كنید. برای تهیه عصاره بابونه می‌توانید ۳ قاشق از برگ‌های خشك شده بابونه را با ۳ لیوان آب مخلوط كنید و آن را روی حرارت بگذارید و اجازه دهید تا نصف آب آن باقی بماند. این جوشانده را صاف كنید و تمام برگ‌های خشك را با كمك صافی جدا كنید و اجازه دهید این عصاره سرد شود. سپس از این عصاره برای شست‌وشوی موهای‌تان استفاده كنید. هر روز بعد از شامپو كردن موها با شامپوی گیاهی از این عصاره برای شست‌وشوی موهای‌تان استفاده كنید و اجازه دهید روی موهای‌تان خشك شود.
شنبه 13/7/1392 - 13:19
بیوگرافی و تصاویر بازیگران

 

مصاحبه با جمشید مشایخی بازیگر پیشكسوت تئاتر،سینما و تلویزیون

شما در فیلم‌ها عشق نمی‌بینید، آنچه می‌بینید هوس است. این پسر از آن دختر خوشش می‌آید و آن دختر از این پسر. از چه چیز هم خوششان آمده؟! از قیافه یكدیگر! آخر این آدم...
 
گیشه، هنر را تسخیر كرده است
همین یك ماه پیش جشن تولد 77 سالگی‌اش بود و بیش از نیم قرن است كه در تئاتر، سینما و تلویزیون خوش درخشیده است. سال 1337 با نمایش «وظیفه پزشك» برای نخستین بار روی صحنه رفت، 5 سال بعد در فیلم بلند سینمایی «خشت و آینه»ظاهر شد و در دهه 50 خورشیدی در قاب كوچك تلویزیون نیز به ایفای نقش پرداخت.
 
جمشید مشایخی كارنامه‌ای پرافتخار در عرصه بازیگری دارد كه نیازی به برشمردن آنها نیست. او چند سالی است تنها در مجموعه‌های تلویزیونی بازی می‌كند ودر حال حاضر مشغول ایفای نقش در سریال «تبریز مه آلود» با كارگردانی محمدرضا ورزی است. از اوضاع و احوال این روزهای سینما راضی نیست. بخش عمده‌ای از گفت‌وگوی ما با این هنرمند پیشكسوت به همین گلایه‌ها اختصاص یافت.

شما مانند بقیه هنرمندان قدیمی، كارتان را در جوانی با تئاتر شروع كردید و جالب این كه اولین بار در نقش یك پیرمرد ظاهر شدید. حتی در دومین كارتان هم نقش یك پیرمرد را بازی كردید. چطور با وجود سن كم و در اولین تجربه‌تان به این نقش رسیدید؟ 
زمانی كه اداره تئاتر رسما شروع به فعالیت كرد، قرار شد نمایشنامه‌ای به نام «وظیفه پزشك» اثر پیر اندللو به كارگردانی علی نصیریان روی صحنه برود. در این متن نقش زن مسنی وجود داشت. از طرفی هنرپیشه‌ها و بازیگرهای زن اداره تئاتر همه جوان بودند و متاسفانه هیچ كدام حاضر به ایفای این نقش نشدند. بنابراین یافتن خانم مسنی كه مناسب این نقش باشد تبدیل به یك دردسر شد كه البته نصیریان با یك ابتكار نقش مادر (زن مسن) را تبدیل به نقش پدر (مرد مسن) كرد، بعد هم دنبال شخصی می‌گشت كه این نقش را به او محول كند. شنگله از من خواست خودم را آزمایش كنم و من با این كه جوان بودم با اشتیاق نقش پدر را قبول و آن را بازی كردم. مرا گریم كردند، پیر و پدر شدم. این اولین كار صحنه‌ای من پس از استخدام در این اداره بود. ضمن تمرین این اثر، نمایشی نیز به كارگردانی عباس جوانمرد به نام «افعی طلایی» نوشته نصیریان‌ برای پخش از تلویزیون تهران آماده می‌شد. به پیشنهاد جوانمرد در آن نیز بازی كردم و این ‌بار هم در نقش یك پیرمرد ظاهر شدم. در این كار یك فلاش‌بك وجود داشت. از این قرار كه پیرمردی به دست قداره‌بند و زورگویی كشته می‌شود. نقش پیرمرد به من محول شد. هیچ صحبت و كلامی هم در كار نبود، فقط گرفتن حس و بازی بدون كلام. با این كه بازی حسی و بدون كلام، سخت‌تر از بازی با كلام است، آن هم در اولین تجربه‌های بازیگر، اما ظاهرا موفق بودم و خیلی خوب از عهده آن برآمدم. به هر حال این دو نمایش اولین كارهای من بود و با آنها به‌طور جدی وارد كار تئاتر شدم. 

در سال‌های بعد و بازی‌های دیگرتان هم (بخصوص در سینما) با وجود جوانی همچنان نقش پدر، خان دایی و حتی پدربزرگ‌ها را بازی كردید، مثلا حدود 30 سالگی نقش خان دایی را در قیصر بازی كردید. این نقش آنقدر با شما عجین می‌شود كه پدر سینمای ایران لقب می‌گیرید، اما واقعا چرا سال‌ها در این نقش تكرار شدید؟ 
البته من در فیلم‌هایی هم بازی كرده‌ام كه پدر یا پدربزرگ نبودم، مثل فیلم‌های طلوع، شازده احتجاب، نفرین و چشمه، اما گویا این پدر و پدربزرگ بودن من، بیشتر به چشم مردم آمده و دیده شده است. در همین سریال هزاردستان، رضا تفنگچی یا رضا خوشنویس جوانی است كه هنوز پدر هم نشده یا در سریال عشق گمشده با این كه نقش پدر را داشتم، اما باز شخصیت خاصی بود. واقعا این طور نبوده كه همیشه در نقش پدر یا پیرمرد بازی كرده باشم. درست است كه اولین كارم در این عرصه با نقش یك پیرمرد كلید خورد و بعد هم گاهی در این نقش ظاهر می‌شدم، اما همیشه این‌طور نبوده و لابه‌لای چنین نقشی، نقش‌های دیگر هم زیاد داشتم، اما همان‌طور كه گفتم شاید به چشم مردم نیامده و به آن توجه نكردند یا نخواستند قبول كنند. 

اما برخلاف گذشته، الان كه به این سن و سال (سن پدربزرگی) رسیده‌اید، كمتر در این نقش (كه مناسب سن خودتان است) روی پرده سینما دیده می‌شوید. به عبارت دیگر متاسفانه حضور كمرنگی در سینما دارید. چرا؟
شاید علتش این باشد كه در سناریوها نقش پدربزرگی كه امثال من بتوانند بازی كنند یا خیلی كم است یا اصلا وجود ندارد. البته این هم صددرصدی نیست، یعنی الان هم گاهی در چنین نقشی ظاهر می‌شوم؛ مثلا الان در فیلم «سیزده 59» نقش یك پروفسور را بازی می‌كنم كه مرد مسنی است. این پروفسور به جوانی علاقه پیدا می‌كند و او را همچون نوه خود می‌داند. منظورم این است كه در فیلم هم چنین نقش و حس و حال و نقش پدربزرگی وجود دارد. در همین سریال تبریز مه آلود آقای وزیری هم كه فعلا در حال بازی در آن هستم، نقش عیسی قائم‌مقام را بازی می‌كنم كه پدر ابوالقاسم فراهانی و مرد پیری است. آنقدر پیر كه آقای محمد مطیع نقش پسر مرا بازی می‌كند. 

منظورم سینما بود نه تلویزیون.
بله. در سینما كمتر به ایفای نقش می‌پردازم.

علاوه بر این در سال‌های اخیر حضور پدربزرگ‌هایی باصفا، مهربان، باتجربه و دوست داشتنی اگر نگوییم در فیلم‌هایمان نایاب است، اما خیلی كمرنگ شده و متاسفانه تا حد زیادی به سمت لودگی تغییر جهت داده است. نظرتان در این باره چیست؟ 
بله، من هم با نظر شما موافقم و این را قبول دارم، اما نمی‌دانم علت این امر، نگاه نادرست نویسنده‌های امروزی به پدربزرگ و مادربزرگ است یا چنین پیرهای روحانی و دوست‌داشتنی را اصلا به خاطر ندارند. نمی‌دانم چرا همان‌طور كه شما گفتید این رابطه زیبا الان توی فیلم‌ها دیده نمی‌شود. سال 64 من نقش پدربزرگی را بازی كردم كه رابطه خوب و زیبایی با نوه‌اش داشت، اما الان چنین رابطه‌هایی در فیلم‌های ما دیده نمی‌شوند. شاید باید علت و چرایی آن را از روان‌شناسان و جامعه‌شناسان پرسید.

روان‌شناسان و جامعه‌شناسان؟!
بله، چون شاید علت عمده آن تغییر شكل و نظام خانواده باشد. قدیم، شب جمعه كه می‌رسید یا هر مناسبت دیگری مثل عید، همه می‌رفتند دیدن بزرگ‌تر فامیل یعنی پدربزرگ و مادربزرگ.
روابط انسانی زیبایی در گذشته چه در بین فامیل و چه همسایه‌ها حاكم بود. همسایه‌ها برای عزا، بیماری و عروسی كنار هم و كمك هم بودند، اما الان همسایه، همسایه را نمی‌شناسد. هر كسی دارد برای خودش زندگی می‌كند. دوستی دیگر معنا و مفهومی ندارد. دوستی الان به این معناست كه آن آقا چقدر می‌تواند به من نفع برساند و چنانچه این نفع رساندن نباشد، دوستی معنایی ندارد و متاسفانه آنچه امروز در فیلم‌هایمان شاهد آن هستیم، بازتاب همین‌هاست. فیلم‌هایی كه می‌سازیم همه شبیه هم هستند. شما در فیلم‌ها عشق نمی‌بینید، آنچه می‌بینید هوس است. این پسر از آن دختر خوشش می‌آید و آن دختر از این پسر. از چه چیز هم خوششان آمده؟! از قیافه یكدیگر! آخر این آدم چند سال دیگر پیر می‌شود و این قیافه هم از بین می‌رود! تو اگر عاشق می‌شوی، عاشق روحش بشو. این روح است كه تكامل می‌یابد و زیباتر می‌شود. اخلاق است كه پیر نمی‌شود. اصلا معلوم است ما در این فیلم‌ها چه چیزی یاد فرزندان‌مان می‌دهیم؟! 
متاسفانه این در موسیقی پاپ ما هم دیده می‌شود. بنده یك روز با جوان وكیلی كه از دوستان من است شمال می‌رفتیم. یك سی‌دی برایم در ضبط ماشینش گذاشت كه خواننده می‌خواند رفتی به درك/ مثل تو زیاده...! آخر مگر قلب انسان طویله است؟! مگر می‌شود به همین راحتی عاشق چند نفر شد؟! عاشق یك نفر دیگر هم نه، صدنفر. حضرت حافظ می‌گوید:اگر برجای من غیری گزیند دوست حاكم اوست/ حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم. عشق این است. این عشق دیگر كهنه نمی‌شود. عشق اگر واقعی باشد هیچ وقت كهنه نمی‌شود. عشق تنها عشق به جنس مخالف هم نیست. عشق به خدا، به مادر، به فرزند، اینها هم عشق است و می‌تواند به بهترین نحو در فیلم‌ها و آثار هنری‌مان نمایش داده شود. 
ما از رنگ طبیعت كه رنگ زندگی، راستی و سادگی است، فاصله گرفته‌ایم و رنگ مصنوعی به خود گرفته‌ایم. رنگ دروغ، تظاهر، تملق و چاپلوسی. روستایی‌ها را ببینید. تملق و دروغ نمی‌گویند. روستایی ساده و پاك است. اهل تملق و تظاهر نیست. خانه‌اش بروی، همانی را كه دارد، جلویت می‌گذارد، اما ما از خودمان، خود اصیل و انسانی خودمان دور شده‌ایم و این وظیفه هنرمند است كه مردم را به حقیقت، حقیقتی كه رنگ باخته، برساند. 

چرا نمود عشق در سینمای ما تا این حد سطحی و مبتذل شده؟ به نظر شما ایراد كار كجاست؟ 
یا نویسنده فیلمنامه عشق را نمی‌شناسد یا آن را خوب می‌شناسد، اما تهیه‌كننده از او می‌خواهد كه آن را طوری بنویسد كه او دلش می‌خواهد، یعنی طوری كه به ظاهر گیراتر باشد كه البته من این را قبول ندارم و می‌گویم یك اثر هنری، تماشاگر را جذب می‌كند البته اگر هنری باشد. ممكن است یك برنامه غیرهنری باشد، اما افراد زیادی برای دیدنش صف بكشند. این ملاك خوب بودن آن اثر یا فیلم نیست، چون اصلا كمیت یعنی تعداد افرادی كه آن اثر را تماشا می‌كنند و ملاك نیست. 

پس چه چیزی ملاك خوب بودن یك اثر هنری است؟ یا به عبارت دیگر هنر چه ویژگی‌هایی دارد كه بتوان هنری بودن یا نبودن یك اثر را با آن سنجید؟
اگر در یك اثر هنری این 4 نكته مستتر بود می‌توان آن را اثری خوب و باكیفیت دانست: قابل فهم برای اكثریت متوسط از لحاظ شعور باشد، ایده و فلسفه جدیدی را ارائه بدهد، مبتذل نباشد و در نهایت امیدواركننده باشد. به عبارت دیگر و در مفهومی كلی‌تر، هنر اولا باید انسان را به فكر وادار كند و ثانیا انسان را به حقیقت برساند. من به این اعتقاد دارم و می‌گویم اگر یك اثر انسان را به این دو نرساند، یك اثر هنری نیست و این را هم از بزرگان ادب كشورمان یاد گرفته‌ام كه انسان‌های برجسته‌ای در سطح جهان هستند. به این بیت حضرت حافظ توجه كنید: من كه ملول گشتمی از نفس فرشتگان / قال و مقال عالمی می‌كشم از برای تو... حقیقت این است! این شعر آدم را به فكر وامی‌دارد و حقیقت را به او نشان می‌دهد... برای تو... این تو كیست؟ حافظ می‌گوید برای تو درد می‌كشم، ای عزیز من! برای تو كه عاشقت هستم. حافظ در این بیت دست می‌گذارد روی حقیقت. این یك اثر هنری است! اگر ما آثار بزرگان ادب را خوانده باشیم عشق را می‌شناسیم، اما نمی‌خوانیم و به گفته و آموزه آنها توجهی نداریم. آیا كسی كه اسید می‌پاشد روی صورت دختری و او را برای همیشه نابود می‌كند واقعا عاشق است؟! نه، این تنها یك هوس است. عاشق، سلامت معشوق را می‌خواهد، پیروزی او را می‌خواهد، نه این كه اسید بپاشد توی صورتش و نابودش كند. این عشق نیست. به قول مولانا: عاشقی نیست شدن باشد از هستی خود / همچو شمع از شرر عشق گدازان بودن/ عشق دردی است كه هم درد بود دایه او/ با چنین درد نشاید پی درمان بودن

فرمودید یا فیلمنامه‌نویس عشق را نمی‌شناسد یا تهیه كننده این طور می‌خواهد. به نظرتان ما نویسنده خوب كم داریم؟
اتفاقا برعكس. ما نویسنده خوب زیاد داریم. اصلا ما در همه رشته‌های ادبی و ‌هنری در ایران نابغه زیاد داریم. در این بحثی نیست، اما این تهیه‌كننده است كه به دلایل خاصی ازجمله فروش بیشتر، از نویسنده یك كار ساده، مبتذل و بی‌ارزش می‌خواهد یا این كه به خاطر یك رابطه، نوشته یك نفر (دوستی، آشنایی، فامیلی) را می‌آورند و فیلم می‌كنند وگرنه جوان‌هایی هستند كه حرف‌ها و طرح‌های بسیار زیبایی دارند. چطور حرف و ایده آنها فیلم نمی‌شود. متاسفانه رابطه‌هایی كه حاكم هستند، اجازه ورود این جوان‌های هنرمند را به عرصه نمی‌دهند. ظاهرا الان پول و رابطه حرف اول را در صنعت فیلمسازی ما می‌زند.
ما در تئاتر هم هنرمندان بزرگی داریم كه با وجود سال‌ها زحمت و تلاش، به سینما راه پیدا نمی‌كنند، آن هم به خاطر همین رابطه‌بازی‌ها و باندبازی‌ها. 

درباره این رابطه بازی‌ها بیشتر برایمان توضیح می‌دهید؟ این طور به نظر می‌آید كه فضای كنونی سینما برایتان آزاردهنده است؟
ببینید خیلی‌ها هستند كه در كار و حرفه خودشان موفقند، ولی این ربطی به هنر ندارد. یك نفر فرزند، خواهرزاده یا آشنای من است، ولی استعدادی در زمینه كارهای هنری ندارد و من تنها به این خاطر كه موقعیتی در سینما دارم، بخواهم او را به زور بیاورم و وارد این معركه كنم، این درست نیست و من این را قبول ندارم. ما جوان‌های زیادی داریم كه تحصیلكرده رشته سینما و تئاترند، درس خوانده‌اند و زحمت كشیده‌اند یا میانسالان و كهنسالان هنرمندی كه بیكارند، اما یكباره می‌بینیم كه یك آقای كارگردانی در جایی بیرون از استودیو، آقا یا خانمی را دیده و هوس كرده او را بیاورد جلوی دوربین. با این اوضاع باید در همه دانشگاه‌ها و تئاترها را بست. اگر همه هنرمند، نقاش و بازیگرند، دیگر به اینها احتیاجی نداریم. برای شاعر شدن، نقاش شدن و هنرمند شدن علاوه بر آن سعی و تلاش و تحصیل، استعداد هم نیاز هست، اما به این استعداد هم توجهی نداریم و فقط به خاطر مسائلی كه نمی‌خواهم عنوان كنم عده‌ای را می‌آوریم جلوی دوربین. 

خب همان‌طور كه خودتان گفتید، تهیه‌كننده می‌گوید چون مردم این فیلم‌ها را دوست دارند، ما هم آنها را می‌سازیم. 
بله، اتفاقا یك نوع ابتذال همین است كه ذهن و سلیقه مردم را به ساده‌پسندی سوق بدهیم. با این حال فكر می‌كنم دیگر مردم ما هم خیلی به این آثار سینمایی پیش‌پا افتاده توجه نمی‌كنند. آمار پایین فروش فیلم‌ها این را نشان می‌دهد. اما در این میان متاسفانه یك كار سنگین و باارزش هم‌ كمتر با استقبال روبه‌رو می‌شود. كاری كرده‌ایم كه آنان حوصله فكر كردن ندارند. یك اثر هنری مثل شعر است، شما وقتی شعر حافظ و مولانا را می‌خوانید باید درباره آن فكر و تامل كنید. اگر نفهمیدید باید بروید پیش یك حافظ‌شناس و مولوی شناس تا آن را برایتان معنا كند، یا بنشینید با دوستانتان بحث كنید. وقتی یك اثر هنری را می‌بینیم شاید لازم باشد آن را چندین بار ببینیم چون ما را به فكر وا می‌دارد. 
خب این ساده نیست، زحمت دارد و مردمی كه ساده‌پسند شدند به راحتی زیر بار این زحمت نمی‌روند. 

این وضعیت چقدر تقصیر مردم است و چه مقدار از آن به گردن هنرمندان و مسوولان این عرصه است؟
مردم گناهی ندارند، گناه را ما می‌كنیم كه اثر ضعیفی ارائه می‌دهیم. همین حاكم بودن رابطه كه گفتم، كار را به اینجا كشانیده است. وقتی شما كارهای خیلی ساده را ببینید و بشنوید به آن عادت می‌كنید. الان كار ساده دیدن و شنیدن عادت مردم شده. موسیقی هم همین‌طور است؛ یك شعر ضعیف، یك خواننده ضعیف و یك آهنگ ضعیف كه نتیجه‌اش می‌شود یك كار ضعیف. حالا ممكن است یك فیلم كمدی روی پرده سینما بگذاریم كه هیچ ارزش هنری ندارد ولی تعداد زیادی بروند تماشایش كنند و فروش خوبی پیدا كند. چرا؟ چون تماشاگر این ‌طور فكر می‌كند كه: بیكار توی خانه نشسته‌ایم كه چه، برویم این فیلم را ببینیم و كمی بخندیم. منظورم این است كه برای خندیدن و سرگرمی می‌روند! من نمی‌خواهم بگویم كار كمدی نكنیم، اما یك اثر هنری چه كمدی، چه درام و تراژدی باید انسان را تحت تاثیر قرار بدهد. ولی چنین كمدی‌ای یك اثر هنری نیست بلكه اثر بی‌ربطی است كه اگر معركه‌گیری اسمش را بگذاریم، برایش مناسب‌تر است. یك اثر كمدی غیرهنری درست مثل این است كه یكی از اعضای خانواده ادا در بیاورد و بقیه را بخنداند، این كه هنر نیست. بنده یك وقت مطلبی را از عزیزی كه برایش احترام هم قائلم خواندم كه گفته بود من نمی‌خواهم تماشاچی را تحت تاثیر قرار بدهم. تماشاچی می‌تواند توی سالن بنشیند و تخمه بخورد (شاید حرف هم بزند) و آن فیلم یا نمایشنامه را هم تماشا كند، اما من می‌گویم مگر تماشاچی رفته سیرك یا یكی معركه گرفته و او تماشا می‌كند كه هر كاری دلش خواست انجام بدهد. برای دیدن یك اثر هنری باید سكوت و تامل كرد و تحت تاثیر قرار گرفت؛ اگر تماشاگر از یك اثر تاثیر نپذیرد، تقصیر هنرمند و سازنده آن اثر است كه به وظیفه‌اش عمل نكرده. 

یعنی در این فضا فیلم باارزش فروشی ندارد؟
من به شما قول می‌دهم اگر فیلمی باارزش باشد، فروش هم می‌كند. این كه ما بیاییم یك فیلم بی‌ارزش و سطح پایین بسازیم و بعد از آن دفاع هم بكنیم كه درست نیست. ما چون دنبال حقیقت نیستیم، وقتی كار اشتباهی انجام می‌دهیم، نمی‌گوییم اشتباه كردیم برعكس از آن دفاع هم می‌كنیم. 

با توجه به این كه شما از تئاتر به سینما و تلویزیون روی آوردید، به نظرتان تفاوتی میان كسانی كه پیش از سینما، تئاتر را تجربه كرده‌اند و آنها كه چنین تجربه‌ای ندارند، وجود دارد؟ و به‌ عبارتی آیا این ورود مرحله‌ای از تئاتر به سینما را مثبت ارزیابی می‌كنید یا چندان فرقی نمی‌كند؟ 
مطمئنا تفاوت زیادی بین این دو وجود دارد؛ در تئاتر چیزهای زیادی یاد می‌گیریم؛ تئاتر به ما یاد می‌دهد كه هیچ ‌هستیم، هیچ بودن را در تئاتر یاد می‌گیریم. همچنین یاد می‌گیریم به كسی كه پیشكسوت ماست، احترام بگذاریم. یاد می‌گیریم كه زحمت بكشیم و تلاش كنیم تا نمایش خوبی اجرا كنیم چون نمی‌توانیم و حق نداریم سر مردم را كلاه بگذاریم. در تئاتر كسی دنبال شهرت نیست، دنبال پول نیست. البته این به آن معنا نیست كه كسی دنبال حقش نباشد، بلكه این قضیه در حاشیه كار است. در تئاتراخلاق خوب حاكم است، اما این طرف كه می‌آییم می‌بینیم خیلی‌ها می‌گویند ما می‌خواهیم بازی كنیم، می‌پرسیم توی تئاتر بازی می‌كنی، می‌گوید نه! می‌خواهم توی سینما بازی كنم، می‌فهمی كه دنبال كار و هنر نیست، دنبال شهرت است! یك نفر را نمی‌بینی كه بیاید و بگوید: مرا به آقای حمید سمندریان، استاد بزرگ مسلم تئاتر ایران معرفی كنید تا اگر استعداد داشتم، ایشان مرا به عنوان شاگردش و در كلاس‌هایش بپذیرد؛ همه می‌خواهند بیایند جلوی دوربین! 
در حالی كه نمی‌دانند بازیگری مثل ویولن زدن است. كمتر كسی دنبال این ساز می‌رود چون پرده ندارد و بنابراین اگر حتی كمی اشتباه كنی، جیغ می‌كشد و حالت را بد می‌كند. بازیگری هم همین قدر حساس است، اما این حساسیت را بعضی‌ها درك نكردند و نمی‌كنند و حاضرند به هر قیمتی كه شده وارد این میدان شوند. شهرت چیز خوبی نیست. من عقیده دارم اگر روزی كسی قرار باشد به این كار رو كند باید عاشق باشد؛ باید عاشق كاری باشد كه می‌خواهد انجام بدهد. آدم‌ عاشق با مسائل بهتر كنار می‌آید. وقتی به دنبال شهرت رفت، هم به خود و هم به جامعه‌اش لطمه می‌زند. 
به هر حال عرض من این است كه نباید در عرصه هنر، آدم‌هایی وارد شوند كه احترامی برای آن قائل نیستند. به‌عبارتی آدم‌های كوچك لایق حضور در وادی پاك هنر نیستند، چون به درست یا غلط، هنرمندان سینما و تلویزیون و بین ورزشكارها هم فوتبالیست‌ها، الگو می‌شوند. خب، آدم وقتی می‌داند كه الگو می‌شود باید اخلاق خوب هم داشته باشد. الگو باید از هر جهت الگوی خوبی باشد. حافظ می‌گوید: قلندران حقیقت به نیم جو نخرند / قبای اطلس آن كس كه از هنر عاری است. این بیت را یكی از اساتید ادب این سرزمین، این‌طور تفسیر كرده كه در زمان حضرت حافظ به فضیلت می‌گفتند هنر. یعنی هر كس فضیلت دارد، هنرمند است. بنده این را صددرصد قبول دارم آن كه فضیلت دارد، هنر دارد، اما كسی كه كار هنری می‌كند، لزوما فضیلت ندارد. آن كارگر محترم شهرداری كه زباله خانه‌ها را جمع می‌كند و اخلاق دارد، ادب دارد، دروغ نمی‌گوید، دزدی نمی‌كند و به ناموس كسی بد نگاه نمی‌كند، خب این فضیلت دارد؛ این هنرمند است. 

خیلی از پیشكسوت‌های این عرصه، آموزشگاه بازیگری یا گروهی هنری راه انداخته‌اند. شما به دنبال این نبودید تا این نگاه خاص خود را جوری در سینما اشاعه دهید؟
اتفاقا من سال‌ها پیش به یكی از عزیزان (آقای اوسیوند) گفتم بیا با هم یك گروه همفكر هنری تشكیل بدهیم با افرادی كه عاشق مردم و مملكت هستند و آدم‌هایی كه دنبال فساد نیستند. البته این را برای خودم نگفتم و اشاره كردم كه من پیر شدم و باید كنار بروم. این را برای شما، شمای كارگردان، فیلمبردار، طراح دكور و... می‌گویم. برای این كه بتوانید در محیطی پاك و امن فعالیت كنید. گفتم حتی این عزیزی كه برای ما چای می‌آورد و غذا درست می‌كند، در كار ما موثر است. اگر او همین كارها را با مهربانی برای ما انجام ندهد، در روحیه ما تاثیر منفی می‌گذارد و كار ما هم خراب می‌شود و این یعنی همه اینها به هم ربط دارد. باید ما كارمان درست شود. در حرفه ما یك فرد به تنهایی نمی‌تواند بگوید من درست كار می‌كنم، یعنی فایده‌ای هم ندارد، باید كار همه ما درست باشد، نه كار من. هدف من از تشكیل چنین گروهی هم رسیدن به همین بود كه متاسفانه به دلایلی این گروه شكل نگرفت. 

اما مگر خانه سینما یا نهادهای دولتی نظارتی بر این عرصه و فعالیت‌هایش ندارند؟ 
الان خانه سینما هست و همه رشته‌ها هم انجمن دارند، اما مشكل اینجاست كه تا به امروز هیچ انجمنی نتوانسته بگوید: این آقایی كه می‌خواهد كارگردانی كند، بیاید اول ما امتحانش كنیم، اگر در امتحان ما قبول شد بعد بیاید كارگردانی كند یا این خانم یا آقایی كه می‌خواهد بازی كند، اول بیاید انجمن بازیگران او را تست كند و مطمئن شود او بازیگر است بعد برود بازی كند. من نمی‌فهمم وقتی این كارها نمی‌شود پس این انجمن‌ها برای چه كاری تاسیس شدند. جالب این كه زورشان نمی‌رسد نه این كه نخواهند! خیلی جالب است ها! هر كسی، هر كسی را بخواهد از توی خیابان می‌آورد جلوی دوربین.
من نمی‌دانم پس این انجمن بازیگری كه می‌گویند حافظ منافع بازیگران است برای چه به‌ وجود آمده است؟ تازه اگر بخواهد اقدامی هم بكند، كسی به آن توجهی نمی‌كند و هر كسی كار خودش را می‌كند. پس اصلا اینها را بگذاریم كنار دیگر و هر كس هر كاری دلش خواست بكند! چه نیازی به انجمن؟!

یعنی هیچ قانون و مصوبه‌ای هم در این زمینه وجود ندارد؟
نه متاسفانه، الان چنین قانونی وجود ندارد وگرنه باید همین‌ طور باشد، باید قانونی وجود داشته باشد كه فرضا شما آقایی كه می‌خواهی فیلم بسازی، باید بازیگرت را انجمن بازیگران تایید كند. چنین قانونی نیست كه هر كسی بدون كمترین تجربه‌ای وارد این عرصه می‌شود. 
اما این‌ طور هم كه نمی‌شود، بالاخره باید یك حساب و كتابی باشد. به هر حال انجمن حافظ منافع بازیگران است، درست نیست نقشی را كه حق یك بازیگر است، به یك آدم تازه وارد بی‌تجربه بدهند، آن وقت بازیگران باتجربه و پیشكسوت ما بیكار بمانند یا مجبور شوند هر فیلمنامه‌ و هر پیشنهاد نازلی را قبول كنند.

فضای كنونی بازیگری برای شما كه پیشكسوت هستید با گذشته چه فرقی كرده است؟
متاسفانه سینمای كنونی ما در دست تهیه‌كنندگانی است كه بیشتر ترجیح می‌دهند از بازیگران خوش‌چهره و جوان استفاده كنند، چرا كه برگشت سرمایه برای آنها از هر چیز مهم‌تر است. به هر حال این گیشه است كه هنر را تسخیر كرده است. باور كنید خیلی از بازیگرها پیش من گلایه و درددل می‌كنند كه فرضا من مجبور شدم این كار را قبول كنم. 8 تا سناریو به من دادند و من دیدم بین اینها باز این یكی بهتر است، خوب نیست ولی چون مجبورم باید یكی را انتخاب كنم. خب حق هم دارند از كجا بیاورند و زندگی كنند، پول هم ندارند كه بروند و حداقل یك دكان باز كنند. سناریوی خوب هم بهشان پیشنهاد نشده؛ اصلا سناریوهای خوب مال بازیگران جوان خوش‌تیپ و خوش‌چهره است. اگر خیلی از هنرمندان بزرگ را در جایی و نقشی می‌بینید كه بسیار كوچك‌تر از حد و اندازه آنهاست علتش همین است. بنده خودم هم گرفتار این مشكل هستم. باور كنید از خدا می‌خواستم یك پولی داشتم و می‌رفتم یك دكه باز می‌كردم و بیشتر از این توی این عرصه نمی‌ماندم، اما پولش را ندارم. الان اگر شما منزل ما بیایید، 10 تا سناریو به شما نشان می‌دهم كه خواندم و دیدم فایده‌ای ندارد، ولی بالاخره چی؟! این طور كه نمی‌شود، باید یازدهمی را قبول كنم وگرنه از كجا بیاورم و زندگی كنم. دیگران هم همین‌طورند.

راز ماندگاری هنرمندان واقعی این عرصه را در چه می‌بینید؟
ببینید، ما هنرمندان وظیفه سنگینی به عهده داریم. باید مطالعه كنیم، با آدم‌های مختلف روبه‌رو شویم، برای نوشتن یك سناریو همه اقشار جامعه را در سراسر كشور بشناسیم و با فرهنگ همه مردم در شهرهای مختلف و روستاها آشنا شویم، كتاب بخوانیم، تاریخ، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی بخوانیم و بدانیم. این اطلاعات كه در یك نفر جمع شود، می‌شود علی حاتمی، ناصر تقوایی، مسعود كیمیایی، بهرام بیضایی و بهمن فرمان‌آرا، یعنی ماندگار می‌شود. اینها زحمت كشیدند كه به اینجا رسیدند. البته كارگردان‌های جوانی هم داریم كه خوش درخشیدند مثل حاتمی‌كیا كه كارگردان جوان برجسته‌ای است. ما احتیاج به هنرمندانی داریم كه خودشان را متعهد بدانند.

پیشكسوت بودن برای شما چه مفهومی دارد؟
پیشكسوت فقط آن كسی نیست كه از نظر سنی از شما بزرگ‌تر و سابقه‌اش در كار از شما بیشتر باشد. پیشكسوت باید از نظر اخلاقی هم پیشكسوت باشد. ممكن است یك نفر سابقه‌اش از من بیشتر باشد ولی اخلاق نداشته باشد. این پیشكسوت نیست. پیشكسوت واقعی پیشكسوتی است كه اخلاق دارد و رفتارش درست است. این طور نیست كه ما بگوییم چون سن‌مان از شما جوان‌ها بیشتر است، پس شما باید احترام ما را نگه دارید. نه، احترام ما دست خودمان است. مثلا آقای سمندریان یك پیشكسوت واقعی است. اولا معلم خود بنده بوده و ثانیا معلم خیلی‌ها، شاید 98 درصد بازیگران تئاتر شاگرد ایشان بودند. سمندریان نظیر ندارد، خیلی بزرگ است و من تا آخر عمر برای ایشان احترام ویژه‌ای قائلم و دست این معلم بزرگ را از دور می‌بوسم. به او هم نمی‌گویم استاد چون ایشان یك هنرمند است، چون استادی كنار او كم می‌آورد. درجه هنری‌اش بالاتر از استادی‌اش است. شما هیچ وقت به سعدی و حافظ می‌گویید استاد سعدی یا استاد حافظ ؟!

به نظرتان پیشكسوتان چه تاثیری می‌توانند در بهبود وضعیت فعلی سینما داشته باشند؟
به نظر من پیشكسوتان عرصه هنر، با انتقال تجربیات خود به جوانان، می‌توانند تاثیر بسزایی در بهبود وضعیت سینما داشته باشند و شاید همین امر بتواند وضعیت سینما را به كلی تغییر دهد.

استاد مدت‌هاست شما را در تئاتر نمی‌بینیم، علت خاصی دارد؟ آیا با تئاتر خداحافظی كرده‌اید؟ 
نه اصلا، ما كه عاشق تئاتریم. آخرین بازی من مربوط به 11 ـ 10 سال پیش است كه در نمایش «شب روی سنگفرش خیس»نوشته اكبر رادی و به كارگردانی هادی مرزبان بازی كردم. البته 2 سال بعد از آن هم در اصفهان در نمایش میر عشق به كارگردانی هادی مرزبان بازی كردم. من هیچ مشكلی با تئاتر ندارم بلكه عاشق آن هستم. مطمئنا اگر با اجرای این نمایش موافقت كنند و عمری باشد حتما در آن بازی خواهم كرد. 

و حرف آخر؟
اینها درددل‌های من بود. شاید عده‌ای هم از این حرف‌های من ناراحت بشوند ولی من یك وظیفه‌ای در جامعه دارم و در قبال مردم ایران كه ولی نعمت من هستند متعهد و مسوول هستم و باید هر كاری از دستم بر می‌آید در این زمینه انجام بدهم ولو با گفتن برخی حقایق كه به مذاق بعضی هم خوش نیاید. اما گفتن و دانستن اولین قدم در جهت رفع اوضاع و بهبود شرایط است.
جمعه 12/7/1392 - 17:33
بیوگرافی و تصاویر بازیگران


    ali zia (3)

      رسانه بزرگ به ستاره ساختن عادت ندارد. بیشتر ستاره هایش را نابود می کند تا بسازد. فقط نگاه کنید که در این چند سال چند ستاره است. ببینید چطور ستاره ها را تنها برای مناسبت های دور و دیرش می خواهد. چطور به ستاره های فوتبال و سینما و موسیقی بی توجه است و جز از روی اجبار خبر یا تصویری از آنها نمی دهد.
    خاصیت رسانه اما این است که در آن دیده شوی. اگر دوربین دوستت داشته باشد، اگر مخاطب دوستت داشته باشد، شهرت ناگزیر است. ستاره شدن. و در یکی دو سال گذشته هیچکس مسیر تند شهرت و محبوبیت در این رسانه را به سرعت علی ضیا نیامده است. با همه تبعاتش. با هواداران میلیونی و منتقدان پرشمار. آنها که بی رقیب می دانند و آنها که برایش تیغ را از رو بسته اند. بسیاری می گویند که این همه اعتبار و محبوبیت بی دلیل نیست. که او نان استعداد و دلش را می خورد. نان راحتی و صداقتش مقابل دوربین را می خورد. و در عوض منتقدانش همه چیز را ساختگی می دانند. او را لایق این همه توجه نمی بینند و فکر می کنند زاییده سیستم کج و معوج رادیو و تلویزیون است.
    حضور او در «ماه عسل» پارسال و رقابت ناگزیرش با احسان علیخانی، و بعد حضور پررنگش در ماه های اخیر سر صبحانه ایرانی ها «با ویتامین ۳»، علی ضیا را در متن مجادله ای طولانی قرار داده که خوراک هر ستاره ای است. دیده شدن باز هم بیشتر.
    با او قرار گذاشتیم تا از خودش و شهرت و همه این چیزها بپرسیم. گفت و گویی که به سیاست های تلویزیون و فضای مجریگری و این چیزها کشید. حرف ها به درازا کشید و از همه چیز گفتیم. کار از یک جلسه هم فراتر رفت و به جلسه دوم کشید. گپی که می توانست همینطور ادامه پیدا کند و تمام نشود. آنچه از او دیدیم راحتی بیش از حدش در مقابل ریکوردر بود. همان راحتی که در مقابل دوربین هم می بینید. او می گوید دروغ نمی گویم اما این به معنای این نبود که همه چیز را بگوید. چند بار ضبط صدا را متوقف کردیم و دوباره ادامه دادیم. حرف هایی بود که دوست نداشت چاپ شود.
    حرف هایی بود که برای انتشارش زود بود. همه اش در این فکر بودیم که این مصاحبه فقط بخشی از یک رابطه است. میان او و روزنامه. میان او و مخاطبانش. او انگار تازه اول راه است با بلندپروازی ها و ایده هایش. با ولعی که نسبت به کارش دارد. از او بعدها بیشتر خواهیم شنید. بیشتر خواهیمش دید. او می تواندبه یکی از مجری های افسانه ای تلویزیون تبدیل شود. رسانه اگر بگذارد.
    متولد ۶۴، مهندس مکانیک، اهل کاشان و از سال ۸۳ کار در رادیو جوان! پارتی ات کی بود؟

     


    - من مثل همه گوینده ها از فیلترهای مختلف عبور کردم و تست های مختلفی دادم. تا اینکه در مرحله آخر خدمت آقای خجسته (مدیر رادیو) رسیدم که به یکسری از سوالات ایشان پاسخ بگویم. یادم هست که آنجا هم از من پرسیده شد که چه کسی معرفی ات کرده و من در جواب گفتم پارتی ما بچه سیدها، جدمان است. غیر از این هم نیست و من شک ندارم که اجداد ظاهرینم کارت مرا بین مردم پخش می کنند.

    اما همین دیدن آقای خجسته هم به نظر کار عادی نمی آید

    - قانون آقای خجسته این بود که با گویندگان جدید و جوان دیدار می کردند و فکر نمی کنم کار غیرعادی اتفاق افتاده باشد. من همه فیلترها را رد کردم و در نهایت با تائیدیه های مختلفی که کم کم به دست آوردم تبدیل به گوینده رادیو شدم. در واقع من مثل همه گوینده ها سه مرحله تست دادم و در نهایت به دیدار آقای خجسته رفتم و به سوالات ایشان پاسخ گفتم. اگر همه این مراحل گذرانده شود شما از در وارد رادیو می شوید اما بعضی ها هم هستند که در همین رادیو فعالیت می کنند اما از پنجره وارد شده اند. آقای خجسته همیشه می گفت علی ضیاء جزو نمونه هایی است که از در وارد رادیو شده. این در حالی بود که در همان روزها خیلی ها از پنجره وارد شدند و زود هم رفتند.

    فکر می کنم شنونده حرفه ای رادیو هم بودی، درسته؟

    - بله، آن زمان من هیچ وقت کلاس ساعت ۸ صبح نمی گرفتم تا بتوانم برنامه های صبحگاهی آقای خسروی را بشنوم. ایشان در رادیو بی نظیر هستند و از شنیدن برنامه هایشان واقعا لذت می بردم. این را باید بگویم که از همین جا به ایشان ادای احترام می کنم چون معتقدم آقای خسروی نسبت به همه ما سمت استادی دارند.

     

    و چی شد که وارد تلویزیون شدی؟

    - ما در رادیو یک برنامه داشتیم به نام «آخرشه» که آقای علی زاهدی این برنامه را شنیده بودند و از من دعوت کردند. نریشن های برنامه «گزینه جوان» را بخوانم. یکی از روزهای ماه رمضان به دفتر ایشان رفتم که ایشان من را برای اولین بار همانجا و در حال نریشن خواندن دیدند. درست یادم است که آن روز خیلی بی حال بودم و محاسن هم داشتم.

    یعنی همان تیپی که تلویزیون دوست دارد …

    - نه، اتفاقا سلیقه آقای زاهدی امروزی تر است. به هر حال آقای زاهدی آن روز به من گفتند تئاتر کار کرده ای؟ گفتم بله. گفتند می توانی یک تئاتر را کارگردانی کنی؟ من در پاسخ گفتم تا به حال این کار را انجام نداده ام اما سرم درد می کند برای کارهایی که تا به حال تجربه شان نکردهام.

    یک هفته بعد با من تماس گرفتند و گفتندب رنامه ای هست که قرار است در مورد اعتیاد تولید شود بیا و برای اجرای آن تست بده. من هم رفتم و تست دادم که در نهایت گفتند بیا و برنامه «گزینه جوان» را اجرا کن. ۲۱ اسفند ۸۸ بود که اولین اجرایم را در «گزینه جوان» انجام دادم. سال ۸۹ رادیو با توجه به قانونی که وجود دارد و نمی توان هم در رادیو و هم در تلویزیون اجرا کرد، به من اجازه اجرا در رادیو را نداد. به همین دلیل مثل یک آدم آماتور رفتم و تست بازیگری رادیو دادم و بعد از ۱۰ ماه توانستم حکم بازیگری واحد نمایش رادیو را دریافت کنم و از آ« به بعد بود که توانستم در رادیو هم فعالیت داشته باشم.

    یادت هست برای اولین بار مردم چه زمانی در خیابان شناختنت؟

    - بله، من و خانواده ام سه شنبه هر هفته به سینما می رویم. یکی از این سه شنبه ها بود که به اریکه ایرانیان رفته بودیم که آمده بودند و از خواهرم پرسیده بودند این همان پسری است که گزینه جوان را اجرا می کند؟

    هنوز هم سه شنبه ها به سینما می روی؟

    - بله، چون نیم بهاست. (خنده)

    هیچ وقت علاقه نداشتی که وارد سینما شوی؟

    - در این حوزه آدم رهایی ام. البته من همیشه خودم را مدیون شبکه سه و رادیو جوان می دانم و امیدوارم هیچ وقت این موضوع را فراموش نکنم. بعضی از دوستان هستند که همه شهرتشان را مدیون تلویزیون هستند اما به مرور زمان مدل رفتارشان نسبت به تلویزیون عوض می شود. این صحیح نیست.

    اشکالش چیست که تو از تلویزیون کارت را آغاز کنی اما به جایی برسی که منتقد تلویزیون باشی؟

    - هر آدمی ممکن است به یکسری رفتارها و روش های موجود در تلویزیون نقد داشته باشد. وقتی رسانه ملی می شود و همه آدم ها می توانند آن را ببینند. این حق همه است که در مورد آن اظهار نظر کنند اما من با این موضوع که عده ای از تلویزیون می روند و آن را از ریشه زیر سوال می برند مشکل دارم. البته معتقدم من علی ضیاء اگر فضا و بستر را برای انتقاد فراهم نکنم هیچ پیشرفتی نمی کنم. من باید انتقادها را بشنوم و بدانم راه درازی در اجرای پیش رو دارم تا بتوانم در کارم رشد کنم. اما اگر باورم شود که خیلی خوبم، به هیچ نمی رسم. این موضوع قابل تعمیم در سیستم های مختلف هم هست. شما اگر برنامه های ما را ببینید متوجه می شوید که ما گاهی حتی به خودمان هم انتقاد می کنیم. مثلا یک روز آیتم تکراری پخش می شود و من می گویم ببخشید، این آیتم تکراری بود! ما داریم آب می بندیم به برنامه! یا مثلا یک آیتم دیگر پخش می شود که مناسب صبح نیست و من همان موقع می گویم این آیتم مناسب صبح نیست چون وقتی می بینیم خوابمان می برد، من از مردم ایران بابت این آیتم عذرخواهی می کنم. در واقع اگر کار اشتباهی انجام دهیم، در لحظه از خودمان انتقاد می کنیم. به هر حال آنتن زنده در اختیار ماست و من به خودمان این اجازه را می دهم که بابت اشتباهمان از مردم عذرخواهی کنیم. این را هم باید بگویم که اگر اشتباهی در برنامه رخ دهد «ما» اشتباه کرده ایم و همه در کنار هم هستیم. در مقابل اگر من حرف اشتباهی می زنم، تهیه کننده برنامه هم از من به طور کامل حمایت می کند.

     

    صحبت در مورد انتقاد تو از برنامه خودت نیست، من می گویم گاهی حمایت از همه کارهای سازمان کار درستی نیست و می توان آن را به چالش کشید

    - ما در یک جامعه نسبی زندگی می کنیم. تفاوت این است که ما خودمان را در معرض دید قرار می دهیم و در نتیجه انتقادهای بیشتری به سمت ما سرازیر می شودو عده ای کمتر دیده می شوند و انتقادهای کمتری را هم تحمل می کنند. در واقع این بهایی است که ما در مقابل دیده شدن باید بپردازیم.

    به نظرم اکثر مجری های تلویزیون مجبورند جلوی دوربین چیزی را نشان دهند که خودشان نیستند. قبول داری؟

    - نه، در این مورد با شما هم عقیده نیستم. همکارانم اینطوری نیستند.

    در مورد خودت چی؟ چیزی که جلوی دوربین از تو می بینیم چقدر با شخصیت اصلی علی ضیاء فاصله دارد؟

    - من تمام تلاشم را می کنم که هیچ وقت به مخاطب دروغ نگویم و حرفی نزنم که برخلاف اعتقاداتم باشد.

    این که ببینی یک نفر که از تو مستعدتر است یا نیست، به موفقیتی برسد که شایسته آن است یا نیست! با این تفاسیر اینکه می گویی نسبت به همکارانت نظر منفی نداری، مطلق است؟

    - شک نکنید که مطلق است. آدم ها نان دلشان را می خورند و آدم هایی در این روزگار جلو می روند که دل های خوبی دارند. من از پیشرفت دیگران نه تنها ناراحت نمی شوم بلکه از آن لذت می برم. من باید در جهت پیشرفت خودم تلاش کنم، اینکه به فکر پایین کشیدن دیگران باشم کار درستی نیست.

    یعنی اینکه امسال احسان علیخانی «ماه عسل» را اجرا می کند برایت جای سوال و تاسف ندارد؟

    - این سوال و به قول شما تاسف وقتی به وجود می آید که من طرحی ارائه داده باشم که نسبت به طرح دوستانم قوی تر باشد اما در نهایت طرح ضعیف تر پذیرفته و تصویب شود اما مسئله این است که امسال من هیچ طرحی برای برنامه ماه عسل به شبکه ارائه نکردم. من الان دارم برنامه خودم یعنی «ویتامین ۳» را اجرا می کنم. تایم این برنامه از نظر رسانه ای مهمترین ساعت رسانه محسوب می شود. سال ها بود که در شبکه ۳ چنین برنامه صبحگاهی ساخته نشده بود و فکر می کنم این هنر ما و مدیریت شبکه آقای زین العابدین را می رساند که توانستیم در ساعتی که سال ها در شبکه ساعت مرده به حساب می آمده، برنامه ای بسازیم که مردم ساعت کوک کنند تا از خواب بیدار شوند و برنامه را ببینند. یعنی ما کاری کردیم که مردم یک ساعتی تلویزیون خودشان را روشن کنند که پیش از این در آن ساعت تلویزیون نگاه نمی کردند. خب ما چه کار مهمتری از این می توانیم انجام دهیم. ساخت برنامه پربیننده در خندق رسانه ای به نظرم کار مهمی است. در برنامه «نیمروز» هم من افتخار کردم که در کنار علی زاهدی بودم و کار یاد گرفتم و هنوز هم از ایشان دارم کار یاد می گیرم. در مورد «ویتامین ۳» فکر می کردم آدم اجرای برنامه صبح نیستم و به همین دلیل از آقای زاهدی خواستم در کنارشان کار یاد بگیریم و شخص دیگری اجرای برنامه را برعهده بگیرد. ایشان گفتند ما یک بار زنده کردن ساعت مرده شبکه را در «نیمروز» تجربه کرده ایم، پس می توانیم ساعت ۷ صبح را هم تبدیل به یک برند کنیم. این انگیزه برای من اهمیت پیدا کرد و باعث شد «ویتامین ۳» را اجرا کنم.

     

    پس خودت دوست نداشتی امسال «ماه عسل» را اجرا کنی؟

    - من هیچ شهوتی نسبت به اجرای هیچ برنامه ای ندارم.

    یعنی پارسال که برنامه را اجرا کردی، طرح داده بودی؟

    - پارسال شبکه از ما خواست که این برنامه را اجرا کنیم. من هم به دوستانم گفتم اگر امسال من علی ضیاء «ماه عسل» را اجرا می کنم به دلیل یکسری مشکلات و اتفاقاتی است که ایجاد شده!

    «
    ماه عسل ۹۱» برایت تجربه خوبی بود؟

    - چیزی که می خواستیم اتفاق بیفتد به طور کامل انجام نشد. البته این موضوع دلایل مختلفی داشت. در میانه های راه علی زاهدی به دلیل مشکلی که برایش پیش آمد نتوانست تهیه کننده باشد. در نهایت ما تا ۲۰ روز مانده به برنامه تهیه کننده نداشتیم. ۲۰ روز مانده به برنامه آدم هایی تهیه کننده «ماه عسل» شدند که تا به حال تجربه کار در شبکه سه را نداشتند. این درحالی بود که ما تا آن زمان یک نقشه راه دیگر را پیموده بودیم و آیتم های متناسب با آن را تهیه کرده بودیم اما تهیه کننده برنامه این ذهنیت را قبول نداشت و هیچ کدام از آیتم های ما را نخواست و تصمیم گرفت راه دیگری را برای برنامه انتخاب کند. با این تفاسیر شما فکر می کنید برنامه ای که ۲۰ روز مانده به آنتن، تهیه کننده پیدا می کند و من قبل از آن با فشارهای مختلفی اعم از ناسزا تا تهدید مواجه بودم، چه اتفاق خاصی باید برایش بیفتد؟ آدم هایی که فکر می کردم آدم های خوبی هستندو کار کردن با آنها درست است، به یکباره نا پدید می شوند و فقط خودم و یکی از دوستانم باقی می مانیم! همه این فشارها را بگذارید در کنار این ماجرا که ما در فاصله ۲۰ روز باید سلایق یکدیگر را به هم نزدیک می کردیم.

    در مورد مهمان های برنامه چه نظری داری؟ فکر می کنی در حد این برنامه بودند؟

    ali zia (4)- شاید در کل برنامه فقط ۳-۲ مهمانی که من دوست داشتم، در برنامه حضور پیدا کردند.

    یعنی تو برنامه ای را اجرا می کردی که ایده آل خودت نبود

    - بله اما نظرسنجی های سازمان و چیزی که آقای پورمحمدی بارها به ما اعلام کرد نشان می داد که سطح بیننده و رضایت مخاطب از «ماه عسل» پنج درصد نسبت به برنامه سال قبلش افزایش پیدا کرد. در واقع ما یکسری مخاطب دیگر را در نظر گرفته بودیم. من در این برنامه پای یکسری مخاطب که در سال های قبل در جمع ماه رمضونی ها نبودند را به «ماه عسل» باز کردم. شاید هیچ وقت ما سعید حدادیان را روی صندلی ماه عسل ندیده بودیم اما من در «ماه عسل» سال گذشته این کار را انجام دادم.

     

    بالاخره این برنامه مطبوع تو بود یا نه؟

    - همانطور که گفتم ۳-۲ برنامه از ماه عسل چیزی بود که مطبوع نظر من بود. مثل برنامه ای که با سعید حدادیان به گفتگو نشستیم. یا برنامه ای که سید علی موسوی مهمانمان بود. علی از گردن به پایین فلج بود که با کمک آقای شریعت پناهی او را پیدا کردیم. علی بعد از حضور در «ماه عسل ۹۱» شاهد اتفاقات خوبی بود و کمک های زیادی به او رسید یا در ایام عملیات مرصاد به آقای زین العابدین (قائم مقام وقت ۳) گفتم که اگر بتوانیم توابین گروهک منافقین را به برنامه بیاوریم اتفاق خوبی است. ایشان با رایزنی های خوبی که انجام دادند این امکان را فراهم کردند و این افراد برای اولین بار در یک برنامه زنده شرکت کردند. البته در کنار اینکه حضور توابین اتفاق خوبی برای برنامه محسوب می شد، انتقادات زیادی را هم در پی داشت و خانواده هایی که جوانانشان را به خاطر شرارت اعضای این گروهک از دست داده بودند، نسبت به حضور این افراد انتقاد کردند که حق هم داشتند. در هر صورت فکر می کنم جمعی دست به دست هم دادند که «ماه عسل ۹۱» موفق نشود اما به کمک حضرت ابوالفضل (ع) این اتفاق نیفتاد و برنامه با موفقیت همراه بود.

    من معتقدم این درست نیست که اسم یک برنامه تلویزیونی را نگه دارند اما مجری آن را عوض کنند، قبول داری؟

    - من فکر می کنم باید به نظر مدیران سازمان احترام گذاشت البته ما می خواستیم نام برنامه را تغییر دهیم اما در نهایت مدیران سازمان ترجیح دادند برنامه با همان نام ماه عسل روی آنتن برود.

    کلا قبل از برنامه هایت استرس داری؟

    - بله، تا قبل از برنامه استرس زیادی دارم. شاید به همین دلیل هم هست که شب قبل از برنامه های «ویتامین ۳» نتوانسته ام درست بخوابم.

    به این استرس عادت نکرده ای؟

    - اصلا. من تمام تلاشم را می کنم که این استرس، پیش برنده باشد نه بازدارنده. به همین دلیل هم همیشه روی آنتن رها اجرا می کنم. البته این رهایی با یک فکر همراه است.

    ممکن است که این استرس در آینده برطرف شود؟

    - برای یک نفر مهمتر از اینکه یک ساعت و نیم آنتن زنده تلویزیون را در اختیار داشته باشد، چه چیزی می تواند باشد؟ وقتی مسئولیت شما بالا باشد، طبیعتا استرس بیشتری را هم تحمل خواهید کرد.

    ارتباطت با رسانه های اینترنتی و همچنین نشریه ها چطور است؟

    - منبا اکثر رسانه ها رابطه خوبی دارم. البته امسال تصمیم داشتم که مصاحبه ای انجام ندهم و این مصاحبه تنها گفتگوی من در سال ۹۲ است. صمیمی ترین دوست من خبرنگار است. فکر می کنم همین موضوع نشان می دهد که من ارتباط خوبی با اهالی رسانه دارم و آنها را انسان های شریف و دوست داشتنی می دانم.

    اوقات فراغتت را چطور می گذرانی؟

    - اگر قرار است تفریحی داشته باشم، ترجیح می دهم در کنار خانواده ام باشم سینما رفتن، فیلم دیدن و حتی کتاب خواندن مثلا تایمی را مشخص می کنیم و همراه با مادرم یک کتاب را مطالعه و نقد می کنیم.اگر قرار است به تئاتر یا کنسرت موسیقفی بروم هم حتما همراه با مادرم این کار را انجام خواهم داد.

     

    چقدر برای فیلم دیدن وقت می گذاری؟

    - هفته ای یک روز به سینما می روم و هفته ای دو روز هم در خانه فیلم می بینم. همه نوع فیلم هم تماشا می کنم. از فیلم های کلاسیک بگیرید تا فیلم های انیمیشن. الان جذابترین اتفاق برایم این است که بنشینم و کارتون ببینم.

    در مورد سینا مطالعه هم داری؟

    - سینما دغدغه اصلی من نیست و به همین دلیل مطالعه زیادی روی آن ندارم. اما راجع به موسیقی مطالعه می کنم.

    پشیمانی بزرگ زندگی علی ضیاء چیست؟

    - نمی توانم بگویم.

    حسرت بزرگی هم نداری؟

    - حسرت بزرگ که نمی شود اسمش را گذاشت اما دوست دارم مثلا ۲ میلیارد تومان پول داشته باشم که بروم سراغ کشاورزی.

    آرزوی بزرگی هم داری؟

    - بله، اما این را هم نمی توانم بگویم.

    حرف آخری مانده که برایمان بگویی؟

    - ما همیشه در برنامه هایمان چه در نیمروز، چه در ماه عسل، چه ویتامین ۳ و برنامه عید تلاش کرده ایم که حرف مردم را بیان کنیم و دغدغه های روز مردم را داشته باشیم. من از علی زاهدی تشکر می کنم که او بیشتر از من دغدغه مردم را دارد. همچنین باید از محسن یگانه و خانم نیوشا ضیغمی که هر دو جزو ستاره های آسمان هنر ایران هستند و برنامه ما را دنبال کرده اند و از نقدهای اجتماعی ما استقبال کرده اند و بابت این موضوع در رسانه ها من را مورد لطف خود قرار داده اند، تشکر کنم.

    موسیقی روز کشور را دنبال می کنی؟

    - تقریبا هر آلبومی که وارد بازار می شود را تهیه و گوش می کنم.

    در ماشینت بیشتر چه آهنگ هایی را گوش می کنی؟

    - علیرضا خواننده ای است که هم سبک و هم صدایش را خیلی دوست دارم و آهنگ هایش را در ماشین گوش می کنم. محسن یگانه هم یکی از دوستان خوبم است که سی دی اش همیشه در ماشینم هست و آهنگ هایش را دنبال می کنم. رضا یزدانی عزیز هم یکی دیگر از خواننده هایی است که مورد علاقه ام است و آهنگ هایش را گوش می کنم.

    موسیقی سنتی هم جزو علاقمندی هایت هست؟

    - بله، موسیقی سنتی را هم دوست دارم و صدای علیرضا قربانی برایم خیلی دلپذیر و شنیدنی است. چیزی که می توانم در این حوزه مدام گوش کنم، صدای استاد شهرام ناظری است، مخصوصا آلبوم «لولیان» که با تک تک قطعاتش خاطره دارم.

     

    ترانه سرایی چقدر برایت جدی است؟

    - زیاد جدی نیست. زمانی که حس ترانه نویسی به سراغم می آید، ترانه می نویسم. هیچ وقت اینطور نبوده که بنشینم و برای ترانه نویسی وقت بگذارم. در برنامه هایی که خودم حضور دارم هم از دوستان ترانه سرایم خواهش می کنم ترانه تیتراژ را بگویند تا فقط نگاه من در برنامه حاکم نباشد.

    ترانه ای هم داری که در اختیار خواننده ها قرار داده باشی؟

    - بله، قرار است کارهایی به بنیامین و همینطور به فریدون بدهم.

    آخرین کتاب هایی که خواندی را برایمان بگو.

    - کافکا در کرانه موراکامی یکی از آخرین کتاب هایی است که خوانده ام. الان هم مشغول مطالعه کتاب «معنای زندگی» هستم که محتوایی فلسفی دارد. ان شاءالله به زودی مطالعه رمان جدید ابوتراب خسروی را هم شروع می کنم.

    چقدر تئاتر می بینی؟

    - تئاتر را خیلی دوست دارم و سعی می کنم تماشای تئاترهای خوب را از دست ندهم. «ترن» نیما دهقان را خیلی دوست داشتم و سه بار به تماشای آن نشستم. من کلا به قصه آدم هایی که برای این کشور جنگیدند علاقمندم.

    در سینما کار کدام کارگردانان را می پسندی؟

    - خب همه ما اصغر فرهادی را دوست داریم. از فرهادی بگذریم باید بگویم به شخصه طرفدار آقای کیمیایی هستم و خیلی دوستشان دارم و به نظر هنوز هم بی نظیر است. کارهای خانم میلانی و درخشنده را هم دنبال می کنم و معتقدم «هیس دخترها فریاد نمی زنند» خانم درخشنده واقعا درخشان بود. سبک کار عبدالرضا کاهانی را هم دوست دارم.

    علاقمندی خاصی داری؟ مثلا بعضی ها هستند ماشین بازند، برخی مارک باز و …

    - من به خرید لباس علاقه زیادی دارم. به گل و گیاه هم علاقمندم و در بالکن خانه انواع گیاه ها را پرورش می دهم.

    اهل گوشی بازی هم نیستی؟

    - نه، زیاد گوشی عوض نمی کنم اما سعی می کنم گوشی به روز داشته باشم.

    اهل گشت و گذار اینترنتی چطور؟

    - خیلی کم اما دوستانی دارم که اطلاعات اینترنتی را در اختیارم قرار می دهند. البته هر شب ایمیل ام را چک می کنم.

    از نقد استقبال می کنم

    انتقاد اذیتت می کند؟

    - نه، اتفاقات چون خودم از همه انتقاد می کنم، از شنیدن انتقادات دیگران ناراحت نمی شوم.

    انتقادی شنیده ای که عصبانیت کند؟

    - نه، اما هفته قبل سعی کردم اکثر انتقاداتی که به ما در برنامه می شد را عنوان کنم. مثلا جامعه پزشکی انتقاد کرده بودند که چرا ضیاء گفته کار پیوند ریه آسان است. این در حالی بود که من از نگاه آدمی که به سختی پیوند ریه آگاهی نداشتم، این موضوع را مطرح کردم و می خواستم از این طریق سختی کار پزشکان را از زبان خودشان بشنویم. یا مثلا یک روز ما در برنامه ببر آوردیم که بعد از برجسته شدن این برنامه، عده ای پیدا شدند و گفتند چرا به حقوق حیوانات توهین کرده اید! چهارشنبه هفته بعد از آن برنامه یک دامپزشک را به برنامه آوردیم که او به این موضوع اشاره کرد که حیوانات در حال انقراض را باید در قفس نگه داشت تا زود از بین نروند. چون حیوانی مثل ببر در طبیعت عمری نزدیک به ۱۸ سال دارد اما در سیرک یا باغ وحش و … عمری تا ۲۷ سال خواهدداشت. در هر صورت این برای ما مهم بود که نقدهایشان را مطرح کردند و ما به نقد این دوستان احترام گذاشتیم.


    برنامه سال تحویل ۹۲ شبکه سه یکی دیگر از برنامه هایی بود که اجرا می کردی، در مورد این برنامه چه نظری داری؟

    - طبق آمارهایی که آقای زین العابدین و آقای شریعت پناهی می گویند، برنامه شبکه سه، پربیننده ترین برنامه سال تحویل سازمان بوده است. با تمام مشکلاتی که وجود داشت دوستانم خیلی بهم کمک کردند تا برنامه با موفقیت برگزار شود. فکر می کنم یکسری اصول طبیعی در برنامه سازی وجود دارد که باید بلد باشیم. مثلا من تهیه کننده باید بدانم که برای برنامه نیاز به میکروفن یقه ای دارم. در هر صورت باید از همه دوستانی که در این مسیر به من کمک کردند تشکر کنم. خیلی از دوستان هنرمند مثل خانم شیلا خداداد، مصطفی زمانی، خانم هنگامه قاضیانی، فرامرز قریبیان، مهدی رحمتی، رضا یزدانی، خانم گلاب آدینه، شهرام حقیقت دوست، خانم مریلا زارعی، محسن یگانه عزیز هم بدون هیچ چشمداشتی در این برنامه حضور پیدا کردند.

     

    یعنی هیچ پولی به مهمان ها پرداخت نشد؟

    - این چیزی است که تهیه کننده برنامه باید در مورد آن اظهارنظر کند، اما کسانی که در حوزه دوستان هنرمند من قرار می گرفتند واقعا بدون هیچ چشمداشت مالی در برنامه شرکت کردند. مثلا خانم مریلا زارعی و خانم شریفی نیا ظهر به روستای شین آباد رفتند و نیمه های شب به تهران بازگشتند و با تمام مشکلاتی که وجود داشت خیلی با محبت و صمیمانه رفتار کردند اما مشکلات در این برنامه خیلی زیاد بود.

    با این تفاسیر چطور توانستی با آرامش اجرا کنی؟

    - شب قبل از برنامه التهاب عجیب و غریبی داشتم. جمعی از دوستانم آمدند و با من حرف زدند و گفتند هنر تو در صداقتی است که داری! این صداقت تو را نسبت به دیگران متمایز می کند، در نتیجه فردا صادقانه ترین اجرایت را انجام بده. آن شب حس کردم وقتی قرار است صادقانه اجرا کنم، دلیلی برای رقابت با کسی نیست. تو می خواهی تمام تلاشت را برای مردمت انجام دهی و در این مسیر نباید با کسی رقابت کرد. من در مورد «ماه عسل» هم می گفتم که اگر واقعا دغدغه مردم هستند، مهم نیست چه کسی روی صندلی این برنامه می شناسد. به همین دلیل است که وقتی به من زنگ می زنند و به رسم ادب بابت حضور جلوی دوربین ماه عسل ۹۲ اجازه می گیرند، به دوستان سفارش می کنم که حتما این کار را انجام دهند. چون اگر کاری انجام دهیم که به بهتر شدن یک برنامه منجر شود، در نهایت باعث رضایت مردم خواهد شد و من می توانم بگویم برخلاف بلاهایی که بر سرم آمده، کاری انجام داده ام که حرفم را در ورطه عمل به اثبات برسانم.

    چه برنامه تلویزیونی را دنبال می کنی؟

    - برنامه های ترکیبی و مجری محور را سعی می کنم ببینم اما سریال های تلویزیونی را دنبال نمی کنم. البته وقتی می دانم هفته آینده با بازیگری که سریال دارد مصاحبه دارم، ۴-۳ قسمت از سریال را می بینم.

    برنامه ورزشی هم می بینی؟

    - قبلا ۹۰ را تماشا می کردم اما از وقتی که «ویتامین ۳» آغاز شده، به دلیل اینکه باید شب ها زود بخوابم نمی توانم این برنامه را پیگیری کنم.

    فوتبال ها را پیگیری می کنی؟

    - زمانی که افشین قطبی سرمربی پرسپولیس بود همه بازی ها را تماشا می کردم. یادم است که برای بازی پرسپولیس – سپاهان آنقدر استرس داشتم که دوستانم اجازه ندادند. بازی را ببینم و من را به شب شعر بردند (خنده). الان خیلی کمتر از گذشته فوتبال نگاه می کنم اما اگر خانه باشم بازی ها را تماشا می کنم.

    استادیوم هم می روی؟

    - حضور در استادیوم برایم جذاب است و گاهی به استادیوم هم می روم.

    خودت اهل ورزش هستی؟

    - بله، والیبال و پیاده روی ورزش هایی است که انجام می دهم. یکشنبه ها و دوشنبه ها والیبال بازی می کنم و شنبه، دوشنبه و چهارشنبه هم به جاده تندرستی باشگاه انقلاب می روم.

جمعه 12/7/1392 - 17:19
خواص خوراکی ها

ساقه ترش‌مزه و مفید ریواس خواصی جدا از برگ آن دارد و از آن در تهیه غذاهای گوناگون استفاده می‌شود.
 سایت پرونسیون به تازگی فهرستی از قسمت‌های آسیب‌رسان چند گیاه را منتشر کرده که کمتر کسی گمان می‌کند خوردن آنها به بدن صدمه بزند. تهیه فهرست این چند گیاه و میوه بعد از آن صورت گرفت که گزارش‌هایی در مورد آسیب آنها به بدن منتشر شد.

به همین دلیل و با وجود تاکید صد در صدی دانشمندان نسبت به تغذیه گیاهی و طبیعی توصیه می‌شود از مصرف برگ‌ها یا هسته‌های ذکر شده در این فهرست خودداری کنید.

برگ ریواس

ساقه ترش‌مزه و مفید ریواس خواصی جدا از برگ آن دارد و از آن در تهیه غذاهای گوناگون استفاده می‌شود. اگر‌چه می‌توان این ساقه را خام‌خواری کرد اما برگ‌های آن مسموم‌کننده هستند. دو ترکیب به نام اکسالیت و آنتراکوینون گلیکوسید در برگ‌های ریواس یافت شده که به بدن آسیب می‌رسانند.

برگ گوجه فرنگی


حتما شنیده‌اید که پوست گوجه فرنگی هضم نمی‌شود اما خوردن آن ایرادی ندارد و می‌توانید گوجه فرنگی را با پوست میل کنید. با وجود این اگر کسی هوس خوردن پوست این صیفی را کرد باید بداند که دانشمندان در‌یافته‌اند ماده‌ای شیمیایی به نام گلیکوالکالید در برگ‌های گوجه فرنگی وجود دارد که مصرف آن می‌تواند باعث معده درد و بروز اختلالات عصبی شود.

دانه‌های سیب


بعضی‌ها بعد از خوردن سیب دانه‌های آن را هم می‌جوند . آمیگدالین ماده‌ای است سمی‌ که در دانه‌های سیب یافت شده و رسیدن مقادیر زیاد آن به بدن مشکل‌ساز است.

مغز هلو

۸۸ میلی‌گرم سیانید! وجود این مقدار سیانید در مغز این میوه کمی‌ عجیب است. هسته ترک نخورده هلو، معده درد ایجاد می‌کند و خوردن هسته‌های ترک‌خورده آن هم سلامت عمومی ‌شما را تهدید می‌کند.

هسته گیلاس


اسید پروسیک موجود در مغز هسته گیلاس نیز به بدن آسیب می‌رساند.

سیب‌زمینی سبز شده


وجود مقدار زیادی از ماده‌ای به نام سولانین دلیل سبزشدن سیب‌زمینی است. این ماده که سمی است می‌تواند روی سیستم مرکزی اعصاب تاثیر بگذارد. بنابراین سیب‌زمینی سبز شده را به هیچ شکلی مصرف نکنید
پنج شنبه 11/7/1392 - 11:32
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته