• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 912
تعداد نظرات : 1345
زمان آخرین مطلب : 4984روز قبل
آموزش و تحقيقات

حالا که برنامه‌های ناسا روتین‌تر شده، دیگر نیازی به خلبانان برجسته با دید چشمی عالی ندارد و ترجیح می‌دهد که از متخصصین آموزش‌دیده میانسال استفاده کند و به آن‌ها عینک‌های قابل تنظیم برای دید عالی بدهد

پیش از این فضانوردانی که ناسا انتخاب می‌کرد،‌ معمولا بهترین خلبان‌های نیروی هوایی آمریکا بودند، با دید چشمی تقربا عالی و کامل تا بتوانند در سفرهای فضایی دید کاملی داشته باشند. در نتیجه اغلب فضانوردان باید کم‌سن می‌بودند تا چنین دید کاملی داشته باشند و به خاطر بالا رفتن سن، دیدشان کم نشده باشد.

اما حالا که پروازهای فضاپیماهای ناسا اغلب به برنامه‌های مطالعاتی مشخص فضایی مربوط می‌شود، نیازی به یک خلبان با چنین ویژگی‌هایی ندارد و ناسا در مورد بینایی خیلی کم‌تر سختگیری می‌کند. به علاوه الان بسیاری از متخصصین آموزش‌دیده دیگر جوان نیستند و بر اثر سن،‌ قدری دوربین شده‌اند و تمرکز روی فاصله نزدیک کمی برایشان سخت است.

علاوه بر همه این موارد،‌ در  ماموریت‌های فضایی،‌ فضانورد یا پژوهشگر در محیطی قرار می‌گیرد که بعضا نیروی گرانشی نزدیک به صفر دارد و مطالعات نشان داده‌اند که این شرایط دوربینی چشم را تشدید می‌کند.

اما ناسا این بار چه راه‌حلی پیدا کرده است؟ بر اساس گزارشی که پاپ‌ساینس منتشر کرده،‌ ناسا تصمیم گرفته عینک‌هایی با لنزهای قابل تنظیم و انعطاف‌پذیر در اختیار فضانوردان و محققینش قرار بدهد که بسته به این که فرد در حال انجام چه کاری است و به چه دیدی نیاز دارد، ‌خودش را تنظیم می‌کند.

 

البته ایده عینک‌های قابل تنظیم چندان جدید نیست و پیش از این در پروژه‌های دیگر هم به کار رفته‌ است. اما خب،‌ برای ناسا این پروژه جدیدی است.

هر یک از لنزهای این عینک در حقیقت از دو لنز کوچک‌تر تشکیل شده که فاصله آن‌ها با لایه‌ای نازک اما قابل گسترش از مایع سیلیکون شفاف پر شده است که خودش غشایی اطراف خود دارد. دسته‌ای که روی پل عینک قرار گرفته، این مایع را به عقب و جلو هل می‌دهد و بدین ترتیب به غشا شکل می‌دهد. بدین ترتیب، بسته به کاری که فرد در حال انجام آن است،‌ نقطه کانونی تغییر می‌کند.

يکشنبه 31/5/1389 - 0:21
ازدواج و همسرداری
ردم سراسر دنیا در ازدواج‌های خود آداب و رسوم بی‌شماری را رعایت می‌‌كنند كه ریشه در نسل‌ها دارند. اغلب، این رسم و رسوم دارای معانی با ارزش و جالبی هستند اما برخی از آنها كاملاً بی‌معنی بوده و جایی در فرهنگ امروز انسان‌ها ندارند. در اینجا سعی داریم برخی از این آداب و رسوم عجیب را كه گاه باعث شگفتی دیگران می‌‌شود معرفی كنیم.

قلب، دوست داشتن، عشق، محبت

سكه‌های كفش عروس در سوئد

یك رسم كهن در سوئد این است كه عروس سكه‌هایی را در كفش خود حمل می‌‌كند. یك سكه نقره از طرف پدر عروس در كفش چپ او قرار می‌‌گیرد و یك سكه طلا از طرف مادرش در كفش راست عروس گذاشته می‌‌شود و او باید در تمام مدت مراسم این سكه‌ها را در جای خود نگه دارد. این كار نشانه احترام همیشگی عروس به پدر و مادرش و حمایت پدر و مادر از اوست.

 

سیاه كردن عروس در اسكاتلند

در اسكاتلند یكی از رسمهای قبل از مراسم اصلی ازدواج آن است كه باید عروس را سیاه كرد. طبق این رسم؛ اطرافیان باید عروس را غافلگیر كرده و بدون این‌ كه خبر داشته باشد، روی سرش مواد كثیف‌ كننده‌ای همچون آب كثیف، تخم‌مرغ، سس‌های مختلف، پر و موادی از این قبیل بریزند. سپس عروس آینده كه كاملاً كثیف شده، توسط همان اطرافیان دور شهر چرخانده می‌‌شود و حتی او را به چند قهوه‌خانه و رستوران شلوغ هم می‌‌برند كه همه او را ببینند.

قلب، دوست داشتن، عشق، محبت

ظروف شكسته، ربودن عروس و اره كردن درخت در آلمان

یكی از جالب‌ترین رسمهای قدیمی آلمان این است كه فامیل عروس و داماد قبل از مراسم، تعداد زیادی ظرف و ظروف را می‌‌شكنند و بعد عروس و داماد را مجبور می‌‌كنند تا آنها را جمع كنند. طبق آداب مردم آلمان وقتی عروس و داماد با كمك یكدیگر این ظرفهای شكسته را كه با تلاش بسیار اطرافیان پخش شده‌ جمع می‌‌كنند، در حقیقت خود را آماده می‌‌سازند كه در كنار یكدیگر به جنگ مشكلات زندگی بروند و این كار برای عروس و داماد خوش‌یمن است.

در بسیاری از دهكده‌های آلمان دوستان عروس یا داماد، عروس را می‌‌دزدند و در جایی پنهان می‌‌كنند. سپس داماد باید عروس خود را پیدا كند. البته این جستجو همیشه از یك قهوه‌خانه شروع می‌‌شود و داماد، حاضرین در قهوه‌خانه را دعوت می‌‌كند تا پس از نوشیدن یك نوشیدنی به خرج او، در پیدا كردن عروس، وی را یاری دهند.

اره كردن كُنده درخت هم یكی دیگر از رسوم آلمانی است كه به نظر می‌‌رسد به منظور ارزیابی مهارت‌های جسمانی عروس و داماد طراحی شده است. پس از انجام مراسم عقد، عروس و داماد باید یك كنده بزرگ را دو نفری اره كنند و البته باید این كار را تنها با دست راست‌شان انجام دهند. اگر آنها این كار را به خوبی و با همكاری یكدیگر انجام دهند، معلوم می‌‌شود كه زندگی زناشویی خوبی خواهند داشت ولی اگر نتوانند از پس آن برآیند، حتماً كارشان به مشكل برخورد خواهد كرد.

عشق

 

پرش عروس و داماد در بین سیاهپوستان

عروس و دامادهای سیاهپوست آمریكایی رسم جالبی برای خود دارند. منشا این رسم مشخص نیست ولی معنای جالبی دارد. پرش عروس و داماد پس از عقد انجام می‌‌گیرد و در آن عروس و داماد باید با یك پرش، زندگی تازه را آغاز كنند. این پرش بدان معناست كه آنها تمام مشكلات و نگرانی‌های زندگی مجردی را رها می‌‌كنند و با یك جهش بلند پا به زندگی زناشویی و ماجراهای تازه آن می‌‌گذارند. این پرش باید جلوی چشم خانواده‌های عروس و داماد انجام گیرد.

يکشنبه 31/5/1389 - 0:20
کامپیوتر و اینترنت
اید در نظر اول فکر کنید که این هم تصویر دیگری از Courier مرحوم  است. اما این یکی به نظر می رسد واقعی باشد! گفته می شود Libretto W100، لپ تاپ جدید توشیبا با دو صفحه نمایش، قرار است هفته آینده در ژاپن برای فروش عرضه گردد.

لپ تاپ های دو صفحه ای

 

 


تاریخ شروع فروش این لپ تاپ ۱۱ اگوست اعلام شده است. یعنی اینکه اگر خواهان آن هستید تنها کافی است چند روز دیگر صبر کنید و خستگی یک پرواز نه چندان کوتاه را هم به جان بخرید. در این لپ تاپ به جای صفحه کلید معمولی، یک صفحه نمایش لمسی تمام رنگی دارید که دیگر فقط یک صفحه کلید نیست.


این دو صفحه ای زیبای توشیبا قرار است که چندی بعد با قیمت ۱۱۰۰ دلار در بازار آمریکا هم عرضه گردد. البته تاریخ این ارائه تابستان امسال عنوان شده و از مشخصات سخت افزاری این محصول جدید توشیبا هنوز صحبتی نشد است.

شنبه 30/5/1389 - 0:38
اخبار
روه ایرانی موسوم به ارتش آفتاب بیش از 500 وب سایت انگلیسی و آمریکایی را هك كرد.

به گزارش البرز سرپرست این تیم در گفتگو با البرز گفت : این اقدام در راستای انعکاس اعتراض ایرانیان به سالها دخالت انگلیس در مسایل داخلی کشورمان صورت گرفته است .

حمله هکرهای ایرانی به 500سایت انگلیسی

 

 


وی افزود: در بین سایت های هک شده بیش از 10 سایت دولتی بریتانیا وجود دارد.

وی تصریح کرد:ارتش آفتاب که چندی پیش 9 دامنه از سایت سازمان هوافضای آمریكا را هك کرده بود اینبار و در حرکتی میهن پرستانه در سالروز کودتای 28 مرداد بیش از 500 وب سایت انگلیسی و آمریکایی را هك كرد.


در سایت هك شده به دو زبان فارسی و انگلیسی نوشته شده است :57 سال پیش در چنین روزی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) دولت محمد مصدق را تنها به جرم جلوگیری از چپاول ثروت ملی ایران(نفت) با یک کودتای نظامی کنار گذاشت...


عملیات آژاکس که بعد ها اطلاعاتی از آن در اختیار عموم قرار گرفت تنها برای دسترسی دوباره ی انگلستان به منابع نفت ایران و چپاول دوباره ی آنها پیاده سازی و اجرا شد.


هدف ما از تغییر چهره ی وبسایت های شما یاد آوری گذشته ی سیاه انگلستان است گذشته ای که به هیچ عنوان قابل افتخار نیست و ننگ آن تا ابد بر بریتانیا خواهد ماند

در ادامه آمده است:

اگر دیروز شعار بریتانیا غروب نکردن خورشید در امپراطوری انگلستان بود امروز نفرت از امپریالیزم که در راس آن انگلیس و آمریکا قرار دارند هیچ گاه از قلب ها پاک نمی شود.
نام ونشانی تعدادی ازاین سایتها را در زیر مشاهده نمائید:

http://www.hgc.gov.uk/sun.html

http://humbersidefire.gov.uk/sun.html
http://cccedinburgh.co.uk/sun.html
http://norman-telecom.co.uk/sun.html
http://sussexsounds.co.uk/sun.html
http://goddardvetgroup.co.uk/sun.html
http://goddardsvet.co.uk/sun.html
http://goddardvets.co.uk/sun.html
http://goddardveterinarygroup.co.uk/sun.html
http://goddardvetgroup.com/sun.html
http://malsor.co.uk/sun.html
http://chingfordkennels.co.uk/sun.html
http://armstrongproducts.co.uk/sun.html
http://pineside.co.uk/sun.html
http://tariffcentre.co.uk/sun.html
http://truesounds.co.uk/sun.html
http://www.haxbytowncouncil.gov.uk/userfiles/file/sun.txt
http://www.witley-pc.gov.uk/userfiles/file/sun.txt
http://www.cooktech.us/sun.html
http://www.picturenames.co.uk/sun.html
http://www.vinyldye.co.uk/sun.html
http://www.kelmar-group.co.uk/sun.html
http://www.mmab.us/sun.html
http://creativedomain.us/sun.html
http://www.whatacraft.co.uk/sun.html
http://mirrorsandgifts.co.uk/sun.html
http://www.eden-flowers.co.uk/sun.html
http://www.smartheatingcentre.co.uk/sun%281%29.html
http://www.totallyclothing.co.uk/sun.html
http://gavpowell.co.uk/sun.html
http://tracybydesign.co.uk/sun.html
http://www.vandnjewellers.co.uk/sun.html
http://www.a1beauty.co.uk/sun.html
http://www.thefins.co.uk/sun.html
http://www.airbagclothing.co.uk/sun.html
http://www.directsuppliesyorkshirelimited.co.uk/sun.html
http://majesticlondon.com/sun.html
http://www.alloywheelcleaner.co.uk/sun.html
http://www.thegadgetshack.co.uk/sun.html
http://www.wholelifedirect.co.uk/sun.html
http://bleachers.co.uk/sun.html
http://www.flowerpottots.co.uk/sun.html
http://www.cradle-care.co.uk/sun.html
http://www.harperaspreywildliferescue.co.uk/sun.html
http://peaseofgarforth.co.uk/sun.html


شنبه 30/5/1389 - 0:36
طنز و سرگرمی
غز: باید بفهمیم کی بیاحتیاطی کرده و باعث ورود ویروس شده؟ چندبار بگویم هر غریبهای را به داخل راه ندهید؟ از شدت عصبانیت چنان داغ کردهام که شر شر دارم عرق میریزم!

طنز ویروس

 


پوست: من که خبر ندارم کی او را راه داده. تازه تمام در و پنجره‏هایم را بسته بودم. به نظر من تقصیر بینی است. از وقتی عمل کرده، «سر به هوا» شده.


بینی: چرا تهمت میزنی؟ مرا بگو که توی این سرما رفته بودم بیرون تا آشغالها را دم در بگذارم. حالا که این طور است تمام دریچههای ورودی و خروجیام را كیپ میكنم.


غدد لنفاوی: نه نبند. من از بس آشغال خوردهام حالم بد شده. لااقل در را کمی باز بگذار، دارم بالا میآورم.


ریه: ای لعنت بر پدر و مادر کسی که در این مکان آشغال بریزد! مُردم از بس با اکسپکتورانت اینجا را شستم.


بصلالنخاع: لطفا با این حرفها روی اعصاب من راه نروید. الان به همه جا اساماس میزنم که شما خطر ویروس را جدی نگرفتهاید و به جای همفکری دارید با هم بحث میکنید.


عصب: عموجان! برای اینكه تنبیه شوند سنسورهای درد را فعال كنم؟


هر دو كلیه (با هم): نه، عصب! خیلی خطرناکه عصب!


جگر: از دست من فعلا کمکی بر نمی‏آید. با اجازه میخواهم بروم.


پروستات: كجا جیگر؟!


گلبول سفید: برای مبارزه با بافتهای آسیب دیده، به کمکهای نقدی و جنسی احتیاج داریم.


صفرا: باز باید سرِ کیسه را شل کنم؟


روده: این بحثها را کنار بگذارید. ویروس دنبال ایجاد تفرقه و همین اختلافهاست. ببینم، اینجا کسی مسواک یا خلال دندان ندارد؟ میترسم ویروس لای یکی از پرزهایم مخفی شده باشد.


معده: مسواک نه، ولی دهانشویه مخصوص دارم. آدرسش را بده تا بریزم آنجا.


روده: روده بزرگ، بعد از کوچه اول، سمت چپ، بالاتر از کبابی، نبش ساندویچی، سر پیچ!... آخ سوختم. این مثلا دهانشویه بود؟


ریه: یکی به بینی بگوید دریچهها را باز کند. مُردیم از کمبود اکسیژن.


مغز: اینجا رادیو پیام! در كلیه رگها و شاهرگها به علت سهمیهبندی اكسیژن و كمبود سوخت، شاهد ترافیك سنگین گلبولهای قرمز هستیم. در محور بزرگراه آئورت هم گلبولهای قرمز پشت ترافیك ماندهاند. ماموران راهداری و پلیس راه در حال باز كردن محور حلق و دهان و رساندن اكسیژن هستند.


گلبول سفید: من دنبال ویروس کُش جدیدم. کسی ندارد؟ ویروس، آپدیت شده و آنتی ویروسی كه نصب كردهام جواب نمیدهد. اگر دهان همینطوری باز شود، ممكن است بقیه جاها هم ویروسی شوند.


پوست: آخ! یک موشک الان به پشتم اصابت کرد و سوراخ شدم.


بینی: چه بوی الکلی میآید! با اینکه دریچههایم را بستهام اما بویش تابلو است.


قلب: وای نکند ویروس برای اینکه «مخ»مان را بزند، با خودش الکل آورده؟ آهای مخچه! مراقب باش.


عصب: باز تودچار استرس شدی و ضربانت بالاتر رفت؟ یک دقیقه آن تلمبهات را بگذار زمین و استراحت کن؛ نترس. بوی الکل به خاطر آمپول است. با خودش ویروسکش جدید آورده.


ویروس: ای گلبول سفید، ای بچه سوسول، ای دوپینگی، ای تزریقی! زورت به بچههام رسیده؟ اگر راست میگویی بدون تزریق میآمدی مبارزه.


غدد لنفاوی: تقصیر خودت است كه هرجا میروی مهمانی، ماشین جوجهكشی راه میاندازی و خودت را تكثیر میكنی؛ اینجا مجتمع مسكونی است


ویروس: غلط كردم. راستش اینها بچههای واقعیام نیستند. همه‏شان كپیهای غیرمجازند! به من كاری نداشته باشید، خودم توقیفشان میكنم.


لنفوسیت: دیگر دیر شده. من مامورم و معذور.


ویروس ضعیف و ضعیفتر شده و دیگر نمیتواند خود را تكثیر كند.


گلبول سفید: حالت جا آمد آقا ویروس؟


ویروس: من الان كارم تمام است اما قول میدهم كه دوباره برگردم. مرا از در بیندازید بیرون، از پنجره وارد میشوم.


روده: زیاد داری حرف میزنی. سوار شو میخوام بیندازمت بیرون بچه‏پررو. رو كه نیست، سنگ مثانه است!


مثانه: چرا به من توهین میکنی؟ من اگر سنگ داشتم كه خودم میزدم توی سر این ویروس، نه اینکه مثل کلیه بروم با سنگهایم گردنبند مجلسی درست کنم!

در حالی كه همه به این حرف میخندند، روده ویروس را اخراج میكند و دستهایش را با آب میشوید! مغز از همه تشكر میكند و موضوع جلسه

شنبه 30/5/1389 - 0:35
دعا و زیارت

دوست دارم که یک شب جمعه/ صبح گردد به رسم خوش عهدی ناگهان بشنوم زسمت حجاز/ نغمه ی دلخوش انا المهدی . . .

 

اس ام اس امام زمان ، پیامک امام زمان (عج)

 

 

دوست دارم که یک شب جمعه/ صبح گردد به رسم خوش عهدی
ناگهان بشنوم زسمت حجاز/ نغمه ی دلخوش انا المهدی

.

.

.


مرا با عشق خود درگیر کردی / به پایم با غمت زنجیر کردی

بدان دنیای بی تو هیچ باشد / دلم را از زمانه سیر کردی

تو با رفتن به پشت ابر ایّام / غروب جمعه را دلگیر کردی

یا اباصالح ادرکنی . . .

 

.

.

باز به انتظار تو جمعه غروب میشود / اگر بیایی از سفر آه چه خوب میشود . . .

اللهم عجل لولیک الفرج

.

.

.

جمله جمله نه! واژه واژه تورا / ای سفر کرده گفتگو کردیم

کوچه کوچه نه! خانه خانه تورا / سالیانی ست جستجو کردیم

سوره سوره نه! آیه آیه تو را / در مناجات آرزو کردیم

جمعه جمعه نه! لحظه لحظه تو را / ندبه کردیم و های و هو کردیم . . .

.

.

.

امام زمان (عج):

و مارا از شیعیان دور نگه نمی دارد مگر اعمال بد آنان

که به ما می رسد و برای ما ناخوشایند و دور از انتظار است . . .

.

.

.

ازشنبه درون خود تلنبار شدیم/تا آخر پنج شنبه تکرار شدیم

خیر سرمان منتظر دیداریم/ جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم . . .

.

.

.

روز آدینه شد و تشنه ی دیدار توام / سالیانیست که سرگشته بازار توام

بوی پیراهن تو میرسد از راه کنون / یوسفا دیده به راه تو و بیمار توام . . .

.

.

.

بیا برای فرج روز و شب دعا کنیم / دل امام خویش را ز خود رضا کنیم

عزیز فاطمه مهدی-ع دلش پر از خون است / بیا که بهر خدا از خدا حیا کنیم . . .

.

.

.

روز جمعه ، رو به قبله ، دست به سینه ، بر سر پا ، کمترین هدیه از ما

یاد مولا ( السلام علیک یا حجت الله فی ارضه )

.

.

.

عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت
بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیدست
چرا آب به گلدان نرسیدست و
هنوزم که هنوز است
غم عشق به پایان نرسیدست
بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد
که هنوزم که هنوزاست
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست
چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیدست
عصر این جمعه ی دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس

تو کجایی گل نرگس؟

 

 

 

 

 

blank_page

دیگر مطالب مینودر :

بیا فرصتها زود گذرند

 

 

شنبه 30/5/1389 - 0:33
طنز و سرگرمی

عشق را در نگاهت باز کن / عشق من را در دلت آغاز کن

گر هوس کردی مرا در نزد خود / گوشی رو بردار و از ما یاد کن !

تفسیر : بابا من شارژ ندارم ! بفهم !

.

.

.

 

بچه: بابا من کی آنقدر بزرگ میشم که هر کاری دلم خواست بکنم؟

بابا: پسرم، تا حالا کسی اینقدر بزرگ نشده!

.

.

.

حیف نون می خواسته نماز بخونه، میگه:

الحمدلله رب العالمین… خدایا! سرتو درد نمیارم… ولاالضالین

.

.

.

بچه‌های دیروز آرزو داشتند خلبان بشن

‌ بچه‌های امروز شب‌ها کابوس خلبان شدن می‌بینن !!!

.

.

.

 

غضنفر کارت عابر خودشو میندازه تو ضریح  امام رضا

میگه یا امام رضا حاجتمو بده تا  رمزشو بگم !!!

.

.

.

 

قصری ساخته بودم از شاخه های گل سرخ

اما تو به لطافت یک تراکتور از روی آن گذشتی !

.

.

.

قبل از اینکه کسی درب دلتو بزنه

آیفون قلبت رو تصویری کن !

چون اگه بیاد تو و بشینه دیگه نمیشه بیرونش کرد !

مهمان حبیب خداست !

.

.

.

مرد: وقتى من مردم، هیچ مرد دیگه ای مثل من پیدا نخواهى کرد.

زن: حالا چرا فکر مى کنى بعد از تو بازم دنبال کسى «مثل تو» میگزدم !؟

.

.

.

تا حالا شده فک کنی که اگه

عمر نوح

صبر ایوب

خشم بروسلی

هیکل آرنولد

مغز انیشتین

جذبه ی هیتلر

پول بیل گیتس

و تبحر من در سرکار گذاشتن

رو داشتی چی می شد ؟

.

.

.

به حیف نون می گن دوست داشتی جای خدا بودی؟ می گه: نه

می گن: چرا؟ می گه: چون جای پیشرفت نداره

 

 

blank_page

دیگر مطالب مینودر :

بیا فرصتها زود گذرند

 

 

شنبه 30/5/1389 - 0:32
ادبی هنری
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگی‌اش اوضاع درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش مدام بیش‌تر می‌شد.
داستان اهنگر

یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خداترسی بشوی، زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود داده‌ای، زندگیی‌ات بهتر نشده.

آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.

سرانجام در سکوت، پاسخی را که می‌خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود:

در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم. می‌دانی چه طور این کار را می‌کنم؟ اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارت می‌دهم تا سرخ شود. بعد با بی‌رحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو می‌کنم، و تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج می‌برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.

آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:

گاهی فولادی که به دستم می‌رسد، نمی‌تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سر، تمامش را ترک می‌اندازد. می‌دانم که این فولاد، هرگز تیغه‌ی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان انبوه زباله‌های کارگاه میاندازم.

باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

می‌دانم که در آتش رنج فرو می‌روم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است :

«خدای من، از آنچه برای من خواسته‌ ای صرفنظر نکن تا شکلی را که  می‌خواهی ، به خود بگیرم. به هر روشی که می‌پسندی  ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز، هرگز مرا به کوه زباله‌های فولادهای بی فایده پرتاب نکن».

 

blank_page

دیگر مطالب مینودر :

 

 

بیا فرصتها زود گذرند

 

 

شنبه 30/5/1389 - 0:31
ادبی هنری
blank_page

دیگر مطالب مینودر :

بیا فرصتها زود گذرند

 

 

 

 

 ز لحظه ای كه در یكی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند.

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.


از حرف های پرستارها متوجه شدم كه زن یك تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر كم كم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.

یك خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری كه سال گذشته وارد دانشگاه شده و یك پسر كه در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یك مزرعه كوچك، شش گوسفند و یك گاو است.

در راهروی بیمارستان یك تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن كه در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مكالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی كرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم...»

چند روز بعد پزشك ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده كردند. زن پیش از آنكه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی كه گریه می كرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع كرد و گفت: «این قدر پرچانگی نكن.» اما من احساس كردم كه چهره اش كمی درهم رفت.

بعد از گذشت ده ساعت كه زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حركت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در كنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد كه هنوز بی هوش بود.

صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن كه هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی كه ماسك اكسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند.

همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا كرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی كه تكرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از كنار مرد می گذشتم داشت می گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.»

نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم كه اصلا كارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی كه اشاره می كرد ساكت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این كه مكالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می كنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این كه نگران آینده مان نشود، وانمود می كنم كه دارم با تلفن حرف می زنم.»

در آن لحظه متوجه شدم كه این تلفن برای خانه نبود، بلكه برای همسرش بود كه بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی كه بین شان بود، تكان خوردم. عشقی حقیقی كه نیازی به بازی های رمانتیك و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می كرد.

شنبه 30/5/1389 - 0:30
ادبی هنری
- خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟


تنهایی

 

2- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟


۳- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟


۴- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟


۵- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟


۶- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟


۷- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟


۸- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟


۹- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.


۱۰- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی؟

 

blank_page

دیگر مطالب مینودر :

بیا فرصتها زود گذرند

 

 

شنبه 30/5/1389 - 0:28
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته