• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 539
تعداد نظرات : 437
زمان آخرین مطلب : 2390روز قبل
اخبار
مادر بیمار مرگ مغزی که اعضای بدن فرزند ۲۷ساله اش به ۵بیمار نیازمند اهداء شده است برای گیرندگان این اعضاء پیوندی آرزوی سلامتی کرد.لباس سیاه به تن داشت و با دانه های تسبیح سبزرنگ خود ذکر می گفت. زمانی که آوای روح بخش اذان مغرب را شنید دستانش را بالا برد و با صدای بلند خدا را شکر کرد. او در این لحظه اشک هایش را پاک کرد و به همراهانش گفت: آماده شوید تا نماز اول وقت بخوانیم. راستی امشب، شب رحلت حضرت محمد(ص) و فرزندش امام حسن مجتبی (ع) است. حمیدرضا آرزو داشت که یک بار با پای پیاده در این ایام به مشهد بیاید اما امشب او با ۲بال آسمانی آمده است تا از کنار حرم امام رضا(ع) به آسمان ها پر بکشد. مادر این جوان ۲۷ساله به عروس باردار خود که تنها ۲هفته دیگر تا زمان تولد فرزندش زمان باقی مانده دلداری داد و گفت: دخترم! خدا را شکر کن، تو باید استقامت کنی تا بتوانی یادگار حمیدرضای عزیزمان را به دنیا بیاوری.این مادر عزادار روحیه عجیبی داشت و به همراهانش امیدواری می داد. او در گفت و گو با خراسان گفت: بچه ام مثل یک فرشته بود و حتی مرگش نیز به ۵ بیمار نیازمند زندگی بخشیده است.مادر حمیدرضا در پاسخ به این سوال که در این لحظه چه احساسی دارید؟ با ذکر ا... اکبر جواب داد: برای بیمارانی که ۲کلیه، قرنیه ها و کبد فرزندم را هدیه گرفته اند و از مرگ نجات یافته اند آرزوی سلامتی می کنم. حمیدرضا را هم در این شب عزیز به ائمه معصومین (ع) سپرده ام تا مورد شفاعت و مغفرت الهی قرارگیرد.
يکشنبه 29/12/1389 - 18:13
داستان و حکایت

هر روز گرمای بدنم كمتر میشه،سردی بدنمو توی دستام احساس می كنم.نور چشمم هر لحظه كمتر میشه.نمی دونم بعد از من همسرم مریم و دو تا كاكل زری های قشنگم حسین و فاطمه می خوان چه جوری زندگی كنن.دلم برای قلبم می سوزه حالش خیلی بده با این حال خیلی اروم می تپه وضعم از غم اون به این روز افتاده.حالا به كمك دستگاه های مختلف و همین تپش كوتاه دارم می نویسم.توی اتاق بغلی چند نفر اروم روی تخت خوابیدن و هیچ حركتی ندارن .دكترا می گن اونا دچار مرگ مغزی شدن یعنی فقط یك جسم خالی از هر نوع اعمال زیستی كه دیگه سلامتیشون بهشون برگر دونده نمیشه مگه با یك معجزه. دكتر میگه اونا می تونن به من و امثال من كمك كنن.گفته اگر خانواده هاشون اجازه بدن می تونن هر كدوم از اعضای بدنشون رو كه ما احتیاج داریم به ما اهدا كنن و ما بتونیم با سلامتی پیش خانواده هامون برگردیم و به زندگی مون ادامه بدیم .اما متاسفانه خانواده هاشون اجازه نمیدن اخه خیلی سخته اوناهمیشه منتظرن و به امید یه معجزه هر روز بالای سر اون ها قران می خونن كه شاید روزی از این خواب عمیق بیدار شون.فاطمه و حسین و مریم هر روز به اینجا میان و به دست و پای این خانواده ها می افتن.ولی همیشه نا امید بر می گردن و با گریه به درگاه خدا پناه می برن . منم هر روز توی این اتاق كوچیك فقط دعا می كنم كه بعد از من خدا به خانواده ام بیشتر از هر زمانی توجه كنه تا كمبود و غم وغصه ای رو احساس نكنن.تخت كنار دستی من یه پسر 20 ساله ای بود كه به ریه نیاز داشت و حتی با كمك دستگاه ها هم به زحمت می تونست نفس بكشه.اون تازه داشت معنی زندگی رو می فهمید كه تقدیر این تجربه ی تلخ رو نصیبش كرد .


اما چند روزه پیش بالا خره سختی هاش دیگه تموم شد یكی از خانواده های اتاق بغلی راضی شده بود كه ریه ی یكی از عزیزانش رو به این پسر اهدا كنه و بعد از چند روز اقا پسر 20 ساله ای كه به زحمت می تونست نفس بكشه با یه ریه ی سالم و شاد و سر حال به اغوش گرم خانواده برگشت و همه ی فامیل رو خوشحال كرد.


از اون بعد خانواده ی فرد اهدا كننده هر موقع دلتنگ عزیزشون می شدن به دیدن این جوون 20 ساله كه اسمش مازیار بود می رفتن و با دیدن اون یاد فرزندشون توی ذهنشون زنده می شد و وقتی می دیدن تونستن تصمیم درستی بگیرن و با این كارشون زندگی دوباره ای رو به كسی هدیه بدن ارامش خاطر پیدا می كردن . حالا من تك و تنها توی اتاقم و به پنجره ی شیشه ای خیره شدم و از قاب اون می تونم اسمون و درختان سر زنده كه همگی جلوه ای از طراوت و تازگی هستش تماشا كنم . و ای كاش درختان دست مهربانشون رو روی سر من می كشیدن تا جسم بیمار من هم سرشار از تازگی می شد. باد ارومی می وزید و یك قاصد از پنجره اومد توی اتاق و نشست روی صورتم .


میگن وقتی قاصدكی دیدی ارزوتو بهش بگو و اونو تو اسمون فوت كن تا ارزوتو به گوش خدا برسونه . منم ارزومو به قاصدك گفتم و اونو توی اسمون فوت كردم . چند روز بعد دكتر اومد گفت:یك خبر خوب برات د ارم و من چشمام برق زد و دستپاچه گفتم:بگو دكتر بگو.


و اون گفت:یكی از خانواده ها راضی شده تا یك قلب سالم و سر حال به تو اهدا كنه و من اون لحظه از خوشحالی بال در اوردم .وقتی خانواده ام اومدن به عیادتم و این خبرو شنیدن از خوشحالی گریه كردن و فاطمه دختر كوچك من كه خیلی هم منو دوست داشت با اشك شوقی كه روی صورتش جاری بود داشت از خانواده ی اهدا كننده تشكر می كرد و می گفت خدایا شكرت .


اون وقت که من خیلی حالم بد بودو درد می كشیدم می گفت بابا جون نمیشه من قلبمو بدم بهت؟ و منم فقط اونو بغل می كردم و گریه می كردم خدا رو شكر كه اون دوران به پایان رسید.


بعد از پیوند عضو من شدم یه فرد سالم و سر حال كه زندگیم دوباره به من باز گردانده شده بود و نمی دونم كه چه جوری باید از خانواده ی اهدا كننده تشكر كنم فقط تونستم از خداوند مهربان براشون طلب صبر كنم .


اهدا عضو روح بزرگی می خواد كه اون خانواده داشتن .


ادامه ی نوشتمو در حال سلامتی و در كنار خانواده به پایان رسوندم در این نوشته ی جدیدم یه چیز خیلی بدی اتفاق افتاد.دخترم فاطمه وقتی كه داشت از خیابون رد می شد كه به مدرسه بره تصادف كرد و ما اونو به سرعت به بیمارستان رسوندیم وقتی دكترا اونو معاینه كردن گفتن كه اون دچار مرگ مغزی شده و كاری از دستمون برنمیاد .


چند روز بعد از ما خواستن تا درباره ی اهدای عضو فكر كنیم ولی ما اصلا نمی دونستیم كه چی كار كنیم توی شرایط خیلی سختی قرار گرفته بودیم از یك طرف غم از دست دادن فاطمه و از طرفی این شرایط جدید كه پیش اومده بود.مادر فاطمه یعنی مریم هر روز بالای سر فاطمه قران می خوند و گریه می كرد و روزها می گذشت و ما نمی دونستیم كه چه تصمیمی بگیریم نمی دونم شاید خدا داشت ما رو امتحان می كرد. یك دفعه یاد اون روز افتادم كه مریض روی تخت بیمارستان نشسته بودم .كه یك دفعه قاصدكی اومد و نشست روی صورتم ومن ارزومو به اون گفتم تا به خدا بگه :اون روز ارزوی من این بود كه خداوند به همه ی خانواده هایی كه عزیزانشان دچار مرگ مغزی شدن روح بزرگ و صبری عظیم عطا كنه تا اونا بتونن درست تر تصمیم بگیرن و بتونن با هدیه كردن یك عضو به اشخاص نیازمند زندگی رو به اونا هدیه كنه.تا شاید روزی منم بتونم از دستان پر مهر و بخشش اونا هدیه ی زندگی رو دریافت كنم .و باز از خدا خواستم كه اگر روزی من هم در این موقعیت سخت قرار گرفتم دعای خودمو در حق خودم مستجاب كنه . دعای اول من براورده شد و نعمت خوب سلامتی بار دیگر به من باز گردانده شد .حالا نوبت دعای دومم رسیده و از خدا می خوام كه اون رو هم به استجاب برسونه.ما تصمیم خودمون رو گرفتیم و منو مریم و حسین رفتیم كنار فاطمه و برای اخرین بار او رو در اغوش گرفتیم و بوسیدیم و از اون خداحافظی كردیم لحظه ی خیلی سختی بود. ما سه عضو از اعضای بدن فاطمه رو به نیازمندان عضو اهدا كردیم من می دونم كه فاطمه از این كار خیلی خوشحال شده و در واقع این هدیه دختر عزیزم فاطمه به آن عزیزان بود.

يکشنبه 29/12/1389 - 18:12
داستان و حکایت
دزدی وارد کلبه فقیرانه عارفی شد این کلبه درخارج شهر واقع شده بود عارف بیدار بود او جز یک پتو چیزی نداشت .
اوشب ها نیمی از پتو را زیر خود می انداخت ونیمی دیگر را روی خود می کشید روزها نیز بدن برهنه خویش را با آن می پوشاند.
عارف پیر دزد را دید وچشمان خود رابست ،مبادا دزد را شرمنده کرده باشد آن دزد راهی دراز را آمده بود، به امید آنکه چیزی نصیبش شود . او باید درفقری شدید بوده باشد، زیرا به خانه محقرانه این پیر عارف زده بود.
عارف پتو را برسر کشید و برای حال زار آن دزد و نداری خویش گریست .
"خدایا چیزی در خانه من نیست و این دزد بینوا بادست خالی و ناامید از این جا خواهد رفت.
اگر او دوسه روز پیش مرا از تصمیم خویش باخبر ساخته بود ،می رفتم ، پولی قرض می گرفتم،وبرای این مردک بینوا روی تاقچه می گذاشتم"
آن عارف فرزانه نگران نبود که دزد اموال اوراخواهد برد اونگران بود که چیزی در خور ندارد تا نصیب دزد شود و او را خوشحال کند .
داخل خانه عارف تاریک بود .پیرمرد شمعی روشن کرد تا دزد بتواند درپرتو آن زمین نخورد وخانه را بهتر وارسی کند.
استاد شمع را برد تا روی تاقچه بگذارد که ناگهان با دزد چهره به چهره برخورد کرد دزد بسیار ترسیده بود.
او می دانست که این مرد مورد اعتماد اهالی شهر است بنابر این اگر به مردم موضوع دزدی او را بگوید همه باور خواهند کرد .
اما آن پیر عارف گفت: نترس آمده ام تا کمکت کنم داخل خانه تاریک است . وانگهی من سی سال است که در این خانه زندگی می کنم وهنوز هیچ چیز در آن پیدا نکرده ام بیا با هم بگردیم اگر چیزی پیدا کردیم پنجاه پنجاه تقسیمش می می کنیم .
البته اگر تو راضی باشی. اگر هم خواستی می تونی همه اش را برداری زیرا من سالها گشته ام و چیزی پیدا نکرده ام .پس همه آن مال تو. بالاخره یابنده تو بودی .
دل دزد نرم شد.استاد نه او را تحقیر کرد نه سرزنش.
دزد گفت: مرا ببخشید استاد. نمی دانستم که این خانه شماست وگرنه جسارت نمی کردم.
عارف گفت: اما درست نیست که دست خالی از این جا بروی. من یک پتو دارم هوا دارد سرد می شود لطف کن و این پتو را از من قبول کن.
استاد پتو را به دزد داد دزد از اینکه می دید در آن خانه چیزی جز پتو وجود ندارد شگفت زده شد سعی کرد استاد را متقاعد کند تا پتو را نزد خود نگه دارد .
استادگفت: احساسات مرا بیش از این جریحه دارنکن دفعه دیگر پیش از این که به من سری بزنی مرا خبر کن .
اگر به چیزی خاص هم نیاز داشتی بگو تا همان را برایت آماده کنم تو مرا غافلگیر و شرمنده کردی
می دانم که این پتوی کهنه ارزشی ندارد اما دلم نمی آید تو را بادست خالی روانه کنم لطف کن وآن را از من بپذیر .تا ابد ممنون تو خواهم بود .دزد گیج شده بود او نمی دانست چه کار کند . تا کنون به چنین آدمی برخورد نکرده بود. خم شد پاهای استاد را بوسید پتو را تا کرد و بیرون رفت.پیش از انکه دزد از خانه بیرون رود استاد صدایش کرد وگفت:
فراموش نکن که امشب مرا خوشحال کردی من همه عمرم را مثل یک گدا زندگی کرده ام .
من چون چیزی نداشتم از لذت بخشیدن نیز محروم بوده ام اما امشب تو به من لذت بخشیدن را چشاندی ممنونم.
چه بسیارند انسانهائی که چیزی با ارزشتر از وجود خود برای بخشش ندارند
اما همان را با اخلاص اهدا میکنند.
بیائیدهمه طمع خوش بخشش را بچشیم.......
يکشنبه 29/12/1389 - 18:10
داستان و حکایت
زندگی جاده ای است یک طرفه که ما مسافران آن هستیم، راه هر کس در نقطه ای از این جاده به بن بست میر سد، اما راه برای دیگران هنوز ادامه دارد، وقتی قرار است هجرانی رخ دهد، قلبی می تواند دوباره در سینه ای بتپد که مفهوم انسانیت همیشه زنده بماند و آدمیان بدانند که مهر چیست و محبت کجاست؟ وقتی قلبی در سینه ای می تپد، می تواند همانند باران صمیمی و همانند خورشید مهربان باشد و آنقدر بخشنده باشد که بتواند در دنیایی که عصا از دست کور می گیرند، چشمانش را به آن کور بدهد تا پشت سر عصایش گریه نکند، دلها در اینجا آنقدر بزرگ است که می تواند عشق به هر کس را در خود جای دهد.

دل در اینجا فروختنی نیست، آن را به هر کس که بدانند فردا طلوعی خواهد داشت حتی اگر او نباشد می توانند هدیه کنند، چون آن کس که خود یافته است که بنی آدم اعضای یکدیگرند، پس با خواست خدا او لایق تولدی دوباره است و اعضایی که امین آنها بوده است را برای زندگی مجدد به دیگران امانت می دهد. ای آنکه رسم امانت داری می دانی! بیا تا عادت به رسمی تازه کنیم... بیا تا از گلزار عافیت تنها گل نفس را برچینیم و به تلخ ترین لبخند کودکی هدیه دهیم که در زندگی رنج بارش، تنها
عضو
ی کم دارد!

آرام روی تخت و زیر دهها لوله و سیم و دستگاه خوابیده است و کروبیان منتظر قدوم مبارکش هستند، دیگر چند قدمی بیشتر تا بهشت نمانده است. آسمانیان هلهله کنان مقدم مهمان تازه وارد را به انتظار نشسته اند و زمینیان از غم از دست دادن عزیزشان اشک می ریزند، اشکی از فراق و اشکی از سر شوق حیات، غمی به خاطر جدایی و شادی و سروری از روی ثواب و انسان دوستی این وصف حال خانواده ای است که با
اهدای

عضو
عزیز از دست داده، جان چندین بیمار و عزیز دیگر را نجات می دهند چون آنها می دانند مرگ پایان زندگی دنیوی است، ولی می توان آن را به آغازی زیبا تبدیل کرد.
سه شنبه 24/12/1389 - 20:48
داستان و حکایت
این روزها خیلی خوشحالم چون حال مادرم خیلی خوب شده ، یادت می آید پارسال برایت نامه نوشتم و دادمش به امام رضا که برایت بیاورد ؟ پارسال مادرم خیلی مریض بود و دکترش گفته بود که اگر هر چه زودتر عمل نشود می میرد . آخه قلبش مریض بود ، دکتر می گفت : قلبش بزرگ شده و خطر ناک است . چه روزهای سختی بود !
از وقتی که یادم می آید مادرم همیشه قلبش درد می کرد و من غصه می خوردم ولی حالا دو ماه است که دیگر قلب او درد نمی کند . حالا او هر شب به من دیکته می گوید و من بیست می شوم ، برایم قصه می خواند و گاهی با هم به پارک می رویم . خدا جان ، قصدم از نوشتن این نامه برای تو این است که این نامه را به کسی برسانی . کسی که قلبش را به مادرم هدیه کرد . مادرم می گوید که او یک دختر جوان بوده است که قرار بود تا چند وقت دیگر ازدواج کند . راستش دلم برای او و کسی که قرار بود با او ازدواج کند می سوزد ، ولی خب همه می گویند تقدیر این بوده .
سه شنبه 24/12/1389 - 20:47
داستان و حکایت
یه گوشه توی حیاط مدرسه نشسته بود و داشت بازی بچه ها رو نگاه می‌كرد. خیلی دلش می‌خواست بره و به بازی اونها ملحق بشه اما توان و قدرت رفتن نداشت... سعی كرد روی پاهاش بایسته و به سمت بچه‌ها بره.
چند قدمی جلو رفت، یكدفعه توپ به پاهاش برخورد كرد، انگار یه نیرویی در پاهایش جمع شد... پای راستشو بلند كرد و یه شوت محكم به سمت دروازه زد.
علیرضا اومد جلو و بهش گفت: پارسا، میتونی بازی كنی؟
پارسا گفت: دلم میخواد تا جایی كه بتونم و نفسم نگیره با شماها بازی كنم! و بعدشم رفت تا با بچه ها بازی كنه.
چند دقیقه‌ای از بازی گذشت. علیرضا رو به پارسا گفت: پارسا چی شد؟ حالت خوب نیست؟ بچه‌ها برید یه كمی آب بیارید... پارسا؛ پارسا....نفس بكش پسر، زود باش!
*****
چشمهاشو باز كرد و بازم خودشو روی تخت بیمارستان دید... با خودش گفت: چه بد كه بازم من اینجام؛ ولی عجب فوتبالی بازی كردم! تلافی تمام این مدت رو درآوردم و توی دلش خندید.
مادرش وارد اتاق شد و گفت: پارسا جان! پسرم، خوبی.. تو كه منو و باباتو نصف عمر كردی! بازم دلت می‌خواست با دوستات بازی كنی؟!
پارسا جواب داد: آخه مامان، تو كه نمی دونی تنهایی نشستن و به بازی بچه ها نگاه كردن چقدر وسوسه‌ام كرد!
مادرش جواب داد: چرا مامان جان، میدونم... خدا بزرگه.. اگه یه مدت دیگه هم تحمل كنی و شیطونی نكنی، خدا حتماً دعاهامون رو اجابت میكنه.... راستی دیروز كه از مدرسه آوردنت اینجا؛ علیرضا هم همراهت اومده بود و اینو برات گذاشت كه وقتی بیدار شدی حوصله‌ات سر نره! به من هم گفت كه خیالش از بابت تو راحته و مطمئنه كه خوبِ خوب میشی!
پارسا با خوشحالی گفت: آخ جون! جورچین علیرضا! كه من خیلی دوستش دارم..
پارسا رو به مادرش كرد و ادامه داد: مامان!...بالاخره كی میشه كه من هم مثل بقیه بچه‌ها بتونم بدوم و بازی كنم و دیگه این ماسك اكسیژن همراهم نباشه!
مادرش گفت: پسرم! كار خدا حتماً حكمتی داره! حتماً یه كسی هم پیدا میشه كه قلبشو توی سینه كوچیك تو به امانت بذاره!
پارسا با ناراحتی گفت: اما من كه دوست ندارم یكی بمیره و اون وقت من صاحب یه قلب بشم!؟ همون بهتر كه با فرشته‌ها بازی كنم!
و چشمهاشو بست و به خواب رفت.
*****
بعد از مدتی، یه لحظه چشمهاشو باز كرد و دید كه علیرضا اومده بالای سرش؛ بهش گفت: علیرضا اینجا چی كار میكنی؟
علیرضا گفت: اومدم كه با هم بازی كنیم، مگه همیشه دلت نمی‌خواست با هم بازی كنیم؟
پارسا جواب داد: چرا؟ ولی حالا؟! من كه نمی‌تونم!!
علیرضا جواب داد: من كه اومدم فقط با تو بازی كنم... حالا بلند شو كه بریم... توپ هم آوردم!
پارسا تا جایی كه می‌تونست می دوید و بازی می‌كرد، اصلاً انگار نه انگار كه مریض هست...مثل اینكه یه قلب جدید توی سینه‌اش باشه، بازی می‌كرد!
بعد از مدتی، علیرضا رو به پارسا گفت: من الان باید برم ولی اینو بدون كه من همیشه با تو هستم و از این به بعد همیشه با من بازی می‌كنی...
پارسا سوزش شدیدی در سینه‌اش احساس كرد و چشمهاشو باز كرد. انگار از یه خواب طولانی بلند شده بود.
مادر و پدرش و دكتر بالای سرش بودند. دكتر مشغول معاینه پارسا بود. پارسا نمی تونست حرفی بزنه، مثل اینكه یه وزنه سنگین روی سینه‌اش گذاشته بودند؛
دكتر به پدر و مادرش گفت: حالش خوبه، آزمایش‌ها نشون میده كه قلب جدید خیلی خوب كار میكنه و پارسا جان میتونه با اون زندگی جدیدی رو شروع كنه....
سه شنبه 24/12/1389 - 20:45
اخبار
 با مراجعه به سایت www.ehda.ir (و یا همان آدرس قدیم www.iran-ehda.com) وارد قسمت "كارت اهدای عضو" شوید و سپس گزینه "عضو جدید" را انتخاب نمایید
و یا به صورت مستقیم از طریق لینك زیر اقدام نمایید

ثبت نام

پس از پر كردم فرم ثبت نام یكبار دیگر اطلاعات ورودی را به صورت كامل خوانده و از صحت آنها مطمئن بشوید

بعد از خواندن اطلاعات حتما از طریق گزینه "بررسی موجود بودن این شناسه" از موجود بودن شناسه كاربری ای كه انتخاب كردید مطمئن شوید

اگر هم قبلا ثبت شده بود ، از یك نام کاربری دیگر استفاده نمایید.

** نكته مهم در هنگام ثبت آدرس

حتما سعی شود تا جای ممكن آدرس خود را دقیق وارد كنید(ذکر پلاک، شماره واحد و ...)، مخصوصا در مواردی كه آدرس ها مربوط به شهرستان ها می شود(در این موارد در صورت نداشتن پلاک، رنگ درب را نیز واردنمایید).

ابتدا اسم استان خودتان را از لیست انتخاب کنید ، سپس منتظر بمانید که صفحه مجددا بارگذاری شود تا لیست شهرستان های استان مذکور نیز که دقیقا در زیر گزینه استان میباشد

ظاهر شود ، سپس شهرستان خودتان را نیز انتخاب کنید
در قسمت آدرس ، از قید کردن مجدد استان و شهرستان خودداری کنید

در صورتی که نام استان و شهرستان انتخاب شده توسط شما با آدرس همخوانی نداشته باشد

عضویت و صدور کارت شما به صورت معلق در میایید تا اطلاعات خودت را تصحیح کنید!



* مورد "كد پستی" را نیز دقیق وارد نمایید

(كد 10 رقمی ای كه قبوض تلفن نوشته میشود - چون در خیلی از موارد ثبت نام كنندگان كد 5 رقمی را قید می كنند)


** حتما شماره تلفن را نیز با وجود اینكه جز موراد الزامی نیست وارد كرده

چون در مواردی كه كارت ها برگشت خورده می شوند توسط پست، می شود با ثبت نام كنندگان تماس گرفت.

***
در هنگام وارد کردن ایمیل به هیچ عنوان ابتدای ایمیل خود عبارت www را نگذارید
این کار اشتباه است و باعث میشود که ایمیل های سایت اهدا به شما نرسد


بعد از رعایت موارد فوق ثبت نام به اتمام رسیده و می توانید روی گزینه "ارسال فرم" کلیک نمایید



**************************************************
**************************************************
**************************************************

حال بعد از اتمام ثبت نام حداكثر طی 1 ماه كارت شما پرینت گرفته میشود و به اداره پست تحویل داده خواهد شد (در صورتی که فرمت اطلاعات ورودی شما درست باشد و تایید گردد )
و بعد از آن، بستگی به اداره پست دارد كه تا چه مدتی زمانی کارت را به دست شما برساند
(اما به صورت متوسط بعد از 2-4 ماه از تاریخ پرینت کارت شما، کارت خواهد رسید)

اما اگه بعد از گذشت این زمان كارت شما نرسید، می توانید دوباره به سایت مراجعه كرده و توسط یوزرنیم و پسوردی كه

در هنگام ثبت نام انتخاب كرده بودید وارد صفحه ثبت نام خودتون شوید و گزینه ارسال مجدد كارت را انتخاب نمایید

* حتما توجه شود كه از ثبت نام مجدد در سایت خودداری نمایید، البته سایت نیز از ثبت نام مجدد جلوگیری خواهد کرد



**************************************************
**************************************************
**************************************************


سه شنبه 24/12/1389 - 20:42
دانستنی های علمی
مورخ ‌ها می‌ گویند پیوند عضو از انسان به انسان ، تاریخچه ‌ای طولانی دارد . گویا مهارت ‌های چنین پیوند هایی حتی پیش از اختراع ابزار و ادوات مناسب جراحی نیز وجود داشته است . اسناد تاریخی هم نشان می‌ دهد که پس زدن پیوند از همان زمان ‌های قدیم به عنوان مشکل شایع پیوند ها مطرح بوده است . با این حال ، هنوز هم برای بسیاری از آنها که مایل ‌اند عضوی از اعضای بدنشان را اهدا کنند ، این سوال مطرح است که کدام عضو یا اعضای بدن را می‌ شود اهدا کرد اما همچنان زنده ماند و بی‌ مشکل زندگی کرد ؟ اگر این سوال ، سوال شما هم هست ، با ما همراه شوید...

پیوند و انواع مختلف آن
پیوند به انواع مختلفی دسته ‌بندی می ‌شود . این طبقه ‌بندی بر این اساس است که چه کسی دارد عضو را اهدا می‌ کند و چه کسی دارد عضو را می ‌پذیرد:

چشم
تمام چشم را نمی ‌توان پیوند زد اما اعضای آن را مانند قرنیه و عدسی می ‌توان پیوند زد . البته فقط از افراد فوت شده می ‌توان برای پیوند قرنیه و عدسی استفاده کرد ولی برخی از گروه‌ های حقوق بشری ، پیوند قرنیه و عدسی را از اشخاص زنده در برخی کشور های جهان گزارش کرده ‌اند.

ریه
هر ریه ۵ لوب دارد و شما می‌ توانید یک لوب ریه ‌تان را با آسودگی خاطر اهدا کنید . اما گیرنده پیوند باید یک لوب دیگر را هم از یک دهنده دیگر دریافت کند تا بتواند راحت زندگی کند.

کبد
شما فقط یک کبد دارید اما اگر برشی از آن را بردارید ، دوباره رشد می‌ کند . این عضو بعد از کلیه‌ ها بیشترین عضو مورد تقاضا برای پیوند است.

کلیه ‌ها
شما دوتا کلیه دارید و می توانید با یکی از آنها هم زندگی کنید . پس می‌ توانید در زمان زنده بودن خود یک کلیه ‌تان را اهدا کنید . کلیه ، بیشترین عضو مورد درخواست برای پیوند است.

خون
یک عضو که نه ، اما یک بخش از بدن که راحت ‌ترین ، ایمن‌ ترین و بیشترین مورد اهداست ، خون است که طبیعتا فقط افراد زنده می ‌توانند آن را اهدا کنند.

مغز استخوان
این بافت بعد از برداشتن از داخل استخوان که به مقدار زیادی در این منطقه وجود دارد ، ترمیم می‌ شود بنابراین افراد زنده نیز می ‌توانند مغز استخوان اهدا کنند . اما به چه کسانی ؟ به مبتلایان به انواع بیماری ‌های خونی ( به ویژه از نوع بدخیم ) که تحت شیمی ‌درمانی قرار گرفته‌ اند و بافت مغز استخوان‌ شان از بین رفته است.

پوست
تا مدت ‌ها ، احساس بودن پوست دیگری روی بدن آدم ، احساس خوشایندی نبود اما امروزه به صورت روزافزونی از پیوند پوست به فرد دیگر استفاده می ‌شود . پزشکان از پوست اضافه افراد بسیار چاق که در مدت زمان کوتاهی لاغر می ‌شوند ، برای پیوند به بیماران مبتلا به سوختگی‌ های شدید که به پیوند تمام ضخامت نیاز دارند ، استفاده می کنند . این عضو هم بازار سیاه دارد ، البته در کشور هایی که بیشتر از این عضو استفاده می‌شود.

روده
پیوند روده امکان ‌پذیر است اما آن‌ قدر عوارض زیادی در بر دارد و آن‌ قدر نیاز به آن کم است که معمولا از افراد فوت شده پیوند می ‌زنند . اکثریت قریب به اتفاق گیرنده ‌های پیوند ، کودکان مبتلا به بیماری ‌های روده‌ ای نادر هستند.

لوز‌المعده
پیوند لوز‌المعده یا همان پانکراس ، برای افزایش کیفیت زندگی افرادی مانند مبتلایان به دیابت است که نیاز به تزریق مداوم انسولین دارند . فعلا از اجساد برای پیوند پانکراس استفاده می ‌کنند اما با پیشرفت فناوری پیوند ، عده افراد زنده داوطلب اهد ۲) پیوند آلوگرافت : یعنی پیوند عضو یا بافت بین دو جاندار از یک گونه واحد ( مثلا انسان به انسان ) که از نظر ژنتیکی با هم یکسان نیستند . بیشتر پیوند ها از همین نوع است. ۳) پیوند ایزوگرافت : یک جور پیوند آلوگرافت است با این فرق که دهنده و گیرنده از نظر ژنتیکی همسان هستند ؛ مثلا پیوند بین دوقلو های همسان . این نوع پیوند از نظر پاسخ ایمنی ، مانند نوع پیوند اتوگرافت رفتار می‌کند. ۴) پیوند زینوگرافت : یعنی پیوند عضو یا بافت بین دو جاندار از دو گونه متفاوت ؛ مثلا پیوند دریچه‌ های قلب خوک به انسان. ۵) پیوند دوپاره : گاهی یک عضو ( بخصوص کبد ) را از یک متوفی می‌ گیرند و آن را بین دو گیرنده ، اغلب بین یک بزرگسال و یک کودک ، تقسیم می‌ کنند . این نوع پیوند چندان رایج نیست و نتایج درخشانی هم نداشته و ندارد. ۶) پیوند دومینو : این نوع پیوند مشخصا در بیماری فیبروز سیستیک انجام می‌ شود . در این حالت ، بیمار به ریه ‌های اهدایی نیاز دارد ولی قلب خودش سالم است . اما چون پیوند یکجای قلب و ریه راحت‌ تر است ، ریه ‌ها و قلب همراه آن را از دهنده به گیرنده پیوند می‌ کنند و قلب سالم گیرنده را به گیرنده دیگری می‌ دهند . این نوع پیوند در نوع خاصی از بیماری کبد و بر روی کبد هم ممکن است انجام شود. ای پانکراس نیز بیشتر می‌ شود .
سه شنبه 24/12/1389 - 20:32
اخبار
اولین عمل پیوند قلب جهان  
[تصویر: 100955925823.jpg]

در روز 3 دسامبر سال 1967 میلادی دکتر کریستیان بارنارد نخستین عمل پیوند قلب جهان را در بیمارستان گروت شور شهر کیپ در آفریقای جنوبی انجام داد. مردم جهان لحظه به لحظه اخبار این عمل بی سابقه که در بیمارستان گروت شور شهر کیپ انجام شد را دنبال می کردند.
پس از این عمل پرفسور کریستیان بارنارد یک شبه به یک چهره مشهور جهانی تبدیل شد.
دکتر کریستیان بارنارد قلب یک زن جوان 25 ساله که در یک سانحه رانندگی کشته بود را به جای قلب از کار افتاده لوییس واشکانسکی 53 ساله پیوند زد.
هر چند واشکانسکی فقط 18 روز پس از پیوند زنده ماند و به دلیل ذات الریه درگذشت اما اهمیت این عمل در تاریخ پزشکی جهان بی سابقه بود.
اما به زودی و با پیشرفت علم پزشکی و دانش علمی و داروهای جدید که مانع پس زدن قلب پیوندی می شدند ، سایر بیمارانی که مورد عمل پیوند قلب قرار می گرفتند مدت بسیار بیشتری زنده می مانند.
یک آمریکایی توانست 21 سال با قلب پیوندی اش زنده بماند.

یک فرانسوی به نام امانوئل ویترا که در روز 28 نوامبر 1968 مورد پیوند قلب قرار گرفت ، پس از 20 سال درگذشت.
دکتر کریستیان بارنارد در روز 8 نوامبر سال 1922 میلادی در بوفور وست در جنوب غربی کشور آفریقای جنوبی متولد شده بود.
او حرفه پزشکی را در بیمارستان گروت شور شهر کیپ آغاز کرد.بارنارد مدرک فوق تخصص قلب را از دانشگاه مینه سوتا در شهر مینیاپولیس ایالات متحده کسب کرده بود.
بارنارد در سال 1983 میلادی به علت بیماری آرتروز ناگزیر شد از حرفه پزشکی دست بکشد. او در 2 سپتامبر سال 2001 میلادی در سن 78 سالگی در تفریحگاه ساحلی پافوس در قبرس درگذشت.
به این ترتیب ، در روز 3 دسامبر سال 1967 میلادی دکتر کریستیان بارنارد نخستین عمل پیوند قلب تاریخ پزشکی جهان را در بیمارستان گروت شور شهر کیپ در آفریقای جنوبی انجام داد.
با این که بیمار فقط 18 روز پس از عمل پیوند زنده ماند اما برگ تازه ای در تاریخ پزشکی جهان ورق خورد.
اکنون در اواخر نخستین دهه هزاره سوم میلادی هر سال ده ها هزار عمل پیوند قلب در جهان انجام می شوند و بیماران سال های سال زنده می مانند.
سه شنبه 24/12/1389 - 20:29
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته