• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 168
تعداد نظرات : 226
زمان آخرین مطلب : 5000روز قبل
خانواده

 
آسمان را قسمت کردند
تکه ای برای برکه ...
تکه ای برای رود ...
تکه ای برای دریا ...
دلم را قسمت کردند
تکه ای برای تو ...
تکه ای برای تو ...
تکه ای برای تو  ...
يکشنبه 29/1/1389 - 8:47
خانواده

ازم پرسید که به خاطر کی زنده هستی؟
با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم "به خاطر تو"، بهش گفتم: به خاطر هیچ کس.
پرسید: پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم داد میزد "به خاطر دل تو" با یه بغض غمگین بهش گفتم: به خاطر هیچ چی.
ازش پرسیدم: تو به خاطر چی زنده هستی؟
در حالیکه اشک تو چشماش جمع شده بود، گفت: به خاطر کسی که به خاطر هیچ زندست!!!!


پنج شنبه 26/1/1389 - 12:45
شعر و قطعات ادبی

 

نه تو می مانی

نه اندوه

ونه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت

آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه ، خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آینه

نه

آینه به تو خیره شده ست

تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی

آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد

گنجه دیروزت پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف

بسته های فردا همه    ؛   ای کاش ای کاش

ظرف این لحظه و لیکن خالی ست

ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود

غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن

تا خدا یک رگ گردن باقی ست

تا خدا مانده ، به غم وعده این خانه مده

 
پنج شنبه 26/1/1389 - 12:40
خانواده

دستهایم را در دستهایت بگیر
ای بانو
با ضربان قدمهای من همگام شو
ستاره را با انگشتهای ظریفت،
از آسمان سُربی بگیر
و بر روی زمین سبزش كن
قول می دهم آن را آبیاری كنم
قول می دهم جنگلی از ستاره های تو بسازم
من با نگاههای تو آشنا هستم
چشمهای تو سالهاست از آسمان ستاره می چینند
و من تنها به دو ستاره
ـ چشمهایت را می گویم ـ
معتادم.
روزی چند بار صدایت می كنم؟
اصلاً شمرده ای تا به حال؟
در حسرت شنیدن یك "جانم" هنوز مانده ام.
هر روز فكر می كنم كه آخرین لحظه است
و فردا باز، با ابر و بادش می آید
دیگر از فردا گفتنهای تو،
خسته ام.
هر چه هست اینجاست،
در این لحظه ناب با تو بودنم....


سه شنبه 24/1/1389 - 8:29
آلبوم تصاویر

يکشنبه 22/1/1389 - 11:57
خانواده

 
کودک بی قرار سرزمین من
اشک تو درد من است
قطره قطره های اشکهای تو
دریای درد من است

کودک بی تاب سرزمین من
غم تو،غم من است
ذره ذره ی غمهای تو
دنیای غم من است

ای دردت به جان بی تاب و خسته ام
ای مهربان و دلبندم
گریه مکن
به جای تو من می گریم
من اشک می ریزم

غصه مخور ای آرام و قرار این قلب شکسته ام
غصه هایت
غمهایت برای من
به جای تو من غصه خواهم خورد
به جای تو من خواهم سوخت


شنبه 21/1/1389 - 10:32
آلبوم تصاویر

شنبه 21/1/1389 - 10:18
خواستگاری و نامزدی

به امید آمدنت، نه ما، که همه دنیا نشسته است،
و چشمهایی که منتظر توست.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کاش می اومدی . . .
اگه فرصت داشتین یه سر هم به این وبلاگ بزنین
اونوقت برای ظهور آقا دعا کنین


شنبه 21/1/1389 - 9:57
محبت و عاطفه

 

تو هر غروب ، نظر می کنی به خانه ی من
دریغ ! پنجره خاموش و خانه تاریک است
هنوز یاد مرا پشت شیشه می بینی
که از تو دور ، ولی با دل تو نزدیک است
هنوز ، پرده تکان می خورد ز بازی باد
ولی دریغ که در پشت پرده نیست کسی
در آن اجاق کهن ، آتش نمی سوزد
در آن اتاق تهی ، پر نمی زند مگسی
هنوز بر سر رف ، برگ های خشکیده
نشان آن همه گل های رفته بر باد است
هنوز روی زمین ، پاره عکس های قدیم
گواه آن همه ایام رفته از یاد است
درخت پیچک ایوان ما ، رمیده ز ما
گشوده سوی درختان دوردست آغوش
ستاره ها ، همه درذ قاب شیشه محبوسند
قناریان ، همه در گوشه ی قفس خاموش
درون خانه ی ما ، گرمی نفس ها نیست
درون خانه ی ما ، سردی جدایی هاست
درون خانه ی ما ، جشن دوستی ها نیست
درون خانه ی ما ، مرگ آشنایی هاست
چه شد ، چگونه شد ، ای بی نشان کبوتر بخت
که خواب ما به سبکبالی سپیده گذشت
جهان کر است و من آن گنگ خوابدیده هنوز
چه ها که در دل این گنگ خوابدیده گذشت
به گوش میشنوم هر شب از هجوم خیال
صدای گرم ترا در سکوت خانه هنوز
برای کودک گریان ترانه می خواندی
مرا ز خواب برانگیزد آن ترانه هنوز
تو هر غروب ، نظر می کنی به خانه ی من
دریغ ! پنجره ، خاموش و خانه تاریک است
خیال کیست در آن سوی شیشه های کبود
که از تو دور ، ولی با دل تو نزدیک است
من از دریچه ، ترا در خیال می بینم
که خیره می نگری ماه شامگاهی را
سپس به اشک جگر سوز خویش ، می شویی
ز چشم کودکم اندوه بی پناهی را

 
شنبه 21/1/1389 - 9:25
محبت و عاطفه

 
بگو خیال تو بیتاب می شود؟ یا نه!
دلت برای دلم آب می شود؟ یا نه!
***
دوباره قسمت ما کوچه ای که شاعر گفت
قدم زنان شب مهتاب می شود؟ یا نه!
***
شب از خیال غریبی و درد تنهایی
خدای چشم تو خواب می شود؟ یا نه!
***
گل و بهار و بنفشه حواله حافظ
دوباره توی غزل خواب می شود؟ یا نه!
***
برای ساعت دیدار چند شنبه ما
بگو که قند دلت آب می شود؟ یا نه!


جمعه 20/1/1389 - 9:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته