• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 93
تعداد نظرات : 30
زمان آخرین مطلب : 4676روز قبل
آشپزی و شیرینی پزی
مواد لازم:
ماهی گوشتی=۲۵۰ گرم
سیب زمینی آبپز=۳-۴ عدد متوسط
پیاز=۲ عدد
سیر=۵-۴ حبه
زنجبیل تازه=نصف قاشق چایخوری
جعفری تازه یا خشک شده=یه قاشق غذا خوری
ادویه= به میزان دلخواه(نمک،فلفل قرمز،زردچوبه)
تخم مرغ=۷-۶ عدد
طرز تهیه:
ابتدا ماهی رو با یه پیاز و کمی نمک وفلفل قرمز آبپز میکنیم. بعد داخل یه کاسه بزرگ خردش میکنیم.سیب زمینی آبپز شده رو توش رنده میکنیم یه پیاز توش رنده میکنیم وهمینطور سیر زنجبیل و جعفری وادویه رو اضافه ودر نهایت تخم مرغ رو اضافه میکنیم تخم مرغ باید به تعدادی باشه که کتلت تو ماهیتابه وا نره .
توی تابه روغن میریزیم با قاشق از مواد برمیداریم و میریزیم توی تابه وسرخ میکنیم. نوش جون
دوشنبه 13/4/1390 - 4:18
شهدا و دفاع مقدس
" به نام حضرت حق 

 

 تو در رگ های تاریخ جریان داری در رگ های تاریخ، خون کسی جریان دارد که نامش با نام خدا خویشاوند است. درخت ها اگر بالا بلند ایستاده اند، از سینه مزار او رُسته اند. خورشید اگر روشنی را لحظه ای غیبت نمی کند، به یُمن نور حضور اوست که در آسمان ها، زمین را به نظاره نشسته است. شهید! تو نشسته ای «فی مَقْعدِ صِدْقٍ عِنْد مِلِیکٍ مُقْتَدِر» و تمام لحظه های خاک را نگرانی. ای شهید، ای شاهد بی واهمه! دست هایت را که در دست خداوند است، بالا بگیر و زمین بدسرنوشت را دعا کن؛ دعا کن که گام های روزمرِّگی مان، بر حرمت نام تو پا نگذارند. دعا کن میراث پاکباختگی تو را به فراموشی نسپریم. دعا کن شانه های گرفتارمان، بغض دلتنگی تو را به باد ندهند. باید دلتنگ بمانیم، تا تقدیس نامت را لحظه ای غفلت نکنیم. بادهای این جغرافیای لاله زار، تا ابد بوی پیراهن تو را در خود دارند و من تا همیشه، بریده های بی کفن تو را از مشام نسیم های هر کجا می شنوم... شهدا، گل های آفتاب گردانند بهزاد پودات شهدا، عتیقه نیستند، بلکه پروژه های قابل تکرارند.

 شهدا، گل های آفتاب گردانند. شهدا، آن قدر با خدا دوست شدند که کلیدواژه شهادت را از جیب خدا برداشتند و در حیاط خلوت خدا قدم زدند تا خدایی شدند. هر کس با خدا دوست شود، صفات خدایی می گیرد؛ مثلاً عزیز می شود، محمود و حمید می شود و اگر خوب عشق بازی کند، شهید می شود. شهدا از ذهن زمین محو نمی شوند زمین بی شما معنا ندارد. شما خاک را کیمیا کردید و سنگ را بوسیدنی. شما هیچ گاه از ذهن زمین محو نمی شوید. شما را باید به خاطر سپرد، نه به خاک. شما راه میان بر و راه ساده رسیدن به خدا را به ما نشان دادید. هر شهید ستاره ای است که ما راه را گم نکنیم.

دوشنبه 13/4/1390 - 4:7
شعر و قطعات ادبی
من از كرده پشیمان ، شرمسارم

به غیر از خیمه ات جایی ندارم

برای این كه حرت را ببخشی

دو چشمم زیر پایت می گذارم
چه بد كردم چه آوردم سر تو

چو بستم راه را بر لشكر تو

به چه رویی به سویت باز گردم

خجالت می كشم از خواهر تو



ببخشا با تو دعوا كردم آقا

اگر بد با تو نجوا كردم آقا

مبادا از خودت من را برانی

تو را من تازه پیدا كردم آقا
پشیمان گشتم و بی تاب بگذر

نرفته در دو چشمم خواب بگذر

بدی كردم ولی شرمنده هستم

به عباست قسم ارباب بگذر ( . . . )



خوشم كه باز یادت كردم آقا

به چشمان تو عادت كردم آقا

زمانی كه سخن از مادرت شد

حد خود را رعایت كردم آقا
دوشنبه 13/4/1390 - 4:2
خانواده

 سرم رو بالا نمیارم. فقط مسیر مستقیم خیابون رو ادامه میدم.

 خوب میدونم چی جلوی روی من هست. خوب میدونم واسه چی دارم این راه رو میرم

 ولی جرات نگاه كردن ندارم. قدمهام رو آروم آروم برمی دارم...

 ناگهان به جایی میرسم كه جاده تموم میشه... اما نه انگار من تموم میشم! و تو آغاز میشی

 و تو بی پایانی. سرم رو آروم بلند میكنم.

 حس میكنم یه چیزی توی گلوی من نفس كشیدنم رو مشكل میكنه

 اما گویا تا به این لحظه به این خوبی نفس نكشیده ام!

 هوا پرازعطربهشته. توان شكستن بغض پنهانی كه توی چشمهام نمی ذاره اشكهام سرازیر

 بشن رو ندارم. دستم رو روی سینه ام میگذارم و آروم میگم... سلام امام رضا!

 امام رضا! آخرین باری كه پیشت بودم یادته؟ یادته داشتم خداحافظی میكردم ....

 وخداحافظی نكردم؟!

 یادته بهت قول دادم كه خوب بشم؟ من برگشتم. اما خوب نشدم. بد هم شدم.

 اصلا این كوله بار گناه و خطا و فراموشی رو پشتم میبینی!؟ میبینی چقدر آدم بدقولی هستم؟

 میبینی چقدر از اون چیزی كه تو دوست داری دورم؟ آره امام رضا... سلام.


 امام رضا! نگاهم كن... ببین چقدر تشنه ام. خسته از این آوارگیم. از راه یقین دورم.

 خورشید هست و من كورم... آخه دلت راضی میشه امام رضا؟ امتحانم میكنی؟

 خودت میدونی كه شاگرد خوبی نیستم. میدونی كه مردودم. پس چرا دعوام نمیكنی؟!     

 باهام حرف بزن. اینجا بهشته و من مسافرم. واسه من یه نگاهت هم كافیه.

 امام رضا! یادته اون شب توی صحن گوهرشاد؟ چشم به گنبد طلاییت دوختم 

 گفتم بگو كه دست خالی برنمیگردم!؟ بگو كه آبروم رو میخری؟

بگو كه سفارش دعاهام رو پیش خدا میكنی؟ حالا من باز اینجام. سلام.


 دیگه طاقت نمیارم. سرم میندازم پایین و اشكهام رو با گرد و غبار زمین حرم آشنا میكنم.

 كاش هرگز این لحظه آشنایی رو از یاد نبرم. كاش هرگز از این خواب بیدارم نشم.

 از خواب بهشت.

 از خواب بهشت.

دوشنبه 13/4/1390 - 3:59
شهدا و دفاع مقدس

شهادت به معنای حضور است؛ شهید و شاهد یک معنی

دارد. و شهید در معرکه جنگ را که شهید میگویند چون

حضور پیدا کرده، و هنگامیکه از دنیا رفته است در محضر

حضرت حق زنده و پاینده حاضر شده است و یا اینکه به

معنای اسم مفعول باشد، چون قتیل به معنای مقتول؛

یعنی ملائکه و فرشتگان در موت او حضور پیدا کرده اند و

او مشهود و حاضر شده در برابر صفوف ملائکه رحمت

قرار گرفته است؛ این معنای شهادت است.

دوشنبه 13/4/1390 - 3:52
شعر و قطعات ادبی
فدای اونکه نمی یاد یه لحظه توی خواب من

جمعه اومد نیومدی کی می آیی سراغ من

می دونم پر از گناهم   می دونم که رو سیاهم 

آقا چطور برات بگم تشنه یک نگاهم

آقا جون خوب می دونی دل کی ها شکسته

چشماشون همیشه به انتظار نشسته

آقا جون خوب می دونی چه طعنه هایی می شنون

اونهایی که به خاطرت قلب و توسینه می درن   
دوشنبه 13/4/1390 - 3:36
شعر و قطعات ادبی

غزل تر از غزل ،گل تر ز گل ،زیبا تر از زیبا

تو از الله اکبر آمدی

از اشهد ان لا

 شهادت می دهم معراج یعنی چشم های تو

 شهادت می دهم چشم تو یعنی سوره اسراء

  غریبه نیستی ،این روز ها بسیار دلتنگم

  برای این دل تنهاترم دستی ببر بالا

 دلم زرد است،شبهایم همه سرد است

 یا خورشید،بقیعستان اشکم بسته شد

 یا قوه الخضرا

  تو می گویی زمان دیدن هم باز هم فردا

  و من می گویم امشب زود تر حالا همین حالا...

دوشنبه 13/4/1390 - 3:33
اهل بیت

در حدیث است،حضرت موسی (ع)در مناجات کوه طور عرض کرد:

یا اله العالمین (ای خدای جهانیان) جواب شنید لبیک (یعنی ندای تو را پذیرفتم رد نمی کنم) سپس عرض کرد: یا اله المحسنین (ای خدای نیکوکاران) جواب شنید لبیک،سپس عرض کرد:یا اله المطیعین (ای خدای اطاعت کنندگان)جواب شنید لبیک ،

سپس عرض کرد: یا اله العاصین(ای خدای گناهکاران)سه بار جواب شنید لبیک ،لبیک،لبیک

حضرت موسی تعجب کرد و عرض کرد:خداوندا تو را خدای جهانیان، خدای نیکوکاران و خدای اطاعت کنندگان خواندم ، یکبار فرمودی لبیک ولی تو را خدای گناهکاران خواندم سه بار فرمودی لبیک،حکمتش چیست؟

جواب آمد،مطیعان با اطاعت خود ، نیکوکاران به نیکوکاری خود و عارفان به معرفت خود اعتماد دارند ،گناهکاران که جز فضل من پناهی ندارند،اگر از درگاه من نا امید گردند به درگاه کی پناهنده شوند؟!

دوشنبه 13/4/1390 - 3:31
شعر و قطعات ادبی

خدایا محبت را تو به من بیاموز،چرا که تو تمام بدی هایم را می دانی و می خوانی ،

کدام دوست ،کدام دوست اندکی از بدی هایم را می دانست و با من دوست می ماند

 غیر از تو؟

خدایا قهر را تو به من بیاموز چرا  که وقتی از بدی هایم روی بر می تابی مرا نا امید

نمی سازی و راه بازگشت و جبران می گذاری

خدایا صلابت را تو به من بیاموز تا اشتباه نکنم که صلابت خشونت نیست قاطعیت

مهربان است آن جا که تو درسم دادی  الرحمن الرحیم مالک یوم الدین بخشنده ای

 در اوج قدرت خدایا بی رنگم کن ، تو با صفات خویش رنگم کن تا چنان شوم که

بگویم چنان پر شد فضای سینه از دوست که رنگ خویش گم گشت از ضمیرم

دوشنبه 13/4/1390 - 3:28
شهدا و دفاع مقدس

راستش امروز میخوام از شهید برونسی بنویسم اولین بار از بچه های حسینیه محلمون

اسمش رو شنیدم  و رفتم دنبالش چند تا داستان در موردش شنیده بودم که هر جایی

میرسیدم تعریف میکردم برام خیلی جالب بود شهید برونسی؟و یا بهتر بگم فدایی خانم

فاطمه زهرا (س) .کلا دلم پیشش گیر کرده بود زد بسرم شنیدم که قرار تو حرم اقا امام رضا(ع)

تشیع پیکر بشه راه افتادم و رفتم قرار بود ساعت ۹ صبح تشیع کنند منم از ساعت ۹ صبح

رفتم جلوی باب رضا ایستادم تا ساعت ۱۱ دیدیم شهید دارن میارن تا شهید رو دیدم گفتم

باید برم سمتش به زحمت خودمو رسوندم به پیکر شهید ولی روش نوشته بود شهید گمنام

کمی جا خوردم گفتم پس شهید برونسی چی شد تو ی جمعیت شنیده بودم شهید برونسی

رو قراره از زیر گذر ببرنش بهشت رضا برای تدفین. به خودم گفتم بازم گناه باعث شده دستم

 بهش نرسه ولی بعد مراسم میرم سمت بهشت رضا تو صحن جامع رضوی مراسم برپا شد

بعد نیم ساعت دیدم یه تابوت شهید رو دست ۱۰ الی ۱۲ نفر دارن میارن همه سرشون گرم

مراسم بود بدو بدو رفتم گفتم اخ جوون شهید برونسی رسیدم به پیکر شهید ولی بازم روش

 نوشته بود شهید گمنام !! به خودم گفتم خدایا واقعا من وضع ام اینقدر خرابه تو همین حال

 بودم که برگشتم دیدم یه تابوت روبروم قرار داره که هیچ چیز روش زده نیست همین طور

نگاه اش کردم تا اینکه فشار جمعیت منو تکون داد به خودم اومدم اره شهید برونسی اره

شهید برونسی بود خودش یعنی دست ما هم بهش رسید . واقعا برام جالب بود  تو اوج

نا امیدی بودم که دیدم روبروم  و دوست دارم همیشه با چنین شخصیت هایی روبرو بشم

 انسان هایی واقعا بزرگ.  این سرادر واقعا از بزرگان بود من داستانی رو که درموردش

شنیده ام روبراتون تعریف میکنم.

سجده طولانی :

ایشان با نیروهایش در میدان مین گرفتار می شوند و معبری هم نبوده است .

همه غافل گیر شده بودند.

دوستان برونسی نقل میکنند که در این شرایط ایشان یک سجده طولانی رفته و

 متوسل شده بودند .

بعد که بلند شد بدون وجود هیچ یک از قرائن ظاهری ومادی به بچه های گفت که

 از فلان مسر بیایید و نیروها را بدون هیچ شهیدی از میدان مین خارج کرد . این

دقیقا و یقینا معنایی به جز همان توسل نداشت.

بعد هم که به او گفته بودند چطور این کار را کردی ؟

 گفت : که به حضرت زهرا توسل کرده بودم

ای کاش شهادت نصیبمان شود .

شادی روح تمام شهدا صلوات

دوشنبه 13/4/1390 - 3:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته