روسری دو دختر محجبه به آتش کشیده شد
دو دختر دانشآموز نژادپرست در ایالت گراز اتریش، روسری همکلاس مسلمان خود را روی سرش آتش زدند.
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از فارس، رسانههای اتریش نوشتند دو دختر دانش آموز در ایالت گراز این کشور پس از تهدید دختر مسلمان 15 ساله همکلاس خود روسری وی را در حالی که بر سر داشت، سوزاندند.
به دلیل مداخله سریع سایرین، به این دختر مسلمان آسیبی نرسید.
بنا به اخبار منتشر شده در رسانههای اتریش، این اتفاق در جریان یک بازدید که برای دانشآموزان دبیرستان فنی و حرفهای در ایالت گراز در این کشور برگزار شده بود، رخ داد.
مقامات دبیرستان مذکور ادعا کردند که این واقعه جنبه دینی نداشته و صرفا به دلیل بروز اختلاف بین دانشآموزان درگیر در این ماجرا رخ داده است. مسئولین دبیرستان مذکور در پی شکایت والدین دانشآموز مسلمان، تنها به دو دختر دانشآموز خاطی اخطاریه کتبی دادند.
این در حالی است که سخنگوی جماعت اسلامی اتریش پس از این واقعه با صدور بیانیهای اعلام کرد: این واقعه را باید به عنوان هشداری در راستای زیر پا گذاشته شدن خطوط قرمز در نظر گرفت.
وی یادآور شد که در اتریش در دوران اخیر حملات فیزیکی علیه مسلمانان و خارجیان مقیم این کشور افزایش یافته است
تکذیب چند شایعه توسط دفتر ایت الله بهجت (ره)
در پی انتشار برخی شایعات دفتر این مرجع راحل به این مطالب پاسخ داد که متن ان به شرح زیر است : آیا صحیح است که آیت الله بهجت «ره» فرموده اند : نمی دانم بمانم و ظهور را ببینم و یا بروم و فتنه را نبینم ... ؟
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مرحوم ایت الله بهجت در پی انتشار برخی شایعات دفتر این مرجع راحل به این مطالب پاسخ داد که متن ان به شرح زیر است :
با سلام ،
آیا صحیح است که آیت الله بهجت «ره» فرموده اند : نمی دانم بمانم و ظهور را ببینم و یا بروم و فتنه را نبینم ؟
پاسخ دفتر معظم له :
کذب محض است.
سوال :
آیا استناد متن های زیر به آیت الله بهجت رحمه الله ، بیت ، دفتر و نزدیکان ایشان صحیح است یا خیر ؟
1. آیت الله بهجت رحمه الله در دیدار دولت با علماء در سال 1386 فرموده اند : باید دید بعضیها چه گناهی کرده اند که نمی توانند خدمات دولت آقای احمدی نژاد را ببینند .
2. فرزند آیت الله بهجت در یک گزارش رادیویی : پدرم در آخرین روزهای عمرش برای مردم ایران دعا می کرد که آقای احمدی نژاد را از دست ندهند .
3. بیت آیت الله بهجت : از رفتار آقای احمدی نژاد به خدا پناه می بریم .
4. آیا اینکه حامیان احمدی نژاد می گویند هاله ی نور، حرزی بوده که آیت الله بهجت برای حفظ وی از خطرات ایجاد کرده اند درست است ؟
پاسخ :
بسمه تعالی
مطالب فوق کذب محض می باشد .
نیامد، رفتم
پائیز شدفصل بهاری که به من دادند
طی شد تمام روزگاری که به من دادند
خورشید پیشم هست اما من نمی بینم
نفرین به این چشمان تاری که به من دادند
یعقوب نابینای راه یوسفم کرده
این گریه ی بی اختیاری که به من دادند
از بس نیامد که زمان رفتنم آمد
اینگونه سرشد انتظاری که به من دادند
پایان کار "من" به وصل "او" نینجامید
آخر چه شد قول و قراری که به من دادند
ای جاده ها! ای جمعه ها! ای مردم دنیا
کو وعده آن تکسواری که به من دادند
من آرزوی دیدنش را می برم _ شاید ...
... گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند
حالا زمستان است و من درگور خوابیدم
خورشید من! این خانه تاریک ِ به من دادند
حالا زمستان است و من درگور خوابیدم
خورشید من! این خانه تاریک ِ به من دادند
یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود
با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد: « ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد!
دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:
« حسین اسم کیه؟»
و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین.
یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:
« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:
« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!
تمام تیمچه ها پر شد از نقاب فروش
زمانه ای ست که حلاج شد طناب فروش
شهیدتر ز شهیدان بی کفن ، شاعر
غریب تر ز نویسنده ها، کتاب فروش
الا شما که به ییلاق خورد و خواب شدید
هماره اجر شما باد با کباب فروش
حراج عشق ببین در دکان سمساران
قمار عقل نگر در سرای قاب فروش
خروس ها همه چون مرغ کرچ خوابیدند
حکیمکان زمان اند قرص خواب فروش
نمانده حجب و حیایی، همین مان کم بود
همین که فاحشه ی شهر شد حجاب فروش
مده زمام دل خود به دست پیر هوی
مرو به کوی هوس پیشه ی خراب فروش
پی کدام عقوبت گناهکار شدیم
سیاه نامه تر از واعظ ثواب فروش
دریغ نغمه ی آرامشی به ما نرسید
که مطربان همه تلخ اند و اضطراب فروش
من از قبیله ی عباس های تشنه لبم
تو از تبار همین گزمگان آب فروش
بگو بلند شود موج غیرت دریا
چنان که باز شود مشت هر حباب فروش
زمانه ای ست که گل پوست می کنند اینجا
خوشا به ذوق تماشاگر گلاب فروش
سلام بر همه الا به۱ قلب مغلوبان
سلام بر همه الا به انقلاب فروش
شما که خون دل خلق را پیاله شدید
شرور شهر شمایید یا شراب فروش؟