• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 244
تعداد نظرات : 32
زمان آخرین مطلب : 4843روز قبل
سياست
یک عضو کنست در اظهاراتی عجیب خواستار آن شد که تک‌تیراندازان رژیم صهیونیستی آقای احمدی‌نژاد را در مرز با لبنان ترور کنند.
به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی "آنتی‌وار"، "آریه الداد" از اعضای پارلمان رژیم اشغالگر قدس (کنست) روز گذشته در مصاحبه با رادیو رژیم صهیونیستی اظهار داشت: این رژیم باید از فرصت دیدار رسمی رییس‌جمهوری اسلامی ایران استفاده کرده و به هر وسیله ممکن وی را ترور کند.
به تصریح آنتی‌وار، این صهیونیست افراطی سال 2008 در "پیتسبورگ" ابراز داشته بود که وقت روزانه خود را به دو بخش تقسیم می‌کند، بخش اول را به جلوگیری از تشکیل کشور فلسطین تخصیص داده و در بخش دوم به مبارزه با فساد می‌پردازد! البته وی فراموش کرده بود که ترتیب دادن ترور افراد را در برنامه کاری روزانه خود مورد اشاره قرار دهد.
الداد تاکید کرد: ترور احمدی‌نژاد در حال حاضر همچون ترور آدولف هیتلر در سال 1939 (سالی که جنگ دوم جهانی در آن آغاز شد) است. احمدی‌نژاد از مسجدی در نزدیکی مرز صهیونیستی دیدن خواهد کرد و احتمالا دور از دسترس تک‌تیراندازان صهیونیستی نخواهد بود.
به نوشته آنتی‌وار، با وجود گفته‌های این عضو کنست، چنین تروری از نظر دیپلماتیک کم‌هزینه نخواهد بود، حتی برای رژیمی همچون رژیم صهیونیستی که بیشتر وقت خود را در حال برنامه‌ریزی و اجرای عملیات تروریستی است. چنین کاری هزینه بسیاری از نظر دیپلماتیک برای رژیم صهیونیستی دربر داشته و احمدی‌نژاد را بیش از پیش به یک قهرمان بدل خواهد کرد.
کارشناسان این‌گونه اظهارات مقامات رژیم اشغالگر قدس را نشانه آن می‌دانند که این رژیم ذاتا تروریسم را ابزار دستیابی به اهداف خود قلمداد کرده و حتی وقاحت لازم برای اعلام آن را نیز دارد.
پنج شنبه 22/7/1389 - 16:10
سياست
سایت آینده دیروز با بزرگنمایی، انفجار بمب دست ساز در لبنان را بهانه‌ای برای کمرنگ کردن استقبال از احمدی‌نژاد قرار داد و در ذیل یکی از اخبار خود درباره سفر احمدی نژاد به لبنان نوشت: حزب‌الله در زمان دولت میرحسین موسوی شکل گرفت و اسرائیل در زمان دولت خاتمی از لبنان بیرون رفت و حالا تشکر و استقبال آن برای احمدی‌نژاد مانده است.
در حالی که از هفته گذشته مقامات رژیم صهیونیستی با خبرسازی‌های نادرست ادعا می‌کردند ورود احمدی‌نژاد به لبنان باعث بروز درگیری و تنش خواهد شد و با شیوه‌های مختلف مذبوحانه تلاش می‌کردند جلوی این سفر گرفته شود اما از دیروز که رئیس‌جمهور ایران با استقبال گسترده مردم لبنان وارد بیروت شد مقامات رژیم صهیونیستی به سکوت عجیبی دچار شده و نمی‌دانند ادعاهای روزهای قبل خود را چگونه توجیه کنند.
بر اساس گزارش رسالت، سایت وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی روز گذشته اعلام کرد ورود احمدی‌نژاد با سکوت مقامات دولتی روبه‌رو شده اما رسانه‌های همگانی اسرائیل گزارش‌های مفصلی درباره این سفر پخش کردند.
یک عضو افراطی پارلمان رژیم صهیونیستی به نام اریه الداد روز گذشته خواستار نابودی احمدی‌نژاد از صفحه گیتی شد!سایت وزارت امور خارجه اسرائیل که تعادل روانی خود را در خصوص سفر احمدی نژاد به لبنان ازدست داده است در ادعایی مضحک مدعی شد ایران با دادن پول به لبنانی‌ها آنها را به صحنه استقبال از رئیس‌جمهور ایران آورده است!
در حالی که استقبال گسترده لبنانی‌ها از احمدی‌نژاد مایه افتخار جمهوری اسلامی است و رسانه‌های داخلی به پوشش وسیع این خبر پرداخته‌اند اما سایت کلمه متعلق به میرحسین موسوی بغض خود را نشان داد و یک کلمه درباره ویژگی‌های این سفر منتشر نکرد.
سایت آینده که ماه‌ها به دلیل اقدامات ضد امنیتی توقیف و اخیراً فعال شده و وجهه همت خود را تخریب دولت و رئیس‌جمهور قرار داده است دیروز با بزرگنمایی، انفجار بمب دست ساز در لبنان را بهانه‌ای برای کمرنگ کردن استقبال از احمدی‌نژاد قرار داد و در ذیل یکی از اخبار خود درباره سفر احمدی نژاد به لبنان نوشت: حزب‌الله در زمان دولت میرحسین موسوی شکل گرفت و اسرائیل در زمان دولت خاتمی از لبنان بیرون رفت و حالا تشکر و استقبال آن برای احمدی‌نژاد مانده است.
پنج شنبه 22/7/1389 - 16:3
اخبار
اخیراً تبلیغاتی که به شکلی نمی‌توان از نظر عرفی در شبکه‌های تبلیغاتی شهری یا رسانه‌ای آگهی شود در نقاطی از ایستگاه‌ها و نیز واگن‌های متروی تهران تبلیغ می‌شوند.
به تازگی یک شرکت بازرگانی ایران که امتیاز توزیع ماءالشعیر در کشور را اخذ کرده است به تبلیغ و توزیع نوعی از ماءالشعیر بدون الکل پرداخته است که کارخانه آن از معروف‌ترین سازنده‌های آبجوی الکلی در سراسر دنیاست.
آبجوی ... که در سراسر جهان با 5.5 درصد الکل توزیع می شود در زمان رژیم ستمشاهی با عنوان شراب هامبورگی در کشور توزیع می شد. برای تداعی کردن نام شراب آلمانی تبلیغات خاصی نیز شده است. البته امتیاز این شرکت آلمانی به کشور انگلیس هم فروخته شده و قراردادهای فروش آن در شهر دورکینگ این گشور منعقد می شود.
اما این شرکت که پس از مذاکرات فراوان نتوانست به مانند ماءالشعیرهای دیگر راهی برای تبلیغ کالایش در صدا و سیما بپردازد، متروی تهران را برای انتشار آگهی‌هایش انتخاب کرد.
براساس این گزارش ایستگاه‌هایی از خط یک تهران تابلوهای بزرگی را برای تبلیغ این محصول با نام تجاری .... اختصاص داده‌اند.
شایان ذکر است نام این محصول به صورت انگلیسی نوشته شده است تا کسی در نگاه اول نام سازنده آبجو و تولیدات شوم آن را به یاد نیاورد.
گفتنی است نام این شرکت در هیچ فضایی غیر از مترو نیامده است و محصول آن در کشورهای مسلمان تبلیغ نمی‌شود اما به راحتی در کشور ما در زیر زمین با پس زمینه ای خاص آگهی می شود.
پنج شنبه 22/7/1389 - 16:2
شخصیت ها و بزرگان
خواجه شمس الدین محمد شیرازی شاعر و حافظ قرآن، متخلص به حافظ و معروف به لسان الغیب از بزرگترین شاعران غزل سرای ایران و جهان به شمار می رود. حافظ را نمی توان از سنخ شاعران تک بعدی و تک ساحتی محسوب و تفکر شاعرانه اش را تنها به یک وجه خالص تفسیر و تاویل کرد.
شعر حافظ دارای ابعاد گوناگون و متنوع سرشار از راز و رمز و پرسش از حقیقت هستی است.
صبحدم از عرش می آمد خروشی، عشق گفت
قدسیان گویی كه شعر حافظ از بر می كنند
خواجه شمس الدین محمدبن محمد حافظ شیرازی، از بزرگترین شاعران نغزگوی ادبیات فارسی است. حافظ در اوایل قرن هشتم ه‍.ق- حدود سال 727- در شیراز دیده به جهان گشود. پدرش بهاءالدین، بازرگان و مادرش اهل كازرون بود. پس از مرگ پدر، شمس الدین كوچك نزد مادرش ماند و در سنین نوجوانی به شغل نانوایی پرداخت. در همین دوران به كسب علم و دانش علاقه مند شد و به درس و مدرسه پرداخت. بعد از تحصیل علوم، زندگی او تغییر كرد و در جرگه طالبان علم درآمد و مجالس درس علمای بزرگ شیراز را درس كرد. او به تحقیق و مطالعه كتابهای بزرگان آن روزگار- از قبیل كشاف زمخشری، مطالع الانظار قاضی بیضاوی و مفتاح العلوم سكاكی و امثال آنها- پرداخت. همچنین در مجالس درس قوام الدین ابوالبقاء عبدالله بن محمود بن حسن اصفهانی شیرازی نیز حضور داشت.
حافظ- همچنانكه از تخلص او برمی آید- قرآن را از حفظ داشت و به چهارده شكل (قراآت هفتگانه) می خواند. حافظ دارای زن و فرزندان بود. در غزلیاتش به مرگ یكی از فرزندانش اشاره كرده است:
دلا دیدی كه آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین؟
به جای لوح سیمین در كنارش
فلك بر سر نهادش لوح سیمین
حافظ به سفر علاقه ای نداشت و چون دلبستگی خاصی به شیراز داشت تقریبا تا آخر عمر از شیراز خارج نشد و تنها یكبار به شهر یزد سفر كرد ولی به خاطر ملالت از یزد و یزدیان به شیراز بازگشت:
دلم از وحشت سكندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملك سلیمان بروم
همچنین به دعوت سلطان محمود دكنی راهی دكن شد ولی در جزیره هرمز گرفتار طوفان گردید و به همین دلیل سفر خود را آغاز نكرده به پایان برد و به شیراز بازگشت.
حافظ مردی بود ادیب، عالم به علوم ادبی و شرعی و آگاه از دقایق حكمی و حقایق عرفانی. استعداد خارق العاده او در تلفیق مضامین و آوردن صنایع گوناگون بیانی در غزل او را سرآمد شاعران زمان خویش و حتی تمامی شاعران زبان فارسی كرده است. او بهترین غزلیات مولوی، سعدی، كمال، اوحدی، خواجو و سلمان را استقبال كرده است اما دیوان او به قدری از بیتهای بلند و غزلیات عالی و مضمونهای نو پر است كه این تقلیدها و تأثرها در میان آنها كم و ناچیز می نماید. علاوه بر این، مرتبه والای او در تفكر عالی و حكمی و عرفانی و قدرتی كه در بیان آنها به فصیح ترین و خوش آهنگ ترین عبارات داشته، وی را به عنوان یكی از بزرگترین و تاثیرگذارترین شاعران ایران قرار داده و دیوانش را مورد قبول خاص و عام ساخته است.
این نكته را نباید فراموش كرد كه عهد حافظ با آخرین مراحل تحول زبان فارسی و فرهنگ اسلامی ایران مصادف بود. از این روی زبان و اندیشه او در مقایسه با استادان پیش از وی به ما نزدیك تر است و به این سبب است كه ما حافظ را بیشتر از شاعران خراسان و عراق درك می كنیم و سخن او را بیشتر می پذیریم.
از دیگر نكات اشعار او، توجه خاص او به استفاده از صنایع مختلف لفظی و معنوی است به نحوی كه كمتر بیتی از او می توان یافت كه خالی از نقش و نگار صنایع باشد. اما چیره دستی او در به كار بردن الفاظ و صنایع به حدی است كه صنعت در سهولت سخن او اثری ندارد و كلام او را متكلف نمی نماید.
برخلاف اطلاعات حافظ از دقایق عرفانی و اشارات مكرر او به نكات عرفانی، حافظ پیرو طریقتی خاص نبوده است بلكه به عقیده بسیاری، خود او به تنها مراحل سلوك و كمال را طی كرده و به درجاتی نیز رسیده است.
دیوان كلیات او مركب است از غزلیات، چند قصیده، قطعه، رباعی و دو مثنوی كوتاه با نامهای «آهوی وحشی» و «ساقی نامه».
از نكات قابل توجه درباره دیوان حافظ، رواج "فال گرفتن"- تفأل- از آن است كه سنتی تازه نیست و از دیرباز درمیان آشنایان شعر او متداول بوده است و چون در هر غزلی از دیوان حافظ می توان- به هر تأویل و توجیه- بیتی را حسب حال فال گیرنده یافت، او را « لسان الغیب» لقب داده اند.
حافظ با توان شاعری بسیار داستان‌های قرآنی را با اشاره‌های ظریف در شعرش بیان می‌كند اما به واقع او ناظم شعر نیست كه به بیان روایی داستان بپردازد بلكه شاعری تواناست كه با تخییل و شناخت عمیق بسیاری از مسایل قرآنی و اجتماعی را در قالب شعر ارائه می‌دهد.
نگاه حافظ به جهان هستی نگاهی فراگیر است به گونه‌ای كه تمام مسایل مادی و معنوی را با بیانی شیرین و محكم و با بكارگیری استعاره و تشبیه، ایهام و مجاز و سایر صناعات ادبی بیان می‌كند.
زمانی كه با شاعری چون حافظ رو به رو هستیم در واقع با جهانی سرشار از ظرافت و معنا رو به روییم. گسترگی معنایی در شعر او به حدی است كه هر كس از دیدگاه خویش مفاهیم ذهنی متناسب با تفكر خود را در شعرش پیدا می ‌كند و نظری خاص درباره او ارائه می‌دهد.
‌اصطلاحات عرفانی كه در شعر حافظ بكار برده می‌شود، در اثر آگاهی كامل و شناخت معنایی صحیح است اما به واقع حافظ قبل از اینكه عارف باشد شاعری بزرگ و تواناست و تفكر شاعرانه‌اش بر عرفان او برتری دارد. حافظ دیدگاه عارفانه و امیدوار كننده دارد و عرفان به مفهوم واقعی كلمه در اشعار او نمایان است و در شعرش همواره امید به آینده‌ای روشن را نوید می‌دهد به گونه‌ای كه مخاطب با مطالعه اشعارش به نوعی لذت معنوی دست می‌یابد.
حافظ شاعری است كه در قرن حاكمیت زهد و ریا و خفقان، شعری فراگیر و رندانه دارد و از همه مسائل جهان هستی با بیانی ظریف و رندانه سخن می‌گوید و همواره از تظاهر و تزویر دوری می جوید و شعر برایش جنبه‌ای متعالی و آرمانی دارد.
اشعار حافـظ شیـرازی‎ بـا الـهـام‎ از تعالیم‎‎ ناب‎ اسلامی‎‎ و مفاهیم گرانقدر قرآنی سروده‎‎ شده است‎ و همگـی‎ ایـن‎ اشعـار حـاوی‎ كنایات‎‎‎ و استعارات زیبا و بی‎ نظیر است.
این‎‎‎ شاعر پرآوازه‎ ایران زمین در سال‎791 یا 792 هجری‎‎ قمـری دارفـانـی‎ را وداع گفت‎.
روحش شاد.
منبع: www2.irib.ir
سه شنبه 20/7/1389 - 20:16
شخصیت ها و بزرگان
خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی ( حدود ۷۲۷ - ۷۹۲ هجری قمری ) ، مشهور به لسان الغیب ، شاعر و غزلسرای بزرگ قرن هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است .
شمس الدین محمد ، درخانواده ای آشنا به علوم ادب ، به سال 726 هجری قمری ، در شیراز به دنیا آمد ، جداو ، یا پدرش ، از موطن خود ( اصفهان یا تویسركان ) ، در زمان اتابكان فارس به شیراز آمد و در آنجا ماند مادرش از مردم كازرون بود . مسكن حافط ، محله « شیادان » شیراز بود كه این محله با محله ی « مورستان » در زمان كریم خان زند ، یكی شد و مجاور « درب شاهزاده » قرار دارد . حافظ قریب چهل سال در حوزه درس استادان آن زمان : « قوام الدین عبدالله » ، « مولانا بهاء الدین عبدالصمد بحرآبادی » ، « میر سید شریف علامه گرگانی » ، « مولانا شمس الدین عبدالله » و « قاضی عضدالدین عیجی » ، حضور یافت و به همین سبب ، در اغلب دانش های زمان خود تسلط پیدا كرد .
اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است. شمس الدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آوردو آموخت سپری نمودن علوم و معلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدا... بهره ها گرفت.
در خصوص سال دقیق ولادت او بین مورخین و حافظ ‌شناسان اختلاف نظر وجود دارد . دکتر ذبیح الله صفا ولادت او را در ۷۲۷ ( تاریخ ادبیات ایران ) و دکتر قاسم غنی آن را در ۷۱۷ ( تاریخ عصر حافظ ) می‌ دانند . برخی دیگر از محققین همانند علامه دهخدا بر اساس قطعه ای از حافظ ولادت او را قبل از این سال ‌ها و حدود ۷۱۰ هجری قمری تخمین می‌ زنند ( لغتنامه دهخدا ، مدخل حافظ). آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری قمری و بعد از ۷۱۰ واقع شده و به گمان غالب بین ۷۲۰ تا ۷۲۹ روی داده ‌است .
سال وفات او به نظر اغلب مورخین و ادیبان ۷۹۲ هجری قمری است . ( از جمله در کتاب مجمل فصیحی نوشته فصیح خوافی ( متولد ۷۷۷ ه.ق. ) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانس تالیف جامی ( متولد ۸۱۷ ه.ق. ) صراحتاً این تاریخ به عنوان سال وفات خواجه قید شده‌ است ) . مولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز وفات یافته‌ است .
نزدیک به یک قرن پیش از تولّد او ( یعنی در سال ۶۳۸ ه‌ق - ۱۲۴۰ م ) محی‌ الدّین عربی دیده از جهان فرو پوشیده بود ، و ۵۰ سال قبل از آن ( یعنی در سال ۶۷۲ ه‌ق - ۱۲۷۳ م ) مولانا جلال ‌الدّین محمد بلخی ( رومی ) درگذشته بود .
بسیاری حافظ شیرازی را بزرگ ‌ترین شاعر ایرانی تمام دوران ‌ها می ‌دانند . بیشتر اشعار حافظ غزل می‌ باشد و بن ‌مایه غالب غزلیات او عشق است .

دیوان حافظ
دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل ، چند قصیده ، دو مثنوی ، چندین قطعه ، و تعدادی رباعی است ، تا کنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوه ‌های گوناگون ، به زبان اصلی فارسی و دیگر زبان ‌های جهان به ‌چاپ رسیده است . شاید تعداد نسخه‌ های خطّی ساده یا تذهیب گردیده آن در کتابخانه‌ های ایران ، افغانستان ، هند ، پاکستان ، ترکیه ، و حتی کشور ‌های غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد .
حافظ به زبان عربی یعنی نگه دارنده و به کسی گفته می ‌شود که بتواند قرآن را از حفظ بخواند .

زبان و هنر شعری
همچون همه هنر های راستین و صادق ، شعر حافظ پرعمق ، چندوجه ، تعبیریاب ، و تبیین ‌جوی است . او هیچ ‌گاه ادعای کشف و غیب ‌گویی نکرده ، ولی از آن‌ جا که به ژرفی و با پرمعنایی زیسته ‌است و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته ‌است ، کار بزرگ هنری او آینه‌ دار طلعت و طینت فارسی‌ زبانان گردیده ‌است .
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکته هر محفلی بود
مگو دیگر که حافظ نکته‌ دان ‌ست
که ما دیدیم و محکم جاهلی بود

غزلیات
حافظ را چیره ‌دست ‌ترین غزل سرای زبان فارسی دانسته ‌اند موضوع غزل وصف معشوق ، می ، و مغازله‌ است و غزل ‌سرایی را باید هنری دانست ادبی ، که درخور سرود و غنا و ترانه پردازی‌ است .
با آنکه حافظ غزل عارفانه مولانا و غزل عاشقانه سعدی را پیوند زده ‌است ، نوآوری اصلی به ‌سبب تک بیت ‌های درخشان ، مستقل ، و خوش ‌مضمون فراوانی ست که ایجاد کرده ‌است . استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سوره ‌های قرآن تأثیر گرفته ‌است ، که آن را انقلابی در آفرینش اینگونه شعر دانسته‌ اند
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری

نمونه ‌ای از اشعار
پیش از اینت بیش از این اندیشه ‌ی عشّاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین ‌لبان
بحث سرّ عشق و ذکر حلقه عشّاق بود
پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مهرویان مجلس گرچه دل می‌ برد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل رازینت اوراق بود

رباعیات
رباعیات چندی به حافظ نسبت داده شده است هر چند این رباعیات از ارزش ادبی والایی هم ‌سنگ عزل‌ های حافظ برخوردار نیستند اما در انتساب برخی از آن‌ ها تردید زیادی وجود ندارد . دکتر پرویز ناتل خانلری در تصحیحی که از دیوان حافظ ارائه داده است . تعدادی از این رباعیات را آورده است که ده رباعی در چند نسخه مورد مطالعه خانلری بوده ‌اند و بقیه فقط در یک نسخه ثبت شده‌ اند . خانلری در باره رباعیات حافظ می‌ نویسد : « هیچ یک از رباعیات منسوب به حافظ چه در لفظ و چه در معنی ارزش و اعتبار چندانی ندارد و بر قدر و شأن این غزلسرا نمی ‌افزاید . »
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
و ز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا درنگرد که بی تو چون خواهم خفت
هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد
هر پاک روی که بود تردامن شد
گویند شب آبستن غیب است عجب
چون مرد ندید از که آبستن شد

حافظ و پیشینیان
یکی از باب ‌های عمده در حافظ‌ شناسی مطالعه کمی و کیفی میزان ، گستره ، مدل ، و ابعاد تأثیر پیشینیان و هم‌ عصران بر هنر و سخن اوست . این نوع پژوهش را از دو دیدگاه عمده دنبال کرده ‌اند : یکی از منظر استقلال ، یگانگی ، بی‌ نظیری ، و منحصر به‌ فرد بودن حافظ ، و اینکه در چه مواردی او اینگونه‌ است . دوم از دیدگاه تشابهات و همانند ی‌ های آشکار و نهانی که مابین اشعار حافظ و دیگران وجود دارد .
از نظر یکتا بودن ، هر چند حافظ قالب ‌های شعری استادان پیش از خودش و شاعران معاصرش همچون خاقانی ، نظامی ، سنایی ، عطار ، مولوی ، عراقی ، سعدی ، امیر خسرو ، خواجوی کرمانی ، و سلمان ساوجی را پیش چشم داشته ، زبان شعری ، سبک و شیوه هنری ، و نیز اوج و والایی پیام ‌ها و اندیشه ‌های بیان‌ گردیده با آن ‌ها چنان بالا و ارفع است که او را نمی‌ توان پیرو هیچ ‌کس به ‌حساب ‌آورد .
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
از منظر تأثیر آثار دیگران بر حافظ و اشعارش ، پیش ‌زمینه بسیاری از افکار ، مضامین ، صنایع و نازک ‌خیالی ‌های هنری و شعری حافظ در آثار پیشینیان او هم وجود دارد .

تأثیر حافظ بر شعر دوره‌ های بعد
تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگر چه پیرو سبک عراقی است اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد . برخی از حافظ پژوهان شعر او را پایه گذار سبک هندی می ‌دانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است.

حافظ در جهان( سروده ‌های شاعران بزرگ به حافظ)

گوته
گوته ، نبوغ برین ادب آلمانی ، « دیوان غربی - شرقی » خود را تحت تاثیر « دیوان حافظ » سرود ، و فصل دوم آن را با نام « حافظ‌ ‌نامه » به اشعاری در مدح حافظ اختصاص داد که از جمله‌ ی آن‌ ها می ‌توان به دو شعر زیر اشاره کرد :
حافظا ، در غزل ‌هایت می ‌شنوم
که شاعران را بزرگ داشته ‌ای .
بنگر که اینک پاسخی فراخورت می ‌دهم :
بزرگ اویی است که این سپاس به بزرگ‌ داشت اوست .
خود را با تو برابر گرفتن ، حافظا
راستی که دیوانگی است !
کشتی‌ یی پُر شتاب و خروشان
به پهنه‌ ی پُر موج دریا در می ‌آید ،
و مغرور و دلیر به دلِ خیزاب ‌ها می ‌زند .
آن و دمی است که اقیانوس درهم ‌اش بشکند .
ولی این تخته ‌بند پوده هم ‌چنان به پیش می‌ راند .
در غزل‌ های سبک ‌خیز و تند آهنگِ تو
خنکای سیال دریا است ،
و فورانِ کوه ‌وار آتش نیز .
و گدازه‌ ها مرا در خود غرق می ‌کنند .
با این همه خیالی نیز درونم را می‌ آکند
و شجاعت ‌ام می ‌بخشد .
مگر نه آن ‌که من نیز در سرزمین خورشید
زیسته و عشق ورزیده‌ ام !

نیچه
یکی دیگر از شاعران و فیلسوفان به نام آلمان ، نیچه ، نیز در دیوان « اندرز ها و حکمت‌ ها » ، یکی از شعر های خود را با نام « به حافظ ( آوای نوشانوش ، پرسش یک آبنوش ) » به او تقدیم کرده ‌است :
میخانه ‌ای که تو برای خویش پی‌ افکنده ‌ای
فراخ‌ تر از هر خانه ‌ای است
جهان از سر کشیدن می‌ یی
که تو در اندرون آن می ‌اندازی ،
ناتوان است .
پرنده‌ ای ، که روزگاری ققنوس بود
در ضیافت توست
موشی که کوهی را بزاد
خود گویا تویی
تو همه ‌ای ، تو هیچی
میخانه ‌ای ، می ‌یی
ققنوسی ، کوهی و موشی ،
در خود فرو می‌ روی ابدی ،
از خود می‌ پروازی ابدی ،
رخشندگی همه‌ ی ژرفا ها ،
و مستی همه ‌ی مستانی
- تو و شراب ؟

شرح حافظ
بنا به ماهیت و طبیعتش ، شعر حافظ شرح ‌طلب است . این امر ، به هیچ وجه ناشی از دشواری یا دیریابی آن نیست ، بلکه ، در چند پهلویی ، پر معنایی ، و فرهنگ ‌مندی شعر حافظ نشان‌ دارد .
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
زیر هر نغمه که زد ، راه به جایی دارد
همین ویژگی کم‌ همانند ، و نیز عالم ‌گیری و رواج بی ‌مانند شعر اوست ، که از دیرباز شرح ‌نویسان زیادی را برآن داشته ‌است که بر دیوان اشعار حافظ شرح بنویسند . بیشتر شارحان حافظ از دو قلمرو بزرگ زبان و ادبیات فارسی ، یعنی شبه قاره هند و امپراتوری عثمانی ، به صورت زیر برخاسته ‌اند .

فال حافظ
دیشب به ‌سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به ‌یاد خطّ تو بر آب میزدم
چشمم به‌ روی ساقی و گوشم به‌ قول چنگ
فالی به چشم و گوش درین باب میزدم
ساقی به صوت این غزلم کاسه میگرفت
میگفتم این سرود و می ناب میزدم
خوش بود وقت حافظ و فالِ مراد و کام
بر نام عمر و دولتِ احباب میزدم
مشهور است که امروز در خانه هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت می ‌شود . ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روز های عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین ، و یا شب یلدا ، با کتاب حافظ فال می ‌گیرند . برای این کار ، یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال می‌ گیرد ابتدا نیت می‌ کند ، یعنی در دل آرزویی می‌ کند . سپس به طور تصادفی صفحه‌ ای را از کتاب حافظ می ‌گشاید و با صدای بلند شروع به خواندن می ‌کند . سپس می ‌کوشد بنا به آرزوی خود بیتی را در شعر بیابد که مناسب باشد . اصطلاح خوب فال گرفتن در حالتی گفته می ‌شود که شخصی چندین بار برای افراد مختلف فال بگیرد و هر بار برای نیت ‌ها و آرزو های متفاوت پاسخی داشته باشد . کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند هنگام فال گرفتن فاتحه ای می‌ خوانند و سپس کتاب حافظ را می‌ بوسند ، آنگاه با ذکر اورادی آن را می ‌گشایند و فال خود را می‌ خوانند .
برخی حافظ را لسان غیب می گویند یعنی کسی که از غیب سخن می گوید و بر اساس بیتی از شعر حافظ او معتقد است که کسی زبان غیب نیست :
ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان
کدام محرم دل ره در این حرم دارد
یکی از صنایع شعری ایهام است بدین معنی که از یک کلمه معانی متفاوتی برداشت می شود . ایهام در اشعار حافظ بصورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته . همچنین از مهم‌ ترین خصوصیات شعر حافظ این است که غزلیات او گستردگی مطالب ذکر شده در یک غزل می باشد بگونه ای که در یک غزل از موضوع های فراوانی حرف می زند . هر بیت شعر حافظ نیز بطور مستقل قابل تفسیر است . این خصوصیات شعر حافظ باعث شده که هر کس با هر نیتی دیوان حافظ را بگشاید و غزلی از آن بخواند در مورد نیت خود کلمه یا جمله ای در آن غزل می یابد و فرد فکر می کند که حافظ نیت او را خوانده و به وی جواب داده است . غافل از اینکه این خاصیت شعر حافظ است و در بقیه غزلیات او نیز کلمات یا جملاتی همخوان با نیت صاحب فال وجود دارد .
حافظ زمانی که درمانده می شود به فال روی می آورد :
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریاد رسی می آید

افکار حافظ
روزگار حافظ روزگار زهد فروشی و ریاورزی است و حافظ سرسخت و بی باک به مبارزه با این مرض پرداخته . حافظ رندانه در هوای پلشت زمان خود جهانی آرمانی و انسانی آرمانی آفریده . آشنایی حافظ با ادبیات فارسی و عرب بر آشنایی او از دین اسلام که کتاب اصلی آن ( قرآن ) به زبان عربی است افزود و او را تبدیل به یک رند آزاد اندیش کرد به گونه ای که بخش زیادی از دیوان حافظ به مبارزه با ریاکاران اختصاص داده شده است :
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز
به کوی می فروشانش ز جامی بر نمی گیرند
زهی سجاده تقوی که یک ساغر نمی ارزد
او تعصبات را کنار گذاشته و فارغ از هر قید و بندی به مبارزه با کسانی برخاست که دین و قدرت خود را به عنوان سنگر و سلاحی برای تجاوز به حقوق دیگران مورد استفاده قرار می دادند . حافظ در این مبارزه به کسی رحم نمی کند شیخ ، مفتی ، قاضی و محتسب همه از کنایات و اشعار او آسیب می بینند .
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
او باده نوشی را برتر از زهد فروشی ریاکاران می داند :
باده نوشی که دراو روی و ریایی نبود
بهتراز زهد فروشی که در او روی و ریاست
می خورکه صد گناه زاغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که ز روی ریا کنند
برخی حافظ را مانند نیچه و گوته فیلسوفی حساس به مسائل وجودی انسان می‌ دانند که آزاد اندیش است و دروغ ستیز و خرافات ستیز .

واژه ‌های کلیدی حافظ
در دیوان حافظ کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت می‌ شود که هر یک نقش اساسی و عمده ‌ای را در بیان و انتقال پیام ‌ها و اندیشه‌ های عمیق بر عهده دارد . به عنوان نقطه شروع برای آشکارایی و درک این مفاهیم باید با سیر ورود تدریجی آن ‌ها در ادبیات عرفانی آغاز گردیده از قرن ششم و با آثار سنایی و عطار و دیگران آشنایی طلبید . از جمله مهم ‌ترین آن ها می‌توان به رند و صوفی و می اشاره داشت :

رند
شاید کلمه ‌ای دشوار‌یاب ‌تر از رند در اشعار حافظ یافت نشود . کتب لغت آن ‌را به عنوان زیرک ، بی ‌باک ، لاابالی ، و منکر شرح می‌ دهند ، ولی حافظ از همین کلمه بد‌معنی ، واژه پربار و شگرفی آفریده است که شاید در دیگر فرهنگ ‌ها و در زبان ‌های کهن و نوین جهان معادلی نداشته باشد .
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی ‌غمی
آدمی در عالم خاکی نمی ‌آید به ‌دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

صوفی
حافظ همواره صوفی را به بدی یاد ‌کرده ، و این به سبب ظاهر ‌سازی و ریا‌کاری صوفیان زمان او بوده است . آنان به‌ جای آن که به ‌راستی مردان خدا باشند و روندگان راه حقیقت ، اغلب خرقه‌ داران و پشمینه‌ پوشانی بودند که بویی از عشق نابرده به تند‌خویی شهرت داشتند و پای از سرای طبیعت بیرون نمی‌ نهادند .
درین صوفی‌ و شان دَردی ندیدم
که صافی باد عیش دُرد‌نوشان
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
در برابر صوفی ، حافظ از عارف با نیکویی و احترام یاد‌کرده ، و عارف را اغلب همان صوفی راستین با کردار و سیمایی رندانه دانسته است .
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقۀ رندان جهان باش

می
مگر که لاله بدانست بی وفایی دهر
که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد

آرامگاه حافظ
آرامگاه حافظ در شمال شهر شیراز ، پایین ‌تر از دروازه قرآن ، در یکی از قبرستان های معروف شیراز به نام خاک مصلی قرار دارد و مساحت آن ۱۹۱۱۶ متر مربع است . ۶۵ سال پس از درگذشت حافظ ، در سال ۸۵۶ هجری قمری ( برابر ۱۴۵۲ میلادی ) ، شمس‌ الدین محمد یغمایی وزیر میرزا ابوالقاسم بابر گورکانی ( پسر میرزا بایسنغر نواده شاهرخ بن تیمور ) حاکم فارس ، برای اولین بار ساختمانی گنبدی شکل را بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در جلو این ساختمان ، حوض بزرگی ساخت که از آب رکن‌ آباد پر می ‌شد . این بنا یک بار در اوایل قرن یازدهم هجری و در زمان حکومت شاه عباس صفوی ، و دیگر بار ۳۵۰ سال پس از وفات حافظ به دستور نادرشاه افشار مرمت شد . در سال ۱۱۸۷ هجری قمری ، کریم خان زند بر مقبره حافظ ، بارگاهی به سبک بنا های خود ، شامل تالاری با چهار ستون سنگی یکپارچه و بلند و باغی بزرگ در جلو آن ساخت و بر مزارش سنگ مرمری نهاد که امروز نیز باقی است .
بعد از عمارتی که کریم خان زند بر مقبره حافظ ساخت در طول یکصد و شصت سال تعمیرات زیادی به وسیله اشخاص خیرخواه انجام گرفت تا آنکه در سال ۱۳۱۵ به کوشش شادروان علی اصغر حکمت بنای کنونی با بهره گیری از عناصر معماری روزگار کریم خان زند و یادمان های حافظیه توسط آندره گدار فرانسوی طراحی و اجرا شد . در کنار مزار حافظ عرفا و شعرای نامداری به خاک سپرده شده اند .
آرامگاه حافظ در منطقه حافظیه و در فضایی آکنده از عطر و زیبایی جان‌ پرور گل ‌های شیراز در هم ‌آمیخته با شور اشعار خواجه واقع شده ‌است . این مکان یکی از جاذبه ‌های مهم توریستی هم به‌ شمار می ‌رود ، و در زبان عامیانه خود اهالی شیراز ، رفتن به حافظیه معادل با زیارت آرامگاه حافظ گردیده ‌است . اصطلاح زیارت که بیشتر برای اماکن مقدسی نظیر کعبه و بارگاه حسین‌ بن علی ، امام سوم شیعیان به ‌کار می ‌رود ، به‌ خوبی نشان ‌گر آن‌ ست که حافظ چه چهره مقدسی نزد ایرانیان دارد . معتقدان به حافظ رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسومی آیینی همراه می‌ کنند ، از جمله با وضو به آنجا می ‌روند ، و در کنار آرامگاه حافظ کفش خود را از پای بیرون می ‌آورند که در فرهنگ مذهبی ایران نشانه احترام و قدسی بودن مکان است . آرامگاه حافظ هم‌ چنین مکانی فرهنگی‌ است . به ‌عنوان مثال ، برنامه ‌های مختلف شعر خوانی شاعران مشهور یا کنسرت خوانندگان بخصوص سبک موسیقی ایرانی و عرفانی در کنار آن برگزار می ‌شود . حافظ شیرازی در شعری پیش‌ بینی کرده‌ است که مرقدش پس از او زیارت ‌گاه خواهد شد :
بر سر تربت ما چون گذری ، همّت خواه
که زیارت ‌گه رندان جهان خواهد بود
منبع:www.vefagh.co.ir

سه شنبه 20/7/1389 - 20:15
شخصیت ها و بزرگان
مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) درباره خصوصیّات شعر حافظ می فرمایند:
برخى از خصوصیّات شعر حافظ را من عرض مى‌کنم.

1- قدرت تصویر
یکی از خصوصیات شعر حافظ، قدرت تصویرهاست و این از چیزهایی است که کمتر به آن پرداخته شده است.
تصویر در مثنوی چیز آسان و ممکنی است. لذا شما تصویرگری فردوسی را در شاهنامه و مخصوصا نظامی را در کتاب‌های مثنویش مشاهده می‌کنید، که طبیعت را چه زیبا تصویر می‌کند. این کار در غزل کار آسانی نیست، بخصوص وقتی که غزل باید دارای محتوا هم باشد. تصویر با آن زبان محکم و با لطافت‌های ویژه شعر حافظ و با مفاهیم خاصش چیزی نزدیک به اعجاز است، چند نمونه‌ای از تصویرهای شعری حافظ را من می‌خوانم. چون روی این قسمت تصویرگری حافظ گمان می‌کنم کمتر کار شده است ببینید چقدر زیبا و قوی به بیان و توصیف و توصیف می‌پردازد:
در سرای مغان رفته بود و آب‌زده
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب‌زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی زترک کله چتر بر سحاب‌زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده
عذار مغبچگان راه آفتاب‌زده
گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت
زجرعه بر رخ حور و پری گلاب‌زده
تا می‌رسد به اینجا که:
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که‌ای خمارکش مفلس شرابزده
چه کسی هستی و چکاره‌ای و چگونه‌ای، سوال می‌کند تا می‌رسد به اینجا:
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب‌زده
پیام شعر را ببینید چقدر زیبا و بلند است و شعر چقدر برخوردار از استحکام لفظی که حقیقتا کم نظیر است هم از لحاظ استحکام لفظی و هم در عین حال، اینگونه تصویرگری سرای مغان و پیر و مغبچگان را نشان می‌دهد و حال خودش را تصویر می‌کند، تصویری که انسان در این غزل مشاهده می‌کند چیز عجیبی است و نظایر این در دیوان حافظ زیاد است. همین غزل معروف :
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
به من راه‌نشین باده مستانه زدند
یک ترسیم بسیار روشن از آن چیزی است که در یک مکاشفه یا در یک الهام ذهنی یا در یک بینش عرفانی به شاعر دست داده است و احساس می‌کند که این را به بهترین زبان ذکر می‌کند و اگر ما قبول کنیم - که قبول هم داریم- که این پیام عرفانی است و بیان معرفتی از معارف عرفانی، شاید حقیقتا آن را به بهتر از این زبان به هیچ زبانی نشود بیان کرد.
تصویرگری حافظ یکی از برجسته‌ترین خصوصیات اوست، برخی از نویسندگان و گویندگان نیز ابهام بیان حافظ را بزرگ داشته‌اند و چون درباره‌اش زیاد بحث شده من تکرار نمی‌کنم.

2- شورآفرینی
از خصوصیات دیگر زبان حافظ شور آفرینی آن است. شعر حافظ شعری پر شور است و شورانگیز. با اینکه در برخی از اشکالش که شاید صبغه غالب هم داشته باشد. شعر رخوت و بی‌حالی است، اما شعر حافظ شعر شور‌انگیز و شورآفرین است.
سخن درست بگویم نمی‌توانم دید
که می‌خورند حریفان و من نظاره کنم
****
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
****
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
****
حاشا که من به موسم گل ترک می‌کنم
من لاف عقل می‌زنم این کار کی کنم
این شعار، سراسر شعر و حرکت و هیجان است و هیچ شباهتی به شعر یک انسان‌بی حال افتاده و تارک دنیا ندارد. همین شعر معروفی که اول دیوان حافظ است و سرآغاز دیوان او نیز می‌باشد:
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا وناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
نمونه‌بارزی از همین شور‌آفرینی و ولولهآفرینی است و این یکی از خصوصیات شعر حافظ است.

3- استفاده‌ی گسترده از مضامین
خصوصیت دیگرش این است که شعر حافظ سرشار از مضامین و آن هم مضامین ابتکاری است. خواجه مضامین شعرای گذشته را با بهترین بیان و غالبا بهتراز بیان خودشان ادا کرده است. چه مضامین شعرای عرب و چه شعرای فارسی زبان پیش از خودش مثل سعدی و چه شعرای معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجی که گاهی مضمونی را از آنها گرفته و به زیباتر از بیان خود آنها، آن را ادا کرده است. اینکه گفته می‌شود در شعر حافظ مضمون نیست، ناشی از دو علت است : یکی اینکه مضامین حافظ آنقدر بعد از او تکرار و تقلید شده است که امروز وقتی ما آن را می‌خوانیم به گوشمان تازه نمی‌آید. این گناه حافظ نیست. در واقع این مدح حافظ است که شعر و سخن و مضمون او آنقدر دست به دست گشته و همه آن را تکرار کرده‌اند و گرفته‌اند و تقلید کرده‌اند که امروز حرفی تازه به گوش نمی‌آید، دوم اینکه زیبایی و صفای سخن خواجه آنچنان است که مضمون در آن گم می‌شود، بر خلاف بسیاری از سرایندگان سبک هندی که مضامین عالی را به کیفیتی بیان می‌کنند که زیبایی شعرلطمه ‌می‌بیند البته این نقص آن سبک نیز نیست. آن هم در جای خود بحث دارد و نظر هست که این خود یکی از کمالات سبک هندی است. به هر حال مضمون در شعر حافظ آنچنان هموار و آرام بیان شده که خود مضمون گویی به چشم نمی‌آید.

4- کم‌گویی و گزیده‌گویی
کم‌گویی و گزیده‌گویی خصوصیت دیگر شعر حافظ است، یعنی حقیقتا جز برخی از ابیات یا بعضی از غزلیات و قصایدی که غالبا هم معلوم می‌شود که مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش یا مدح این و آن می‌باشد، در بقیه دیوان نمی‌شود جایی را پیدا کرد که انسان بگوید در این غزل اگر این بیت نبود بهتر بود، کاری که با دیوان خیلی از شعرا می‌شود کرد.
انسان دیوان‌های بسیار خوب را از شعرای بزرگ می‌خواند و می‌بیند در قصیده‌ای به این قشنگی با غزلی به این شیوایی بیت بدی وجود دارد و اگر شعر یک دست‌تر بود، بهتر بود. انسان در شعر حافظ چنین چیزی را نمی‌تواند پیدا کند.

5- شیرینی بیان
روانی و صیقل‌زدگی الفاظ، ترکیبات بسیار جذاب و لحن شیرین زبان یکی از خصوصیات اصلی شعر حافظ است. بیان او بسیار شبیه به خواجو است. گاه انسان وقتی شعر خواجوی کرمانی را می‌خواند، می‌بیند که خیلی شبیه به شعر حافظ است و قابل اشتباه با او. اما قرینه بیان حافظ در هیچ دیوان دیگری از دواوین شعر فارسی تاآنجایی که بنده دیده‌ام و احساس کرده‌ام مشاهده نمی‌شود.
بعضی حافظ را متهم به تکرار کرده اند، باید عرض کنم تکرار حافظ، تکرار مضمون نیست، تکرار ایده‌ها و مفاهیم است. یک مفهوم را به زبان‌های گوناگون تکرار می‌کند، نمی‌شود این را تکرار مضمون نامید.

6- موسیقی گوش‌نواز
موسیقی الفاظ حافظ و گوش نوازی کلمات آن نیز یکی دیگر از خصوصیات برجسته شعر اوست. شعر او هنگامی که به طرز معمولی خوانده می‌شود گوش‌نواز است. چیزی که در شعر فارسی نظیرش انصافا کم است. بعضی از غزلیات دیگر هم البته همین گونه است. در معاصرین و خواجو نیز همین طور است. بسیاری از غزلیات سعدی بر همین سیاق است. بعضی از مثنویات نیز چنین‌اند، اما در حافظ این یک صبغه کلی است و کثرت ظرافت‌ها و ریزهکاری‌های لفظی از قبیل جناس‌ها و مراعات‌نظیرها و ایهام و تضادها، الی ماشاءالله. شاید کمتر بتوان غزلی یافت که در آن چند مورد از این ظرافت‌ها و ریزه‌کاری‌ها و ترسیم‌ها و صنایع لفظی وجود نداشته باشد:
جگر چون نافه ام خون گشت و کم زینم نمی‌باید
جزای آنکه با زلفت سخن از چین خطا گفتم

7- رسایی بیان
یکی دیگر از خصوصیات شعر حافظ روانی و رسایی آن است که هر کسی با زبان فارسی آشنا باشد شعر حافظ را می‌فهمد. وقتی که شما شعر حافظ را برای کسی که هیچ سواد نداشته باشد بخوانید راحت می‌فهمد:
پرسشی دارم زدانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند
هیچ ابهامی و نکته‌ای که پیچ و خمی در آن باشد مشاهده نمی‌شود. نو ماندن زبان غزل به قول یکی از ادبا و نویسندگان معاصر مدیون حافظ است و همین‌هم درست است.
یعنی امروز شیواترین غزل ما آن غزلی است که شباهتی به حافظ می‌رساند، نمی‌گویم اگر کسی درست نسخه حافظ را تقلید کند این بهترین غزل خواهد بود نه، زبان و تحول سبک‌ها و پیشرفت شعر یقینا ما را به جاهای جدیدی رسانده و حق هم همین است. اما در همین غزل ناب پیشرفته امروز آنجایی که شباهتی به حافظ و زبان حافظ در آن هست، انسان احساس شیوایی می‌کند.

8- بکاربردن کنایه
خصوصیت دیگر به کار بردن معانی رمزی و کنایی است که این هیچ شکی درش نیست. یعنی حتی کسانی که شعر حافظ را یکسره شعر عاشقانه و به قول خودشان رندانه می‌داند و هیچ معتقد به گرایش عرفانی در حافظ نیستند (واقعا این جفای به حافظ است) هم در مواردی نمی‌توانند انکار کنند که سخن حافظ سخن رمزی است یعنی کاملا روشن است که سخن حافظ اینجا به کنایه و رمز است:
نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

9- استفاده از لهجه‌ی شیرازی
خصوصیات لفظی بسیاری در شعر خواجه وجود دارد، از جمله چیزهای دیگری که به نظرم رسید و جا دارد پیرامون آن کار بشود، استفاده شجاعانه و باظرافت او از لهجه محلی است، یعنی از لهجه شیرازی. حافظ در شعرهای بسیار باعظمت خود از این موضوع استفاده کرده است و موارد زیادی از این نمونه رامی‌توان در میان اشعار او مشاهده کرد. برای مثال استفاده "به" به جای "با:"
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
که تا امروز هم این "به" در لهجه شیرازی موجود است.
یا در این بیت:
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاینچنین رفته است از عهد ازل تقدیر ما
و موارد دیگری هم از این قبیل وجود دارد. مثلا در این غزل معروف حافظ:" صلاح کار کجا و من خراب کجا" که کجا در اینجا ردیف است و "ب" قبل از ردیف که حرف روی است باید ساکن باشد. در حالی که در مصرع بعد می‌گوید:
"ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا" الان هم وقتی شیرازی‌ها حرف می‌زنند همین طور می‌گویند، یعنی از لهجه شیرازی که لهجه محلی است استفاده کرده و آن را در قافیه بکار برده است، استفاده از اصطلاحات روزمره معمولی و از این قبیل چیزها بسیار است که اگر بخواهم باز هم در این زمینه حرف بزنم نیز بحث بسیار است.
منبع: http://khamenei.parsiblog.com


سه شنبه 20/7/1389 - 20:13
شخصیت ها و بزرگان
شمس الدین محمد در بین سال های 712 تا 727 هجری شمسی در شیراز دیده به جهان گشود. در دوران جوانی با شنیدن تلاوت آیات قرآن به وسیله ی پـدرش، بهاالدین، آن را به حافظه سپرد. همچنین آثـار بسیاری از بزرگـان ادب را، هـمچـون سعـدی، عـطار، نظامی و مولوی را حـفظ کرده بود. پس از مرگ پدر که ذغال فروش بود، حافظ به اتفاق مادر، نزد عموی خود (که نامش سعـدی بود) رفتند. سپس مدتی در پرده دوزی و خمیرگیری در نانوایی به کار مشغول شد.
در بیست و یک سالگی، به هنگام تحویل نان در محله ی اعیان شیراز با دختری زیبا رو به نام «شاخ نبات» آشنا شد. تعدادی از شعرهایش نیز خطاب به اوست. برای آن که به وصال محبوب خود برسد، چهل شبانه روز بر مزار باباکوهی شب زنده داری کرد تا به خواسته اش دست یابد.
دیوان حافظ حاوی 500 غزل، 42 رباعی، و تعداد نامحدودی قصیده است که در عرض مدت 50 سال سروده شده است. حافظ هر آن گاه که حالتی روحانی به او دست می داد، به سرودن شعر می پرداخت و به همین علت گاه در طول یک سال بیشتر از 10 غزل نمی سرود. قصد و نیت او سرودن اشعاری بود که خداوند از دستش راضی باشد.
حافظ به سال 791 در سن 69 سالگی در شیراز درگذشت.
سه شنبه 20/7/1389 - 20:10
شخصیت ها و بزرگان
معرفی کتاب

شناسنامه کتاب:
نام کتاب:مشرب عرفانی امام خمینی (رحمت الله علیه) و حافظ (بررسی مضامین مشترک عرفانی دیوان امام و حافظ)
نویسنده:احمد فرشبافیان
ناشر: مؤسسه چاپ و نشر عروج
چاپ دوم: 1378
قطع:وزیری
تعداد صفحه: 262 صفحه

معرفی کتاب:
نویسنده، کتاب حاضر را برای پایان تحصیلات تکمیلی خود در مقطع کارشناسی ارشد نگاشته و در مقدمه انگیزه خود را از این تألیف «ادای دین نسبت‏به حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) » یاد می‏کند. نکته مهم دیگری که نویسنده در شمار انگیزه‏های خود در این تحقیق، یادآور می‏شود، حل ابهامات دیوان حافظ است:
«بنده با نظری کوتاه به دیوان اشعار حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) ، خود را دقیقا در وادی غزلیات غزلسرای فارس یافته و دیدم علی‏رغم این که در مورد مکتب عرفانی حافظ در حد مطلوب کار انجام گرفته، ولی هنوز ابهامات و حتی بدبینی‏هایی در برخی اذهان موجود است و از طرفی متوجه شدم که بهترین حلال مشکل و رفع‏کننده اشتباهات ذهنی درباره دیدگاه حافظ، مخصوصا در مساله بهره‏گیری از اصطلاحات رایج عرفانی، دیوان اشعار حضرت امام است و بس، که این موضوع در مقدمه کتاب به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. » (ص 16)
کتاب حاضر در دو قسمت تنظیم گردیده است که قسمت اول به عنوان یک مقدمه و قسمت دوم آن تحت عنوان اصطلاحات و مفاهیم مشترک، نوشته شده است. وی در مقدمه به ماهیت عرفان، وجه تسمیه صوفی، تصوف، منشا و خاستگاه تصوف، سیر عرفان و تصوف در ایران، عرفان منفی و ویژگیهای بارز آن، عرفان مثبت و مشخصات بارز آن، سخنی در شعر خواجه حافظ و حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) و حافظ کیست، پرداخته است. در پیشگفتار، علت اطاله سخن را در مقدمه نشان دادن خصوصیات عرفان حافظ و حضرت امام (رحمت الله علیه) یاد می‏کند. عنوان این مقدمه طولانی، «نظری گذرا بر ماهیت عرفان و تصوف و تطبیق آن با روح واقعی عرفان اسلامی‏» است.
در مقدمه، آنچه پیش از پرداختن به خصوصیات عرفانی حضرت امام (رحمت الله علیه) و حافظ (رحمت الله علیه) ، به عنوان قالب کلی و معیار، طرح گردیده است، تقسیم عرفان به دو شاخه مثبت و منفی است. به عقیده و گفته نویسنده، «عرفان حاکم بر روح هر دو بزرگوار با در نظر گرفتن هر دو نوع عرفان (مثبت و منفی) عرفانی است که والایی و برجستگی و فواید فراوان دارد. » (ص 17 (
خصوصیات و نشانه‏های عرفان مثبت که روح حاکم بر آثار امام خمینی (رحمت الله علیه) و حافظ است، به گفته نویسنده، بدین قرار است:
1. زاییده فرهنگ عمیق اسلامی است؛
2. میانه‏رو است؛
3. از یاس و ناامیدی می‏پرهیزد؛
4. روح حماسی و جهاد و مقاومت را در خود می‏پرورد.
در بحث از مضامین مشترک در دیوان امام (رحمت الله علیه) و حافظ، نویسنده نخست تعریف لغوی و اصطلاحی عرفان را باز می‏گوید سپس دیدگاه عرفا را برمی‏شمارد و آنگاه مضمون‏سازی و استفاده آن دو بزرگوار را برمی‏رسد. نتیجه‏ای که نویسنده در پایان این بررسیها می‏گیرد، این است که: «با عنایت‏به توضیحات و بحثهای مستوفای مقدمه، اکثرا دیدگاه عرفانی امام (رحمت الله علیه) جامعتر از حافظ، می‏نماید. » (ص 17)
اصطلاحات و مضامین مشترکی که در این کتاب، بررسی می‏شوند، بدین قرار است: آب حیات، اعتکاف، الست، بار امانت، بیگانه، پیر، تقدیر، جام، چشم، حال، حجاب، حرم، حسرت، حسن، حیرت، خانقاه، خرابات، خرقه، دل، ذکر، راز، رخ، رضا، رندی، ریا، زلف، زهد، سبکبار، سجاده، سودا، شیخ، صومعه، طرب، طلب، طور، عشق، عنقا، عیش، فقر، فنا و بقا، قلندر، لب، محرم، معرفت، می، وصال و همت.
شیوه مؤلف در این اثر، چنین است که نخست تعریفی برای اصطلاح مربوط می‏دهد و پس از آن ابیات حافظ و امام را در ذیل آن می‏آورد. در تعریف اصطلاحات، نویسنده بیشتر به آثاری مانند شرح گلشن‏راز، نوشته لاهیجی، کشف‏المحجوب، نوشته هجویری غزنوی و مصباح‏الهدایه و مفتاح الکفایه، اثر عزالدین محمودبن علی کاشانی نظر دارد. لیکن بیش از آثار کهن، به نوشته‏های جدید و معاصران توجه کرده و از آنان مدد می‏گیرد؛ آثاری مانند فرهنگ اصطلاحات و تعابیر عرفانی نوشته دکتر سجادی و فرهنگ اشعار حافظ اثر احمدعلی رجایی بخارایی. از معانی لغوی اصطلاحات نیز غافل نشده و برای همه اصطلاحات پیش گفته، معنای لغوی می‏آورد. هر از گاه برداشت کلی خود را نیز از ابیات حافظ یا امام (رحمت الله علیه) ضمیمه می‏کند. مثلا پس از بحث مفصل درباره پیر و ذکر شواهدی از دیوان حافظ و امام خمینی (رحمت الله علیه) در پایان نتیجه می‏گیرد که:
«با توجه به شواهد و دلایل یاد شده می‏توان گفت پیر در دیوان حافظ در نهایت همان معصومین (علیهم السلام) می‏باشند و بس. » (ص 101)
همچنین معتقد است: «غزلهای قابل توجهی از دیوان حافظ در مورد مهدی صاحب‏الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سروده شده است که از مجموعه آنها غزلهایی است با مطلع:
بیا که رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید و:
ای قصه بهشت ز کویت‏حکایتی
شرح جمال حور، ز رویت روایتی (ص 101)
در یک مقایسه کلی، نویسنده عرفان امام خمینی (رحمت الله علیه) و حافظ را در شعر و ادب می‏سنجد و هر یک را در بعدی از ابعاد، بر دیگری ترجیح می‏دهد.
1. از حیث قدرت شاعری و هنر غزلسرایی شعر حافظ را به مراتب قویتر از غزلهای امام(رحمت الله علیه) می‏شمارد. دلیل آن را هم اهتمام حافظ به شعر و انگیزه امام را در شاعری می‏شناساند. زیرا امام از سر ذوق عارفانه، برای دل شیدا و عاشق خود شعر می‏سراید و فقط هدفش رساندن پیام عرفانی است، بدون پیچیدگی صنعتی در شعر. (ص 74)
2. از حیث عرفان، می‏نویسد: «با توجه به سیره و احوال عینی و ملموس امام خمینی (رحمت الله علیه) در بعد عرفانی، گوی سبقت را از حافظ و دیگران ربوده و در واقع عرفان را از حیث نظری و عملی، معنایی تازه و کامل بخشیده است. (ص‏74)
3. درباره قدرت حافظ و امام (رحمت الله علیه) در بکارگیری اصطلاحات عرفانی می‏نویسد: «می‏توان گفت که هر دو شخصیت عرفانی ما به به طور یکسان و در حد کامل از اصطلاحات معمول عرفا بهره برده و از سنت ادب عرفانی کناره نگرفته‏اند. ناگفته نماند که از بوستان غزلهای امام، بوی سنایی و عطر عطار و مولوی و محی‏الدین بن عربی و دیگر مشاهیر عرفان اسلامی به مشام جان می‏رسد; اما عنایتی که آن بزرگوار نسبت‏به حافظ داشته قابل مقایسه با دیگران نیست. » (ص 75)
به عقیده نگارنده کتاب «مشرب عرفانی امام خمینی (رحمت الله علیه) و حافظ‏» یعنی اثر حاضر، در صورتی توفیق بیشتر در مقایسه عرفان آن دو عارف نامی، کسب می‏کرد که در شناساندن مبانی عرفانی و آرای معرفتی امام به دیوان ایشان بسنده نمی‏کرد و به تفصیل به متون تخصصی عرفانی از قبیل شرح فصوص ایشان، می‏پرداخت. از طرفی، حافظ را نیز نباید در حد شاعری متوسط و متصنع که در پی استفاده از اصطلاحات رسمی عرفان در شعر است، پایین می‏آوردند. مشرب عرفانی حافظ در نگاه ویژه او به هستی و ترویج مکتب رندی است و به حق نویسنده در هیچ یک از این دو موضوع، نکته تازه و مهمی را باز نگفته‏اند. اساسا تعریف رخ و زلف و قد و خال و خطی که در دیوان حافظ است، براساس آنچه در اصطلاحنامه‏ها آمده است، خطایی است که در روزگار ما هیچ حافظ پژوهی، مرتکب آن نمی‏شود. این خطا در دیوان امام خمینی (رحمت الله علیه) نیز خطا است و به صواب مبدل نمی‏شود. عنوان «مشرب عرفانی امام خمینی (رحمت الله علیه) و حافظ‏» توقعی که در خواننده برمی‏انگیزد این است که دست کم ریشه‏های درسی، نظری و شخصی عرفان آن دو شناسانده شود و به دعوی و شعار بسنده نگردد.

راسخون


سه شنبه 20/7/1389 - 20:8
شخصیت ها و بزرگان
از دیدگاه عارفان ، جهان از عشق بوجود آمده و با نیروی عشق بازمی گردد. در عرفان تقابل میان عشق و عقل را به هنگام سخن گفتن از عشق زمینی و آسمانی می بینیم. حافظ نیز در میان این سنت دیرینه گام می نهد. حافظ بارها به عاشق بودنش صراحت دارد. تقابل عشق و عقل در ابیاتی که خواجه عشق و رندی را در کنار هم می آورد به خوبی روشن است. مقاله حاضر تفسیری عرفانی از یکی از ابیات غزلی از آن صاحب لسان غیب است.او خود این دلها را خونین می نماید و خود بر سالکان افاضه شدت نیاز می کند تا قوت سلوک افزون گردد و سلاک با قوت این می که رنگ خون دارد و شور جنون راه پیمایند. اساسا خون در مقام نشانه ای است تا تحرک و شور عاشقانه ایشان را نشان دهد و سرخ گونگی از صفات نشاط عارفانه ایشان است.
استعداد روان شدن به سوی مطلوب نیرویی می خواهد و محرکی می طلبد که سرخی خون و می در این باره نقشی را به عهده دارد. اگر لب سرخ است و می سرخ است و گونه سرخ ، اگر وضو باید با خون باشد و خون به دل باشد و اشک خونین فرو ریزد و جوی خون روان باشد و خون عاشق ریخته گردد و لعل حکایت از سرخی داشته باشد همه و همه نشانگر تحرک و نشاط وجودی جهت وصول به آن حقیقت بی اسم و رسم است.در این مصراع نیز تاب ومشکین نشان از مقام بطون کرده و افتادن خون در دلها شهود را رقم می زند. از سوی دیگر اگر دلها را حکایت از تعین عین ثابت اعیان وجودی بدانی بوی نافه را که از طره یار گشوده می شود وجود نخواهی چرا که اعیان ثابته «ما شمت رائحه الوجود و لن تشم» در آنجا که سخن از «جا» هم نیست خبری از وجود نیست به این معنا که نمی توان از وجودات به معنای استقلالی آن سخن راند بلکه سخن از تعین است.
اعیان ثابته از آنجا که حقیقت هر شی ئ در مقام علم الهی و مرتبه تفصیل آن یعنی واحدیت هستند بوی یار را از مقام اجمال بلکه اولین تعین یار می شنوند و از آنجا که تعین نقص است و لاتعینی کمال است دلخون می شوند چرا که در تعین خویش غرقه اند. اما این دلخونی و این ناز و دلبری نه در مقام کثرت وجود که در مقام کثرت تعین و کثرت علمی رخ می دهد گرچه همه تعین حقیقی واحدند و او، خویش با خویش نرد عشق می بازد. رب هم عین ثابت به اقتضای جعل بسیط و ثابتی که دارد یکی از اسماء الهی است یا هر چه تعین عین ثابت به کمال نزدیکتر وسعت اسمائی افزون تر گردد. تعین هر چه بیشتر احاطه رب اسمائی برای او کمتر است و تقاضا نیز برای افاضه فیض کمتر است.حقیقت سخن آن که اگر سالکان کوی لامکان دوست در پی جرعه ای فیض وجود او و شنیدن بوی او دل خون می گردند به این دلیل است که عین ثابت ایشان چنین اقتضا می کند و در واقع این عین ثابت است که تشنه فیض است ، اما به اقتضای ذاتی خود از فیض علمی برخوردار خواهد شد گرچه دلخون شود این دلخونی هم اقتضای اوست و نه کمتر و نه بیشتر او را سیراب نخواهند کرد. در این بیت زیبا خواجه عارفان هم از بسط و جمال سخن راند که در گشودگی و باد صبا مشهود است و هم از قبض و جلال که در طره و جعد یار آشکار است.
این همگنانی بیهوده نیست و این زوجیت به گزاف نیست.اگر حکما از زوجیت واجب و ممکن ، مجرد و مادی ، نور و ظلمت ، جوهر و عرض ، وجود و عدم ، وجود و ماهیت و فقیر و غنی سخن گفته اند، عرفا نیز عالم ظهور را مظهر ظهور دو دسته از اسمائ الهی می دانند. این دو دسته همان اسماء جمالی و جلالی حق است.گاه بر شخصی فقط اسمائ حاکم است که نمونه اکمل آن در عرفان ، حضرت مسیح ع است و گاه صرفا اسمائ جلالی حاکم است که نمونه اتم آن حضرت موسی ع است.اعتدال عرفانی آن است که شخص مظهر اتم و اکمل هر دو اسم باشد یعنی هم اسمائ جمالی به کمال خویش و هم اسمائ جلالی به تمام خویش بر او حاکم باشد. جمال و جلال در ظهور را حضرت ختمی مرتبت ص آینه دار است کما این که فرمود: برادرانم عیسی ع و موسی ع هر یک با یک چشم به عالم می نگریسته اند یکی وحدت بین و یکی کثرت بین ، اما من دو چشم هستم هم وحدت را می بینم و هم کثرت را مشاهده می کنم. سر جمال و جلال هر دو بالسویه در پیامبر ص ظاهر است. این گونه است که در مقام مظهریت نیز او هم «عال فی دفوه» و هم دان «فی علوه» است.
اگر پرسیده شود که اگر از یک طرف ناز است و از طرف دیگر نیاز و عاقبت سالکان طریقت در حقیقت به مقتضای عین ثابت خویش به مقصود خویش نایل گردند پس در عالم دوگانگی حاصل است و از ناز تا نیاز فرسنگ ها راه است؟ گفته می شود حکم ظهور و ظاهر اگر فهمیده شود دیگر جایی برای استقلال و بیگانگی نمی ماند. اگر بدانیم که هم اوست که در مقام تعین احدی و واحدی خویش ناز می فروشد و هم اوست که در مقام ظهور سلوکی نیاز می ورزد دیگر سخن از استقلال نخواهیم راند. وحدت شخصیه وجود دال بر این مطلب است که مظهر همان ظهور ظاهر است و از خود هیچ ندارد و بلکه «خویشتنی» ندارد تا چیزی نداشته باشد. وجود رابط در حکمت متعالیه موید و آشکارکننده سخن عرفا در ظهور است.
پس در این بیت حضرت حافظ اطوار رسمی و ظهوری حق را نشان داده و بار دیگر دو قوس وجود را در مقام فیض الهی که به صورت وجود منبسط و وجود علمی گشوده می شود به گوش مستمعان حقیقت نیوش می کند. بیت دوم را نیز با «باد» آغاز کرد که به اعتباری اولین تعین بود و با الف به پایان برد که تاکید کند همه اطوار در این بیت اطوار متفاوت یک حقیقت بود که در تنزلات حقیقت خویش ساری است.به بوی نافه کاخر صبا زان طره بگشایدز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها حضرت حافظ در بیت بیت اشعار خویش که به حق نه شعر منطقی که شعر عرفانی است موج موج دریای معرفت را در کامه تشنگان حقایق می ریزد و هرچه تشنگی افزون تر باشد و زبان استعداد گویاتر باشد ، امواج فیض حافظی پربارتر است.این سخن نه به گزاف است که خود فرموده است : «شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است». ایشان همان طور که در مطلع اولین غزل با یک بیت ازل و ابد هستی را به اسم طره طی نمود ، در این بیت نیز به تفصیل ، وارد این مراتب گشت و از اجمال به تفصیل پرداخت.یک یک واژگان به کار رفته در این بیت حکایت از معانی خاص عرفانی دارد. طره در نظر او حکایت از مقام اجمالی دارد که صبا آن را می گشاید و از آن بوی نافه در فضای وجود پراکنده می شود. در حقیقت «بو» در اینجا به بسط کشیده می شود و بسط در هر دو جایگاه است.
اول بسط در اسمائ و صفات حق است که در مقام واحدیت به ظهور علمی تفصیل می یابد و دوم بسط وجود در عوالم عقلیه و مثالیه و هیوکانیه است.گشودگی معتبر در بیت همان انبساط وجود در هیاکل سیه روی ممکنات است که یک تجلی واحد به وحدت حقه ظلیه است.از این جهت است که عرفا آن را «وجود منبسط» نام نهاده اند ، چراکه یک تجلی و یک نور بیش نبود که بدین صورت جلوه نمود: این همه عکس می و نقش مخالف که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتادبه همین دلیل است که از نکره استفاده کرده و از یک «بو» نام برده است و نافه نیز همان گونه که از ظاهرش پیداست از مقامی سخن می گوید که پر از اسرار است و محلی است که حقایق هویدا می شود اما حقایقی که همان سر وجود است.صبا از اصطلاحات صریح عرفانی است و از آنجا که در ادبیات به نام بادی معروف است و از سنخیتی است که فیض وجود با باد دارد. این باد بشارت دهنده رحمت واسعه بر ممکنات است بلکه در مقام اطلاق ، ممکنات مقید شده او هستند و دم نیز که در عرفان به وجود آورنده اصوات و حروف است از این باب است.
گشودگی این فیض الهی به عهده باد صباست.پس باد صبا و بویی که گشاده می شود هر دو به اسماء جمالی حق ظهور می یابند و از طرفی نافه گونگی این بود و اطلاق نافه بر آن و همچنین طره نشان از بطون و جلالی بودن این مراتب دارد که در مصراع بعد «خون دل» نشان از این جلالت است. نه تنها «به بوی نافه کآخر صبا زان طره بگشاید» بلکه «تاب جعد مشکین» هم دخیل در این ناز و نیاز است.تاب همان پیچش و به هم بافتگی است که تاب دار هم به فهم معنای آن کمک می نماید ، جعد را نیز مقابل مسترسل و بسط گرفته اند و مشکین هم می تواند به ضم میم و هم کسر میم خوانده شود که معانی آن خواهد آمد. در این مصراع زلف در تقدیر است.زلف در اصطلاح اهل معرفت که همان زیبایی یار است جمال و جلال یار را به تصویر می کشد. جمال و جلال یار نیز در اسماء و صفات او نهفته است و اگر در اینجا از تاب آن سخن می گوید و سپس جعد بودن آن را ذکر می کند یا مقصود حاصل ازدواج اسماء است و یا امهات اسماء را در نظر گرفته است که وجه دوم مناسب تر به نظر می رسد. امهات اسماء الهیه به نقل مشهور همان اسماء سبعه هستند که عبارتند از: حی ، علیم ، قدیر ، مرید ، سمیع ، بصیر و متکلم.
این هفت اسم تابهای گیسوی یارند که مجعدانه جمال جمیل حضرت دوست را زیبا ساخته اند. در اینجا نیز سخن از بطون اسماء و صفات است چراکه جعد مشعر قیض است و بر سالک یادآور اسم القابض است.در هر دو عبارت سخن از ناز یار است چه این که بوی نافه او از طره اش گشوده نشده و تاب جعد او نیز خون به دل عاشق کرده است.
اما این جعد هم مشکین است و هم مشکین.هم مشام سالک به بوی مشک زلف یار نیازمند است و هم این زلف با سیاهی خویش حکایت از غیب بودن می نماید. مشک است که با نافه تناسب یابد و کنزیت آن آشکار گردد و سیاه است تا دست رد بر سینه نامحرم زند. و این است که خون به دل می کند. سخن در دل بسیار است اما ظاهرا مراد دل و قلب حقیقی نیست که فرمود: لایعنی ارضی و لاسمائی و لکن قلب عبدی المومن : زمین و آسمان من مرا در بر نمی گیرد و وسعت مرا ندارد اما قلب عبد مومن من مرا در برگیرد. ارباب معرفت گفته اند که این دل همان دل انسان کامل است که با ضمیر «یا» متکلم وحده مورد اضافه قرار گرفته است و اوست که در «عبده و رسوله» شانیت ضمیر اشاره غایب را یافته است.لذا خون به دلها افتادن منظور دل انسان کامل نیست بلکه مراد دل سالکانی است که در طی طریق به سوی رب خویش که همان تاب گیسوی یار است خون به دل شده اند.ایشان فقر خویش می بینند و طریق صعب سلوک را مشاهده می نمایند و غایت خویش را در عین ثابت خویش می دانند و همین نیاز ایشان را راهنما به کوی حضرت دوست می نماید. گرچه در مقام مظاهر حضرت حافظ سالکان را در مرتبه ای و جعد مشکین را در مرتبه ای دیگر نهاده است اما از افتادن سخن می گوید یعنی خون به دل این عشاق می افتد و افتاد نه افتادن مادی و حرکتی است که این افتادن افتادن وجود است و حکایت از تنزل فیض دارد.

حافظ و زمانه اش
حافظ هنرمندی هدفمند بود و بنابراین از تاریخ زمانه اش جدا نیست. دوره زندگی این شاعر در عصر فترت دوره ایلخانی و تیمور است یعنی کشمکش بین دو آشوب بزرگ مغول و تیمور.شیراز در این اعصار کانون هنر ایران بود و به سبب هوشیاری یکی از اتابکان فارس با دادن خراج هنگفت از گزند حمله مغول د رامان ماند و پناهگاه هنرمندان و اندیشمندان شد و به شکوفایی اقتصادی و هنری رسید. با این وجود عصر حافظ دوران سقوط ارزشهاست.
عصر جنگهای داخلی و تزویر های خانگی.در این دوره قیام ها اغلب خودجوش و بدون سازماندهی بودند و عناصر جنبش های سازمان یافته را بیشتر دراویش تشکیل میدادند که انها نیز توفیقی نداشتند ولی اندیشمندان عصر خود را تحت تاثیر قرار دادند.
حافظ در دوران سیاه امیر مبارزالدین دلبستگی خود را به حرکتهای تحول طلبانه نشان می دهد: از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی از ازل تا به ابد فرصت درویشان است. عرفان به معنی یافتن حقایق از طریق کشف و شهود است و عارف دراشعار حافظ به معنی شخص خودشناس خداشناس حقیقت جوی است.
شهید مرتضی مطهری در تماشاگه راز می گوید: دیوان حافظ یک دیوان عرفانی است. در حقیقت یک کتاب عرفان است به علاوه جنبه فنی شعر. به عبارت دیگر دیوان حافظ عرفان است به علاوه هنر. دیوانی است که از عرفان سرچشمه گرفته و به صورت شعر بر زبان سراینده جاری گشته.
بعضی هم برعکس عقیده دارند که عرفان محلی است که حافظ را به انسان و زمین پیوند می دهد و حافظ عارف مطلق نیست.

راسخون


سه شنبه 20/7/1389 - 20:6
شخصیت ها و بزرگان
در اوایل قرن هشتم و در اوضاع نابسامان شیراز كه متاثر از تحولات قرن هفتم ایران زمین بود حافظ دیده به جهان گشود و در منازعات میان امرای آل اینجو و آل مظفر شخصیتش شكل گرفت و تبدیل به ستاره ای درخشان در آسمان ادب فارسی بلكه جهان ادبیات گردید و توفیق این را یافت كه بیش از همه شاعران فارسی زبان مورد اقبال عام و خاص قرار گیرد.

كیست حافظ؟
حافظ نیز همانند قاطبه بزرگان علم و ادب، زندگی نامه شخصی اش در سایه روشن شهرت و جایگاه ادبی اش مكتوم مانده است، روایات و مندرجات تذكره نامه ها نیز كمكی به حل این موضوع نمی كند، محمد گلندام دوست و همدرس او و نخستین گردآورنده دیوان حافظ، وی را این گونه معرفی می كند «مولانا الاعظم المرحوم الشهید مفخر العلماء، استاد نحاریر الادبا، شمس المله والدین، محمد الحافظ الشیرازی»
(ذبیح اله صفا، ص185)

اوضاع اجتماعی و سیاسی دوران حافظ
از تاریك ترین دوران تاریخ ایران، قرون هفتم و هشتم است. قتل عام ها و كشتارها و ویرانی های پیاپی با حمله مغول در سال 616 هـ كه همانند بلایی آسمانی بود آغاز گردید و بسیاری از زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران را نابود كرد. تاثیرات بسیار منفی فرهنگی و اجتماعی ازخود برجای گذاشت، اما بنابر عللی سلسله علم و ادب در این دو قرن منقطع نگردید «وجود پناهگاههایی برای فرهنگ ایران و علاقمندی برخی از سلاطین ایرانی یا ایرانی شده زمینه را برای ظهور عالمان و شعرا و ادیان بزرگی فراهم كرد یكی از این پناهگاه های فرهنگ ناحیه فارس بود»
(ذبیح اله صفا، ص 18)

اوضاع ادبی این دوره
قالب غالب در این دوره غزل است و بازار قصاید مدحی رو به كساد نهاده است اگر قصیده ای هم هست بیشتر با مضامین اجتماعی و حكمی است تقلید و نظیره گویی در میان شاعران رواج دارد. درون مایه غزل در قرن هفتم یا عاشقانه است و یا عارفانه، كه سعدی غزل عاشقانه را به اوج رسانده و مولوی غزل عارفانه، اما در قرن هشتم شاعران دست به امتزاج و تلفیق می زنند كه به این گروه از شاعران، «گروه تلفیق» نیز می گویند (شمیسا، ص 240) اوج غزل های تلفیقی عارفانه و عاشقانه در اشعار حافظ متبلور است.از شعرای برجسته این دوره كه بسیاری از آنها الهام بخش حافظ شدند، خواجوی كرمانی، عماد فقیه كرمانی، سلمان ساوجی، ناصر بخارایی را می توان نام برد اما حافظ از بزرگان ادب فارسی كه قبل از خود می زیستند نیز بهره برده و تاثیر مستقیم آنها در اشعارش مشهود است.از آن میان می توان از: «سنایی غزنوی، نظامی گنجوی، انوری، خاقانی، ظهیر فاریابی عطار، كمال الدین اصفهانی، عراقی، سعدی، نزاری قهستانی، امیرخسرو دهلوی و اوحدی مراغه ای» نام برد
(خرمشاهی،صص 91-40)
توجه به معارف اسلامی، ستایش عشق، علومقام معشوق، ذهنیت یا توجه به دنیای درون، آرمان گرایی تفكر غنایی از مختصات فكری شعرای این دوره است.

ویژگی های شعر حافظ
الف)صنایع ادبی در شعر حافظ
حافظ در بكارگیری انواع علوم بلاغی و صنایع ادبی از بدیع و بیان و معانی از همه شعرای قبل از خود و معاصران گوی سبقت برد و پس از او نیز كسی به پای او نرسیده است.حافظ از ایهام بیشتر از همه صنایع استفاده كرده است به گونه ای كه جزء مختصات سبكی او درآمده است و عده ای معتقدند كه حافظ نخست بار این صنعت را كشف كرده است و ظرفیت های هنری آن را دریافته است.همان گونه كه گفته شد در بدیع معنوی بیشتر به ایهام و انواع آن پرداخته و در بدیع لفظی به انواع جناس، در بیان عمده توجه او به استعاره است و از طرف دیگر تلمیح و طنز زیور اشعار او گردیده است.
ب) مضامین و درون مایه شعر حافظ
به طور كلی می توان درون مایه اشعار حافظ را به سه دسته «عارفانه، عاشقانه و رندانه» تقسیم كرد
(استعلامی، ص 56)
البته آن گونه كه در نگاه اول نیز می توان دریافت غزل هایی كه بتوان به طور كامل در این دسته بندی گنجاند بسیار اندك اند بعضی غزل ها هستند كه ادبیات یا بیتی از هر سه دسته در آن جای گرفته است.شعر حافظ را می توان از منظری دیگر نماینده سه جریان عمده شعری قبل از او دانست كه عبارت بودند از شعر مدحی، عرفانی و عاشقانه.حافظ با زبان ایهام و طنز به مسائل حاد اجتماعی دوره خود پرداخته و با نوع شاهان متظاهر و زاهدان ریایی و صوفیان دروغین به مبارزه پرداخته است.

شعر و اندیشه حافظ
اكنون از حافظ یك دیوان مشتمل بر حدود پانصد غزل و چند قصیده و مثنوی و رباعی در دست است از آنجا كه خواجه اساسا غزل سراست قصاید و مثنوی های او غالبا نادیده گرفته شده است اما حافظ در غزل هم طرزی نو ابداع نكرده است و سرمشق او در غزل سرایی بیشتر سعدی، كمال الدین اصفهانی، سلمان ساوجی و خواجوی كرمانی است و غزل های او بر همان وزن و قافیه و گاه همان مضمون سروده شده است كه استادان پیشین طبع آزمایی كرده بودند كه این شباهت ظاهری هرگز به آن معنی نیست كه شاعر فرزانه شیراز به مانند مقلدان بی ابتكار در دایره تكرار و دنباله روی از دیگران اسیر مانده است. حافظ غزل فارسی را به آن درجه از كمال رسانیده كه پس از او همه قریحه آزمایان در برابر والایی و كمال هنری سخنش اظهار درماندگی كرده اند شاید به همین اعتبار است كه برخی او را خاتم شعرای ایران می دانند و برآنند كه پس از او سخن پارسی رو به انحطاط و زوال رفته است.سبك شاعری او تازگی دارد پیشینیان وقتی غزل می گفتند یا عاشقانه بود یا عارفانه. اما راهی كه حافظ از این میانه برگزید تركیب و تلفیق عشق و عرفان و دست یافتن به شیوه ای است كه تا عصر او اگر سابقه هم داشته، هرگز به این زیبایی و كمال نبوده است.

عرفان حافظ:
عرفان حافظ او را به اعماق محصور خشكه مقدسان راهب منش نمی كشاند بلكه اخلاق فردی توأم با اخلاق اجتماعی را در حافظ به تعالی می كشاند تا آنجا كه شدیدترین انتقادات به بداخلاقی های فردی و اجتماعی را می توان در اشعار حافظ مشاهده كرد.

اغتنام فرصت:
در اشعار حافظ غنیمت شمردن فرصت و ابن الوقتی (وقت شناسی عارفانه) و دریافت و درك لحظه ها و آنات را به شكل برجسته ای می توان دید، آنجا كه از منظر او غنیمت وقت و دم حاصل حیات انسانی است در این اغتنام فرصت می توان هم جنبه عرفانی را دید و هم اجتماعی:
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیكی به جای یاران، فرصت شمار یارا
(دیوان حافظ، غزل 5)
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت
كه در كمینگه عمرند قاطعان طریق
(دیوان حافظ، غزل 298)
وقت را غنیمت دان آنقدر كه بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دمست تا دانی
(دیوان حافظ غزل 473)

عشق:
ژرف ترین و عمیق ترین مفهوم در اشعار حافظ عشق است كه می توان هم رگه هایی از عشق مجازی و هم رشحاتی از عشق حقیقی را در كلام او یافت، خود را بنده عشق می داند و از دیدگاه او عشق روح و حقیت عالم هستی است، عشق است كه انگیزه آفرینش است، آدمی و پری همه طفیل هستی عشق اند. عشق با فروغش آتش به همه عالم می زند اما در حریم حرمت عشق عقل را راهی نیست و نغمه عشق است كه هرگاه اراده كند راه به جایی دارد و راهی است راه عشق كه هیچش كناره نیست.

توكل و تسلیم و رضا:
حافظ تقدیرگرایی جزم اندیش نیست بلكه آزادمنشی متوكل به قضا و قدر الهی است، او مرحله تكمیل سیر متعالی شخصیت انسانی در تقوی و دانش را توكل می داند و تكیه صرف به دانش و اعمال بشری را حتی كفر می پندارد اما از منظری دیگر خود را نوشنده باده الهی الست می داند و در برابر رضای خدا دم برنمی آرد.

اصلاح اجتماعی
حافظ گرچه خود موقعیت اجتماعی مناسبی داشت ولی در غم خویش نبود بلكه نگران ارزش های والایی بود كه به آلایش كشیده شده بود از این رو امن و آرام مدعیان دروغین را به باد انتقاد می گرفت و نقاب های تزویر و ریا را می درید در طول تاریخ ادبیات ایران تا حدود یك قرن پیش كه افكار جدید آزادیخواهی و اصلاح اجتماعی مطرح شد. شاعری همانند حافظ نداریم كه دردها و فسادهای اجتماعی را بشناسد و آسیب های اجتماعی را به خوبی كالبدشكافی كند. «سلاح حافظ در كار و بار انتقاد و اصلاح اجتماعی اش طنز اوست.» (خرمشاهی، ص 32) تا جایی كه به طنز حتی رندی و می خوارگی را ارجح بر تزویر و ریا می دانست.

نویسنده:علی بلاغی
منبع:روزنامه کیهان


سه شنبه 20/7/1389 - 20:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته