تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی
آرامش داشته باشید و ساکت بنشینید.
1- در متن زیر C را پیدا کنید. از مکان نمای موس استفاده نکنید.
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO COOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
2- اگر درمتن بالا C را پیدا کردید، حالا 6 را پیدا کنید.
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999699999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
3- حالا حرف N رابیابید.
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MNMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
این یک شوخی نیست.
اگر قادر بودید که این سه تست را پشت سر بگذارید، شما دیگر هیچ وقت نیاز به دکتر اعصاب و روان نخواهید داشت. مغز شما عملکرد خوبی دارد و ازبیماری آلزایمر در امان خواهید بود. منبع: عصرایران
چهارشنبه 5/11/1390 - 16:41
تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی
روانشناسی شخصیت با استفاده از كتاب محبوب شما
کتاب داستان محبوب شما و رازهای شخصیتیتان
اگر چه شما نمیتوانید همیشه محتوای یک کتاب داستان را از روی جلد آن و یا توضیحات پشت جلدش، تشخیص دهید، اما در عین حال میتوانید از روی نوع کتابی که انتخاب میکنید، یعنی رمان، مهیج، جنایی، تخیلی و … به کنه شخصیت خود پی ببرید. واقعا از چه کتابی بیشتر از همه لذت میبرید تا بتوانید پی به شخصیت خود ببرید؟
کتاب داستانهای عشقی و رمان (به ویژه آنکه نویسندهاش زن باشد)
دقیقا مانند شخصیتهای درام و رمانتیکِ اینجور کتابها، شما به فمینیسم تمایل داشته و رمانتیک هستید! شما جزء آن دسته افرادی هستید که دوست دارند همیشه خانهشان پر از گل و شمعهای خوشبوکننده باشد. برای شما، یک رمان واقعی، یعنی این باور و عقیده که هر آرزویی میتواند به حقیقت بپیوندد، خواه مربوط به یک هدف بلند و مدتدار باشد و خواه خرید یک خانه در محیطی زیبا و پر از گل.
کتاب داستانهای حادثهای
شخصیت منحصر به فرد کتابهای حادثهای در دنیایی از هیجان و ماجرا زندگی میکند و شما به سمت آنها کشیده میشوید؛ زیرا شما هم مانند آنها از هیجان و شور و ماجراجویی در زندگیتان لذت میبرید. شجاع و خلاق و پر جنب و جوش هستید؛ به دنبال چیزهای غیر متعارف میروید و تجربههای تازه را دوست دارید؛ خواه این تجربه یک سرگرمی جدید باشد با درست کردن یک غذای تازه. تمایل شما به چیزهای جدیدی که اصلا نسبت به آنها تجربهای ندارید و لاجرم کمی ماجراجویی نیز در آنها نهفته است، برای شما مانند غذای روح است.
کتاب داستانهای بسیار ترسناک
…آه! چیزی زیر تخت است؟! چه کسی میترسد؟! مسلما شما نه! داستانهای اینچنینی پر از موقعیتهای ترسناک و وحشتناک هستند اما به هر حال قهرمانانشان همیشه خود را آنقدر شجاع و قوی مییابند که به سراغ ناشناختهها رفته و سرانجام پیروز از میدان خارج میشوند. شما همیشه جذب این کتابها میشوید؛ زیرا شما نیز مانند قهرمانان این کتابها، نیرویی دارید که به شما کمک میکند تا بتوانید موقعیتهای دشوار را به خوبی پشت سر بگذارید و زمانی که دیگران به کمی قوت قلب و حمایت نیاز دارند، تنها به شما نگاه کرده و از شما الهام میگیرند! به یاد داشته باشید این جسارت و شهامت با ماجراجویی تفاوت دارد. کسانی که عشقِ ماجراجویی دارند، درست است که سر نترسی دارند، اما الزاما هر موقعیت ترسناكی را نمیتوانند تحمل کنند!
کتاب داستانهای پلیسی، کارآگاهی
بدون اینکه از محتوای کتاب اطلاع داشته باشید، بلافاصله به سراغ کتابهای آگاتاکریستی میروید؛ زیرا میدانید قهرمان آن ـ پوآرو ـ آنقدر شما را به دنیای جذاب و جالبی میبرد که ارزش خرید آن را دارد. درست مانند قهرمانان کتابهای پلیسی، به سرعت برق و باد تصمیم گرفته و آن را عملی میکنید و به ندرت تحت تأثیر فشار ناشی از یک موقعیت قرار میگیرید. شما به دانش و توان ذاتی خود تکیه دارید؛ همان ضمیر خودآگاهی که به شما میگوید چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است و این ضمیر خودآگاه هیچگاه شما را به اشتباه نمیاندازد!
کتاب داستانهای تخیلی
قهرمانان این نوع کتابها، بالقوه افراد بااراده و باهوشی هستند که میتوانند با هر مشکلی دست و پنجه نرم کرده و پیروز و سربلند از میدان خارج شوند!
اگر شما از خواندن این نوع کتابها لذت میبرید، به این علت است که همیشه آماده رویارویی با یک چالش بزرگ هستید. در واقع شما هم مانند قهرمانان این نوع کتابها، هیچگاه در موقعیتهای دشوار دچار استرس نشده و همیشه آمادهاید تا با مشکل بعدی نیز مبارزه کنید! ظرفیت شما در رویارویی با مسائل و مشکلات، قابل تحسین است. معمولا خوانندگان این نوع کتابها، سراغ سختترین کارها و آزمونها رفته و سربلند هم بیرون میآیند. سه شنبه 27/10/1390 - 10:56
شعر و قطعات ادبی
مثل شبی دراز با هر چه روزگار به من داد با هر چه روزگار گرفت از من مثل شبی دراز در شط پاك زمزمهی خویش میروم.با من ستارههانجواگران زمزمهای عاشقانهاندو مثل ماهیان طلایی شهابهادر بركههای ساكت چشممسرگرم پر فشانی تا هر كرانهاند.همراه با تپیدن قلبم پرندههااز بوتههای شبزده پرواز میكنند.گلاسبهای وحشی گندمزاراز مرگ عارفانهی یك هدهد غریببا آه دردناکی لب باز میكنند.با هر چه روزگار به من داد هیچ و هیچبا هر چه روزگار گرفت از منبا كولبار یك شب بییاد و خاطرهبا كولبار یك شب پر سنگ اخترانتنها میان جادهی نمناك میروم.مثل شبی درازمثل شبی كه گم شده در او چراغ صبحتا ساحل اذان خروسانتا بوی میشهاتا سنگلاخ مشرق بیباك میروم. زیر ستارهها در آسمان ستارهی خوابآلودیاز كهكشان سوختهای پرسه میزند.در باغ كهكشانی از اعماقگویاتوفان نهالها را از ریشه میكند.از كهكشان سوخته گویاخون میچكد به باغ سفید ستارهها.گویا سوار یاغی ناكامیروی زمینبا تركه باغ خرم نرگس را آشفته میكند.روی زمینبر دشتهای خالیزیر ستارههای غبارآلودمرد غریب غمگینی در كورهراه های فراموشی میگردد.گویا صلای مبهمی او را زان سوی سدرهای وحشی میخواند.باغ سفید نرگس رؤیایش راشاید سوار وحشی كابوسیبا تركه ریخته.در آسمان در كهكشان سوختهای گویابر طبل واژگون عزا میكوبندو شیون مداومی از خاكدر نیمروز تعزیهبه آسمان سوخته تبخیر میشود. غزل كوهی بر كندهی تمام درختان جنگلینام ترا به ناخن بركندماكنون ترا تمام درختانبا نام میشناسند. نام ترا به گردهی گور و گوزنبا ناخن پلنگان بنوشتماكنون ترا تمام پلنگان كوهها اكنون ترا تمام گوزنان زردمویبا نام میشناسند. دیگر نام ترا تمام درختانگاه بهار زمزمه خواهند كردو مرغهای خوشخوانصبح بهار نام ترابه جوجههای كوچك خود یاد خواهند داد. ای بیخیال مانده ز من دوستدیگر ترا زمین و زماناز بركت جنون نجیب منبا نام میشناسند. ای آهوی رمندهی صحرای خاطره در واپسین غروب بهار نام مرا به خاطر بسپار. منوچهر آتشی
شنبه 17/10/1390 - 14:58
شعر و قطعات ادبی
عمر کوتاه من و قرن و مرگ
۱
من از مراسم تدفین خویش میآیم
که تا نظاره کنم رونق تولد خویش.
۲
کنار راه مرا یافتند خاکآلود
درون دست چپم آفتابگردانی
میان کتفم یک خنجر مرصع بود
و خون گرم مرا در پیادهرو، شب پیش
به هم درآمده با ادرار عابران یکجا
نهالهای جوان جرعه جرعه نوشیدند.
نهالهای کنار پیادهرو اما
تمام شب نظری سوی من نیاوردند.
شدند شاپرکان شگفت اندیشه
ز بیشههای خیالم رها و آواره.
کجا دوباره فراهم شوند و گردآیند
بهارهای بنخاکخفته میدانند.
تمام شب به زمین ماندم و به ره نگران
و از فراز پریشیده موی من در باد
شب شتابگری همچو اسب مست گریخت.
۳
شکافت پهلوی دیوار قرن و قلعهی قرن
چو موم در بر آتش به خاک راه چکید.
میان پنجهی غولی که سرکشید از خاک
قد بلند عروس زمان عروسک شد.
۴
همه مشایعت مرده را پذیرفتند
که بود در دل تابوت رازی از همگان.
هزار چهرهی وحشت، هزارگونهی درد
به سوگ من چه گروهی فراهم آمده بود!
نگاه کردم و دیدم که قفلهای گران
دریچههای نگه را به چشمشان بستهست.
دهان به ندبه و افسوس باز میکردند
زبان نبود ولی در دهان هیچکدام.
و پا به زیر بدنها چو چرخ میچرخید
و دستهای ورم آوریده همچو دو چشم
به هر طرف پی چیزی نجسته میپویید.
به چهرهها همه تشویش زآسمانها بود.
زمین تو گویی از سقف خویش میترسید.
ولی توقف و گرما و تشنگی میکشت.
چه رفته بود، ندانم که در تمامی شهر
به جای سبزدرختان چراغ قرمز بود.
به زیر دیدهی خورشید نیمروزی، مرگ
کشیده بود به تابوت تنگ و راه دراز.
۵
زبان به شکوه گشدم که صحن گورستان
چو جنگل تُنُکی از درخت آهن بود.
دلم به سینه چو یک دارکوب سرگردان
به هر درخت
- درخت خاطره- نوک با وداع میکوبید.
مرا به خاک نهادند همچو دانهی سبز
بُود که دایهی مرگم دوباره بار دهد.
چو ترمه و کفن از روی من کنار زدند
به جای کالبد من، زبان مردم بود.
۶
زمانهایست چو افسانهها شگفتآلود
که عمر مرگ چو عمر حیات کوتاه است.
۷
به گرد من همهی کودکان همبازی
پی گرفتن پروانهها شتابانند.
و من چو بیشهی معصوم شاپرک، خاموش
به نوک خنجری اکنون درون باغچهام
به کار ِ کِشتن یک آفتابگردانم.
سیاوش کسرایی شنبه 17/10/1390 - 14:49
شعر و قطعات ادبی
که میخندد؟ که گریان است؟
گذشتند آن شتابانگیزکاران کاروانان.
سپرها دیدم از آنان فرو بر خاک
که از نقشِ وفور ِ چهرههای نامدارانی
حکایت بودشان غمناک.
بدیدم نیزهها بیرون
به سنگ از سنگ، چون پیغامِ دشمن تلخ.
بدیدم سنگهای بس فراوان که فرو افتاد
به زیر ِ کوه همچون کاروانِ سنگهای منجمد بر جا.
چراغی، جز دمی غمگین، بر آن نوری نیفشانید.
سری را گردش اشکی، فزون از لحظهای آنجا نجنبانید.
کنون لیکن که از آنان نشانی نیست و آنجا
همه چیز است در آغوش ویرانی و ویران است
که میخندد؟ که گریان است؟
شب ِ دیجور دارد دلفریبی باز.
شکافِ کوه میترکد، دهانِ درّهیِ با درّه دمساز
به نجواییست در آواز.
صدایی، چون صدایی که به گوشم آشنا بودهست
مرا مغشوش میدارد.
به هم هر استخوانم میفشارد.
در آن ویرانه منزل
که اکنون حبسگاهِ بس صداهایِ پریشان است
که میخندد؟ که گریان است؟
بگو با من، چهقدر از سالیان بگذشت؟
چهگونه پر میآمد
قطارِ گردشِ ایّام؟
ز کی این برف باریدن گرفتهست؟
کنون که گل نمیخندد
کنون که باد از خار و خسِ هر آشیان که گشت ویرانه
به رویِ شاخهی مازویِ پیری
به نفرت تار میبندد
در آن جایِ نهان (چون دود کز دودی گریزان است)
که میخندد؟ که گریان است؟
نیما یوشیج/ تیرماه 1325
شنبه 17/10/1390 - 14:39
شعر و قطعات ادبی
جعفر کوشآبادی
نمایشگاه نقاشی کودکان
روی دیوارک همسایهی ما/ با مداد رنگی /یک نهال گل زرد./ و درختی که گلابیهای نورس داشت/ باغ رنگینی آراسته بود./ من پس ِ پنجره در تنهایی/ یاد میآوردم/ که به نقاشی یک کودک ایرانی، مردی خاموش/ از سر شاخهی تبریزی آویخته بود/ و کلاغی در آن/ قار میزد که سخنچینی را با ما پیوندی نیست/ و به نقاشی یک دختر شش ساله، گروهی زن و مرد/ در کنار پشهبندی لب جو/ بر گلیمی گلدار/ جمعهی تنبل تابستان را/ بارور میکردند./ کودکی/ با زبان رنگ گویی میگفت/ پیرهنهای خوشدوخت معلم را/ مهربان خواهد کرد/ و نوآموزان هم آدم را/ زنگ تفریح به بازیهاشان/ یار خواهند گرفت./ کودکانی بودند/ که به نقاشیشان ماه و زمین را دو کبوترچاهی/ در دو زنبیل گلی، اُخرایی/ از برای جمعی آبیچشم/ هدیه میآوردند/ و کسی از تلفنخانهی ماه/ میهمانان زمینی را دعوت میکرد./ بچههای دیگر در تصویر/ با مدادپاککن سبز و سفید/ دست و روی سیه کودک همبازی را/ نقرهای میکردند./ پردهای بود به نام "پیوند"/ و کسی بود در آنکه تنش کوه و دلش دریا بود/ و به اندازهی جمعیت دنیا سر داشت./ من پس ِ پنجره در فکر بنا میکردم/ خانهای را که به گلدانهای تاقچهاش/ مهربانی میرُست/ آشتی گل میکرد./ بوی ذرتهای دانه درشت/ به خیابانهای گردآلود/ زندگی میبخشید./ رهگذاری به رفیقش میگفت:/ "ای برادر جان! سیب/ تا که از شاخه بیفتد به زمین/ چرخها خواهد خورد."/ و قناریهای کوچک مغمومم در تنهایی/ گلههای خود را/ از بهار قفس کاذب خویش/ که به ایوانم آویخته بود / به گل صورتی باغچهمان میگفتند. شنبه 17/10/1390 - 14:13
شعر و قطعات ادبی
م.آزاد زیباتر از هر چیز دیگر زیباتر از هر چیز دیگر/ در شب تاریک/ زیباتر تو بودی./ زیباتر از هر چیز دیگر/ بیداری دیدارها بود/ در خیمهی خاموش باران./ در کوچههای سبز خلوت/ زیباتر از هر چیز/ آواز ما بود./ گریان و گریان میگذشتیم/ از نخلهای تشنهی بیدار/ از پشت دیوار بلند و سرکش شمشاد/ زیباتر و بهتر/ خاموشی ناگاه ما بود./ از دور، از دور/ فریاد، فریاد/ فریاد کشتیها که میرفتند/ فریاد نخلستان بیدار/ فریاد آتشها میان برج فولاد/ فریاد نیلوفر/ که میخشکید/ در دست آهن/ زیباتر از هر چیز پیش من/ آن قصهها، آن غصهها بود./ در آن شب تاریک/ اندوه ما زیباترین اندوه/ دیدار ما زیباترین دیدار/ آواز ما زیباترین آوازها بود.
شنبه 17/10/1390 - 14:8
موفقیت و مدیریت
خوشبختی چیست؟
آیا خوشبختی :
- پول زیاد است؟
- تحصیلات عالی است؟
- یك ماشین آخرین مدل است؟
- یك خانه شیك و استثنائی است؟
- یك همسر زیبا و خوش تیپ یا پولدار و مقام دار و خلاصه استثنائی است؟
-
یا اینكه نه خوشبختی چیز دیگریست؟
در واقع خوشبختی یك احساس است.
معنی اینكه خوشبختی یك احساس است چیست؟
میدانیم كه احساسات ما در ذهنمان تجربه می شوند. یعنی تمام عوامل بیرونی وقتی بر محمل ذهنیات ما سوار شده و رنگ آنرامی پذیرند احساساتمان را می سازند. پس در آن واحد دو انسان از یك منظر واحد دو احساس متفاوت را تجربه می كنند.
حال ببینیم این احساس چگونه است ؟
1- طبیعی است كه وقتی انسان پول كافی بدست می آورد تا مایحتاجش را تامین كند احساس خوبی دارد و از داشتن آن پول احساس رضایت و خوشبختی می كند. ولی وقتی در عین داشتن پول كافی برای مایحتاجش به محض اینكه با كسی مواجه شد كه از او پول بیشتری دارد، دچار عناد بخود و یا عناد به دیگری می شود، آیا در این لحظه احساس خوشبختی و احساس رضایت از خودش خاتمه می یابد؟ و یا اگر انگیزه اش از پول درآوردن آن باشد كه بیشتر از دیگران داشته باشد، غیرازاین نیست كه هیچوقت احساس خوشبختی نمی كند.
2- وقتی كسی توفیق و همت آنرا دارد كه درس بخواند و به مدارج بالای علمی برسد، از پیشرفت خود خوشحال شده و احساس خوشبختی می كند ولی اگر هدفش آن باشد كه از دیگران از نظر علمی جلو بزند نه تنها در طول تحصیل بلكه بعد از فارغ التحصیل شدن هم احساس رضایت و خوشبختی نخواهد كرد.
3- در مورد ماشین و خانه و همسر استثنائی هم به همین ترتیب، اگر هدفمان از زندگی مشترك آنست كه همسری دلنشین، محب، مسئول، یكرنگ وهمراه در زندگی داشته باشیم، از داشتن او احساس خوشبختی وسعادت می كنیم. ولی اگر هدفمان داشتن همسری پول دارتر، والامقام ترو هرچه تر دیگر داشته باشیم، آن موقع است كه دائم او را با همسر دیگران مقایسه كرده واحساس خسران وبدبختی می كنیم.
4- آیا ما تاوقتی سلامتیم و مفیدیم و قدرت كار و فعالیت كردن را داریم قدر آنرا میدانیم؟ یا اینكه وقتی خدای ناكرده آنرا به نوعی از دست دادیم احساس بدبختی می كنیم؟
5- آیا وقتی آزادی و امنیت داریم قدر آنرا میدانیم ولذتش را میبریم یا وقتی از دستش دادیم افسوسش را میخوریم؟
6- آیا از خودمان رضایت داریم یا دائم با مقایسه نداشته های خود با داشته های دیگران حالمان را بد كرده واحساس بدبختی را به خود تحمیل می كنیم.
7- آیا به جای اینكه از آنچه كه داریم خوشحال و راضی باشیم، دائم در حسرت آنچه كه نداریم به سر می بریم؟
8- آیا در رویا هایمان به آنچه كه دوست داریم داشته باشیم می اندیشیم، یا دائم خود را در معرض از دست دادن داشته هایمان و یا حسرت خوردن به آنچه نداریم می بینیم؟
پس چاره چیست؟
با توجه به اینكه حق هر كسی است كه از زندگی و رفاه برخوردار باشد و پیوسته در راه كمال قدم بردارد چه كنیم كه طی كردن این مسیر توام با لذت و نشاط و احساس خوشبختی باشد؟
مثال :
كم نیستند آدمهائی كه در عین بهره مندی از همه نعمات زندگی احساس بدبختی می كنند. مثلا" مدتی پیش در بازار یكی از آن حاجی ها كه خودش هم تولید كننده و هم فروشنده لوازم التحریر است و معمولا" كسی كه خودش بدون واسطه تولیداتش را می فروشد درآمد خیلی بالائی دارد ، آنچنان از سختی روزگار ناله میكرد كه اگر اورا نمی شناختی می گفتی حتما" محتاج نان شبش است.
در حالیكه یك روز كه برای زیارت خاك مادرم ماشین نبرده و با مترو رفته بودم از آخرین ایستگاه مترو به بهشت زهرا را با اتوبوس رفتم و برگشتم . آقائی كه بلیط ها را از مردم میگرفت آنقدر با روی خوش و رضایت خاطر بلیط ها را از مردم میگرفت كه فكر میكردی چه آدم شاد و سرزنده و خوشبختی است.
در آن روز به دلیل مشكلات عدیده دلگرفته بودم ولی با دیدن این آدم خوشحال و راضی كه در شرایطی زیر حداقل یك زندگی بود ، به كل روحیه ام تغییر كرده و یادم افتاد كه چقدر نعمت های فراوان و آدم های خوب و مثبت در اطرافم هست كه از بیاد آوردن آنها غافل مانده ام وفراموش كرده ام كه چقدر خوشبختم.
مثال :
خانمی از همكارانم خیلی به مادیات و موقعیت اجنماعی حساسیت نشان میداد.روزی از اوایل انقلاب كه سطح حقوقی كارمندان دولت بشدت نزول كرده بود، با حسرت و اندوه می گفت كه یك راننده لودر روزی سی و چند هزار تومان درآمد دارد در حالیكه ما در ماه این درآمد را نداریم. در جوابش گفتم كه می تواند به همان شغل مشغول شود تا حسرت این درآمد را نخورد. او از این پیشنهاد من برآشفته شد چون به عنوان یك خانم كارشناس خود را یك سرو گردن بالاتر از آدمهای زیر لیسانس میدید، ولی در ضمن چشمش برنمیداشت كه آدمی با تحصیلات كمتر از او آن همه درآمد داشته باشد.
مثال 1:
در فیلم لیدی كارولین لمب ، اگر این خانم توانائی آن را داشت كه مهر اصیل همسرش به خودش را درك كند می توانست با او زندگی شاد و سعادتمندانه ای را داشته باشد ولی چون به دلیل عصبیتهایش (بخصوص برتری طلبیهایش) نیاز به تجربه جدیدی داشت به سمت یك عشق آتشین ولی عصبی كشیده شد كه جز رسوائی و عناد به خود حاصلی برایش نداشت.
مثال:
دخترخانم و آقا پسری با هم آشنا میشوند و از هم صحبتی و دیدار هم خیلی خوشحال و راضیند و احساس خوشبختی می كنند. ولی بعد از چند ماه توسط خانواده هایشان تحت فشار قرار میگیرند كه تصمیمشان را بگیرند كه بالاخره می خواهند ازدواج كنند یا نه.
در این لحظه احساس رضایت و خوشبختی دو طرف تبدیل می شود به اضطراب و تنش. هر كدام از این دو از خود رفتارها و افكاری بروز میدهند كه قبلا" اصلا" به ذهنشان خطور نمی كرده و هركدام به نوعی از وضعیت جدید خود به هراس می افتند.
چرا اینطور میشود؟
اگرهر یك از این خانم و آقا مهرطلب باشد ، انتظار دارد كه در این مرحله طرف مقابل عاشق و دلخسته و بیقرار او باشد تا با او ازدواج كند و در واقع نظر طرف مقابل است كه برای او تصمیم میسازد و خودش از احساساتش بی خبراست و نمی داند كه طرف مقابل را دوست دارد یا نه.
اگر عزلت طلب باشد از این كه بخواهد تصمیم بگیرد آنهم تصمیمی كه او را در قید ازدواج قرار میدهد دچار اضطراب می شود و ناگهان رشته انس و الفتی كه با آن آقا و یا خانم دارد بریده میشود و اصلا" احساس مهری به او نمی كند.
اگر برتری طلب باشد ناگهان به ذهنش می آید كه برای من موقعیتهای بهتری از این آدم وجود دارد و آنوقت دچار احساس فریب می شود و به این نتیجه میرسد كه علاقه ای به این خانم یا آقا ندارد.
حاصل آن میشود كه احساس رضایت و خوشبختی تبدیل می شود به اضطراب و دلتنگی و احساس فریب و فشار و بدبختی.
مثال 3:
موقعیت كاریمان به خطر می افتد و به حد مرگ دچار احساس بدبختی و اضطراب می شویم. این یك واقعیت است كه ازدست دادن كار اضطراب شدیدی به دنبال دارد، ولی چه بسا كه شانسی باشد برای شروع یك كار جدید و پر هیجان.
مثالهای فوق بیانگر این واقعیت است كه میزان خوشبختی و احساس رضایت ما در زندگی نسبت عكس دارد با توقعات عصبیمان.
یعنی چه ؟
یعنی اینكه توقعات عصبی مانع از دیدن داشته ها و نعماتی میشود كه در دسترسمان است. و هر چه این توقعات را كم كنیم به احساس رضایت و خوشبختی خود افزوده ایم.
پس چه كنیم كه خوشبخت تر باشیم
1- همت كنیم و جهد كنیم تا حسنهای خودمان و اطرافیانمان را بنویسیم. برای اینكه اینكار را بهتر انجام دهیم به ترتیب خودمان و اطرافیانمان را از صحنه زندگی حذف كنیم و ببینیم كه چه چیز را از دست میدهیم. این امر باعث می شود كه قدرشناسیمان بیشتر شود و قدرت بیشتری در دیدن حسن های خود واطرافیانمان پیدا می كنیم.
همینطور موقعیتهای كاری و زندگیمان را حذف كنیم تا با دید قوی تر حسن های وجودی آنها را درك كنیم.
2- وقتی كه توانائی دیدن این حسن ها را پیدا كردیم تمرین شاكربودن كنیم.
3- عوامل تغییر احساساتمان را شناسایی كنیم و روی ریشه های این تغییر احساسات كار كنیم.
مثلا مقایسه، بیش از نود درصد در منفی كردن احساسات انسانها نقش دارد،
تحقیر، تمسخر، تكبروتفاخر، عیب جوئی وامثالهم در منفی كردن احساسات انسانها نقش دارد
مثال: در مثالی كه راجع به دختر خانم و آقا پسری كه در بالا ذكر كردیم اگر این دو قدرت دیدن حسنهای هم را داشته باشند ، اثر عوامل خارجی روی آنها كم میشود.
از طرفی اگر از تكنیك سنجش تغییر احساسات استفاده كنند می توانند به ریشه های عواملی كه احساس خوبشان را به احساس بد تبدیل می كند پی ببرند.
در غیر این صورت دیگران با رفتارهای تحقیری و تمسخرآمیزو تكبروتفاخرو عیب جوئی احساسات انها را منفی كرده ورابطه اشان را تخریب می كنند.
برای روشن تر شدن مطلب كمی آنرا تجزیه و تحلیل می كنیم:
دیدن حسنها:
فرض كنیم كه هریك از این دو طرف حسنهای یكدیگر را می دانستند احساس مهرشان به هم عمیق تر و اصیل می شد.
مثلا" اینكه از هم صحبتی و هم نشینی با هم لذت می برند.
یا اینكه هر یك بداند كه دیگری آدم قابل اعتمادی است
یا اینكه هر یك بداند كه دیگری آدم مهربانی است
یا اینكه هر یك بداند كه دیگری آدم مسئولی است
" " " " باوفائی است
راستگوئی است
" " " " سازگاری است
محترمی است
" " " " شاد و سرزنده است
اگر این حسن جوئی كتبی انجام شود و روی آن تمرین و تكرار شود اثری معجزه آسا دارد.
از طرف دیگر لحظاتی را كه احساسمان به طرف مقابل تغییر كرده را بررسی كنیم وواكنش سنحی كنیم.
مثلا" در مورد مثال فوق اینكه چرا فشار اطرافیان:
مرا دچار اضطراب می كند،
یا میزان علاقه یا مهرم را كم میكند،
و یا نیازم به اطمینان از محبت او را زیاد میكند.
من توقعم از یك زندگی مشترك چیست؟
آیا انتظاری كه از طرف مقابل دارم از خودم هم دارم یا بهتر بگوئیم خودم دارای آن صفاتی كه از دیگری می طلبم هستم ؟
یا چون او صفاتش شبیه خودم است او را رد می كنم و در پی آدمی جدا از خودم و متفاوت با خودم هستم.
از این بررسی می توانیم به اصالت خواسته های خود پی ببریم و دریابیم كه ریشه های احساس ناخوشبختی ما كجاست.
آیا من بدون توجه به واقعیتهای وجودی او سعی دارم او را طبق دلخواه خودم باز سازی می كنم؟
آیا من صفاتی به او نسبت می دهم كه ندارد؟
آیا من صفاتی را از او صلب می كنم كه دارد؟
چگونه برای خوشبختی، شادی، خوشی و سلامتی جسم و روح خود برنامه ریزی و كار كنیم.
1- زمانی به ورزش اختصاص دهیم.
2- زمانی به تفریح اختصاص دهیم.
3- به تغذیه خود اهمیت بدهیم و اگر شكم باره هستیم برایش چاره پیدا كنیم و یا بر عكس اگر بدغذائیم و كم خوراك آنرا چاره كنیم.
4- دائم از خودمان بپرسیم كه آیا می توانیم بهتر از این كه زندگی می كنیم زندگی كنیم و برای آن راه حل پیدا كنیم تا در یك ركود قرار نگیریم
5- به هم صحبتی دوستان و نزدیكانی كه از حضورشان لذت میبریم اهمیت بدهیم و وقت بگذاریم و همیشه خود را در معرض تبادل مهر اصیل قرار دهیم.
6- در خودشناسی پیگیر و كوشا باشیم.
7- به جای اینكه برای مشكلاتمان دنبال مقصر بگردیم ، برای حل آنها دنبال راه حل بگردیم.
8- داشتن هدف مشخص مثل فانوس دریایی كه كشتی را در ظلمت شب هدایت می كند انسان را برای هرچه خوشبخت تر زیستن كمك و هدایت می كند.
9- هر چه بیشتر مهر بورزیم.
10- حسن های خودمان، اطرافیانمان، كارمان، و محیط زندگی مان را یادداشت و مرور كنیم.
11- به میحط هائی كه انسانهای محروم در آن زندگی می كنند رفته وضمن دلجوئی از آنها قدر نعمتهائی را كه از آنها بهره مندیم بیشتر بدانیم.
12- با آدمهای شاد و خوشبخت معاشرت كنیم تا ضمن لذت بردن از شادی ایشان، الگوهای زندگی شاد و موفق را پیدا كنیم.
13- نعمتهای الهی را دیده و برای آنها شكرگزاری كنیم.
14- روی نقش مثبت و موثر دیگران در زندگیمان تمركز كرده آنرا یادداشت و مروركنیم.
منبع: سایت پنا
چهارشنبه 30/9/1390 - 16:12
موفقیت و مدیریت
خوشبختی از نظر اسلام
واژه خوشبختى در لغت، به معناى سعادت و خوش طالعى است.(1)
«در مورد راههاى رسیدن به خوشبختى، دیدگاههاى متفاوتى وجود دارد. مفهوم سعادت در همة نظام ها، اسلامی یا غیر اسلامی، یک مفهوم مقایسه ای است و به معنی دوام لذت و یا دوام نسبی لذت است و حتی مکاتب مادی نیز در زمینة سعادت دنیوی همین تفسیر را دارند. از این رو مثلاً به کسی که از مواد مخدّر استفاده می کند و در دفعات نخستین از مصرف آن لذت فوق العاده می برد، در هیچ مکتبی حتی مکتب های مادی گفته نمی شود که او "سعادتمند" است؛ زیرا، در ورای این لذتّها و در باطن این احساسات و ادراکات لذتبخش، بدبختی ها و سیه روزی های بسیار وجود دارد. یکى از دانشمندان غربى مىگوید: یکى از بزرگان گذشته 288 عقیده مختلف را درباره خوشبختى، نقل مىکند که تمام این عقاید را فیلسوفان و بزرگان جهان، اظهار داشتهاند و هر یک از آنها براى وصول به خوشبختى راه متفاوتى را نشان دادهاند.(2)
چیزی که اسلام به طور ویژه مطرح می کند و منشأ تفاوت آن با نظام های دیگر می شود، این است که بر اساس ایمان به جهان پس از مرگ از وجود لذایذ و آلام دیگری نیز خبر می دهد و به تناسب آن، مفهوم سعادت را در مرحلة نخست، لذت دائمی و جاودانی آخرت معرفی می کند.
اسلام، به انسان هشدار می دهد که زندگی وی منحصر به زندگی دنیا و لذایذ و رنج های دنیوی نیست. بلکه زندگی ابدی و جاودانه نیز با رنج ها و لذت های متناسب با اعمال انسان ها در راه است و این آدمی است که می تواند انتخاب کند زندگی زودگذر و فانی،یا سعادت جاودانه و همیشگی را».(3)
مسّلم است که سعادت و خوشبختى از آنِ جامعهاى است که آسایش خاطر و آرامش بیشترى داشته باشد. با این بیان مىتوان گفت مال و ثروت و قدرت، منشأ سعادت و خوشبختى به حساب نمىآید، زیرا ثروت و قدرت، رفاه مىآورند اما آرام بخش نیستند. یکى از دانشمندان انگلیسى مىگوید: براى مردم عاقل، ثروت یکى از عوامل اضطراب و بدبختى است. مسئله مهم این است که باید بکوشیم تا مالک ثروت خود باشیم، نه بنده آن. کسانى که ثروت را بى اندازه دوست دارند، گویى خودشان را اسیر آن ساختهاند و از فکر این که مبادا در کشمکش حوادث، ثروتشان از دست برود، دائماً به خود مىلرزند و هیچ وقت روى آسایش را نمىبینند.(4)
با نگاهى به دنیاى غرب، به خوبى مىتوان دید که آنان از نظر ثروت و قدرت، در اوج قرار دارند اما هرگز عدم نگرانى و آسایش را (که رمز سعادت است) به دست نیاوردهاند. در سال 1998 میلادى در ایالات متحده، هجده میلیون نفر به افسردگى دچار شدند. دراوایل دهه 1990 میلادى ارتکاب جرایم عمده در ایالات متحده در هر سال بیش از چهار صد میلیارد دلار به جامعه و قربانیان اصلى آن خسارت وارد ساخته است.(5)
استاد مطهرى مى گوید: طرح و تنظیم برنامهء سعادت ، فرع بر این است که انسان با تمام استعدادهاى پنهانی که دارد، شناخته شود ؛ زیرا سعادت از شکفته شدن استعدادها و بروز و ظهور و فعلیت یافتن قوه ها پیدامى شود. سعادت حقیقى وقتى حاصل مى شود که تمام استعدادهاى انسانى ، بالاخص استعدادهاى عالىِ وجود وى ،از قوّه به فعلیت برسد.
انسان با همهء استعدادهایش باید شناخته شود، تا طرح و تنظیم چنین برنامه اى ممکن و میسر گردد. از طرف دیگر با توجه به این که با همهء پیشرفت هاى عظیمى که نصیب بشر در علم و صنعت شده و با همهء کشفیات شگفت آورى که در دنیاى جمادات و نباتات و جانداران صورت گرفته ، انسان هنوز موجودى ناشناخته است ؛ پس بایدقبول کرد هنوز علم بشر نتوانسته است مدعى شود مى تواند طرح سعادت بشر را تنظیم کند.(6) چگونه می توان طرح سعادت جامعی برای یک موجود تنظیم کرد ، در حالی که حقیقت و ماهیت آن هنوز کاملا شناخته نباشد. بر این اساس براى شناخت عوامل سعادت و خوش بختى باید به سراغ آفریدگار انسان که حقیقت وجود انسان را می داند و از راز و رمز سعادت انسانی و راههای شقاوت آن آگاه است برویم و از قرآن و مفسران واقعی آن (روایات معصومین ) کمک بگیریم .
اسلام بشر را از جنبهء جسم و جان و ازجهت معنوى و مادى مورد توجه قرار داده است و سعادت انسان را در برخوردارى از کمالات روحى و استفاده ءصحیح از تمایلات مادى مى داند؛ از این رو عواملى مادى و معنوى را در تحصیل سعادت مؤثر مى داند، که عبارتنداز:
1- ایمان به خدا؛ قرآن مجید در سورهء عصر، افرادى را از خسران مستثنى کرده است و آن افراد مؤمن ونیکوکارند. آن ها به فلاح و رستگار نائل مى شوند.
خوش بخت کسى است که زندگى خوشایندى داشته باشد و این جز با آرمیدن در بستر خشنودى خداوند، امکانپذیر نیست.
2- تقوا و خودسازى ؛ قرآن مجید پس از یازده سوگند به صراحت مى فرماید: <سعادت و رستگارى براى کسى است که جان خود را از پلیدى تطهیر کند و بدبخت کسى است که به ناپاکى بگراید>.(7)
استاد مطهرى مى گوید: پیغمبران الهى آمده اند که به ما راه زندگى و درِ ورودى زندگى و خوش بختى را نشان دهند. آمده اند به بشر بفهمانند بدى ، بدکارى ، هوس بازى ، دروغ ، خیانت ، منفعت پرستى ، کینه توزى و خود پرستى ،راه ورودى زندگى و طریق رسیدن به سعادت و آرامش و رضایت خاطر نیست . درِوازه ورودى زندگى و خوش بختى ،نیکى و نیکوکارى ، راستى و درستى و استحکام اخلاقى و خیرخواهى و مهربانى است . تنها ایمان و اعتقاد به معنویات و سپس نیکوکارى بر اساس آن اعتقادات مقدس است که قلب را آرام و رضایت خاطر را تأمین مى کند وسعادت را میسر مى سازد.(8)
3- یاد خدا؛ قرآن مجید مهم ترین عامل و وسیله براى خوشى و آرامش روح را یاد خدا مى داند و مى فرماید: دل آرام گیرد به یاد خدا،(9) و روى گرداندن از یاد خدا را عامل سیه روزى مى داند و مى فرماید: <هر کس از یاد من روى گرداند، زندگى اش تنگ مى شود.(10)
4 -عمل صالح ؛ قرآن کریم امورى همانند جهاد در راه خدا، امر به معروف ، نهى از منکر، شکر نعمت هاى الهى وتوبه را مایهء حیات و سعادت انسان مى شناسد.
5 - هم نشینى با بزرگان ؛ پیامبراکرم(ص) مى فرماید: اسعد الناس من خالط کرام الناس ؛ سعادت مندترین مردم کسى است که با افراد بزرگوار و کریم هم نشین باشد».(11)
6 - همسر، فرزند و منزل شایسته ؛ در روایتى رسول خدا(ص)مى فرماید: «من سعادةالمرء المسلم الزوجةالصالحة و المسکن الواسع و المرکب الهنىء و الولد الصالح ؛ از سعادت مرد مسلمان است که همسر شایسته ، خانه وسیع ، مرکب راهوار و فرزند شایسته داشته باشد».(12)
7- پند پذیرى ؛ امام على (ع)مى فرماید: السعید من وعظ بغیره ؛ سعادت مند کسى است که از سرنوشت دیگران پند گیرد.(13)
8 -عاقبت به خیرى ؛ امام صادق (ع)از امام على (ع)نقل مى کند: حقیقت سعادت این است که آخرین مرحلهء زندگى انسان با عمل سعادت مندانه اى پایان پذیرد و حقیقت شقاوت این است که آخرین مرحلهء عمر با عمل شقاوت مندانه اى خاتمه یابد».(14)
9- آخرت گرایی: از منظر حدیث،خوش بخت، دنیا را (که فقط برای امتحان در مسیر راه انسان قرار گرفته) رها می کند یا از تعلقاتش به آن می کاهد و در مسیر اخرت گام بر می دارد.
غــــلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
انسان عاقل، خوشبختی را در امور فانی و متغیر نمی جوید. سعادت واژة مقدسی است که عقل و روان پاک آن را تفسیر می کند و متاع قلیل ، لذت زودگذر و متغیر و در یک کلمه "دنیا" نمی تواند تفسیر کنندة آن باشد.
مولای متقیان نیک بختی را چنین تفسیر می کند: "نیک بخت ترین فرد کسی است که لذّت فانی(دنیا) را برای لذّت باقی(آخرت) رها کند".(15)
چون دنیا دار فانی است و بی اعتباری خویش را ثابت کرده و مرگ، عبرت بزرگ آن است، گشتن در پی خوش بختی و یافتن این گنج بزرگ در جایی و برای جایی که از بین رفتنی است، بیهوده است.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پى نوشتها:
1. لغت نامه دهخدا، ج 6، ص 8875..
2. سید هاشم رسولى محلاتى، کیفر گناه، ص 278.
3.محمد تقی مصباح اخلاق در قرآن ج 1ص 102
4. همان، ص 280.
5. حدیث زندگى، ش 12، ص 58 به نقل از ویلیام، جى، سنت، شاخصهاى فرهنگى در ایالات متحده، ترجمه فاطمه فراهانى.
6 . استاد مطهرى ، مقالات فلسفى ، ج 2 ص 96
7. شمس (91) آیهء 9
8. حکمت ها و اندرزها، ص 40ـ 41 با تلخیص .
9. رعد(13 آیهء 28
10. طه (20 آیهء 124
11. بحارالانوار، ج 74 ص 185
12. بحارالانوار، ج 104 ص 98
13. نهج البلاغهء فیض الاسلام ، خطبه 85
14. تفسیر نمونه ، ج 9 ص 250
15. غرر الحکم ج2 ص441.
منبع: مركز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
چهارشنبه 30/9/1390 - 16:7
موفقیت و مدیریت
خوشبختی چیست؟
شاید بارها به خود گفته اید: «خوش به حال فلانی؛ واقعاً خوشبخت است!» اما غافل از اینكه خوشبختی چیزی نیست كه فقط متعلق به فرد خاصی باشد. همه ما به نوعی خوشبخت و سعادتمند هستیم اما شاید برای درك و لمس این خوشبختی كه در وجود تك تك ما به ودیعه گذارده شده، تاكنون تلاشی نكرده ایم.
واقعاً خوشبختی چیست؟ كجا بایستی آن را یافت؟ خوشبخت كیست و علت خوشبخت بودنش چیست؟ شاید اگر كمی با خود صادق باشیم و به قولی چشم ها را بشوییم و به گونه ای دیگر بنگریم، خود را نیز خوشبخت و سعادتمند بدانیم چون خوشبخت بودن در واقع فقط یك حس زیبا و دلنشین است. پس فقط كافی است بخواهیم و سعی كنیم درك این حس زیبا را در خود شكوفا نماییم.
خوب است بدانیم كه افراد خوشبخت، در واقع خود را عامل خوشبختی و سعادت شان می دانند زیرا خود را محق آن می دانند، چون آنها به خوبی به این امر واقف هستند كه انسان هرآنچه را كه اراده كند، می تواند به اذن الهی خلق كند. در واقع انسان این موجود الهی و رحمانی قادر است با قدرت فكر و اندیشه اش شرایط زندگی را به گونه ای كه خود می خواهد رقم زند، پس بیایید قبل از هرچیز، خود را دریابیم.
افراد خوشبخت به خوبی قادرند بین تنش و آرامش، بین آنچه كه دارند و آنچه كه طالب آن هستند و بین امكانات و تمایلات خود تعادل و توازن برقرار كنند. آنها نه تنها به سعادت و خوشبختی می اندیشند بلكه اصول صحیح و اساسی زندگی كردن را به خوبی می دانند و از لحظه لحظه زندگی خود لذت می برند و چون افرادی خوش بین هستند اغلب در زندگی شان شاهد اتفاقات خوب و زیبا می باشند.
آنها حتی از موضوعات بسیار كوچك و جزیی به وجد و نشاط می آیند و احساس رضایتمندی می كنند و از این بابت شاكر و سپاسگزارند و هرگز در انتظار بخت و اقبال آنچنانی نمی نشینند.
آنها در ارزیابی هدف ها و امكاناتشان واقع بین هستند؛ یا از خواسته ها و تمایلات خود به راحتی می گذرند یا با سعی و تلاش مضاعف، به آنها جامه عمل می پوشانند و به خاطر ایمان و اعتقاد معنوی و طرز نگرش شان همواره به وجود و هستی شان معنا و مفهوم والایی می بخشند. این افراد هرگز افرادی لاابالی وخوشگذران یا افرادی منزوی نیستند بلكه در حال حاضر و با شرایط كنونی زندگی می كنند.
آنها به روابط اجتماعی خوب و حسنه ارج می نهند و به خاطر همین از حمایت دوستان و خانواده برخوردارند و همواره بر این عقیده اند كه سایر افراد نیز برای آنها ارزش و اعتبار قائلند و آنها را دوست دارند(حتی اگر در واقعیت اینگونه نیز نباشد). آنها نسبت به همه چیز و همه كس دیدی مثبت و خوب دارند.افراد خوشبخت و سعادتمند، افرادی روشنفكر و خوش بین هستند و برای وجود خود ارزش قائلند. این خصوصیات و ویژگی ها تا حدی وراثتی است. البته نگرش و تمایل به احساسات منفی نیز تا حدی ارثی است اما توانایی درك سعادت و خوشبختی به هیچ عنوان موروثی نیست بلكه امری است كاملاً اكتسابی.
بعضی از افراد فقط در شرایط خاص مثلاً به هنگام غذاخوردن، گپ زدن با دوستان، تفریح ، ورزش یا سینمارفتن احساس رضایت می كنند اما هنگام رفتن به سركار، درس خواندن یا كار در منزل، هیچ گونه احساس خاصی ندارند. فقط كافی است این دسته از افراد، دید خود را نسبت به كاركردن یا درس خواندن تغییر دهند و خود را به هیچ عنوان ملزم به انجام دادن آنها ندانند بلكه میل و خواست شخصی را عامل انجام آنها بدانند تا حتی از كاركردن و درس خواندن نیز لذت ببرند.
برخی از افراد، سعادت و خوشبختی را فقط در پول و ثروت می دانند، در حالی كه نیمی از افراد ثروتمند به هیچ عنوان خوشبخت و سعادتمند نیستند.
آیا فقط پول و ثروت یا زیبایی و ذكاوت و مدارج عالی تحصیلی عامل سعادت و خوشبختی است یا عوامل دیگری نیز در این امر مؤثر هستند؟
●راه سعادت و خوشبختی
بهره و لذت بردن از لحظات زندگی كه هر لحظه اش هدیه ای است گرانبها و ارزشمند از سوی خداوند متعال.
داشتن حضور ذهن و تمركز كامل و دقت و هوشیاری روی موارد مهم و اساسی و فكرنكردن به سایر موارد جانبی و غیرضروری، باعث تسهیل در امور می شود كه این امر، خود رضایت و خشنودی را در پی دارد.
توجه به این موضوع كه ارتباط با سایر افراد از اولویت خاصی برخوردار است، چون انسان ها در اكثر موارد، زمانی كه در جمع هستند احساس رضایت و شادی می كنند. ابراز عشق، محبت، دوستی و مودت در دوران فردگرایی، بهترین وسیله برای كسب رضایتمندی است.
شكوفایی استعدادها و توانایی های شخصی و به كارگیری آنها از یك سو باعث شور و نشاط و افزایش سطح كارایی شده و از سوی دیگر باعث ارتقای حس خودارزشی می شود.
خود را همواره سعادتمند و خوشبخت بدانید و به گونه ای عمل كنید كه نشان دهید خوشبخت و سعادتمند هستید.
اگر لبخندزدن باعث تغییر شرایط و اوضاع و احوال می شود، پس چرا آن را از خود و دیگران دریغ نماییم؟ با لبخندزدن، قبل از روحیه بخشیدن به طرف مقابل باعث شور و نشاط و سرزندگی و اعتماد به نفس خودمان می شویم.
در سكوت و آرامش بودن را تمرین كنید.
بدانید كه خوشبختی و سعادت هرگز تحمیل كردنی نیست بلكه باید آن را در وجود خود حس كرد.
ببخشید و بگذرید و سعی در تقویت این دو خصلت الهی داشته باشید زیرا خطا عملی است انسانی اما عفو و بخشش عملی است الهی و تنها، افراد رحمانی می بخشند.
فاطمه خداكرمی
روزنامه همشهری
چهارشنبه 30/9/1390 - 16:5