دعا و زیارت
ام وهب همسر عبدالله بن عمر کلبی، همراه همسرش از کوفه به کربلا آمده بود. روز عاشورا همسرش به میدان آمد، شجاعانه جنگید تا چند نفر را کشت. ام وهب عمود خیمهای را برداشت و به سوی میدان دوید خطاب به شوهرش گفت: پدر و مادرم فدایت در راه ذریه پاک پیامبر بجنگ. عبدالله خواست او را به خیمهها برگرداند، ولی او امتناع کرد و پاسخ داد: به خدا قسم به خیمه بازنمیگردم تا با تو کشته شوم.
امام حسین علیه السلام صدایش زد فرمودند: خدا به شما خانواده پاداش خیر دهد، برگرد، جهاد بر زنان واجب نیست.
ام وهب برای اطاعت از امام به خیمه بازگشت. شوهرش میجنگید تا به شهادت رسید. ام وهب بالای سرش آمد نشست با او سخن میگفت و خاک از چهره مبارکش میسترد و میگفت: بهشت گوارایت باد. شمر او را دید، غلامش را به سوی او فرستاد. غلام با عمودی بر سر او زد و آن پاک سرشت در کنار شوهرش به شهادت رسید.
شنبه 29/10/1386 - 11:42
دعا و زیارت
پس از حسین بن علی علیه السلام درخشانترین چهره در واقعه کربلا، چهره ابوالفضل العباس علیه السلام فرزند امیرالمومنین علیه السلام و برادر امام حسین علیه السلام است. آن حضرت به هنگام شهادت 34 ساله بود و تمام فضایل و کمالات انسانی را در خویش جمع داشت.
در جنگهای قدیم، عَلَم نشانه بقای کیان لشکر بوده است و تا زمانی که پرچم لشکری در اهتزاز بود کیان لشکر باقی بود و هنگامی که پرچم سرنگون شد، لشکر شکست خورده محسوب میشد. به همین جهت همیشه پرچم به دست شجاعترین افراد که نسبت به مبنا و هدف جنگ عقیدهای راسخ داشتند داده میشد. در روز عاشورا در حالی که تعدای از برادران امام حسین علیه السلام و اصحاب بزرگوارش در صحنه نبرد حضور داشتند ور هر کدام از زمره شجاعان به شمار میرفتند، امام پرچم لشکرش را به دست عباس علیه السلام داد، چرا که او از هر جهت شایسته ترین فرد برای این مقام بود.
در زور عاشورا هنگامی که اصحاب باوفای امام حسین علیه السلام در دفاع از حریم دین به قلب لشکر کوفه میتاختند، هر گاه کار بر یکی از آنها دشوار میشد و در حلقه محاصره دشمن گرفتار میآمد، این عباس بود که در نجات او تن به خطر میداد و لشکر کوفه را پراکنده میکرد.
به خاطر این همه فضیلت بود که شهادتش برحسین علیه السلام سخت گران آمد و هنگامی که او را در خون افتاده دید، فرمودند: هم اکنون کمرم شکست و بیچاره شدم.
اللهمَّ العَن اوَّلَ ظالمٍ ظلمَ حقّ محمَّدٍ و آل محمَّد و آخرَ تابعٍ لهُ عَلی ذلک.
شنبه 29/10/1386 - 11:41
دعا و زیارت
قاسم پسر امام حسن مجتبی علیه السلام نوجوانی که هنوز به حد بلوغ نرسیده است به حضور حضرت رسیده و از ایشان اجازه نبرد میخواهد، ولی حضرت او را بازمیدارد. قاسم اصرار میکند و دست و پای عموی خود را میبوسد امام به او اجازه میدهد ولی قبل از حرکت او را در آغوش میکشد و هر دو چنان میگریند که بی تاب بر زمین میافتند.
حمیدبن مسلم مورخ واقعه کربلا میگوید: جوانی به میدان آمد که صورتش چون پاره ماه میدرخشید، شمشیری در دست، پیراهنی بر تن و جفتی نعلین در پا داشت که بند یکی از آنها بریده بود و فراموش نمیکنم که بند کفش پای چپش پاره بود.
عمروبن سعد ازدی گفت: میخواهمبه او حمله کنم. گفتم: سبحان الله برای چه؟ به خدا اگر این جوان مرا بزند دست به سویش بلند نمیکنم، این گروهی که دور او را گرفتهاند برای او بس است.
گفت: به خدا حمله خواهم کرد و بر او تاخت و دست از او برنداشت تا با شمشیر بر فرقش نواخت. قاسم به صورت به زمین افتاد و فریاد زد: عمو جان!
امام حسین علیه السلام همانند باز شکاری خود را به میدان رساند و چون شیر خشمگین حمله کرد. شمشیر به سوی عمروبن سعد کشید، او دست خود را سپر کرد و دستش از آرنج جدا شد. عمرو فریادی کشید و حضرت او را رها کرد. لشکر کوفه برای نجات او آمدند ولی او را زیر پای اسبان خود له کردند. وقتی غبار فرو نشست حسین را دیدم که بالای سر قاسم ایستاده و قاسم پاهای خود را به زمین میکشد.
حضرت فرمودند: به خدا بر عمویت گران است که تو اورا بخوانی، ولی جوابت ندهد، یا جوابت دهد ولی به حالت سودی نبخشد. دور باد قومی که تورا کشت.
آنگاه پیکر پاک قاسم را در آغوش کشید و او را به خیمه شهدا آورد.
اللهمَّ العَن اباسُفیان و معاویةَ و یزید بن معاویة علیهم منک اللَّعنةُ ابدَ الابِدین.
شنبه 29/10/1386 - 11:40
دعا و زیارت
علی بن حسین به سوی میدان حرکت کرد. امام دست به دعا برداشته، میگریست و میگفت: بارالها تو شاهد باش جوانی به سوی این قوم میرود که از نظر صورت و سیرت شبیهترین مردم به رسول خداست و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبرت میشدیم به چهره او مینگریستیم.
علی اکبر به میدان آمد چنان جنگید که لشکر کوفه را به ضجه واداشت. پیاپی حمله میکرد و پس از هربار حمله برمیگشت و میگفت پدر جان سنگینی زره خستهام کرده و عطش مرا از پای درآورده است، آیا به جرعهای آب دسترسی داری؟
و امام در جواب میفرمودند: عزیز من صبرکن، به زودی از دست رسول خدا سیراب میشوی.
پس او دوباره حمله میکرد تا در نهایت ضربهای بر سرش زدند، دشمن دور او را گرفت و با شمشیر قطعه قطعهاش کردند.
علی چون خود را در حال شهادت دید فریاد زد: پدر جان خداحافظ، این جدم رسول خداست که سلامت میرساند و میگوید به سوی ما بشتاب.
امام حسین علیه السلام بالای سر علی آمد، بدن پاره پارهاش را نظاره کرده آنگاه فرمودند: لعنت خدا بر قومی که تورا کشت. پسرم، اینان چقدر در شکستن حرمت رسول خدا جسورند. آه! بعد از تو خاک بر سر دنیا.
امام حسین جنازه شهیدان را غالباً خود به خیمه میبرد، اما تاب در بغل کشیدن جوانش را نداشت. از این رو جوانان هاشمی را فراخواندند و فرمودند: پیکر برادرتان را بردارید وبه خیمه ببرید.
لعنَ اللهُ آل زیادٍ و آل مروان و لعنَ اللهُ بنی امیةَ قاطبةً و لعنَ اللهُ بنَ مرجانةَ
و لعنَ اللهُ عمرَبن سعدٍ و لعنَ اللهُ شمراً.
شنبه 29/10/1386 - 11:40
دعا و زیارت
اصحاب سیدالشهدا علیهم السلام عهد بسته بودند تا زمانی که حتی یکی از آنهازنده است نگذارند خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به میدان روند و بر این عهد استوار ماندند تا آخرین نفر از اصحاب یعنی سوید بن ابی المطاع نیز به شهادت رسید.
بی شک آنچه تاکنون بر قلب مبارک امام وارد شده بود، سنگینتر از آن بود که در تصور بجنگد. آن بزرگ، در حدود یک نیمروز شهادت پنجاه نفر از بهترین یاران خود را به چشم دیده بود، بالای سر همه آنها حاضر شده و لحظات سخت جدایی را تحمل کرده بود. آری تنها روحی به بزرگی روح امام حسین علیه السلام میتوانست بار چنین رنج گرانی را بر دوش کشد و همچنان راست قامت و استوار در برابر دشمنان بایستد و حتی گامی به عقب نگذارد.
شنبه 29/10/1386 - 11:38
دعا و زیارت
به طوری که ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبین نوشته است، همراه حضرت سیدالشهدا علیه السلام بیست نفر از آل ابی طالب علیه السلام در کربلا به شهادت رسیدند که عبارتند از:
فرزندان امیرالمومنین علی ابن ابیطالب سلام الله علیهم:
1 ابوالفضل عباس ابن علی بن ابی طالب، فرزند ام البنین.
2 عثمان بن علی بن ابی طالب، فرزند ام البنین.
3 عبدالله بن علی بن ابی طالب، فرزند ام البنین .
4 جعفربن علی بن ابی طالب، فرزند ام البنین.
5 محمد بن علی بن ابی طالب.
6 ابوبکربن علی بن ابی طالب.
فرزندان امام حسین علیه السلام:
1 علی بن حسین بن علی بن ابی طالب، فرزند لیلی بنت ابی مره ثقفی.
2 ابوبکربن حسین بن علی بن ابی طالب.
3 عبدالله بن حسین بن علی بن ابی طالب، فرزند رباب بنت امرؤ القیس.
فرزندان امام حسن علیه السلام:
1 قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب.
2 عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب.
فرزندان عبدالله بن جعفر سلام الله علیهم:
1 عون بن عبدالله بن جعفربن ابی طالب، فرزند حضرت زینب.
2 محمدبن عبدالله بن جعفربن ابی طالب فرزند خوصا.
3 عبیدالله بن عبدالله بن جعفربن ابی طالب.
فرزندن عقیل ابن ابی طالب علیهم السلام:
1 عبدالرحمن بن عقیل بن ابی طالب.
2 جعفربن عقیل بم ابی طالب فرزند ام البنین بنت الشقر.
3 عبدالله بن عقیل بن ابی طالب.
نوههای عقیل بن ابی طالب علیهم السلام:
1 محمدبن مسلم بن عقیل.
2 عبدالله بن مسلم بن عقیل، فرزند رقیه دختر امیرالمومنین.
3 محمدبن ابی سعیدبن عقیل.
شنبه 29/10/1386 - 11:38
دعا و زیارت
ظهر از راه رسید. ابوثمامه صائدی خدمت امام حسین علیه السلام آمد عرض کرد: فدایت شوم یا اباعبدالله! دشمن نزدیک و نزدیکتر میشود و تا من زندهام دستشان به شما نخواهد رسید، ولی دوست دارم در حالی به زیارت پروردگارم نائل شوم که این نماز را هم به امامت شما به جا آورده باشم.
حضرت نگاهی به آسمان انداخت و فرمودند: نماز را یادآور کردی، خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد، آری اول وقت نماز است. از لشکر بخواهید دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم.
حصین بن تمیم فریاد زد: نماز شما قبول نمیشود.
حبیب بن مظاهر فرمودند: فکر میکنی نماز تو قبول است، ولی نماز خاندان پیامبر قبول نمیشود؟
حصین به او حمله کرده با هم درآویختند، حبیب او را بر زمین افکند، ولی اهل کوفه نجاتش دادند.
زهیر و سعید بن عبدالله در جلوی امام ایستادند تا آن حضرت نماز بگزارد. نیمی از اصحاب مقابل حضرت صف کشیدند و نیمی دیگر در نماز به او اقتدا کردند و حضرت با اصحاب خود نماز خوف به جا آورد. شنبه 29/10/1386 - 11:36
دعا و زیارت
گروهی از یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیده بودند که لشکر کوفه از سمت فرات به اردوی امام حمله آورد جنگ سختی درگرفت. هنگامی که دو لشکر از جنگ دست کشیدند، مسلم بن عوسجه یار باوفای امام حسین علیه السلام مجروح بر زمین افتاده بود و هنوز رمقی داشت که حضرت حبیب بن مظاهر بالای سرش رسید و فرمودند: خدایت رحمت کند، ای مسلم! تو به عهد خویش وفا کردی و ما همچنان در انتظاریم، ولی از عهد خویش دست برنمیداریم.
حبیب بن مظاهر گفت: ای مسلم! شهادت تو بر من سخت گران است. دوست داشتم هر وصیتی داری به من کنی تابه حرمت دینداری و خویشاوندیت انجام دهم، ولی میدانم که من هم به زودی به تو میپیوندم و فرصتی برای عمل به وصیت تو نمیماند.
مسلم در حالی که به امام حسین علیه السلام اشاره میکرد گفت: تنها وصیت من این است که تا زندهای دست از یاری این مرد برنداری.
شنبه 29/10/1386 - 10:4
دعا و زیارت
جنگ آغاز شد. شخصی به نام یزید بن معفل از لشکر ابن سعد به میدان آمد. بریر بن خضیر که بزرگ قاریان قرآن بود از اردوی امام حسین علیه السلام در مقابلش قرار گرفت.
یزید گفت: ای بریر! فکر میکنی خدا با تو چه معاملهای کرد؟
فرمودند: با من هر چه کرد نیکی بود، ولی تو را به شر مبتلا کرد.
گفت: تو پیش از این دروغگو نبودی، ولی اکنون میبینم گمراه شده و دروغ میگویی.
بریر به او پیشنهاد مباهله کرده گفت: نخست از خدا میخواهم آن کس را که بر حق نیست هلاک کند، بعد با هم میجنگیم تا معلوم شود گمراه کیست.
یزید پذیرفت. پس از مباهله با هم جنگیدند و یزید بن معفل از پای درآمد. پس از او شخصی به نام رضی منقذ به بریر حمله کرد و با او درآویخت. بریر او را به زمین زد و بر سینهاش نشست. رضی از اهل کوفه یاری خواست. کعب بن جابر به یاریش شتافت. عنیف بن زهیر گفت: این بریر بن خضیر قاری قرآن است که در مسجد کوفه درس قرآن میداد، ولی کعب بدون توجه به این سخن از پشت سر حمله کرد. نخست نیزهای بر او زد و بعد با شمشیر او را کشت و این چنین بود که بریر قاری به فیض شهادت رسید.
شنبه 29/10/1386 - 10:3
دعا و زیارت
ابن سعد که در اشتیاق حرص آلود به حکومت ری مسخ شده بود تیری در چله کمان نهاده و به سوی اردوی امام حسین علیه السلام نشانه رفت و بدون هیچ شرمی رو به لشکر خود گفت: شاهد باشید که اولین تیر را خود من پرتاب کردم.
شنبه 29/10/1386 - 10:2