• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 93
تعداد نظرات : 30
زمان آخرین مطلب : 4670روز قبل
سلامت و بهداشت جامعه

 

با گذشت زمان و افزايش سن، مدت زمان خواب کوتاه تر، جبران بي خوابي ها کمتر و بيداري هاي شبانه بيشتر مي شوند.

 

 

غير از برخي دلايل آسيب شناسانه که بايد تشخيص داده شوند، اين معضلات خواب نشانه هايي طبيعي از فرا رسيدن پيري هستند. با اين حال، براي حل مشکل شب هاي بد و کسل کننده چاره هايي ساده و مؤثر، بدون نياز به استفاده از دارو وجود دارند. در اين مقاله مي خوانيم:

سازمان کلي خواب چيست؟
خواب از مراحل متفاوتي تشکيل شده است: خواب، خواب سبک، خواب عميق و متناقض.
مرحل? خواب عميق نيروبخش ترين مرحله از خواب و بخش متناقض موجب بروز روياها و خواب ديدن مي شود.

اين مراحل متفاوت خواب، در يک چرخه سازمان يافته اند؛ که هر يک به واسط? يک زمان کوتاه بيداري از هم جدا مي شوند. طي يک خواب شبان? کامل، چرخه هاي خواب با دفعات تکرار متفاوتي پشت سر هم مي آيند، تکرارشان هم بستگي به اين دارد که فرد چه قدر پرخواب يا کم خواب باشد. در واقع، طول مدت خواب مورد نياز، براي داشتن احساسي خوب در صبح، درهرشخص نسبت به ديگري متفاوت است.  

پيري و افزايش سن چه نقشي در وضعيت خواب بازي مي کند؟

پا گذاشتن به سن، به ميزان قابل توجهي شيو? خوابيدن افراد را تغيير مي دهد:

طول کل خواب، با افزايش سن کاهش مي يابد (خواب متفاوت در بستر بودن است) و برخي مراحل دستخوش تغيير مي شوند، خصوصاً مرحل? خواب عميق که کوتاه مي شود.

خواب مجدد بين 2 چرخه طولاني تر است و اغلب به واسط? نگراني و عوامل خارجي ديگر (سروصداي همسايه ها، دماي بالاي اتاق خواب...) به تأخير مي افتد.

تمايل به خواب شبانه زودتر بروز مي کند و صبح نيز فرد زودتر بيدار مي شود.

سيستم تنظيم "هوشياري/خواب" کارايي کمتري دارد زيرا برخي هورمون ها که عامل هم زمان کردن بدن با محيط هستند، مقدار کمتري ترشح مي شوند. 

تمام تغييرات خواب در افراد مسن و حساس (به جمع هاي خانوادگي، غذاي زياد و حاوي الکل، تغيير آهنگ زندگي هنگام تعطيلات) بيشتر مي شود، اين تغييرات بر روي کيفيت خواب اثر مي گذارند. در نتيجه کيفيت خواب پايين مي آيد و همين عاملي مي شود براي خواب آلودگي در روز و افزايش نياز به خواب بعدازظهر. 

هيچ نکت? غيرعادي و زيان آوري وجود ندارد، اما احساس بد خوابيدن به حدي افزايش مي يابد که از ميان هر 3 نفر بالاي 65 سال، يکي از آنها از شب هاي بد و کسل کننده اش شکايت مي کند.

بايد خاطر نشان کرد که گاهي اوقات برخي از انواع بي خوابي عوامل پاتولوژيک ( آسيب شناسانه) دارند که بايد جستجو و کشف شوند.
جمعه 13/3/1390 - 9:45
سلامت و بهداشت جامعه

براي مقابله با پيري بدن، گياهان، خوراکي ها و ادويه هايي با خواص فوق العاد? آنتي اکسيداني وجود دارند. آيا آنها را مي شناسيد؟

 
گياهان و خوراکي ها به دو روش مي توانند تأثير بگذارند. آنها از يک سو، خودشان سرشار از آنتي اکسيدان اند و از سوي ديگر به سيستم آنتي اکسيدان داخلي بدن کمک مي کنند. به ياد داريم که آنتي اکسيدان ها مولکول هايي هستند که هم توسط مواد غذايي به بدن ما مي رسند و هم توسط خود بدن توليد مي شوند. آنتي اکسيدان ها بدن را در مقابله با راديکال هاي آزاد ياري مي کنند، راديکال هاي آزاد مولکول هايي هستند که سرعت پيرشدن را افزايش مي دهند. وارد کردن آنتي اکسيدان ها در برنام? غذايي به طور منظم، روشي عالي براي مبارزه با پيري است.  

سه گياه با بيشترين مقدار آنتي اکسيدان
چاي
گينکو بيلودا
جنسهيا جنسان

خوراکي هايي با بيشترين مقدار آنتي اکسيدان
آلو خشک، آلو
انگور سياه، کشمش
زغال اخته، توت، تمشک، توت فرنگي، گيلاس
کيوي
گريپ فروت صورتي
سير
کلم پيچ، کلم بروکلي
اسفناج
چغندر
فلفل قرمز
پياز

ادويه هايي با بيشترين مقدار آنتي اکسيدان
زنجبيل
زردچوبه
فلفل سياه
جوز بويا
وانيل

يادآور مي شويم که اين موادغذايي، ادويه ها و گياهان که به خودي خود مفيدند، بايد با يک برنام? غذايي متنوع و متعادل همراه شوند. بهتر است که تا جايي که مي توانيد آلوي خشک و اسفناج بخوريد و ديگر خوراکي ها را ناديده نگيريد.
جمعه 13/3/1390 - 9:40
اخبار

 

يکي داشت اظهار نظر مي‌كرد: اين جلال آل احمد كه هي ازش تعريف مي‌كنن، فقط يه كتابِ خوب نوشته، كه اسمش بوف كورهِ!!!

يكي گفت: بوف كور كه مالِ صادق هدايتِ!!!

يارو گفت: ديگه بدتر، يه كتابِ خوب داره، اونم صادق هدايت براش نوشته ...

جمعه 13/3/1390 - 9:31
داستان و حکایت

هيزم شکن صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده … شک کرد که همسايه اش آن را دزديده باشد براي همين تمام روز او را زير نظر گرفت.


متوجه شد همسايه اش در دزدي مهارت دارد مثل يک دزد راه مي رود مثل دزدي که مي خواهد چيزي را پنهان کند پچ پچ ميکند.
آن قدر از شکش مطمئن شد که تصميم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضي برود.
اما همين که وارد خانه شد تبرش را پيدا کرد.زنش آن را جابه جا کرده بود.


مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايه را زير نظر گرفت: و دريافت که او مثل يک آدم شريف راه مي رود حرف مي زند و رفتار مي کند.»


————————————————————


امام علي(عليه السلام) به مالک اشتر :


اي مالک! اگر شب هنگام کسي را در حال گناه ديدي، فردا به آن چشم نگاهش مکن شايد سحر توبه کرده باشد و تو نداني

پنج شنبه 12/3/1390 - 20:50
بیماری ها

حمله قلبي معمولاً زماني اتفاق مي افتد كه لخته هاي خون، جريان خون را در ميان رگها و رگ خوني غذا دهنده به قلب (عروق كرونري) مسدود مي كنند.

قطع جريان خون به قلب مي تواند سبب آسيب يا نابودي بخشي از ماهيچه قلب شود.

در سالهاي گذشته حمله قلبي غالباً كشنده بود. اما امروزه در نتيجه اطلاع بيشتر از علايم و نشانه ها و بهبود روشهاي درماني، بيشتر كساني كه دچار حمله قلبي مي شوند زنده مي مانند.

روش زندگي سالم (شامل خوردن، ورزش و ميزان فعاليت بدني، مقابله با استرس) نقش اساسي در بازگشت از حمله قلبي را بازي مي كند. بعلاوه يك روش زندگي سالم مي تواند در پيشگيري اوليه از حمله قلبي كمك كند يا بعد از وقوع حمله قلبي، با كنترل عوامل خطري كه در تنگي عروق غذا رسان به قلب (عروق كرونري) شركت مي كنند، از نارسايي بيشتر جلوگيري مي كند.

پنج شنبه 12/3/1390 - 20:48
طنز و سرگرمی

1- داماد خَچَل : سن بين 15 تا 19 سال ،خام و نپخته ، سرد وگرم نچشيده، جسارت بسيار ، حماقت فراوان ، زود پشيمون ،زود رنج ، قرباني عواطف زودگذر يا مبادلات خانوادگي ، بچه اش از خودش بزرگتر!


 


2- داماد مَچَل : سن بين  19تا25 سال ، ژيگولي ، دانشجو ، سرباز ، رفيق باز، وابسته به پول بابائي ، بيکار ، آينده دار،  توي هر دامي که براش پهن کنن تلپي ميفته ، کيس مناسبي براي تور شدن، کم ظرفيت، يکي ميزنه يکي ميخوره !

 

3- داماد هَچَل : سن بين 25 تا 29سال، رسيده، حاضر آماده ، داراي کار و بار، فارغ التحصيل ،با کارت پايان خدمت، داراي شکستهاي عشقي فراوان، بسيار با تجربه ، دم به هرتله اي نميده ، عصا قورت داده ، کمي کج و معوج،  پراز قرشمه ، به کمتر از زتا جونز و جولي رضايت نميده!

 

4-  داماد کَچَل: سن بين 30 تا 37  سال ، گرفتار، درگير، پرکار ،پرخور، همچنان پرشور، نقل ونبات ، گوله نمک ،فوران احساسات ، راضي به رضاي خدا، دنبال زنان بيوه کم سن وسال ، مسئوليت پذير، درپي رفاه خانواده ، داراي کار و بار و خانه، قسمت هرکي بشه مبارکه !!!

 

پنج شنبه 12/3/1390 - 20:45
دانستنی های علمی

آيا ميدانستيد که دندانپزشک‌ها توصيه مي‌کنند که زمان مسواک زدن، تا 6 قدم از توالت دور شويد تا از ورود ذرات معلقي که بوسيله هوا منتقل مي‌شوند، در هنگام شستشوي دهان، جلوگيري شود ؟

آيا ميدانستيد که ستاره دريايي مغز ندارد ؟

آيا ميدانستيد که تعداد چيني‌هايي که انگليسي بلدند، از تعداد آمريکايي‌هايي که انگليسي بلدند، بيشتر است ؟

آيا ميدانستيد که شما نميتوانيد با حبس کردن نفستان خودکشي کنيد ؟

آيا ميدانستيد که انسان‌هاي راست دست به طور ميانگين 9 سال بيش از چپ دست‌ها عمر مي‌کنند ؟

آيا ميدانستيد که هيچ کلمه اي در زبان انگليسي با کلمه month هم قافيه نمي‌شود ؟

آيا ميدانستيد که مورچه ها بعد از مرگ در اثر سم پاشي به پهلوي راست مي‌افتند ؟

آيا ميدانستيد که هر انساني در طول زندگي‌اش به طور ميانگين 8 عنکبوت را در حال خواب مي‌خورد ؟

آيا ميدانستيد که گربه ماهي بيش از 27000 عضو چشايي دارد ؟

آيا ميدانستيد که کشتي ملکه اليزابت دوم بابت هر گالون سوختي که مي‌سوزاند فقط 1.5 متر حرکت مي‌کند ؟

آيا ميدانستيد که بطور متوسط، مردم آنقدر از عنکبوتها مي‌ترسند که نمي‌توانند آن‌ها را بکشند ؟

آيا ميدانستيد که فندک قبل از کبريت اختراع شد ؟

آيا ميدانستيد که فرشته ها با سرعت نور حرکت ميکنند و زمان بر آنها کند ميشود ؟

آيا ميدانستيد که 80 درصد موجودات دنيا را حشرات تشکيل داده‌اند ؟

آيا ميدانستيد که روباه همه چيز را خاکستري مي‌بيند ؟

آيا ميدانستيد که گربه قادر به تشخيص مزه‌ي شيريني نيست ؟

آيا ميدانستيد که تعداد حشرات موجود در 5/2کيلومتر (دو و نيم) مربع زمين کشاورزي، از انسان‌هاي موجود در تمام دنيا بيشتر است ؟

آيا ميدانستيد که تنها حيواني که نمي‌تواند شنا کند، شتر است ؟

آيا ميدانستيد که لاما که نوعي شتر کوچک بي کوهان است بهنگام عصبانيت بر صورت طرف مقابل، تف مي‌اندازد ؟

آيا ميدانستيد که دارچين بسيار کشنده است اگر به صورت وريدي به انسان تزريق شود ؟

آيا ميدانستيد که فقط يک نفر از يک ميليارد نفر بيش از 116 سال عمر مي‌کند ؟

آيا ميدانستيد که روز تولد شما حداقل با 9 ميليون نفر ديگر يکي است ؟

آيا ميدانستيد که لئو‌ناردو داوينچي مخترع قيچي بود، همچنين 10 سال طول کشيد تا لبهاي موناليزا را نقاشي کند ؟

پنج شنبه 12/3/1390 - 20:44
جهانگردی

 

مسجد Sanki Yedim که در نزديکي شهر استانبول ترکيه قرار‌دارد، بدون شک يکي از عجيب‌ترين مساجد دنياست.

به گزارش «فردا»‌، نه‌تنها بناي منحصربفرد اين مسجد که تنها ديواره‌اي کوتاه در دل دشت و دو مناره بلند دارد و فاقد سقف است، بلکه اسم آن هم به معناي «فرض مي‌کنم که خورده‌ام»، که ريشه تاريخي دارد، آن را جالب‌تر کرده‌است.

در کتاب معتبر و مشهور «روايت‌هايي از تاريخ عثماني» نوشته «گرکان محمد علي» آمده‌است که يک مسجد در منطقه فاتح استانبول وجود دارد که نام آن Sanki Yedim به معني «فرض مي‌کنم که خورده‌ام»، قرار دارد. زمان ساخت اين مسجد به قرن پانزدهم مربوط مي‌شود. فردي به نام «خير‌الدين افندي» باني ساخت اين مسجد، مردي مومن بود. وي هنگامي که براي خريد به بازار ‌رفت‌ و قصد خريد مواد خوراکي که به آنها علاقمند بود را داشت. پولي را که براي خريد آنها پرداخت ‌کرد، حساب کرد و به نظرش مقدار زيادي بود. پس با خود فکر کرد که آن را پس‌انداز کند و براي متقاعد کردن خودش گفت: «فرض مي‌کنم که خورده‌ام» وي هرگاه که به خريد مي‌رفت، همين کار را تکرار مي‌کرد تا ماه‌ها و سال‌ها گذشت و پول پس‌انداز وي به اندازه‌اي رسيد که توانست با آن يک مسجد کوچک بسازد.

از آنجا که وي فرد ثروتمندي نبود، مردم شهر از او چگونگي ساخت مسجد را جويا شدند و او در پاسخ گفت که هنگام خريد مواد خوراکي با خود مي‌گفتم که «فرض مي‌کنم که خورده‌ام». از آن زمان مردم اين مسجد را Sanki Yedim ناميدند.
پنج شنبه 12/3/1390 - 20:39
داستان و حکایت

در يک دهکده اي دور افتاده دو تا دوست زندگي مي کردند. يکي از اونها جانسون و ديگري پيتر بود. اين دو تا از کودکي با هم بزرگ شده بودند. آنقدر اين دو دوست رابطه خوبي با هم داشتند که نصف اهالي دهکده فکر ميکردند که ِاين دو نفر با هم برادرند. با اين حال که هيچ شباهتي به هم نداشتند. اما اين حرف اهالي نشان از اوج محبتي بود که بين اين دو نفر وجود داشت. هميشه پيتر و جانسون راز دلشون رو به همديگه ميگفتند و براي مشکلاتشون با همديگه همفکري ميکردند و بالاخره يه راه چاره براش پيدا مي کردند. اما اکثر اوقات جانسون اين مسائل رو بدون اينکه پيتر بدونه با دوستاي ديگه اش در ميان ميگذاشت.وقتي پيتر متوجه اين کار جانسون مي شد ناراحت مي شد اما به روش هم نمي آورد. چون آنقدر جانسون رو دوست داشت که حاضر نبود حتي براي يک دقيقه تلخي اين رابطه رو شاهدباشه. به خاطر همين احترام جانسون رو نگه مي داشت و باز هم مثل هميشه با اون درد دل مي کرد. سالها گذشت و پيتر ازدواج کرد و رفت سر خونه زندگيش، اما اين رابطه همچنان ادامه داشت و روز به روز عميق تر مي شد. يه روز پيتر مي خواست براي يه کار خيلي مهم با خانواده اش بره به شهر. به خاطر همين اومد و به جانسون گفت من دارم مي رم به طرف شهر، اما اگه امکان داره اين کيسه پول رو توي خونت نگهدار تا من از شهر برگردم.


 جانسون هم پول رو گرفت و رفيقش رو تا دروازه خروجي بدرقه کرد. وقتي داشت به خونه برمي گشت، سر راه رفت پاتوق خودش و شروع کرد با دوستاش تفريح کردن. هوا ديگه داشت کم کم تاريک مي شد و جانسون با دوستاش مي خواست خداحافظي کنه. اما دوستاش گفتن هنوز که زوده چرا مثل هر شب نمي ري؟ اونم گفت که پولهاي پيتر توي خونست و بايد زودتر بره خونه و از پولها مراقبت کنه. خلاصه خداحافظي کرد و رفت. وقتي رسيد خونه سريع غذاشو خورد و رفت توي اتاقش. پولها رو هم گذاشت توي صندوقش و گرفت تخت تخت خوابيد. بي خبر از اتفاقي که در انتظارش بود ...


بله درست حدس زديد. چند نفر شبونه ريختن توي خونه و پولها رو با خودشون بردند! جانسون صبح که از خواب بيدار شد متوجه اين موضوع شد و از ناراحتي داشت سکته مي کرد ! تمام زندگيش رو هم اگه مي فروخت نمي تونست جبران پولهاي دزديده شده رو بکنه. از ناراحتي لب به غذا هم نزد. دم دماي غروب بود که ديد صداي در مياد. در رو که باز کرد ديد پيتر اومده تا پولها رو با خودش ببره. وقتي جانسون ماجرا رو براش تعريف کرد، پيتر به جاي اينکه ناراحت بشه و از دست جانسون عصباني باشه، شروع کرد به خنديدن و گفت مي دونستم، مي دونستم که بازم مثل هميشه نمي توني جلوي زبونت رو بگيري. اما اصلاً نترس. چون من فکرشو مي کردم که اين اتفاق بيافته. به خاطر همين چند تا سکه از آهن درست کردم و توي اون کيسه ريختم و اصل سکه ها رو توي خونه خودم نگه داشتم و چون مي دونستم که کسي از اين موضوع با خبر مي شه و تو به همه مي گي که سکه ها پيش تو بوده، خونه من امن تر از تو بود. الآن هم اصلاً نگران و ناراحت نباش شايد از دست من و اين رفتارم ناراحت بشي، اما اين درسي برات مي شه که هميشه مسائلي رو که ديگران با تو در ميون ميگذارند توي قلبت محفوظ نگه داري و به شخص ناشناسي راز دلت رو بازگو نکني ...


سالها گذشت و جانسون از اون اتفاق درس بسيار بزرگي گرفت. اينکه راز ديگران مثل راز دل خودش مي مونه و بايد براي حفظ اون راز تلاش کنه. همونطور که خودش از فاش شدن راز دلش ناراحت مي شه ديگران هم از اين موضوع امکان داره تحت تاثير قرار بگيرند و چه بسا موجب سلب اطمينان و تيرگي رابطه دوستي هم بشود. بطوريکه صداقت و صفاي دل شما نبايد تحت هيچ شرايطي موجبات آسيب و نگراني شما را فراهم نمايد

پنج شنبه 12/3/1390 - 20:36
داستان و حکایت

وقتي سارا دخترک هشت ساله‌اي بود، شنيد که پدر و مادرش درباره برادر کوچکترش صحبت مي‌کنند. فهميد که برادرش سخت بيمار است و آنها پولي براي مداواي او ندارند. پدر به تازگي کارش را از دست داده بود و نمي‌توانست هزينه جراحي پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنيد که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه مي‌تواند پسرمان را نجات دهد.


سارا با ناراحتي به اتاق خوابش رفت و از زير تخت قلک کوچکش را در آورد. قلک را شکست، سکه‌ها را روي تخت ريخت و آنها را شمرد، فقط پنج دلار!
بعد آهسته از در عقبي خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوي پيشخوان انتظار کشيد تا داروساز به او توجه کند ولي داروساز سرش شلوغ‌تر از آن بودکه متوجه بچه‌اي هشت ساله شود.
دخترک پاهايش را به هم مي‌زد و سرفه مي‌کرد ولي داروساز توجهي نمي‌کرد. بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکه‌ها را محکم روي شيشه پيشخوان ريخت.


داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت: چه مي‌خواهي؟
دخترک جواب داد:‌ برادرم خيلي مريض است، ميخواهم معجزه بخرم.
داروساز با تعجب پرسيد: ببخشيد؟!
دخترک توضيح داد: برادر کوچک من، داخل سرش چيزي رفته و بابايم مي‌گويد که فقط معجزه مي تواند او را نجات دهد. من ميخواهم معجزه بخرم، قيمتش چند است؟!
داروساز گفت: متأسفم دختر جان، ولي ما اينجا معجزه نمي‌فروشيم.
چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت: شما را به خدا، او خيلي مريض است، بابايم پول ندارد تا معجزه بخرد اين هم تمام پول من است، من کجا مي‌توانم معجزه بخرم؟
مردي که گوشه ايستاده بود و لباس تميز و مرتبي داشت، از دخترک پرسيد چقدر پول داري؟
دخترک پولها را کف دستش ريخت و به مرد نشان داد. مرد لبخندي زد و گفت: آه چه جالب، فکر مي‌کنم اين پول براي خريد معجزه برادرت کافي باشد!
بعد به آرامي دست او را گرفت و گفت:‌ من ميخواهم برادر و والدينت را ببينم، فکر مي‌کنم معجزه برادرت پيش من باشد.
آن مرد دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شيکاگو بود.فرداي آن روز عمل جراحي روي مغز پسرک با موفقيت انجام شد و او از مرگ نجات يافت.
پس از جراحي، پدر نزد دکتر رفت و گفت: از شما متشکرم، نجات پسرم يک معجزه واقعي بود. مي‌خواهم بدانم بابت هزينه عمل جراحي چقدر بايد پرداخت کنم؟
دکتر لبخندي زد و گفت:‌ فقط پنج دلار

پنج شنبه 12/3/1390 - 20:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته